کد خبر: 426960
|
۱۳۹۹/۰۵/۲۹ ۱۶:۰۰:۰۰
| |

محسن رنانی در یادداشتی مطرح کرد:

تمدن مدرن بدون رویا ناممکن است / رویا، اسطوره و توسعه

محسن رنانی در یادداشتی نوشت: وقتی سخن از رویای ملی می‌شود منظور یک رویای تحقق‌پذیر عقلانی است که نیروهای اجتماعی را مجتمع کرده و فرایند توسعه را تسریع و تسهیل می‌کند. نمونه عالی یک رویای ملی، سرود «توپ تمدن»‌ است که صدوچهل سال پیش برای کودکان ژاپنی ساخته شد که چون همراه با بازی خوانده می‌شد به سرعت در میان کودکان ژاپنی فراگیر و محبوب شد. کودکان توپی را محکم به زمین می‌زدند تا به هوا برود. آنان باید تا قبل از این که توپ به زمین برگردد به صورت گروهی نام 10 دستاورد مهم صنعتی آن زمان دنیای پیشرفته را که به صورت شعر درآمده بود بر زبان بیاورند. هر گروه که نام تعداد بیشتری از دستاوردها را بر‌می‌شمرد، برنده بود. آن دستاوردها عبارت بودند از: درشکه، لامپ، دوربین، موتور بخار، تلگراف،‌ روزنامه، پستخانه، مدرسه،‌ کشتی بخار و مهار رعد و برق.

تمدن مدرن بدون رویا ناممکن است / رویا، اسطوره و توسعه
کد خبر: 426960
|
۱۳۹۹/۰۵/۲۹ ۱۶:۰۰:۰۰

اعتمادآنلاین| محسن رنانی- این یادداشت، توضیح و تشریحی است بر یادداشت «رویا و توسعه» که پیش‌تر، منتشر و پس از انتشار توسط برخی منتقدان صاحب‌نظر از زوایای مختلفی به آن نگریسته شد و مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نگارنده سعی دارد با روشن‌تر کردن محور مورد بحثِ یادداشت پیشین، آن را بسط داده و تکمیل کند.

جامعه‌شناسان، دنیای سنتی را دنیای اسطوره‌ها و دنیای مدرن را دنیای اسطوره‌زدایی‌شده تعبیر می‌کنند.

با بسط این دیدگاه می‌توان گفت:

- توسعه، گذار از دنیای اسطوره‌ها به دنیای رویاهای عقلانی است.

- توسعه، گذار از شخصیت‌های کاریزما به شخصیت‌های نمادین (سرمایه‌های نمادین انسانی) است.

- توسعه، گذار از ایدئولوژی‌های اسطوره‌بنیاد به ایدئولوژی‌های عقل‌بنیاد است.

برای دریافت عمیق‌تر موضوع لازم است تمایز مفاهیم اسطوره، کاریزما، رویا، سرمایه نمادین و ایدئولوژی را بازشناسی کنیم.

«اسطوره و کاریزما» متعلق به دنیای پیشاتوسعه، «رویا و سرمایه‌نمادین» متعلق به دنیای توسعه و «ایدئولوژی» متعلق به هر دو دنیاست. «ایدئولوژی‌های اسطوره‌بنیاد» متعلق به دنیای سنتی و «ایدئولوژی‌های عقل‌بنیاد» متعلق به دنیای مدرن هستند.

«اسطوره‌ها» روایت‌های نمادینِ تاریخیِ دوری هستند که پیرامون یک شخصیت، حادثه، پدیده‌ی افسانه‌ای یا واقعی شکل می‌گیرند، در بیشتر موارد به خاستگاهی فراطبیعی نسبت داده می‌شوند و معمولاً بعدی متعالی یا آرمانی از زندگی انسانی یا زندگی یک قوم خاص را منعکس می‌کنند. اسطوره‌ها معمولاً به باورهای دینی گره خورده و دارای تقدس هستند. رستم، کورش، امام علی(ع) و امام حسین (ع) نمونه‌هایی از اسطوره‌های ملی و دینی ما ایرانیان هستند. اسطوره‌ها می‌توانند به سرچشمه‌ای برای پیدایش ایدئولوژی‌های تازه تبدیل شوند.

«کاریز‌ما‌ها» شخصیت‌های زنده‌‌ای هستند که از یک یا چند ویژگی برجسته، متمایز و جذاب برخوردار بوده و قدرت تاثیرگذاری عمیقی بر مردمان یک جامعه دارند. آنها به مرور زمان با هاله‌ای از تقدس احاطه می‌شوند و بنابراین امکان نقد آنها از بین می‌رود. کاریزماها مستعد آن هستند که بعد از مرگ به اسطوره تبدیل شوند مگر آنکه پس از مرگ، تحولات زمانه از آنها تقدس‌زدایی کند؛ گاندی، کاریزمایی بود که اسطوره شد اما هیتلر کاریزمایی بود که با شکست در جنگ، فرو ریخت و نتوانست به اسطوره تبدیل شود.

امکان نقد اسطوره‌ها وجود ندارد؛ ریشه باور به اسطوره‌ها روشن نیست و به هیچ وجه امکان بررسی و آزمون آنها مقدور نیست. کاریزماها البته قابل نقدند چون زمینی، امروزی و در دسترس‌اند اما در عمل، کسی جرات و امکان نقد آنها را ندارد؛ با نقد، تقدس‌شان فرو می‌ریزد و بنابراین همه طرفداران و علاقه‌مندان آنها مراقبت می‌کنند که کاریزما مورد نقد قرار نگیرد.

رویاها،‌ اسطوره نیستند؛ آنها آرزوهایی جمعی هستند که به یک نیاز ارضانشده یا ارزش تحقق‌نیافته مربوط می‌شوند. آرزوها، ریشه این‌جهانی و طبیعی دارند و در چارچوب امکانات یک جامعه شکل می‌گیرند. هرچه اسطوره‌ها به گذشته‌های دور و نیروهای ماورایی تعلق دارند رویاها به آینده نزدیک و زمینی معطوف‌اند. می‌توان گفت اسطوره‌های دنیای مدرن از جنس رویاهای تحقق‌پذیرند. اسطوره‌ها بر نوعی استغنا و رویاها بر نیازها متکی هستند. اسطوره رستم که بازتاب‌دهنده شکست‌ناپذیری ایرانیان است بر نوعی باور استغنایی متکی است که می‌تواند درست نباشد اما رویای دموکراسی برای ایرانیان تمایلی است که در چارچوب امکانات موجود «تحقق‌پذیر می‌نماید» (گرچه ممکن است تحقق نپذیرد). رویاها مقدس نیستند و ممکن است در گذر زمان و تغییر شرایط از جایگاه یک رویا فرو بیفتند. رویاها را می‌توان نقد کرد و بر خطا بودن یا پرهزینه بودن آنها را نشان داد و با گفت‌وگوی اقناعی، جامعه را از پیگیری آنها پرهیز داد.

سرمایه‌های نمادین انسانی، چهره‌ها و شخصیت‌هایی هستند که «شهرت» دارند، «احترام» برانگیزند و جامعه به آنها «افتخار» می‌کند ‌اما اگر لازم شد مورد نقد جامعه نیز قرار می‌گیرند یعنی مقدس نیستند؛ برای مثال، استاد فرشچیان و استاد شجریان سرمایه‌‌های نمادین انسانی ایران هستند که گرچه واجد شهرت و احترام بوده و موجب افتخار و الهام‌بخش هستند اما می‌توان آنها را نقد کرد و درباره کاستی‌های آنان سخن گفت. نقد آنان به هیچ عنوان از ارزش سرمایه نمادین آنها نمی‌کاهد. یکی از کارکردهای مهم سرمایه‌های نمادین، خلق الگو برای نسل جاری است. آنها الگوهای زیستی و اجتماعی از خود ارائه می‌کنند. آنها همچنین می‌توانند افق‌های تازه و رویاهای تازه‌ای برای جامعه کشف و خلق کنند. شایان ذکر است سرمایه‌های نمادین همچنین می‌توانند فیزیکی، اجتماعی یا فرهنگی باشند مثل میدان نقش جهان، روز عاشورا یا عید نوروز اما در این یادداشت سخن ما معطوف به سرمایه‌های نمادین انسانی است.

از منظر دیگر، اسطوره‌ها، باور‌ها و نمادها و شخصیت‌های تاریخی هستند که قدرت‌‌بخشند و الهام‌آفرینند اما در هاله‌ای از تقدس نیز قرار دارند؛‌ آنها الگو می‌آفرینند اما الگو‌های غیر قابل انعطاف. در مقابل، رویا‌ها از جنس رویاهای ملی پدیده‌هایی هستند خواستنی و مورد شوق جامعه اما در عین حال مقدس نیستند و تغییر، نقد و فرو انداختن آنها از جایگاه رویا ممکن است. رویاها، آرزوهایی خواستنی هستند که می‌توانند شور و انرژی بیافرینند مثل رویای رسیدن به توسعه، ‌رویای جامعه پیشرفته، رویای دموکراسی، رویای صلح و رویای تمدن. رویاها قابل تغییر اما اسطوره‌ها تغییر ناپذیرند. تمدنِ دنیای سنتی متکی بر اسطوره‌ها و کاریزماهاست که هر دو نقدناپذیرند اما تمدن مدرن متکی بر سرمایه‌‌های نمادین و رویا‌هاست.

کارکرد اصلی هر چهار عنصر رویا، اسطوره، کاریزما و چهره‌های نمادین، معنابخشی،‌ برانگیزانندگی و تزریق انرژی بر پیکره جامعه یا بخش‌هایی از جامعه است که در صورت موفقیت موجب شکل‌گیری همبستگی و سرمایه اجتماعی شده و به مرور زمان می‌تواند به یک جنبش پایدار اجتماعی تبدیل شود. جنبشی که ممکن است در بلندمدت برای بقای خویش دست به خلق ایدئولوژی خاص خود نیز بزند.

یکی از کارکرد‌های توسعه، خلق مستمر رویاهای جدید است. در دنیای سنتی، رویا آفریده نمی‌شود چرا که تمام نگاه جامعه سنتی رو به گذشته است ولی رویا رو به آینده دارد. رویا‌ها می‌آیند و درنگی می‌کنند و می‌روند اما اسطوره‌ها بوده‌اند، هستند و خواهند بود. ماهیت اسطوره با توسعه که تحول و تنوع مستمر است سازگار نیست و متقابلاً ماهیت رویا با دنیای سنتی که ثبات و تکرارِ مستمر است همسازی ندارد.

یکی دیگر از کارکرد‌های توسعه، خلق نو‌به‌نو و مستمر سرمایه‌های نمادین است؛ سرمایه‌های نمادینی در سطح محلی، منطقه‌ای، ملی و فراملی. در فرایند توسعه، سرمایه پشت سرمایه تولید می‌شود. ده‌ها سرمایه نمادین در سیاست، صدها سرمایه نمادین در فرهنگ و هزاران سرمایه نمادین در جامعه و اقتصاد به صورت همزمان حضور دارند و همچنان تکثیر می‌شوند؛ در حالی ‌که در جامعه‌ی سنتی، کاریز‌ماها با کندی و دشواری شکل می‌گیرند و پس از شکل‌گیری قابل تغییر نیستند. با شکل‌گیری یک کاریزما در هر سطحی (خانوادگی، محلی، منطقه‌ای و ملی)، دیگر امکان شکل‌گیری کاریزمای بعدی وجود ندارد تا هنگامی که کاریزمای موجود با مرگ خود راه را بر کاریزمای بعدی باز کند.

اسطوره و کاریزما متعلق به دنیای سنتی است و رویا و سرمایه نمادین متعلق به دنیای مدرن. توسعه، اسطوره‌زُدا و نابودکننده کاریزما و رویا، نمادآفرین است. در فرایند توسعه آن‌قدر سرعت خلق و تغییر رویاها و چهره‌های نمادین زیاد است که فرصتی برای مقدس و ایدئولوژیک شدن آنها پیدا نمی‌شود. توسعه نوعی فرایند تولید انبوه رویا و نماد است چرا که جامعه در هر مرحله از بلوغ خود نیاز به یک یا مجموعه‌ای از رویاها و چهره‌های نمادین تازه دارد تا الهام‌بخش، برانگیزاننده و انرژی‌آفرین باشند و پس از انجام این ماموریت، جای خود را به رویاها و چهره‌های دیگری بدهند. این تغییر مستمر رویاها و نمادها اصلی‌ترین ویژگی فرایند توسعه است. «سکون» و «تکرار» ضد توسعه‌اند و در دنیای مدرن جایی ندارند؛ دنیای مدرن دنیای «تحول»‌ و «تنوع» است. پس جایی برای نگرانی وجود ندارد؛ رویاها و نمادهای مدرن نمی‌توانند به ایدئولوژی تبدیل شوند. آنها آن اندازه باقی نمی‌مانند که هاله‌ای از تقدس پیرامون‌شان را فرا گرفته و دیگر نشود تغییرشان داد یا جایشان را گرفت.

ایدئولوژی به معنای عام به مجموعه‌ی باور‌هایی اطلاق می‌شود که علت دارند ولی دلیل ندارند؛ آنها ابزاری برای کسب یا اعمال قدرت و منفعت هستند. ایدئولوژی، ابزاری است برای توجیه اقداماتی که معطوف به دفع ضرر یا کسب منفعت یا اعمال کنترل بر دیگران (قدرت) باشد.

از اسطوره و کاریزما به سادگی ایدئولوژی خلق می‌شود اما چون مبنای عقلانی ندارند، قابل نقد نیستند و به شدت و با خشونت از آنها در برابر نقد حفاظت می‌شود (ایدئولوژی‌های اسطوره‌بنیاد). از رویا و شخصیت‌های نمادین به سهولت ایدئولوژی خلق نمی‌شود. در صورت خلق احتمالی ایدئولوژی‌ نیز آنها با مبانی عقلانی و عینی شکل گرفته‌اند و قابل نقد هستند. اگر به صورت منطقی ضعف آنها آشکار شود با خشونت از آنها حفاظت نمی‌شود و کوشش می‌شود که به شیوه‌ای منطقی اصلاح شوند (ایدئولوژی‌های عقل‌بنیاد).

ایدئولوژی‌های اسطوره‌بنیاد بیشتر مناسب رویکردهای آرمان‌شهرگرایانه هستند و آرمان‌شهرها نیز متعلق به دنیای سنتی‌اند. در دنیای سنتی که «تغییر» جایگاهی ندارد و بخش ذاتی آن نیست، زندگی واقعی آن‌قدر معطل می‌ماند تا همه آرزوها نابود شود. آنگاه زمینه مساعد می‌شود تا مردم به نظریه‌های آرمان‌شهرگرایانه پناه ببرند. اما ایدئولوژی‌های عقل‌بنیاد می‌خواهند دنیای عینی موجود را بهبود بخشند؛ به طور مثال، ایدئولوژی مارکسیسم یک ایدئولوژی‌ اسطوره‌بنیاد و آرمان‌شهرگرایانه است که تنها در دنیای سنتی خریدار دارد. در مقابل،‌ سوسیال‌دموکراسی یک ایدئولوژی عقل‌بنیاد است که برای دنیای مدرن ساخته شده و هدف آن بهبود شرایط زندگی واقعی موجود است. انقلاب‌ها معمولاً متکی بر ایدئولوژی‌های اسطوره‌بنیاد و آرمان‌شهرگرایانه هستند و جنبش‌ها، متکی بر ایدئولوژی‌های عقل‌بنیاد. در دنیای مدرن و در جهان توسعه‌یافته انتظار پدیده‌ای به نام انقلاب،‌ بی‌معنی است. آنان که برای انقلاب‌های فراگیر تلاش می‌کنند هنوز در جهانی سنتی زیست می‌کنند. شکل‌گیری و وقوع انقلاب به مفهوم کلاسیک و فراگیر آن در یک جامعه نشان از آن دارد که آن جامعه هنوز در عصر سنت به سر می‌برد. انقلاب کمونیستی روسیه، انقلاب چین، انقلاب کوبا و انقلاب اسلامی ایران، همه در کشورهای فرومانده در دنیای سنتی شکل گرفتند. دنیای مدرن، دنیای جنبش‌هاست نه انقلاب‌ها و جهان مدرن، جهان ایدئولوژی‌های عقل‌بنیاد است نه اسطوره‌بنیاد.

تاکید می‌شود که وقتی سخن از رویای ملی می‌شود منظور یک رویای تحقق‌پذیر عقلانی است که نیروهای اجتماعی را مجتمع کرده و فرایند توسعه را تسریع و تسهیل می‌کند. نمونه عالی یک رویای ملی، سرود «توپ تمدن»‌ است که صدوچهل سال پیش برای کودکان ژاپنی ساخته شد که چون همراه با بازی خوانده می‌شد به سرعت در میان کودکان ژاپنی فراگیر و محبوب شد. کودکان توپی را محکم به زمین می‌زدند تا به هوا برود. آنان باید تا قبل از این که توپ به زمین برگردد به صورت گروهی نام 10 دستاورد مهم صنعتی آن زمان دنیای پیشرفته را که به صورت شعر درآمده بود بر زبان بیاورند. هر گروه که نام تعداد بیشتری از دستاوردها را بر‌می‌شمرد، برنده بود. آن دستاوردها عبارت بودند از: درشکه، لامپ، دوربین، موتور بخار، تلگراف،‌ روزنامه، پستخانه، مدرسه،‌ کشتی بخار و مهار رعد و برق.

این سرود بسیار تاثیرگذار بود و در گذر زمان به صورت آرزوی جمعی چند نسل از کودکان ژاپنی درآمد. همان نسل‌هایی که بعدها با تلاش خود ژاپن را از یک کشور عقب‌مانده، بسته و کشاورزی به یک کشور پیشرفته صنعتی و آزاد تبدیل کردند. همان نسل‌هایی که بعدها شرکت‌های تازه‌تاسیس ژاپن در اوایل قرن بیستم را به غول‌های جهانی تبدیل کردند؛ غول‌هایی همچون توشیبا، هوندا،‌ میتسوبیشی، تویوتا، نیسان، سیتیزن، پاناسونیک، سونی، شارپ، یاماها، هیتاچی،‌ سوزوکی، کانن، کاوازاکی و ده‌ها شرکت دیگر نظیر آنها. نسل‌ در نسل، رویای ژاپنی‌ها تغییر کرد تا آنکه امروز رویای ملی آنها رسیدن به توسعه پایدار مبتنی بر ریزفناوری، انرژی‌های پاک و زیستن در شهرهای تمام دیجیتال و فراپاک است.

از همین منظر، مثلاً، برخی شعارهای دوران هشت ساله جنگ ایران و عراق مانند «راه قدس از کربلا می‌گذرد» نیز در گروه رویاهای عقلانی دست‌یافتنی قرار نمی‌گیرند و نمی‌توانند در جهت تقویت فرایند توسعه به «رویای ملی» تبدیل شوند. این‌گونه شعارها حتی اگر به رویای جمعی هم تبدیل شوند، قدرت و مشروعیت خود را نه از دل و عقل جامعه بلکه از کاریزما می‌گیرند. با رفتن کاریزما، زمان آن رویاها نیز منقضی می‌شود. همچنین است شعارهای «مرگ بر این و آن و اینجا و آنجا» که در شمار رویاهای متکی بر کاریزما قرار می‌گیرند و با مرگ کاریزما پایان می‌یابند.

«ایران وطن ماست، کوروش پدر ماست» نیز یک رویای مبهم مبتنی بر اسطوره است که همانند خود اسطوره در میان زمین و هوا معلق است؛ هدفی ناپیدا در اسطوره‌ای دست‌نیافتنی پنهان شده و هیچ انرژی و حرکتی نمی‌آفریند و نمی‌تواند یک رویای توسعه‌آفرین باشد.

طیفی از شعارهای سالیان ابتدایی انقلاب اسلامی ایران نیز در شمار رویاهای مبتنی بر اسطوره قرار می‌گرفتند که با گره خوردن به زمین واقعیت، از همان ابتدا، بذر مرگ رویاها را در خودِ رویاها به ودیعه گذاشتند. اما سرود «دوباره می‌سازمت وطن، اگر چه با خشت جان خویش/ ستون به سقف تو می‌زنم، اگر چه با استخوان خویش» یک رویای توسعه‌خواهانه است چرا که مبتنی بر عقلانیت است: نزدیک و دست‌یافتنی.

محسن رنانی، 24 مرداد 1399

پانوشت: علاقمندان برای مرور دوباره یادداشت «رویا و توسعه» و نیز نقد و بررسی آن توسط منتقدان و صاحب‌نظران از جمله دکتر داوود فیرحی و دکتر سعید فتح‌الهی راد اینجا را بخوانند.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها