گزارش «اعتمادآنلاین» از ازدواج ۲ کارتنخواب بهبودیافته؛
از زیر پل تا اتاق عقد/ عاشقی در دوران ترک/ ازدواج پس از طعم تلخ کارتنخوابی/ سمانه و سعید چگونه به هم رسیدند؟
شامگاه پنجشنبه، سرای نور موسسه طلوع بینشانها، میزبان جشن ازدواج یک زوج کارتنخواب بهبودیافته بود. این سرا اولین مرکز نگهداری پسران نوجوان بهبودیافته از کارتنخوابی و اعتیاد است که با همت اعضای جمعیت طلوع بینشانها راهاندازی شد.
اعتمادآنلاین| الهه باقری- سلام و آشنایی نمیخواهد. در باز است و از لحظه ورود هر کسی میتواند پای سفره عقد برود و نزدیکترین خویشاوند عروس و داماد و تمام مهمانها شود.
جلوی در سرا، آبوجارو شده و آنچنان شوق و عشقی در چشم مهمانها موج میزند که در کمتر از یک دقیقه عنوان عروسی و تمام تفاوتها فراموش میشود: عروسی دو کارتنخواب بهبودیافته.
اینجا سرای نور است؛ اولین مرکز نگهداری پسران نوجوان بهبودیافته از کارتنخوابی و اعتیاد که با همت اعضای جمعیت طلوع بینشانها راهاندازی شده است. مرکزی که میزبان جشن ازدواج زن و مردی است که روزگاری پلها، پارکها و ترمینالها تنها زمینی بود که میپذیرفتشان.
ماشین عروس از راه میرسد و عروس و داماد کمترین شباهتی به کلیشههای ذهنی از یک کارتنخواب ندارند. مهمانها حتی بیآنکه اسم عروس و داماد را بدانند دنبال ظرف اسفند و نقل هستند و هر کدام، دوربین به دست، بهترین زاویه را برای ثبت این لحظه انتخاب میکنند.
مهمانها هزار نفر هستند. بسیاری از آنها ماهها و سالها امید دیدن طلوع آفتاب را نداشتند. زنان و مردانی که زمین سرد و بدون سقف تنها حریم امنشان بود تا شبی دیگر را زنده بمانند. حالا اما، بهبودیافته و در کنار هم، مهمانهای عروسی سمانه و سعید هستند؛ زوج کارتنخوابی که بدون هیچ شعاری امید و معجزه را تعبیر کردند.
سعید و سمانه در روزهای ترک اعتیاد در «موسسه طلوع بینشانها» با هم آشنا شدهاند.
دو سال از پاکی سمانه میگذرد. بعد از سهشنبهشبهایی که طلوع بینشانها بین کارتنخوابها غذا پخش میکرد، تصمیم گرفت برای بار آخر اعتماد کند و همان تصمیم هم شد معجزه زندگیاش. از روزهایی میگوید که تنها آرزویش این بود که زمان مرگش سقفی بالای سرش باشد.
سعید هم که حتی تصور زنده ماندن نداشت امروز، در لباس دامادی، پای سفره عقد نشسته و میخواهد زندگی جدیدی را آغاز کند. او آشنایی با سمانه را حسی میداند که تا به حال تجربه نکرده است.
مهمانها لحظهای از جنبوجوش نمیمانند و به سختی میتوان تفاوت مهمان و میزبان را در این مراسم تشخیص داد.
همه مهمانها، میزبان این عروسی هستند. میزبان جشن پیروزی امید و معجزه، معجزهای که به تعداد آدمهای این مهمانی در سرای نور موج میزند و آنقدر بزرگ است که هیچ اتفاقی باعث رنجش آنها و رنگ باختن لبخندشان نمیشود. از بارش باران ناگهانی و برهم خوردن میز شام گرفته تا بدعهدی مهمانهایی که قرار بود در این انقلاب بزرگ همراه و یاور طلوع بینشانها و کارتنخوابها شوند.
آنها هر چیزی را معجزه و نشانهای از سوی خدا میدانند، حتی میگویند باران میخواسته یادآوری کند که کارتنخوابهای بسیاری در این شهر، زیر باران، بیپناه ماندهاند.
نازی، سمیه، ولیالله، سعید، محسن، هما، گیتی و تمام مهمانها بارها در خیابانهای شهر دستگیر شدهاند. مواد خریدهاند. در سطلهای زباله برای یافتن تکهای نان خشک و غذای مانده شادی کردهاند. در کمپهای اجباری بیشترین توهینها را شنیده و دیده بودند. کارتنخواب بودهاند و مصرفکننده. همین عنوان هم آنها را سرخورده و منزوی کرده بود. حتی خودشان هم باور نداشتند که در این شهر، همچون من، تو و هزاران شهروند دیگر، حق زندگی دارند. وقتی ماشینی در کنارشان توقف میکرد، بدون اینکه یادشان بیاید غروری دارند، برای لقمهای نان یا غذای داغ هر تحقیری را میپذیرفتند.
امروز اما مرگ را پشت سر گذاشتهاند و مهمانهای عروسی سمانه و سعید هستند و با افتخار، از سالهای پاکیشان میگویند و مدام تلاش میکنند روزی نو بسازند. در این خانه و این مراسم مهرورزی، تنها یک قانون برای پذیرفته شدن وجود دارد: باور!
بیرون از این حیاط، آسفالتهای خیابان، زیرانداز طردشدگان بسیاری است که در باران و سرما اگزوز اتوبوسها تنها امیدشان برای گرم شدن است. شهروندانی که شهر به آنها بدهکار است. اینها طلبشان را نمیخواهند، جبران خسارت هم نمیخواهند. نه ترحم میخواهند و نه تیترهای جنجالی؛ بخشش میخواهند و باور. باورشان کنیم!
دیدگاه تان را بنویسید