حسین مرعشی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی، در گفت‌وگوی ویدئویی با «اعتمادآنلاین»:

امضای حاج قاسم سلیمانی و باهنر را برای عضویت در مولی‌الموحدین گرفتیم اما.../ مجاهدین خلق سال 58 ارکان جهاد را گرفته بودند/ با حاج قاسم سلیمانی رفیق بودم و هستم/ اگر فکر می‌کنند من می‌نشینم مولی‌الموحدین را بخورند، کور خوانده‌اند/ در زندان با القاعده‌ای‌ها

حسین مرعشی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی، در گفت‌وگوی ویدئویی با برنامه رادیکال اعتمادآنلاین گفت: آقای هاشمی بسیار پرکار بود، ایشان بسیار اهل گذشت بود و نسبت به مسائل ایران دلسوزانه‌تر برخورد می‌کرد. آقای هاشمی یک استثنا بود. هیچ‌کس نمی‌تواند آقای هاشمی بشود.

حجم ویدیو: 448.86M | مدت زمان ویدیو: 01:58:49 دانلود ویدیو
کد خبر: 360435
|
۱۳۹۸/۰۸/۲۵ ۰۷:۰۰:۰۰

اعتمادآنلاین| مجتبی حسینی، سردبیر- سید حسین مرعشی، سیاستمدار 61 ساله رفسنجانی برای اهالی سیاست چهره‌ای نام‌آشناست. پسرعموی عفت مرعشی، همسر مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی که از موسسان و چهره‌های ارشد حزب کارگزاران سازندگی است و همواره نقشی موثر در جریان اصلاحات ایفا کرده است. مرعشی پس از پیروزی انقلاب به سرعت با تشکیل جهاد سازندگی در کرمان وارد مدیریت اجرایی کشور شد و خیلی سریع توانست کارنامه خود را با استانداری کرمان، نمایندگی مجلس، ریاست دفتر رئیس‌جمهوری و ریاست سازمان میراث فرهنگی پر کند. 16 سال پیش در گفت‌وگویی که با سید حسین مرعشی داشتم بدون لکنت زبان اعلام کرد حزب کارگزاران حزب لیبرال دموکرات‌های مسلمان است. همان مصاحبه با واکنش‌های تندی از سوی جناح راست همراه شد، اما مرعشی حرف‌هایش را نه تنها پس نگرفت که بارها از آن حرف‌ها دفاع هم کرد. تحولات کلان و اساسی 16 ساله گذشته در مدیریت سیاسی و اجرایی کشور بهانه‌ای بود تا دوباره با سیاست‌مدار سرشناس حزب کارگزاران، گفت‌وگویی تازه داشته باشم. اما ارسال پرسش‌های شما مخاطبان عزیز که متفق‌القول علاقه به دانستن فرآیند زندگی سید حسین مرعشی داشتید باعث شد تا مختصات گفت‌وگو با این سیاست‌مدار اصلاح‌طلب با پرسش‌هایی درباره خودش و کارنامه سیاسی/ مدیریتی‌اش انجام شود. مرعشی در برنامه رادیکال اعتمادآنلاین به پرسش‌هایی درباره دوران جهاد سازندگی کرمان تا ریاست دفتر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، فعالیت‌های اقتصادی، موسسه غیرانتفاعی مولی‌الموحدین، هواپیمایی ماهان، خانواده‌اش و دیگر مسائل پاسخ داده است.

من جهاد استان کرمان را پس از فرمان امام تشکیل دادم

*آقای مهندس مرعشی سلام مجدد خیلی خوش آمدید.

سلام بر شما.

*محضرتان عارضم که برنامه ما در استودیوی «رادیکال» بر این مبناست که مخاطبان سوال می‌پرسند و سعی می‌کنم پرسش‌های مخاطبان که از طیف‌های مختلف هستند، از سوپرانقلابی تا منتهاالیه مقابلش، را از شما بپرسم و نمایندگی کنم. نزدیک به 300، 400 سوال برای شما ارسال کردند که بخش اعظمش مربوط به خودتان است، از ابراز تعجب تا انتقادات تندوتیز که چطور می‌شود یک جوان 21 ساله وارد عرصه مدیریتی کشور شود. چطور توانستید وارد عرصه مدیریت شوید؟

خب شدیم... اگر نمی‌شد که نمی‌شدیم. آخرش که نمی‌پرسند اگر خراب می‌شد خیلی بد بود.

*برای مخاطبان سوال است که از کدام در و دروازه وارد شدید؟

در حقیقت ورود ما به سیستم بسیار ساده اتفاق افتاد. ما یک گروه و یک تیم دانشجویی در دانشگاه کرمان بودیم. شاید مردم تعدادی از این تیم را بیشتر بشناسند. مثلا آقای جهانگیری در حال حاضر معاون اول است، آقای بانک دبیر شورای عالی مناطق آزاد است، آقای کریمی استاندار و نماینده اسبق کرمان بود و آقای دکتر امیری که در حال حاضر پنج دوره نماینده زرند است. یک تیم 20 نفره بودیم که با هم کار می‌کردیم. کارمان از قبل از انقلاب، از سال 56 شروع شد.

*چه کاری را شروع کردید؟

کارهای مبارزه دانشجویی. آن‌ زمان دانشجویان به جز به هم ریختن اوضاع که کاری نداشتند.

*در دانشگاه هم‌رشته‌ای بودید؟

نه در دانشگاه کرمان رشته‌های مختلف بودیم. من رشته شیمی، آقای جهانگیری رشته فیزیک و برخی از دوستان رشته ریاضی بودند. در رشته‌های مختلف ولی در یک دانشکده بودیم. دانشگاه کرمان دانشگاه کوچکی بود. تعداد دانشجویان تقریباً حدود هزار نفر بود. در آنجا کارمان را شروع کردیم. من در زمانی که انقلاب پیروز شد مسئول بخش روستایی بودم- آن زمان نام جمعی که داشتیم جامعه اسلامی دانشگاهی کرمان بود- برای تشکیل جهاد سازندگی رابط کرمان با تهران شدم. من جهاد استان کرمان را بعد از اینکه فرمان امام (ره) صادر شد تشکیل دادم.

آقای ناطق نماینده امام در جهاد سازندگی بودند و من به جهاد استان کرمان آمدم

*به خاطر ارتباطی که با مرحوم آیت‌الله هاشمی داشتید؟

نه، هیچ ربطی به ایشان نداشت. جمع دانشجویی بودند همه کسانی که جهاد را تشکیل دادند، دانشجویان دانشگاه‌های مختلف کشور بودند. در سال 58، اولین تابستانِ بعد از انقلاب، جهاد سازندگی در 27 خرداد با فرمان امام (ره) شکل گرفت. من مسئول راه‌اندازی جهاد در کرمان بودم ولی خودم در کرمان نماندم. با اینکه وقتی کسی رابط تهران و کرمان می‌شود و دیگران را برای تشکیل جهاد دعوت می‌کند، به طور طبیعی باید در کرمان می‌ماندم ولی خودم به بم رفتم.

*چرا؟

چون دلم نمی‌خواست خیلی در مرکز استان باشم. می‌خواستم به عمق روستاها بروم. در آن زمان روستاهای بم را کمی فقیر دیده بودم. به جهاد بم رفتم. در آنجا مسئولیت جهاد را نپذیرفتم، سه نفر از بچه‌ها را آنجا گذاشتم و خودم کمکشان می‌کردم. هیچ‌وقت مسئول رسمی جهاد در بم نبودم. به مدت 9 ماه در آنجا بودم که بعد تغییراتی در جهاد استان اتفاق افتاد. آقای ناطق نماینده امام (ره) در جهاد بودند و من به جهاد استان آمدم.

*آن اتفاقات چه اتفاقاتی بود؟

این بود که جهاد در بسیاری از شهرستان‌ها به دست جریان منافقین افتاده بود.

*مجاهدین خلق؟

مجاهدین خلق در آن زمان ارکان جهاد را گرفته بودند. من به همراه دو نفر از دوستان بر اساس حکم آقای ناطق مسئولیت در سطح استان پذیرفتیم.

*بعد انقلاب فرهنگی شد...

نه...

*مسئولیت جهاد را قبول کردید که پاکسازی کنید.

یک شورای سه‌نفره بود که آن را مرتب و منظم کردیم و از جریانات منافقان پاکسازی کردیم.

*نمی‌توانید بگویید چطور پاکسازی کردید؟

یکی‌یکی در شهرستان‌ها بچه‌های جدید گذاشتیم.

اولین مسئولیت دولتی آقای جهانگیری مسئولیت اردوی ریگان بم بود

*یعنی شناسایی شده بودند؟

مثلاً اولین مسئولیت آقای جهانگیری در جهاد بم، مسئول اردوی ریگان بم- دهستان سابق، شهرستان کنونی- بود. بعد من به کرمان آمدم، انقلاب فرهنگی شد و آقای جهانگیری مسئول جهاد جیرفت شد. یکی‌یکی بچه‌های دانشگاه را از شهرستان‌های مختلف گذاشتیم و جهاد استان را منظم کردیم. دو سال در جهاد استان بودم. جهاد کرمان جزو استان‌های خوب شد در آن دو سالی که به همراه آقای عباس حسینی و آقای باقی‌زاده سه نفری این شورایی را که بود اداره می‌کردیم.

در 24 سالگی به دعوت آقای میرزاده در سال 61 معاون سیاسی- اداری استانداری کرمان شدم

*از چهره‌هایی که در حال حاضر به اصولگرا مشهور هستند کسی در جهاد بود؟ از همشهری‌هایتان؟

بله. آقای باهنر عضو شورای جهاد استان بود. ایشان زودتر به استانداری رفت. قبل از من آقای میرزاده به استانداری رفت. الان توضیح می‌دهم... اسفند سال 60، آقای میرزاده استاندار کرمان شد. اردیبهشت سال 61، من را دعوت کرد. من به استانداری رفتم و معاون سیاسی- اداری استانداری کرمان شدم.ژ

*یعنی چند سالتان بود؟ متولد سال 37 هستید؟

بله. 24 ساله بودم.

*24 سال... انقلاب فرهنگی هم شده بود، درستان را هم نیمه‌کاره رها کرده بودید...

بله. دقیقاً در دوره انقلاب فرهنگی بود. من به کمک آقای میرزاده در کرمان رفتم. آن روزی که به همراه آقای میرزاده کار را شروع کردیم با ایشان یک قراری گذاشتم. با هم توافقی کردیم. تا آن روز- 36 ماه از پیروزی انقلاب اسلامی و استقلال جمهوری اسلامی گذشته بود- 4 استاندار کرمان عوض شده بود. متوسط عمر هر استاندار 9 ماه شده بود.

*چرا این‌قدر کوتاه؟

بالاخره می‌گذاشتند و جریان‌های مخالف و موافق بودند که توطئه زیاد درست می‌شد...

*یعنی وضع‌کشی سیاسی باعث می‌شد...

به هر حال اختلاف نظر وجود داشت. در ابتدا آقای دکتر حمید بهرامی بود بعد آقای زارع را گذاشتند. آقای بهرامی به سیستان‌وبلوچستان رفته بود. بعد یک دوره‌ 9 ماهه آقای صامت بود، 9 ماه هم آقای ساوه (خدایش بیامرزد) بود. من به آقای میرزاده گفتم متوسط عمر استانداری 9 ماه است. یعنی الان، اردیبهشت، با شما کار را شروع می‌کنیم بهمن‌ماه کارمان تمام است. پس این 8، 9 ماه استانداری نمی‌ارزد که آدم بخواهد این را ببیند، آن را ببیند، ملاحظه سیاسی کند و.... بیایید محکم شروع کنیم! آنچه را که مصلحت استان است شروع به کارکردن کنیم.

آقای میرزاده موجی از کار و فعالیت و تلاش را در استان کرمان راه انداختند من هم در کنارشان بودم. در مسیر توسعه صنعتی، توسعه معادن، توسعه دانشگاه‌ها و... همه کارها را در همه ابعاد شروع کردیم. نتیجه آن حجم کاری که اتفاق افتاد این شد که آقای میرزاده علی‌رغم مخالفت‌های بسیار شدید مخالفان سیاسی، که آنها هم مخالفتشان بیشتر با آقای میرزاده به خاطر من بود و می‌‌گفتند اگر مرعشی معاون سیاسی نباشد ما با تو مشکلی نداریم.

مخالفان ما را یک جریان ضد روحانیت تلقی می‌کردند

*مشی جریان مخالف چه طیفی بودند؟

جریان مخالف بخش مهمی از روحانیت کرمان بودند.

*شما از جامعه اسلامی دانشجویان آمده بودید، جهاد بودید، می‌توان گفت تفکرات آن موقع و آن شناسنامه 3، 4 ساله‌تان‌‌، با تفسیر و تعبیر امروزی کمی اصولگراطور بود...

بالاخره آنها ما را قبول نداشتند. آنها ما را یک جریان ضدروحانیت تلقی می‌کردند.

*واقعاً اینطور بود؟

آنها می‌گفتند. حتماً چیزهایی بوده که این‌طوری می‌گفتند.

*پس تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها...

بدون دلیل نبود. ما برای روحانیت احترام قائل بودیم منتها قائل به این نبودیم که هر روحانی هر چه گفت اسلام است. متفاوت بود! بالاخره ما خودمان فهم و درکی از اسلام داشتیم و آدم‌های مستقلی بودیم.

*یعنی خودتان را خیلی بر مبنا و مدار روحانیتی که کارگزار شده بود تنظیم نمی‌کردید.

بله. به قول آقای میرزاده می‌گفت من نعلین جلوی هیچ‌کس جفت نمی‌کنم. اصطلاحی بود که ایشان می‌گفت...

*اصطلاح آقای میرزاده بود یا آقای مرعشی مال شماست؟ به ایشان یاد داده بودید؟

آقای میرزاده خودش بهتر از من بلد بود. ایشان 3 سال و 9 ماه استاندار شد. یعنی از 4 نفر قبلی مدت‌زمان بیشتری بود.

*چرا یکدفعه انقدر طولانی شد؟

مخالفت، موافقت، کشمکش و ‌دعواهای اساسی.

*آیا لابی نقش داشت؟

اصلاً. توانایی‌های آقای میرزاده خوب بود، حجم زیادی از کار شروع شده بود و کسی نمی‌توانست مخالفت کند.

حمایت آقای هاشمی در یک مقطع نقش‌آفرین شد

*یعنی حمایت‌ آقای هاشمی نقشی نداشت؟

در یک مقطعی بله. در واقع مخالفان به آقای هاشمی متوسل شدند. جلسه‌ای با حضور آقای هاشمی تشکیل شد. آقای هاشمی استعفای آقای میرزاده را پذیرفت. جلسه‌ای تاریخی بود. آقای میرزاده همان ابتدای جلسه استعفایش را به آقای هاشمی داد. ایشان گفت آقای میرزاده استعفایش را داده اگر شما همکاری نمی‌کنید... مقامات قضایی، امامان جمعه و... بودند که مخالفان آقای میرزاده بودند...

*می‌توانید چهره‌های شاخص را بگویید؟

مشخص است... آقای فهیم‌کرمانی بود که به طور غیررسمی هم حاکم شهر و هم وکیل شده بود. دادستان آقای فلاح بود. رئیس دادگاه انقلاب، آقای توکلی بود. آقای معلمی امام‌جمعه جیرفت بود. آقای درویشی امام جمعه کهنوج بود. خیلی‌ها بودند، یک جماعت وسیعی بودند.

آقای هاشمی گفت: «آقای میرزاده استاندار خوبی است، چند استان به دنبال این هستند که ایشان استاندار آنجا شود- از اصفهان، یزد و خوزستان [خواسته] بودند که آقای میرزاده به یک استان دیگری برود- به کرمان ظلم نکنید». گفتند: «نه ما همکاری نمی‌کنیم». آقای هاشمی گفت: «بسیار خب! آقای میرزاده استعفایش را داده، پس آقای ناطق- وزیر کشور بود که در جلسه هم حضور داشت- استانداری کرمان را تعیین کند». آقای هاشمی در پایان گفت: «من به امام و به قوه قضاییه خواهم گفت که شما به کرمان ظلم کردید».

*این همان جایی است که اثرش را گذاشت.

این را که گفت آقای فلاح، دادستان، معنی این حرف را فهمید.

*معنی این حرف چه بود؟

به این معنی بود که بالاخره آقای هاشمی از این کاری که با کرمان می‌کنند راضی نیست. آقای فلاح گفت: «بسیار خب! ما سه، چهار ماه به طور آزمایشی حاضریم با آقای میرزاده کار کنیم».

*یعنی از حرف آقای هاشمی حساب بردند؟

بله. گفتند بین ما و آقای میرزاده متنی بنویسید که به مدت سه ماه به طور آزمایشی کار می‌کنیم، اگر رفتارش درست شد ادامه می‌دهیم. همان شبی بود که برای اولین‌بار اسرائیل، بعلبک را بمباران کرده بود، پایگاه‌های ایران لطمه خورده بود، ایشان فوراً باید می‌رفت تا به آن کار رسیدگی کند. آقای هاشمی متنی کوتاه نوشت و خواند تا آقایان امضا کنند. همان موقع آقای فلاح به مرحوم آقای توکلی گفت: «آقای توکلی، امضا می‌کنید؟» او هم گفت: خیر. آقای هاشمی فوراً کاغذ را تا کرد و در جیبش گذاشت. بلند شد و گفت: «آقای میرزاده استاندار کرمان می‌ماند، شما هم هر مخالفتی می‌توانید با ایشان بکنید، من حمایت می‌کنم.»

*آن روی آقای هاشمی را بالا آوردند...

بله. این جلسه برای کرمان جلسه بسیار مهمی بود. آقای میرزاده، استاندار کرمان به تهران آمد و معاون اجرایی آقای موسوی، نخست‌وزیر، شد...

*یک پرانتز باز نکردید... شما چه کار کرده بودید که آقای میرزاده تاوان پس می‌داد و گفتید همه به خاطر من مخالفت می‌کردند؟

در حقیقت یک نفر، دو نفر که نبودیم. یک جریان و یک مجموعه دانشجویی بسیار شارپ...

در کرمان مقابل تندروی‌هایی که به اسم اسلام و روحانیت می‌خواستند انجام بدهند، ایستادیم

*حرف‌گوش‌نکن...

بسیار به هنگام، به روز، فعال و مستقل بودیم. یک جریانی در مقابل ما با محوریت آقای فهیم بود که ایشان گفت: «ما در کرمان برنتافتیم». چون کارهای بسیار خشن و تند می‌کرد، در جای خود یک موضوع و بحث مستقلی می‌خواهد. ما در مقابل تندروی‌هایی که آقای فهیم می‌خواست به اسم انقلاب و اسلام و روحانیت انجام دهد ایستادیم. ما مطمئن بودیم کارهای خلافی است.

*یعنی این تندرویی‌ها در قبال گروهک‌ها و گروه‌های سیاسی و...

نه الزاماً فقط در مقابل گروهک‌‌های سیاسی، بلکه در مقابل هر کسی که آقای فهیم فکر می‌‌کرد مخالفش است.

*شما رفتید انحصار ایشان را...

ما ایستادیم و خدا هم کمکمان کرد و توانستیم کاری که باید برای کرمان انجام می‌دادیم، انجام دهیم.

آقای محتشمی‌پور به پیشنهاد آقای میرزاده من را به عنوان استانداری کرمان به دولت پیشنهاد کرد

*آقای میرزاده رفت و شما هم به عنوان...

آقای میرزاده معاون نخست‌وزیر شد. هنوز بسیار زود بود. من به تهران آمدم و به دفتر آقای موسوی، نخست‌وزیری، برای کاری رفتم. شاید دومین جلسه‌ای بود که آقای میرزاده و آقای محتشمی که به تازگی وزیر کشور شده بود در دولت شرکت کردند.

من وارد تالار شیشه شدم. نیروهای حفاظت گفتند: «شما فلانی هستید؟» گفتم: «بله». گفتند: «در دولت با شما کار دارند». گفتم: «من که برنامه‌ای نداشتم». گفتند: «به ما گفتند شما را پیج کنیم به اینجا بیایید که خودتان رسیدید». من ماندم و بعد صدا زدند به دولت بروم. مشخص شد آقای محتشمی همان‌جا بنا بر پیشنهاد آقای میرزاده من را به عنوان استانداری کرمان پیشنهاد کردند.

صدای آقای موسوی را شنیدم که می‌گفت ایشان تدبیر خوبی دارد

*خودتان هم خبر نداشتید.

نه، من هم خبر نداشتم. دوستان سوالاتی داشتند من به سوالاتشان پاسخ دادم. وقتی می‌خواستند بحث کنند، من به آقای موسوی گفتم حالا که می‌خواهند در مورد من بحث کنند اجازه دهید جلسه را ترک کنم بعد بحث کنند. همان‌طور که از جلسه بیرون می‌رفتم، صدای آقای موسوی را شنیدم که می‌گفت: «درست است که ایشان جوان است، ولی انقدر تدبیر دارد که در جلسه‌ای که قرار است در موردش صحبت شود حضور نداشته باشد و شما راحت... این نشان‌دهنده این است که تدبیر خوبی دارد». آن‌موقع 27 سال داشتم. آنجا رأی گرفتند و من استاندار کرمان شدم. این خبر در کرمان...

*ترکاند...

ترکاند. عصر همان روز به همراه آقای میرزاده یک سسنا از ژاندارمری گرفتیم و به کرمان رفتیم- پروازها از ژاندارمری کم بود- فردای همان روز قرار بود آقای محتشمی برای تودیع و معارفه به کرمان بیایند. این خبر پیچیده بود و هیچ‌کدام از روحانیون کرمان حاضر نبودند به استقبال آقای محتشمی بیایند. این هم اولین سفر رسمی ایشان بود.

*به عنوان وزیر کشور؟

من کلی تلاش کردم از تمام شهرها رفقایی را که آخوند بودند جمع‌ کردیم و رفتیم.

*اتوبوس می‌گرفتید!

اتوبوسی نبود با یک پراید هم می‌شد این کار را انجام داد. 5، 6 روحانی هم پیدا کردیم و سر صف گذاشتیم و به استانداری آمدیم و شروع کردیم. من هم 100 ماه استانداری کردم.

*دقیق؟

بله. من چهار تا 36 ماه و آقای میرزاده هم حدود 44 ماه. من هم در مجموع 5 ماه از قبلی‌ها بیشتر بودم.

*آیا از رفقای دانشگاه مثل آقای جهانگیری کسی بود کمکتان کند؟ کسی ماند؟

بله. همه دوستان کمک می‌‌کردند. یک دوره آقای محمودی (خدایش بیامرزد) معاون سیاسی و یک دوره آقای فدایی- در حال حاضر استاندار کرمان است- مهندس عمرانی بود، یک دوره آقای کریمی معاون سیاسی شد. تیم خوبی داشتیم. انقدر خوشبختانه مجموعه دوستان ما در کرمان هم خوب کار کردند و هم با مردم سازگار بودند که هر کدام از دوستان که از سیستم بیرون می‌آمدند در دوره بعد در خصوص جذب رأی مردم برای خودشان رکورد زدند.

همیشه شرمنده کرمانی‌ها هستم

*در استانداری برای کرمان چه کارهای مهمی انجام دادید؟

اگر بخواهم بگویم کار مهم... هیچ کاری.

*شکسته‌نفسی را کنار بگذارید.

شکسته‌نفسی نمی‌کنم. من برای همیشه انقدر شرمنده کرمانی‌ها هستم... چند سال است که از سیستم بیرون آمدم؟ حدود هشت سال در دوره آقای احمدی‌نژاد، 6 سال هم دوره آقای روحانی، حدود 14 سال است که بی‌وقفه بدون اینکه مسئولیت داشته باشم و بدون اینکه جایی به‌طور رسمی و حقوق‌بگیر مشغول باشم، 14 سال است که برای کرمان تلاش می‌کنم که بتوانم دوباره کارهایی انجام دهم تا جبران کم‌کاری‌های وسیع گذشته من شود.

*آن‌موقع که مسئولیت استانداری استان کرمان را بر عهده داشتید، وقتی از استانداری خداحافظی می‌کردید، مردم کرمان خوشحال بودند یا ناراحت؟

به فرودگاه ریختند و اجازه ندادند شب بیایم. آن موضوع یک داستان شد. فیلم‌ها موجود است و همه‌چیز ضبط شده است. من به طور عادی به فرودگاه می‌آمدم که سوار شوم، عده‌ای جمع شده بودند، پدر شهید ضیاء عزیزی (خدایش بیامرزد) وسط جمعیت فریاد زد. دیگران هم شروع کردند و اجازه ندادند وارد فرودگاه شوم.

*فریاد چی زدند؟

به لهجه کرمانی گفت: «نِمِلم بری!» یعنی نمی‌گذارم بروی و گریه‌‌ شد. بلندبلند گریه کردن را شروع کردند. شب مرا برگرداندند. استانداری از جمعیت پر شد. فردای همان روز راهپیمایی سنگینی از مقابل استانداری تا مسجد جامع کرمان شد. 4، 5 روز گذشت...

*می‌خواستید از استانداری بروید؟

می‌خواستم رئیس دفتر آقای هاشمی در تهران شوم. یک نکته‌ای را معمولاً اشتباهی دوستان فکر می‌کنند مسئولیت‌های من متکی به ارتباطم با آقای هاشمی بود.

اگر می‌خواستم از جایگاه آقای هاشمی استفاده کنم سال 58 به تهران می‌آمدم

*آقای هاشمی هیچ‌وقت اسپانسر شما نبوده است؟

من اگر می‌خواستم از موقعیت و جایگاه آقای هاشمی استفاده کنم، سال 58 که جهاد کرمان یا جهاد بم را تشکیل دادم، به تهران می‌آمدم. طبیعی بود که من می‌توانستم به تهران بیایم و در حول و حوش آقای هاشمی در مرکز، برای خودم موقعیت و جایگاهی دست‌وپا کنم.

آویزان آقای هاشمی نبودم

*شاید سن‌وسال‌تان کم بوده، می‌خواستید بازی تدارکاتی کنید و بعد که سن‌تان بالاتر رفت...

آن‌موقع همه کم‌سن‌وسال بودند. زمانی که به تهران آمدم یک اندوخته داشتم. زمانی که رئیس دفتر آقای هاشمی شدم، اندوخته‌ای از تجربه اجرایی و سیاسی داشتم. می‌توانستم کمک آقای هاشمی باشم، آویزان آقای هاشمی نبودم.

*ارتباط گرفتن با سپاه، با دستگاه‌های امنیتی، با جریان‌های سیاسی و... را در استانداری خوب یاد گرفتید؟

من با همه رفیق بودم از موافق و مخالف.

احمد توکلی بین دو نماز بلند شد و گفت: من حاکم شرع دادگاه انقلاب اعلام می‌کنم این حسین مرعشی هم فاسد است هم مفسد

*پس اینکه می‌گویند آقای مرعشی رفیق‌باز است صحت دارد.

من رفیق‌باز نیستم. من به همه مخلوقات خدا احترام می‌گذارم و حوصله فوق‌العاده‌ای دارم. در سن 27 سالگی که استاندار شدم، روز سوم استانداری من، حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی کرمان در بین نماز ظهر و عصر در مسجد جامع کرمان بلند شد و گفت: «ایها الناس! من احمد توکلی‌راوندی، حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی کرمان، اعلام می‌کنم که این حسین مرعشی که استاندار کرمان شده هم فاسد است هم مفسد! و دلایل افسادش را منتشر می‌کنم».

پنج اطلاعیه بسیار عجیب‌وغریب علیه من صادر کرد که فکر می‌کنم هر کسی دیگر بود ممکن بود پودر شود. یکبار آقای حجتی‌کرمانی و یک‌بار آقای جعفری، امام جمعه شریف کرمان، به من تشر زد و گفت: «چرا علیه آقای توکلی شکایت نمی‌کنی؟» گفتم: «آقای توکلی جای پدر من هستند و من نه این دنیا نه آن دنیا از ایشان شکایتی ندارم. هر چیزی گفتند کار خوبی کردند. اگر کرمان صد مشکل داشته باشد، مشکل صدویکمی دعوای من و آقای توکلی است. من استاندار هستم، باید صد مشکل واقعی مردم را حل کنم. هر وقت تمام شد، چشم.»

*این صفت و اخلاق و منش را از کجا یاد گرفته بودید؟

شاید لطف خداوند بود.

*یا شاید کسی به شما توصیه کرده بود؟

نه. در ملاقات‌های عمومی روز دوشنبه‌ها وقتم به مردم اختصاص داشت. هر کس از هر گوشه استان شکایت یا خواسته‌ای داشت، می‌دانست روز دوشنبه می‌تواند استاندار را ببیند. اگر وزیر کشور یا رئیس‌جمهور یا نخست‌وزیر هم در روز دوشنبه جلسه‌ می‌گذاشتند من نمی‌رفتم و می‌گفتم دوشنبه‌ها به مردم تعلق دارد. البته آقای میرزاده هم روز دوشنبه‌ها ملاقات داشت، آمار ایشان تا 70 نفر رسیده بود، آمار من از صد شروع شد...

*تا...؟

تا500. من رکورد 500 نفر در روز را زدم. از ساعت 6 صبح تا 11 شب، بدون تشریفات هم هر کس می‌توانست بیاید. انواع و اقسام مشتری‌ها را هم داشتم. از زنی که از دست شوهرش شاکی بود تا کسانی که از دست مدیران شاکی بودند تا گرفتارهایی که مشکلاتی داشتند و مراجعه می‌کردند.

*سعی کردید در استانداری‌های کرمان از خود و دوستانتان شبکه‌سازی کنید؟

ابداً. با همه‌چیز طبیعی برخورد می‌کردیم.

یکی با لباس سپاه که آن موقع درجه هم نداشت آمد جلو و گفت: خیلی بی‌شرفی!

*یا برایتان آن مقطع مهم بود؟

اصلاً. الان هم این کارها برایم هیچ اهمیتی ندارد. ما بسیار طبیعی با کارها برخورد می‌کردیم. می‌گفتم موافق و مخالف.... من در نمازخانه استانداری نشسته بودم، مردم را می‌دیدم، یک‌طرف آقایان و طرف دیگر خانم‌ها بودند. نوبت به یکی از آقایانی که از سپاه بود رسید. با لباس سپاه بود. آن‌موقع هنوز درجه نداشتند. گفتم: «چه فرمایشی دارید»؟ گفت: «آمدم بگویم خیلی بی‌شرفی!» گفتم: «ممنون». گفت: «خیلی نامردی!» گفتم: «متشکرم». آنجا محافظینی بودند که گفتم کسی جلو نیاید. مردم بلند شدند گفتم همه بنشینید. پنج دقیقه من را نواخت! من نه ناراحت شدم و نه عصبانی. تمام که شد گفتم: «حالا کاری داری برایت انجام دهم؟» گفت: «نه» گفتم: «میری که کار بقیه را انجام دهم؟» گفت: «باشه». علامت دادم هیچ‌کس مزاحم رفتنش نشود. خودش فکر می‌کرد فردا به حاج‌قاسم سلیمانی زنگ می‌زنم- با ایشان رفیق بودم، ایشان فرمانده سپاه بود- و حداقل شکایتش را می‌کنم. ولی به هیچ‌کس نگفتم. هفته بعد آمد و نشست و نوبتش شد. گفتم: «فرمایشی دارید؟» گفت: «آمدم بهت بگویم خیلی مردی!» همدیگر را بوسیدیم. رفت. تمام شد...

گاهی اوقات مسئولان جمهوری اسلامی از اینکه کسی چیزی به آنها می‌گوید ناراحت می‌شوند، خنده‌ام می‌گیرد. اصلاً این حرف‌ها و این مسخره‌بازی‌ها یعنی چه؟

از جنگ می‌ترسیدم

*حاج قاسم سلیمانی آن‌موقع که فرماندهی سپاه کرمان را داشتند... البته یک پرانتز باز می‌کنم، چرا هیچ‌وقت جبهه نرفتید؟ هیچ‌وقت به فکر جبهه رفتن نیفتادید؟

چون از جنگ می‌ترسیدم...

من استاندار بودم، استاندار که نباید به جنگ برود، استاندار باید جنگ را پشتیبانی می‌کرد

*جدی؟

نه، شوخی می‌کنم. تمام سال‌هایی که استاندار بودم و جنگ ادامه داشت، همه عیدها با بچه‌های رزمنده کرمان در نوک، آن سنگرهای کمینی بود که به قلب دشمن می‌رفتیم، معمولاً آنجا بودم. من با همه بچه‌های رزمنده کرمان روابط صمیمانه‌ای داشتم. من استاندار بودم. استاندار که نباید به جنگ برود! استاندار باید جنگ را پشتیبانی می‌کرد.

*از همان مقطع شروع جنگ هیچ‌وقت این فکر را نکردید که رزمنده شوید؟

وقتی جنگ شروع شد جهاد بودیم که یک ستادی درست کردیم و بعداً یک گردان درست شد. وقتی تقسیم کار شده بود، آقای حسینی مسئول گردان بود. از همه جهات پشتیبانی می‌کرد. بعد استانداری بودم که پشتیبانی جنگ به عهده من بود. بعد هم که استاندار شدم...

رابطه‌ام با حاج قاسم سلیمانی عالی بوده و هست

*رابطه‌تان با حاج قاسم سلیمانی در کرمان خوب بود؟

عالی بود.

*این رابطه عالی را حفظ کردید یا نه؟

بله. من تا امروز هم سردار سلیمانی را از بچه‌های بسیار موفق و نیرومند ایران ارزیابی می‌کنم.

*چون در استان کرمان هستید راجع به کرمانی‌ها این را بپرسم. چرا انقدر کرمانی‌های قدرتمند در عرصه سیاست و نظامی‌گری و دفاع و... [داریم] آیا خاک حاصلخیزی وجود دارد که انقدر افراد مقتدر مانند حاج قاسم سلیمانی هستند؟

اگر خاک حاصلخیری داشت من در کرمان می‌ماندم و کشاورزی می‌کردم.

*نه. کرمان صادرات داشته است. آیا گعده‌ای دارید؟ مثلاً آقای محمدرضا باهنر، آقای مهندس هاشمی داریم که مدیرعامل بانک اقتصاد نوین و هتل اسپیناس است و حضرتعالی و آقای جهانگیری را داریم...

هتل اسپیناس متعلق به چه کسی است؟

*متعلق به آقای هاشمی نیست؟

خیر. متعلق به آقای امیری یزدی است. یزدی‌ها را به کرمانی‌ها ضمیمه نکن.

*ارتباطاتی که از قبل داشتید... یعنی آیا کرمانی‌ها از گرایش‌های مختلف سیاسی گعده‌ای دارند؟ مثلاً شما با آقای باهنر و...

نه. من مجلس پنجم را بگویم. در مجلس پنجم چند فراکسیون وجود داشت. آقای باهنر به همراه آقای ناطق و... فراکسیون جبهه حزب‌الله بود، من و آقای مجید انصاری فراکسیون مجمع حزب‌الله بودیم- چپ در مقابل راست- یک گروه هم مستقلین درست کرده بودند! آقای طاها هاشمی که ایشان هم کرمانی بود. یک کمیسیون هم مه‌پیکران به ریاست آقای دعایی بود. چهار فراکسیون کرمانی بودند.

به یزدی‌ها گفتم: ما کرمانی‌ها و شما یزدی‌ها این افتخار را داریم که بالاخره حاکم ایران شدیم ولی با رأی مردم

*کرمانی‌های موفق را نام ببرید. یکی سیدحسین مرعشی...

نه، من موفق نیستم. کرمان بزرگانی مثل آقای هاشمی داشت. در جلسه‌ای که به یزد برای انتخابات رفته بودم در مورد یزد و کرمان گفتم هیچ‌وقت کرمان و یزد در طول تاریخ حاکم ایران نبودند. یعنی هیچ‌وقت کسی قادر نمی‌شد از یزد قیام کند یا از کرمان حرکت کند و ایران را تصرف کند. به این دلیل بود که لشکر می‌خواست. در زمان قدیم بدون لشکر نمی‌شد کسی کشور را کنترل کند. کسانی می‌توانستند لشکر داشته باشند که چراگاه داشته باشند. یعنی متکی به اسب بود و اسب چمن می‌خواست. کرمان و یزد هیچ‌وقت قادر نبودند در آن مطقع حاکم ایران شوند. به یزدی‌ها گفتم: «ما کرمانی‌‌ها و شما یزدی‌ها این افتخار را داریم که بالاخره حاکم ایران شدیم، ولی با رای مردم.» هم آقای هاشمی دو دوره و هم آقای خاتمی دو دوره ریاست‌جمهوری را به عهده داشتند. البته سمنانی‌ها روی دست ما زدند.

*رقیب خوبی هم برایتان بود، آقای احمدی‌نژاد و آقای روحانی.

من به آقای روحانی گفتم: «آقای دکتر روحانی توجه دارید سمنان تنها استانی است که دو رئیس‌جمهور تقدیم ایران کرده است»...

*رکورد را زدند.

بسیار خوشش آمد. گفتم: «البته می‌دانید تنها اشکالش چیست؟» گفت: «نه». گفتم تنها اشکالش این است که در بهترین حالت حاصل جمعش صفر است... البته الان اگر بخواهیم بگوییم صفر هم نیست، منفی است.

*شما از استانداری و با یک تجربه صدماهه استانداری کرمان، آقای هاشمی به شما پیشنهاد دادند رئیس دفتر رئیس‌جمهور شوید.

البته آقای هاشمی پیشنهاد ندادند. نمایندگان کرمان از 10 نفر، 6 نفر محکم ایستادند و گفتند آقای مرعشی کرمان نباشد.

آقای هاشمی پیشنهاد ریاست گمرک ایران را به من دادند، نپذیرفتم

*شاید می‌خواستند جا باز شود تا یکی دیگر از خودشان بیاید.

بله. آقای حسینی‌زیدآبادی نماینده سیرجان، آقای پیش‌بین نماینده بافت، آقای زادسر (خدایش بیامرزد) نماینده جیرفت، آقای مطهری نماینده زرند- البته برخی از آنها با من بسیار صمیمی شدند- آقای ناروئی نماینده بم و آقای مهدوی‌کرمانی که مرحوم شدند... اینها 6 نفر از 10 نماینده‌ کرمان بودند که به آقای هاشمی بسیار اصرار کردند. ایشان اول پیشنهاد گمرک ایران را به من دادند، من نپذیرفتم. بعد پیشنهاد دفتر را دادند من خوشم نمی‌آمد، ولی چون کاری بود که با آقای هاشمی مرتبط بود، علی‌رغم اینکه خودم علاقه‌ نداشتم و علاقه داشتم در کرمان بمانم، البته با آقای محتشمی و وزیر محترم کشور آقای بشارتی هم کار کردن ساده نبود. من دو دوره، دو تا چهار سال که استاندار بودم، چهار سال آقای محتشمی- در دوره آقای موسوی- بود، چهار سال هم آقای نوری بود. هم هر دویشان وزرایی بودند که می‌شد با آنها کار کرد.

اولین جلسه‌ای که آقای بشارتی را دیدم، فهمیدم نمی‌شود با ایشان کار کرد

*چرا کار کردن با آقای بشارتی سخت بود؟

اولین جلسه‌ای که ایشان را زیارت کردم فهمیدم نمی‌شود با ایشان کار کرد. جلسه تودیع آقای عبدالله نوری و معارفه آقای بشارتی بود. یک جلسه سنگینی که از استانداران بود، حداقلش استانداران بودند. جمع زیادی از وزرا و معاونان وزرا بودند، از ارتش، سپاه، از ناجا- البته آن‌موقع ناجا نبود ترکیبی از... البته ناجا تشکیل شده بود- آقای نوری صحبت کرد...

همیشه می‌گفتم با آخوند می‌توان کنار آمد با آخوندباز نه

*آقای بشارتی چه کار کرد؟

ایشان پشت تریبون رفت. ایشان به عنوان وزیر کشور که معارفه هم شده بود باید حرف اساسی می‌زد. گفت: «بسم‌الله الرحمن الرحیم. الان جلسه ختم یکی از آقایان علماست. می‌خواهم به جلسه ختم بروم شما را به خدا می‌سپارم». من یک واژه‌ای داشتم همیشه می‌گفتم با آخوند می‌توان کنار آمد، ولی با آخوندباز نمی‌توان کنار آمد. او از آن آخوندبازهایی است که نمی‌شود با او کار کرد. من همان‌جا استعفایم را نوشتم به آقای بشارتی دادم و گفتم: «با چنین اخلاق‌هایی نمی‌توانم کار کنم».

*آقای هاشمی به شما برای ماندن توصیه نکردند؟

نه، ایشان چون نمایندگان اصرار داشتند نمی‌خواست به خاطر من زحمتی در روابطش با مجلس ایجاد شود. مجلس چهارم شده بود. مجلس چهارم مجلس بسیار سختی برای آقای هاشمی بود. من به تهران خدمت آقای هاشمی آمدم.

*آن تجربه چهار ساله‌ای که به عنوان رئیس دفتر آقای هاشمی داشتید...

نه. دو سال و سه ماه بود.

*دو سالش هم به مجلس رفتید...

تجربه خوبی بود. در عرصه مدیریت اولین تجربه‌ای بود که با جمعی از کسانی که به لحاظ سیاسی با من همفکر نبودند، توانستم کار کنم. این تجربه بسیار جالبی بود. وقتی دفتر رئیس‌جمهور را از آقای میرمحمدی تحویل گرفتم...

*ببخشید... اصلاً توضیح دهید واقعا کار رئیس دفتر رئیس‌جمهور چیست؟

ممکن است تعابیر مختلفی از رئیس دفتر رئیس‌جمهور شود، سطح وزیر را دارد. در دنیا Stuff minister of می‌گویند. در ایران تعریف روشنی نداشت. وقتی از آقای میرمحمدی تحویل گرفتم تقریباً رئیس دفتر در جلسات دولت هم شرکت نمی‌‌کرد و مرسوم نبود. در آیین‌نامه‌های دولت هم نبود. اولین رئیس دفتری که در جلسات دولت شرکت کرد من بودم. بعداً آیین‌نامه شد. طبیعتاً دفتر اختصاصی رئیس‌جمهور است از برنامه‌ریزی برای کارهای رئیس‌جمهور تا....

*اینکه وقتی وزرا بخواهند رئیس‌جمهور را ببینند وابسته به یک کانال دفتر رئیس‌جمهور هستند، آیا صحت دارد؟

خیر. وزرا که ارتباطشان با رئیس‌جمهور بسیار گسترده است. حداقل هفته‌ای دو جلسه که جلسه هیات دولت وزراست، همه به رئیس‌جمهور دسترسی دارند. جلسات دیگر از جمله جلسه شورای اقتصاد، شورای انقلاب فرهنگی و شورای امنیت ملی هم تشکیل می‌شد. در این جلسات به موازات جلسات دولت، جلساتی بود که همیشه وزرا در کنار رئیس‌جمهور بودند به اضافه سفرها. این کار حداقلی است. اینکه کسی بتواند رئیس‌جمهور را کانالیزه کند اصلاً کار دقیق و درستی نیست.

آقای هاشمی متکی به هیچ‌کس نبود/ نتوانستم سر آقای هاشمی کلاه بگذارم

*آقای هاشمی را هم که اصلاً کسی نمی‌توانست؟

نه، ایشان متکی به هیچ‌کس نبود. نه متکی به دفتر، نه متکی به معاونان و نه متکی به وزاریش...

*آیا کسی از وزرا می‌توانست سر آقای هاشمی را کلاه بگذارد؟

من موفق نشدم.

*یعنی می‌خواستید کار خاصی انجام دهید؟

من قصدش را نداشتم ولی موفق هم نشدم.

آقای هاشمی مرجع تقلید سیاسی من بود

*آیا می‌‌شود کمی در این‌باره توضیح دهید. می‌خواستید چه کار کنید که موفق نشدید؟

من که مورد اعتماد آقای هاشمی بودم.

آقای هاشمی سرسری از هیچ چیزی نمی‌گذشتند

*نه، حالا کلاه خوب به این معنی که...

ایشان مرجع تقلید سیاسی من بود. من ایشان را بسیار قبول داشتم و علاقه من به ایشان بسیار فراتر از روابط کاری یا روابط قوم و خویشی بود. آقای هاشمی تنها کسی بود که هرکس استاندار یا وزیر یا معاون رئیس‌جمهور بود و می‌خواست با ایشان ملاقات کند، با آمادگی می‌رفت و باز هم ممکن بود نتواند سوالات آقای هاشمی را پاسخ دهد. یعنی آقای هاشمی ایرادات و تناقضات را بسیار خوب کشف می‌کرد، مطالب را خوب گوش می‌داد و بسیار دقیق مطالعه می‌‌کرد. ایشان از هیچ‌چیزی سرسری نمی‌گذشتند. هیچ‌وقت نشد گزارشی به ایشان داده شود و ایشان تمام گزارش را با دقت، کلمه به کلمه را نخواند و دقت نکند یا کسی صحبتی کند و او صحبت را سرسری بگیرد و گوش ندهد.

اگر آقای هاشمی می‌گفت این کار خوب نبود ما یک هفته عزا می‌گرفتیم

*آیا آقای هاشمی با وزرایش تند بود؟ اگر می‌دید گزارش خلاف واقعی را می‌دهند یا نه؟

نه. آقای هاشمی یکبار به من گفت این کار خوب نبود. همین که می‌گفت این کار خوب نبود، ممکن بود ما یک هفته عزا بگیریم. انقدر که ایشان صلابت داشت لازم نبود تندی کند. من در دو سال و اندی که مستقیماً با ایشان کار می‌کردم اصلاً تندی ایشان را ندیدم. نه لازم نبود، چون خودش صلابت خاص و تسلط فوق‌العاده‌ای داشت...

*جدی‌ترین اتفاقاتی که در این دو سال و خرده‌ای که رئیس دفتر آقای هاشمی‌رفسنجانی بودید [و افتاد چه بود؟] چه پرونده‌هایی زمان دولت بود؟

در دولت یکی از مهم‌ترین موضوعات بحران اقتصادی سال 74 بود.

به سفیر انگلیس گفتم می‌شود خواهش کنم به آقای بوش بگویید کدام اصلاح‌طلب در ایران از او حمایت خواسته است؟

*آن نارضایتی‌ها و اتفاقاتی که افتاد...

بله. ما به یک مشکلی در دولت برخوردیم و این بود که غربی‌ها بسیار جفا کردند. زمان دولت آقای احمدی‌نژاد که من کنار بودم، دبیر اول سفارت انگلیس نزد من آمد و وقت ملاقات خواست. زمانی بود که آقای بوش جمله‌ای گفته بود: «از اصلاح‌طلبان، از کرانه باختری رود اردن تا ایران حمایت می‌کنیم. گفتم: «می‌شود خواهش ‌کنم شما به آقای بوش بگویید کدام اصلاح‌طلب در ایران خواسته است که آقای بوش از او حمایت کند که ایشان چنین حرف بی‌ربطی را زده است؟» بعد شروع به انتقاد کردم. گفتم: «چرا چنین اشتباهاتی را در مورد ایران تکرار می‌کنید؟» گفتند: «چه اشتباهاتی؟» گفتم: «شما دولت آقای هاشمی را که به خاطر 8 میلیارد دلار ال‌سی‌های ایران عقب افتاد، دو سال زمین‌گیر کردید و ایران را وارد تحریم اعلام‌نشده کردید و به آقای هاشمی ضربه زدید.»

آقای خاتمی را گفتم مگر شما ایشان را رئیس‌جمهور کردید؟ مگر یادتان رفته آقای جواد لاریجانی با نیک براوون ملاقات کرد این خبر را منتشر کردید، سه میلیون رای آقای ناطق ریخت! شما که آقای خاتمی را رئیس‌جمهور نکردید! مردم ایران تصمیم گرفتند آقای خاتمی رئیس‌جمهور شود. چرا خانم آلبرایت این حرف بی‌ربط را زد که ما از بخش انتخابی حکومت دفاع می‌کنیم، از بخش انتصابی دفاع نمی‌کنیم؟ در داخل مجموعه دولت آقای خاتمی اختلاف درست کردید و در مقابل رهبری قرار دادید. حالا هم که می‌گویید ما می‌خواستیم از اصلاح‌طلبان حمایت کنیم. اصلاً چه کسی خواسته شما حمایت کنید؟ ما را با این نادانی‌هایتان گرفتار کردید!

دولت آقای هاشمی اینطوری شد در سال 74 نفت یک‌مرتبه افتاد و ال‌سی‌های ایران نکول شد. درآمد نفت تنها منبع درآمد کشور بود. کشور که به شکل امروزی صادرات نداشت. حتی هیچ بانکی در دنیا ال‌سی‌های 10 هزار دلاری ایران را قبول نمی‌کرد. کمبود کالا به وجود آمد، صف‌های طولانی درست شد...

سال 74 و در بحران‌ها یک پیرمردی می‌گفت: این رفسنجانی می‌تواند مشکل ما را حل کند اما نمی‌خواهد

*تورم هم که...

بله. تورم هم یک مشکلی بود. آن موقع از دلار هفت تومان به دلار 175 به کشور منتقل شده بود، 168 تومان مابه‌التفاوت بود. حدود چهار، پنج میلیارد دلار یوزانس ایران کالا خریداری کرده بود. در واقع منابع را پیش‌خور کرده بود... کالا با دلار 7 تومان فروش رفته بود، سررسید که می‌شد، بانک مرکزی از صاحب کالا نمی‌توانست 168 تومان را مطالبه کند، دولت هم منابع نداشت، بانک مرکزی 168 تومان را جزو بدهی دولت می‌گذاشت و صرف چاپ اسکناس می‌‌شد، پول پرقدرت و در نهایت تورم 49 درصد به وجود می‌آمد.

به این شکل گرفتار شده بودیم و صف‌های طولانی در تهران بود. من روابط عمومی دفتر را فرستادم در صف‌های کالای اساسی با مردم گفت‌وگو کند که آیا پیامی برای آقای رئیس‌جمهور، آقای هاشمی دارید یا ندارید. مردم شروع به حرف زدن کردند. حدود 10 ساعت گزارش تصویری تهیه شد من گفتم یک دوربی- دوربین کاست‌ بزرگ که اسم خاصی داشت [VHS] آماده کردند. دو ساعت فشرده از این گزارش را به آقای هاشمی که به منزل می‌رفتند دادم و گفتم شب این را نگاه کنید.

در این گزارشات یک پیرمردی بود که می‌گفت: «این رفسنجانی می‌تواند مشکل ما را حل کند، نمی‌خواهد حل کند! چرا؟ ما نمی‌دانیم. می‌خواهد یک کاری کند. بدون دلیل کاری نمی‌کند. او سیاست‌مدار است، می‌خواهد کسی را بالا ببرد یا پایین بیاورد، در سرش چیزی است وگرنه مگر می‌شود رفسنجانی رئیس‌جمهور باشد و نتواند مساله برنج و قند و.... را حل کند و این صف‌ها درست شود.» این گزارش آقای هاشمی را بسیار متاثر کرد.

من خودم هم شب نشستم و 10، 15 راهکار آماده کردم. فردا ساعت 8 صبح که ایشان را دیدم گفتم: «گزارش را دیدید؟» گفتم: «من این راهکارها را هم آماده کردم.» گفت: «تصمیمم را گرفتم». گفتم: «چه تصمیمی؟» گفت: «آقای روحانی، آقای روغنی‌زنجانی و آقای نوربخش را صدا بزنید و جلسه‌ای برگزار کنید و بگویید من می‌خواهم تعزیرات راه بیندازم و ارز و کالاها را نرخ‌‌گذاری کنم.» به آقای میرزاده نگفتم چون ایشان به کارهای تعزیرات و بگیروببند علاقه‌مند بود و ستاد بسیج اقتصادی را قبلاً اداره کرده بود. به ایشان نگفتم. به آقای نور‌بخش و زنجانی زنگ زدم و برای ناهار در دفتر آقای زنجانی قرار گذاشتیم. من به آقایان منتقل کردم. آنها گفتند این تصمیم بسیار اشتباهی است. با آقای هاشمی یک قرار ملاقات بگذارید. با ایشان ساعت 4 بعدازظهر قرار گذاشتیم. ایشان برخورد بسیار جالبی داشت. به هر حال ایشان تصمیمش را گرفته بود. گفت: «شما که می‌گویید این کار را نکن چه راه‌حلی دارید؟» گفتند: «به ما 48 ساعت مهلت بدهید ما راه‌حل می‌آوریم.» به آنها 48 ساعت فرصت دادند. 23 راه‌حل آماده کردند.

آقای روغنی‌زنجانی بر سازمان برنامه بسیار مسلط بود و مرحوم آقای نوربخش هم در اقتصاد ایران بسیار مسلط بود. هم عالم بودند و هم تجربه کافی داشتند. دو نفر و من در حضور آقای هاشمی جلسه گذاشتیم. راه‌حل‌ها را ارائه دادند. آقای هاشمی از 23 راهکار، 22 راهکار را قبول کرد به جز کاهش تخصیص در راه عمرانی. ایشان گفت: «این راهکار منجر به تعطیلی کارگاه‌های ساختمانی می‌شود، یک مشت کارگر و بنا و آب‌موتور‌بند بیکار می‌شوند من موافقت نمی‌کنم. 22 راهکار را عمل می‌کنم. ولی شما 2 راه‌حل دارید: «یا من راهکارهای شما را عمل می‌کنم، دو ماه مهلت دارید و باید بازار را آرام کنید، اگر نشد برکنار می‌شوید. یا آنچه که من می‌گویم شما عمل کنید، مسئولیتش هم با خودم است.» گفتند: «تا فردا به ما مهلت دهید». فردای همان روز آقای نوربخش (خدایش بیامرزد) زنگ زد و گفت: «هر چه آقای هاشمی بگوید ما عمل می‌کنیم.» و من نشستم خدمت آقای هاشمی یک، 2، سه، چهار کردیم! بلافاصله نامه‌ای خطاب به رهبری تهیه کردیم و اجازه گرفتیم به عنوان یک معضل به مجمع تشخیص برود و بلافاصله جلسه مجمع را برگزار کنیم. چون مجمع تشخیص مصلحت فقط یک کارشناس در دفتر رئیس‌جمهور داشت، الان دو هزار نفر شدند. یک کارشناس در دفتر رئیس‌جمهور داشتیم. او را صدا زدم...

*آن یک نفر چه کسی بود؟

آقای جوادی! گفتم فوراً مجمع را دعوت کنید. طرح تصویب‌نامه را هم آماده کردیم. طرح تصویب‌نامه را هم خود من نوشتم، ویرایش کردیم و آقای خامنه‌ای به سرعت جواب دادند و اجازه دادند که این به عنوان معضل مطرح شود و مجمع تشکیل شد. مصوبه مجمع را برای اجازه دولت برای نرخ‌گذاری ارز و نرخ‌گذاری کالاها، تشکیل دو سازمان...

تجربه استانداری من در اینجا بسیار به‌دردبخور بود. این‌طوری طراحی کردیم، چون قبلش استانداری‌ها و فرمانداری‌ها همه درگیر تعزیرات بودند. یک سازمان به عنوان سازمان بازرسی در وزارت بازرگانی درست کردیم که این برود بازرسی کند. یک سازمان تحت عنوان سازمان تعزیرات در وزارت دادگستری درست کردیم که تا قبل از این در وزارت دادگستری هیچ ماموریت اجرایی نداشت و چون به قضات دسترسی داشت یک شبکه قضایی دولتی درست کردیم. این مصوبات را گرفتیم و کار راه افتاد. ظرف کمتر از یک ماه و نیم هم ارز را از 700 تومان توانستیم به 300 تومان بیاوریم. کالاها تامین و بازار هم آرام شد.

*دو، سه ماهی روزهای تلخی برای بسیاری از استان‌ها بود...

بله همین‌طور است. این یکی از سخت‌ترین بحران‌هایی بود که وقتی در دفتر رئیس‌جمهور بودم توانستیم این کار را به این شکل درست کنیم.

اگر با سیاست اولین سند رسمی ایران اداره می‌شد الان حجم اقتصاد ایران 2 هزار و 500 میلیارد دلار بود

*مشکلات مالی و اقتصادی حل شد، توانستید نرخ ارز را برگردانید. در همین مقطع اخباری منتشر شد مبنی بر اینکه عده‌ای از کارگزاران آقای هاشمی‌رفسنجانی می‌خواهند حزبی تحت عنوان حزب کارگزاران سازندگی تاسیس کنند.

اسم نداشت. قبلش یک نکته‌ای را بگویم. مجلس چهارم مجلس عجیبی برای ایران بود. باید حتماً این نقطه تاسف‌بار را به شما بگویم. اولین سند بالادستی ایران برای بازسازی، بعد از جنگ تدوین شد. یعنی جنگ که تمام شد، سران قوا که در آن زمان مقام معظم رهبری فعلی، آقای خامنه‌ای رئیس‌جمهور بودند، آقای هاشمی رئیس مجلس بودند، آقای موسوی‌اردبیلی رئیس‌ قوه قضاییه بودند، آقای مهندس موسوی نخست‌وزیر و آقای حاج‌احمدآقا از طرف امام در جلسات شرکت می‌کردند. این 5 نفر نشستند مجلس و دولت را بسیج کردند. یک سندی درست شد به عنوان اولین سند بالادستی، یعنی اولین سندی که از سیاست‌های کلی ابلاغ شد. این آماده شد به استحضار امام (ره) رسید و امام (ره) هم امضا فرمودند و ابلاغ شد و سیاست‌های بازسازی ایران شد.

در چارچوب این سیاست‌های بازسازی، برنامه‌ اول اقتصادی ایران اجرا شد. نرخ رشد اقتصادی سال اول 13.5 درصد، سال دوم 9.5 درصد، متوسط 5 سال، سالی 7.6 درصد است. اینجا یک تجربه بسیار خوبی در ایران رقم خورد. اگر با همان سیاست، کار اداره ایران تا امروز ادامه پیدا کرده بود و با همان انسجام و با همان نرخ رشد 7.5، 8 درصد جلو رفته بودیم، امروز حجم اقتصاد ایران به جای 400 میلیارد دلار فعلی، حداقل دو هزار و 500 میلیارد دلار بود. یعنی اقتصاد امروز کشور باید سه برابر ترکیه و سه برابر عربستان و 6 برابر امارات می‌بود و این اتفاق نیفتاد. نقطه آغازش هم مجلس چهارم بود. مجلس چهارم با شعار «اطاعت از رهبری، حمایت از هاشمی» شکل گرفت. به محض اینکه گروه جناح راست اکثریت قاطع دوسوم مجلس چهارم را گرفتند، بخش اطاعت از رهبری را جدی گرفتند، بخش حمایت از هاشمی را کاملاً کنار گذاشتند. همان اوایل که در دفتر رئیس‌جمهور مانده بودم، یک روزی آقای باهنر- ایشان ناظر مجلس در جلسه شورای اقتصاد بود- وقتی جلسه شورای اقتصاد تمام شد با هم در محوطه ریاست جمهوری قدم ‌زدیم، گفتم: «چرا انقدر شما به آقای هاشمی فشار می‌آورید؟» گفت: «ببین، تکلیف ما با آقای هاشمی روشن نیست. دوستان ما در دولت هستند، تو هم هستی، نوربخش هم هست، جهانگیری هم استاندار اصفهان است، تکلیفمان با آقای هاشمی روشن نیست! من متاسفم ولی ما چاره‌ای نداریم پا روی آقای هاشمی بگذاریم و بالا برویم.»

چنین تصویر و تصوری داشتند. در چنین فضایی ما بسیار بحث کردیم. اولین جلسه‌ای که بحث شروع شد، در منزلمان، در سعادت‌آباد، با حضور آقایان کروبی، آقازاده، دکتر نوربخش، کرباسچی، یک میهمانی دادم و رفقا را دعوت کردیم. هدفمان هم این بود که بچه‌های چپ‌ را مجدداً برای انتخابات مجلس پنجم فعال کنیم. آقای خاتمی هم دعوت داشتند و نیامدند. بعد از بحث‌های زیاد، روحانیون مبارز زیر بار برگشت به عرصه سیاست نرفت و راهکار بعدی این شد که ما خودمان به عنوان یاران و نزدیکان آقای هاشمی جریان جدید راه بیندازیم.

فکر می‌کردیم کشور به سمت تک‌صدایی می‌رود

*یعنی احساس خطر کردید؟

نه، احساس خطر نمی‌کردیم. ما دو مساله اساسی داشتیم.

*حرف آقای باهنر تاثیر داشت؟

نه، حالا عرض می‌کنم... دو مساله داشتیم. یکی این بود که جناح راست مجلس چهارم را قاطع گرفته بود و خود را آماده می‌کرد که مجلس پنجم را هم بگیرد، ادامه‌اش هم به انتخابات ریاست‌جمهوری می‌رسیدیم. کاندیدایشان، آقای ناطق، را تعیین کرده بودند و فکر می‌کردیم کشور به سمت تک‌صدایی می‌رود. این اولین مساله بود. مساله دوم این بود که بالاخره یک جمعی از تکنوکرات‌های کشور دور آقای هاشمی حلقه زده بودند. یکی رفته بود گاز را راه انداخته بود، یکی نفت را راه انداخته بود، یکی آب را راه انداخته بود، یکی اتوبان‌سازی را راه انداخته بود، یکی خدمات شهری درست کرده بود.... هرکسی کاری کرده بود ولی در کشور تریبونی نداشتند که سخنانشان شنیده شود و حرفشان پژواک داده نمی‌شد.

ما تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم. مطالعاتی کردیم، بررسی‌هایی صورت گرفت و به آقای هاشمی گفتیم. ایشان با رهبری مطرح کردند. در رفت‌وبرگشت‌های بسیار، بالاخره به نقطه‌ای رسیدیم که آقای هاشمی پیشنهاد تاریخی‌شان را به آقای ناطق دادند که پنج نفر از لیست ما را قبول کنند و ما لیست ندهیم. آنها هم در بین خودشان بحث کردند، زیر بار نرفتند. نهایتاً آقای هاشمی در یک جلسه‌ دولت اعلام کردند من منعم را از شما برداشتم، خودتان می‌دانید. ما اطلاعیه شماره یک را دادیم.

روز پنجشنبه‌ای بود که 500 تابلوی حزب را در سطح تهران دادیم. اولین باری بود که تبلیغات انتخاباتی با پرچم ایران انجام می‌شد. یعنی از پرچم ایران استفاده کردیم تا قبل از آن هیچ‌کس از پرچم ایران استفاده نکرده بود.

شعار کارگزاران توسط آقای مهاجرانی و عطریانفر انتخاب شد

*اسم هم انتخاب نکردید؟

نه، اسم هم انتخاب نکرده بودیم، فقط شعار را انتخاب کردیم: «عزت اسلامی، تداوم سازندگی، آبادانی ایران».

*چه کسی این شعار را انتخاب کرد؟ شما انتخاب کردید؟

نه. این بخش کار توسط آقای مهاجرانی و آقای عطریانفر انجام شد. این شعار انتخاب شد و 500 تابلو را زدیم. شنبه بیانیه شماره یک کارگزاران منتشر شد- هنوز این بیانیه موجود است- یکشنبه 140 نماینده مجلس نامه‌ای علیه آن منتشر کردند که از تریبون مجلس خوانده شد. چهارشنبه هم دیدار دولت با رهبری بود که آنجا رهبری تدبیر کردند وزرا در آن جمع نباشند. یعنی 16 نفر، 16 منهای 10 نفر شدند و 6 نفر ماندند. این کار توانست فضای سیاسی کشور را متکثر نگه دارد و ما توانستیم...

با کارگزاران انحصار جناح راست را شکستیم

*یعنی با کارگزاران سازندگی که حالا بعداً اسمش را انتخاب کردید و رقیب جناح راست شدید، می‌خواستید انحصار جناح راست را بگیرید.

انحصار جناح راست را گرفتیم.

آقای محمدی‌گلپایگانی به من گفت: لیستی که وزرا امضا کنند چه اعتباری دارد؟

*این پیامی که شما الان منتقل می‌کنید... یکسری از منتقدان حزب کارگزاران می‌گویند جمعی از تکنوکرات‌ها و مدیران فن‌سالار دوره آقای هاشمی‌رفسنجانی، برای اینکه پایگاهی در قدرت داشته باشند و بتوانند روند فعالیت خودشان را ادامه دهند، حزب کارگزاران را تشکیل دادند.

بله، این هم باشد چه اشکالی دارد؟! اصلاً فرض کنیم همین نگاه باشد، مگر تکنوکرات‌ها و فن‌سالارها حق ندارند حزب داشته باشند؟ مهم این است که مردم چقدر به آنها اعتماد داشته باشند. یک روز با آقای محمدی‌گلپایگانی- ایشان رئیس دفتر آقا بود و من رئیس دفتر آقای هاشمی، ماهی یک ناهار با هم می‌خوردیم- بودیم. ایشان به من گفت: «شنیده‌ام وزرا می‌خواهند یک لیست بدهند.» گفتم: «در حال بررسی است». گفت: «لیستی که وزرا امضا کنند چه اعتباری دارد؟ مردم که به این لیست اعتماد نمی‌کنند» گفتم: «جلو می‌رویم تا ببینیم چه می‌شود. مهم نیست که افراد با چه...

*نه، حالا در این کنایه‌ای وجود داشت یعنی قدرت مزه کرده بود.

قدرت برای چه کسی مزه نکرده است؟! فرض کنید برای کسی که در بازار 10 درصد سهم دکمه را دارد، سعی می‌کند سهم را از دست بدهد یا سعی می‌کند سهمش را حفط کند؟ قدرت، قدرت است، همه هم می‌فهمند قدرت، مفید است. منتها یکی می‌‌خواهد برای خودش و یکی می‌خواهد برای جامعه‌اش استفاده کند.

احساس تکلیف و این حرف‌ها از نظر ما بازی است

*چون شعارهایی از ابتدای انقلاب در فضای سیاسی کشور وجود داشت و هنوز هم که هنوز است وجود دارد: «من احساس تکلیف کردم بیایم در انتخابات شرکت کنم».

این از نظر ما بازی است...

ما تکلیف شرعی سرمان نمی‌شود

*یعنی اصلاً به احساس تکلیف شرعی اعتقادی ندارید؟

ما که تکلیف شرعی سرمان نمی‌شود. شخصی از درخت توت همسایه می‌خورد. گفتند: «نخور این حرام است». گفت: «من کاری به حرام و حلالش ندارم. این صفرابُر است، من صفرا دارم و توت هم صفرابُر است». بالاخره ما جمعی بودیم و جمعی هستیم که اگر بتوانیم، می‌خواهیم یک روز بتوانیم ایران را به قله شکوه و عظمت خودش برسانیم. این که بد نیست...

کارگزاران به عنوان ادامه جریان آقای هاشمی بود

*با آن تفکر در مجلس پنجم لیست دادید، خانم فائزه هاشمی تنه به تنه آقای ناطق نوری در تهران رأی آورد...

خانم فائزه هاشمی اولین تجربه سیاسی‌اش بود. مردم مهم بودند که پیام را گرفتند...

*پیام به کارگزاران بود یا چون فائزه هاشمی، فائزه هاشمی بود رأی آورد؟

بالاخره کارگزاران هم که جدای از آقای هاشمی نبود. کارگزاران به عنوان ادامه جریان آقای هاشمی و به اعتبار آقای هاشمی بود. یک نمودش هم این بود که فائزه خانم در این لیست قرار داشت.

آقای هاشمی تا 82 سالگی سیاست را ترک نکرد

*بینی و بین‌الله آقای هاشمی راضی بود از اینکه شما کارگزاران را راه بیندازید؟

معلوم است که راضی بود. چرا راضی نباشند؟ آقای هاشمی آدم سیاسی‌ای بود، ایشان تا 82 سالگی که در قید حیات بود، یک لحظه سیاست را ترک نکرد. ایشان سیاست را خوب می‌فهمید و درک روشنی از سیاست داشت. یک روز در سفر آخر، دو ماه قبل از رحلتشان، کرمان بودیم به همراه آقای رزم‌حسینی استاندار کرمان و من که در عقب ماشین بودیم و آقای هاشمی جلو بود. آقای رزم‌حسینی از سر دلسوزی به من می‌گفت: «مرعشی، تو به درد کارهای اجرایی و اقتصادی و توسعه می‌خوری. این سیاست را رها کن.» آقای هاشمی گفت: «چی؟!! سیاست را رها کند؟ مگر امری مهم‌تر از سیاست هم در مملکت وجود دارد که کسی سیاست را رها کند و به دنبال چه چیزی برود؟ راه اصلاح مملکت، اصلاح سیاست‌هاست».

آقای هاشمی سیاست را خوب می‌فهمید و درک روشنی داشت و مساله پنهانی نبود. مهم این بود که بدون این حرف‌وحدیث‌ها، قدرت می‌تواند در جهت مصالح مردم یا علیه مصالح مردم به کار گرفته شود. ما به عنوان کارگزاران برای آینده ایران آرزوهایی داشتیم و داریم و هنوز هم در گلویمان گیر کرده و نمی‌توانیم حتی بیان کنیم که اگر روزی بتوانیم می‌خواهیم ایران را به سمتی بیریم که سالانه حداقل هشت درصد رشد اقتصادی داشته باشد و مشکلات ایران را حل کنیم. پنج میلیون نفر فارغ‌التحصیل بیکار نتیجه کاهش رشد اقتصادی است.

مجلس چهارم را می‌گفتم... مجلس چهارم با تصویب برنامه دوم، نرخ رشد اقتصادی 7.6 درصد برنامه اول را به 2.5 درصد در برنامه دوم آورد. یعنی اقتصاد ایران را دوباره زمین‌گیر کرد، دوباره در ادامه‌اش در برنامه سوم تغییرات مثبتی اتفاق افتاد، ولی این رفت‌وبرگشت‌ها اصلاً کار عجیب‌وغریبی است.

*خروجی کارگزاران در مجلس پنجم چه بود؟

اصلش این بود که ما انحصار را شکستیم و پایه‌های انتخابات سال 76 در مجلس پنجم گذاشته شد. اصلاً برگشت روحانیون مبارز به فعالیت‌های سیاسی مجدد، رفتن به سمت یک ائتلاف بین کارگزاران و روحانیون مبارز در انتخابات 76 و پیروزی آقای خاتمی همه ادامه مجلس ششم بود.

*یعنی بازسازی چپ سنتی یا چپ قدیم با پیروزی کارگزاران در انتخابات مجلس پنجم...

انتخابات شد و اصلاً فضای کشور متفاوت شد. آقای هاشمی به روحانیت مبارز خیلی صریح گفته بود- اگر رای مجلس پنجم را نگاه کنید، آقای ناطق 32 است، فائزه خانم 31.9، آقای بهزاد نبوی 20- صحنه کشور اینطوری است، اصولگرایان راست 30 درصد آرا را دارد، کارگزاران هم 30 درصد آرا را دارد، چپ هم 20 درصد آرا را دارد. اگر شما با کارگزاران ائتلاف کنید... که روحانیت مبارز می‌توانست با ما ائتلاف کند. مثلاً راجع به دکتر حبیبی یا حسن روحانی می‌توانستیم ائتلاف کنیم، چپ هم می‌توانست با ما ائتلاف کند. دوباره آنها می‌توانستند با دکتر حبیبی توافق کنند.

آقای دعایی در مجلس فراکسیون مه‌پیکران را راه انداخت

*متغیر موثری بودید؟

به هر حال در این عرصه سیاسی یک بازی دوجانبه‌ای را که در مجلس چهارم شکل گرفته بود و به ضعف چپ هم منجر شد، ما تغییرش دادیم.

*در مجلس پنجم به فراکسیون کرمانی‌هایی که آقای باهنر و... بودند به فراکسیونی به اسم فراکسیون «مه‌پیکران» اشاره‌‌ای کردید. چرا «مه‌پیکران»؟

آقای دعایی که خودش خیلی خوشگل نیست، همه کسانی که خوشگل نیستند مانند آقای زادسر و... در مجلس بودند. یک آقایی هم بود به اسم آقای ربوشه، نماینده ایرانشهر، که می‌گفتند ملکه زیبایی است. همه آنها را در یک فراکسیون تحت عنوان فراکسیون «مه‌پیکران» جمع کرده بود.

کارگزاران حزب پولدار نیست

*کارگزاران سازندگی از اواسط سال 74 تا 98، حدود 24 سال است که فعالیت رسمی دارد. یکسری معتقدند همان‌طور که حزب موتلفه- هیات‌های موتلفه‌ای که حزب موتلفه شدند- بازاری‌های سیاست‌مدارند یا سیاست‌مدارهای بازاری هستند، این سمت ماجرا هم حزب کارگزاران سازندگی، حزب صنعتگران پولدارند.

ما حزب پولداری نیستیم ولی مدافع سیاست‌های صنعتی شدن ایران هستیم.

*آیا واقعاً اعضای حزب کارگزاران سازندگی پولدار نیستند؟

نه نیستند...

زندگی متوسطی دارم

.

*آقای حسین مرعشی پولدار است یا نیست؟

من زندگی متوسطی دارم. محتاج نیستم، زندگی متوسط خوبی دارم.

*چرا از اینکه بگویید پولدار هستید می‌ترسید؟

چون پولدار نیستم. اگر تصمیم می‌گرفتم پول در بیاورم این کار را انجام می‌دادم ولی تصمیم نگرفتم.

همان مطلبی را که به آقای خامنه‌ای توضیح دادم برای شما هم توضیح می‌دهم

*نه. فکر می‌کنم باید یک نقطه مشترک از تلقی افکار عمومی از آقای مرعشی، کسی که در ماهان‌ایر، منطقه تجاری سیرجان و همان جاهایی که در سوالات مخاطبان گفتند و من قطع به ‌یقین از شما می‌پرسم- اگر اجازه دهید و کسی که طرفدار توسعه از زاویه اقتصادی و طرفدار سرمایه‌داری است- فکر می‌کنم یک نقطه اشتراکی باید با افکار عمومی که این تلقی را از شما دارند که حزب کارگزاران پولدار هستند [وجود داشته باشد] از نظر شما عدد پولدار در این دوره زمانه چه عددی است؟ با چه گردش مالی؟

چیزی که شما گفتید قبلاً هم در ملاقاتی که خدمت آقای خامنه‌ای بودم [مطرح شد.] وقتی رئیس میراث فرهنگی و گردشگری بودم و این آخرین مسئولیتم بود، ملاقات یک‌ساعت‌ونیمه‌ای با ایشان داشتم و به ایشان توضیح دادم، الان هم برای شما توضیح می‌دهم.

من یک بخش زندگی شخصی دارم که زندگی شخصی‌ام بسیار کوچک است. مطلقاً هم با زندگی اجتماعی و سیاسی‌ام مخلوط نیست. یک مقدار مختصری در حد 14، 15 هکتار باغ پسته ارثیه مرحوم پدر و مادرم در رفسنجان است که در حال حاضر تولیدش از 10 سال اخیر به خاطر خشکسالی هزینه خودش را به زحمت تامین می‌کند و وقتی فرزندانم بزرگ شدند برای اینکه بیکار نباشند و برای اینکه کارمند دولت هم نشوند و برای اینکه محتاج هم نباشند، برای هرکدام یک شرکت خانوادگی درست کردم. یک نساجی کوچک در رفسنجان توسط یکی از پسرانم اداره می‌شود و یک مزرعه هم در حد 90 هکتار در ساوه خریدم که توسط پسر دیگرم اداره می‌شود که سهام این باغ‌ها هم متعلق به کل اعضای خانواده خودمان است.

برای توسعه کرمان موسسه غیرانتفاعی مولی‌الوحدین را تاسیس کردم

*این را می‌گویید یک بخش زندگی کوچک؟

اداره نمی‌کنند. همین الان هم زندگی‌شان اداره نمی‌شود. به هر حال پنج خانواده باید سر این سفره نان بخورند. تامین می‌شوند ولی نه آن مقداری که بتوانند سفر بروند، بتوانند هزینه‌های آن‌چنانی کنند. زندگی اجتماعی من کاملا از این مجزاست و من هیچ‌کدام از فرزندان و اقوام را در بخش اجتماعی ورود ندادم. یعنی کاری است متعلق به عامه مردم! از زمانی که استاندار بودم برای اینکه توسعه کرمان را تسریع کنم یک موسسه غیرانتفاعی تحت عنوان «مولی‌الموحدین» را تاسیس کردم.

یک عضو ساده مولی‌الموحدین هستم

*بله، در پرسش‌ها وجود دارد.

در این موسسه فقط یک عضو ساده هیات امنا هستم. 11 نفر امین هستند و شرکت‌های متعدد دارد.

*شرکت‌ها را نام ببرید؟

شرکت ماهان، شرکت کرمان‌خودرو، منطقه ویژه اقتصادی ارگ جدید، منطقه ویژه اقتصادی سیرجان، سازمان عمران کرمان. اینها شرکت‌های متعدد زدند با رعایت کامل مقررات کشور...

*یعنی شما از فعالیت‌های اقتصادی مولی‌الموحدین منتفع نمی‌شوید؟

نه اصلاً. نه من، نه هیچ‌یک از اعضای هیات امنا حق برداشت یک ریال را از این موسسه نداریم. همچنین طی این 20 سالی که ماهان فعال است، نه من نه هیچ‌یک از اعضای هیات امنا و نه هیچ‌یک از اعضای خانواده‌هایشان یک بلیط مجانی استفاده نکردند.

*آقای پورابراهیمی یکدفعه ادعا کرد که یک پرونده‌ای در خصوص موسسه مالی- اعتباری مولی‌الموحدین...

موسسه مالی مولی‌الموحدین با این موسسه تفاوت دارد.

*نه، ببخشید. موسسه خیریه مولی‌الموحدین با گردش مالی 400 میلیارد تومان- اگر درست به یاد داشته باشم یکبار یکجا مصاحبه کرده بودند- تشکیل دادند ایشان می‌گویند ما پرونده را آماده کردیم به قوه قضاییه ارسال کردیم، بعد جلسه‌ای تشکیل شد مرا صدا زدند. آقای محمدرضا باهنر و آقای حسین مرعشی و آقای محسن رضایی به من گفتند- عین واژه است- دست‌به‌دست هم دادند و گفتند این پرونده را مختومه کن و پیگیری نکن.

اگر آقای پورابراهیمی چنین چیزی را گفته حتماً دروغ گفته است.

*چنین جلسه‌ای داشتید؟

داستان این بود که وقتی من این موسسه را تاسیس کردم، پنج عضو حقوقی عضو هیات امنا بود، استاندار وقت و امام جمعه وقت و چند نفر دیگر، 6 نفر حقیقی بودند. سال بعد آقای جعفری امام جمعه کرمان و یکی دیگر از اعضا استعفا دادند، سه عضو حقوقی و 8 عضو حقیقی شدند. سال پایان دولت آقای خاتمی، نیروی انتظامی که ناظر بر این موسسات غیرانتفاعی است، یک سیاستی را در سطح کشور اعمال کرد و آن سیاست این بود که به لحاظ قانونی اشخاص حقوقی نمی‌توانند عضو هیات امنای موسسات خیریه باشند. استدلالش هم درست بود. می‌گفت شاید استاندار بعدی کرمان چنین چیزی را نپذیرد و بگوید قانون من را مکلف نکرده که رئیس هیات امنای این موسسه باشم. من وظایف قانونی‌ خود را دارم.

اگر قانون حکم نکرده باشد و وظیفه‌ای برای استاندار تعیین نکرده باشد، یک موسسه نمی‌تواند در اساسنامه‌ برای استاندار وظیفه تعیین کند و بگوید تو عضو یا رئیس هیات امنا هستی. کلیه خیریه‌های کشور هر چه عضو حقوقی داشتند با تصمیم نیروی انتظامی اشخاص حقوقی‌شان حذف شدند.

در مورد موسسه مولی‌الموحدین این اتفاق افتاد. وقتی آقای رئوفی استاندار شد، اولین استاندار زمان آقای احمدی‌نژاد، آقای پورابراهیمی معاون ایشان بود. پیگیری می‌کرد که به اساسنامه قبلی برگردیم. ما موافقت کردیم اگر نیروی انتظامی قانع شود دوباره استاندار رئیس هیات امنا باشد از نظر ما مشکلی ندارد. آنها می‌گفتند اگر شما اینجا بیایید، شما هشت نفر هستید ما سه نفر. ما گفتیم این اساسنامه از همان ابتدا به همین شکل بوده است. از ابتدا بنای اساسنامه خیریه مولی‌الموحدین این‌طور بوده که اشخاصی که خیریه را تاسیس کردند و مسئولیتش را پذیرفتند و زیر بار یک مسئولیت سنگین اقتصادی رفتند باید از اینجا نگهداری کنند.

اتفاقاً آقای باهنر آنها را همراهی می‌کرد. آقای محسن رضایی چون با من صمیمی بود و آقای رئوفی‌نژاد هم از سرداران سپاه بود، علاقه‌مند شد که جلسه‌ای بگذارد تا ما را با هم آشتی دهد. جلسه برگزار شد ولی آقای باهنر نیامد. من به همراه آقای رئوفی‌نژاد و آقای پورابراهیمی بودیم. مطلب را مطرح کردند و ما موافقت کردیم که این کار اتفاق بیفتد.

*در آن جلسه با آقای پورابراهیمی دعوایتان نشد؟

بله، دعوا شد. من او را دعوا کردم. چون هرچه با آقای رئوفی توافق می‌کردیم او در گوش آقای رئوفی چیزی می‌گفت و آقای رئوفی هم به هم می‌زد. آقای پورابراهیمی گفت: «این اشخاصی را که می‌گویید ما نمی‌شناسیم». گفتم: «خب، بنشین سرجایت! این اشخاص قبل از تولد جنابعالی حماقت کردند و رفتند یک موسسه درست کردند. حالا تو از راه رسیدی و می‌‌گویی نمی‌شناسی؟! تو چه کاره هستی که بشناسی یا نشناسی؟ اینها موسسه را درست کردند موسسه‌ای در کار نبود. پولی از دولت نبود...

اصلاً به شأن ما نمی‌آید از کسی پول بگیریم

*اجازه می‌خواهم اینجا اظهارنظری را از رو بخوانم.

در موسسه مولی‌الموحدین چند سیاست روشن داشتیم.

*کل هدف راجع به توسعه کرمان بود؟

بله. چند نکته روشن وجود داشت یکی اینکه در مولی‌الموحدین مطلقاً از کسی اعانه نگرفتیم. موسسه خیریه‌ای نبود که یک صندوق بگذارند و از چند آدم کمک بگیرند. ما گفتیم اگر تیممان عرضه داشته باشند، باید خودشان ثروت خلق کنند. حق ندارند دست گدایی و تکدی‌گری دراز کنند. اصلاً به شأن ما نمی‌خورد از کسی پول بگیریم. یک نفر، آقای پورابراهیمی یا هرکس دیگری بیاید و بگوید در طول این بیست‌وچندسالی که این موسسه از سال 64 تاکنون تاسیس شده، یک ریال به مولی‌الموحدین کمک کرده است. پس ما اعانه نمی‌گیریم. این یک سیاست است.

سیاست دوم این است که مطلقاً با بخش خصوص رقابت نمی‌کنیم. فرض کنید قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا متعلق به سپاه است، وارد شده کار پیمانکاری می‌کنند و با پیمانکاران دیگر رقیب شدند. نشدند؟ شدند. شما می‌توانید به سراغ پیمانکاران کشور بروید. از دست پیمانکاران سپاه حسابی ناراحت هستند. ما مطلقاً با هیچ بخش خصوصی رقابت نمی‌کنیم. کارهایی که ما انجام می‌دادیم کارهایی بود که هیچ‌کس دیگر انجام نمی‌داده است. یعنی ما مرزهای اقتصاد را بلند کردیم و بردیم آن‌طرف‌تر گذاشتیم. هیچ‌کس مدعی نبود که در سیرجان بشود منطقه ویژه اقتصادی درست کنیم؟ هیچ‌کس مدعی نبوده که می‌شود در بم خودروسازی بزنیم. کسی مدعی نبوده که می‌شود در ایران هواپیمای خصوصی درست کرد. اینها ادعایی نبود که کسی داشته باشد. ما زمینه‌های جدیدی را برای بازی تعریف کردیم. این هم مطلب دوم...

مطلب سوم این است که تاکنون موسسه مولی‌الموحدین در مجموعه‌ شرکت‌هایش بیش از 20 هزار شغل ایجاد کرده است.

ماهان با سودش هواپیما می‌خرد

*می‌توانید گردش مالی را به صورت شفاف اعلام کنید؟

موسسه تقریبا سالی سه، چهار میلیارد تومان... هرچه سود در ماهان است، ماهان هواپیمای جدید می‌خرد.

*حالا ماهان یکی از آنهاست...

خوب دقت کنید! وقتی در کشور مسافر در نوبت بلیت است، وقتی در طول 30 سال اخیر، 70 درصد بازار مسافران خارجی را به ایرلاین‌های خارجی دادید. وقتی تعداد بیش از 1200 خلبان در مملکت آموزش دیدند و در نوبت هستند به ایرلاین بروند ولی هواپیما نیست. مگر عاقلانه است که ماهان پول در بیاورد به موسسه بدهد؟ نه. ماهان هر چه پول در می‌آورد هر سال مصوب می‌شود، مجمع‌اش تصویب می‌کند، هواپیمای جدید می‌خرد.

*چرا گزارش عملکرد مولی‌الموحدین با تمام هلدینگ‌ها و شرکت‌ها اعلام نشده است؟

قانون گفته به چه کسی باید گزارش بدهیم؟

*خودتان. به افکار عمومی.

به افکار عمومی می‌گوییم مگر مردم ماهان را نمی‌بینند؟

*حالا ماهان یکی از آنهاست...

مشکل این است که یک عده بی‌هنر هیچ کاری نمی‌کنند، مدعی هستند که تو چرا کردی؟ می‌گویند این کارها، کارهای بزرگی است. من می‌گویم این کارهای کوچکی است، اینها کارهای بزرگ برای ایران و برای کرمان نیست.

امضای قاسم سلیمانی و باهنر را برای عضویت در هیات امنای مولی‌الموحدین گرفتیم اما...

*اجازه می‌دهید یک مطلبی را از روی آن بخوانم؟

اجازه دهید یک چیزی را بگویم. به یک نقطه‌ای رسیدیم که من آمدم صورتجلسه کردیم. من آقای باهنر را عضو هیات امنا آوردم. گفتم امضا کن، ایشان امضا نمی‌کرد. خواهش کردیم ایشان امضا کرد. امضای قاسم سلیمانی را گرفتیم. عضو هیات امنا بود. خودمان هم امضا کردیم.

*سه نفر شد...

3 نفر هم حقوقی!‌ استاندار دو مدیری که استاندار می‌خواهد، 5 نفر شدند. بقیه هم از دوستان موسسه از قدیم بودند. از 11 نفر، 6 نفر شدند، پنج کرسی به آنها دادیم. صورتجلسه را نوشتیم و برای آقای رئوفی فرستادیم که امضا کند، آقای پورابراهیمی اجازه نداد آقای رئوفی امضا کند. یک اخطار داد، گفت: «10 روز مهلت داده می‌شود که شما بپذیرید که هیات امنای موسسه با نظر نماینده ولی فقیه در استان تعیین و تغییرات هم تابع نظر ایشان باشد». ما هم نپذیرفتیم.

*چطور نپذیرفتید؟ فکر ‌کنم بسیار تند نپذیرفتید؟

ما هم جواب سنگینی دادیم. البته گذاشتیم بعد از 10 روز، 20 روز که گذشت جواب دادیم. هیچ اتفاقی نیفتاد. وزارت دارایی هم ناظر مالیاتی در موسسه دارد، هم شرکت‌ها هر سال عملکردشان را منتشر می‌کنند. ما فقط در کرمان‌خودرو سالی سه هزار میلیارد تومان به دولت مالیات می‌دهیم.

*کسانی که بلدند حساب‌کتاب کنند، حساب‌‌کتاب کنند ببینند درآمدشان چقدر است؟

این آقایان آمدند جالب است که...

*ببخشید چون ممکن است یادم برود... پس الان هیات‌مدیره مولی‌الموحدین... حاج قاسم سلیمانی هم پشت این موسسه است...

نه، قبول نکرد. آقای رئوفی که قبول نکرد همان هیات امنای 11 نفر قبلی که بودیم هستیم.

*یعنی پیشنهاد شما بود که حاج قاسم بیاید، ایشان امضا کرد، آقای رئوفی که نمی‌خواست بیاید امضا کرد، آقای رئوفی...

آقای رئوفی به هم زد. همان هیات امنای قبلی خودش هست و جوابگوست، مشکلی هم ندارد. من هم فقط یک عضو ساده هیات امنا هستم. من نه در هیات‌مدیره و نه در شرکت‌ها نیستم.

اگر در جایی بخوربخور باشد هیچ‌چیز نمی‌ماند

*شما حتی از یک ریال سود هم از تمام فعالیت‌های اقتصادی موسسه مولی‌الموحدین منتفع نشدید؟

یک ریال سود هم، نه من و نه هیچ‌کدام از هیات امنا، انتفاعی نداریم. آقای حسینی عزیز! اگر در جایی بخوربخور باشه، هیچی نمی‌ماند. گرفتید؟ اگر یک موسسه‌ای با 400 هزار تومان در سال 64 ثبت شده، امروز ایرلاین اول ایران را دارد، بزرگ‌ترین حجم تولید خودروی خصوصی ایران را هم توانسته رقم بزند یعنی آدم‌های سالمی دارد.

*برای توسعه‌اش از رانت دولتی هم استفاده کردید؟

هیچ‌وقت...

*حالا من این قصه را بخوانم... سردار ابوحمزه فرمانده سپاه ثارالله...

الهی من فدایش شوم...

هیچ یک از اعضای کارگزاران در مولی‌الموحدین نه حضور دارند و نه منافعی

*سردار ابوحمزه، فرمانده سپاه ثارالله کرمان، در 18 مهر 96 در سخنرانی خود به سلطه اقتصادی جریان کارگزاران و به طور مستقیم حسین مرعشی، بر منابع اقتصادی استان کرمان اعتراض کرده بود. نقل قول: هواپیمایی ماهان، هفت باب، دلالم و کرمان‌موتور در دست کسانی است که فرقی با مردم ندارند. چرا این سخنان گفته نمی‌شود و مطالبه مردم نمی‌کنند؟ چرا کسی پاسخگوی این سوالات نیست؟ امروز تعدادی کاملاً به منابع اقتصادی استان کرمان مسلطند و به کسی هم پاسخگو نیستند، اما باید آنقدر مطرح شود تا مردم مطالبه کنند و روحانیون در این صورت می‌توانند رسالت خود را انجام دهند. مشکل اصلی استان کرمان حزب کارگزاران با محوریت مرعشی است که تمامی امکانات استان را در اختیار دارند. اینجا راجع به این قصه صحبت می‌کند بعد آقایی به نام آقای جلالی که در دفتر آقای مصباح‌یزدی...

ایشان هم الهی من فدایش شوم...

*ایشان هم گفتند آقای مرعشی! راجع به بحث ماهان، که من می‌خواستم بپرسم و این سوال مخاطبان است، که اصلاً تفکر ماهان چطور به ذهن آقای مرعشی رسید که دوست دارم این را توضیح دهید. گرچه ایشان مدعی هستند آقای مرعشی در اینجا از بدهکاری دولت مصر... می‌خواهید این را بگویید بعد من این را بخوانم. این قصه سردار ابوحمزه که چنین حرف‌هایی زده است، می‌گویند مدعی هستند که حزب کارگزاران از انتفاع مالی موسسه مولی‌الموحدین توانسته در سیاست تجارت سیاسی کند.

اولاً این یک تهمت است. این دوستانی را که چنین حرف‌هایی می‌زنند من بخشیدم ان‌شاءالله خدا هم ببخشد. هیچ‌یک از اعضای کارگزاران در هیچ‌یک از شرکت‌های وابسته به موسسه مولی‌الموحدین نه حضور دارند، نه منافعی دارند. موسسه مولی‌الموحدین یک موسسه غیردولتی، غیرانتفاعی و غیرسیاسی است. فقط من هستم که عضو هیات امنای اینجا هستم، در کارگزاران هم هستم.

ثانیاً ثروت استان کرمان در اختیار موسسه مولی‌الموحدین نیست. موسسه مولی‌الموحدین جزئی از فعالیت‌ها را در کرمان رقم زده است. مثلا در کرمان، سالی 250 هزار تُن پسته تولید می‌شود. آیا مولی‌الموحدین در آن حضور دارد؟ خیر. در کرمان سالی صد هزار تُن خرما تولید می‌شود. آیا مولی‌الموحدین سهم دارد؟ خیر. در کرمان سالی 400 هزار تُن مس تولید می‌شود آیا مولی‌‌الموحدین سهم دارد؟ خیر. در کرمان سالی 27 میلیون تُن سنگ‌آهن تولید می‌شود، آیا مولی‌الموحدین در آن سهم دارد؟ خیر.

اگر کسی فکر می‌کند که من می‌نشینم تا اینها بیایند موسسه مولی‌الموحدین را بخورند کور خوانده است

*مبنای اینها چیست؟

حسادت. اگر این دوستان فکر کردند من تا زنده هستم فرصت می‌دهم که این مجموعه‌ای را که یک جماعتی از جوانان کرمان درست کردند...

*جوانان قدیم البته...

بله. اگر فکر می‌کنند من می‌نشینم که کسی بیاید اینها را بخورد، کور خوانده‌اند. من از این اموال، نه خودم می‌خورم، نه اعضای هیات امنا می‌خورند و نه اجازه می‌دهیم ‌کسی دیگر بخورد.

*پس نفعش در جیب چه کسانی می‌رود؟

10 هزار نفر در بم به سرکار رفتند! نفعش در جیب چه کسی می‌رود؟ نفعش این است که امروز هواپیمای ماهان قادر است شانه به شانه ترکی...

*«ماهان» متعلق به شماست؟

متعلق به مولی‌الموحدین است. امیدوارم متعلق به من باشد. یک زمانی آیت‌الله حقیقی (خدایش بیامرزد) در کرمان امام جماعت مسجد جامع بود. مسجد جامع یک موقوفی داشت که یکی از دوستان، آقای ذوالعلا، برایش ساختمانی می‌ساختند. در شهر شایعه شده بود که این ساختمان متعلق به آقای ذوالعلاست. یک روز به آقای حقیقی گفت: «اینها می‌گویند ساختمان متعلق به من است، در صورتی‌که ساختمان متعلق به مسجد جامع است، شما که می‌دانید». آقای حقیقی با یک دید عرفانی زیبایی گفت: «چون ارزش معنوی‌اش متعلق به شماست، آنها می‌گویند متعلق به شماست». من هم امیدوارم ارزش معنوی ماهان برای من باشد.

*ماهان چطور به ذهنتان رسید؟

حالا عرض می‌‌کنم... ابتدا ابوحمزه را توضیح دهم. اقتصاد کرمان در کشاورزی، صنعت و معدن به نسبت خود یک اقتصاد بزرگ است. مولی‌الموحدین هم دو یا سه کار در کرمان انجام داده است. ما براساس تشخیصی که داشتیم یک زمانی کرمان‌خودرو را تاسیس کردیم و ماموریت بم را هم دادیم. آن روز همه مدیران من هم به من می‌گفتند در بم جای خودروسازی نیست.

*البته یک انتقاد هم به شما وارد است، چون صنعت خودروسازی صنعت آب‌بری است.

آب‌بر نیست.

*آب‌بر نیست؟

مطلقاً آب‌بر نیست. بم منابع خوبی دارد. آیا می‌دانسیتد بم به اندازه زاینده‌رود آب دارد.

*نه، من واقعاً نمی‌دانستم.

بم یکی از شهرهای مهم جنوب‌شرقی است که سالانه بیش از یک میلیارد متر مکعب آب از چاه‌ها و قنوات و سدها، به اندازه زاینده‌رود، در اختیار مردم قرار می‌گیرد. بم جای کوچکی نیست.

سردار ابوحمزه از مردم بپرسد ثروت مولی‌الموحدین متعلق به چه کسانی است؟/ کسی اگر می‌خواهد حساب‌کشی کند به حساب شرکت آبادانی و توسعه کرمان برسد/ 150 میلیارد تومان ضررهای شرکتشان را از بیت‌المال دادند

*یعنی مردم بم را به سر کار بردید و سعی کردید مردم کرمان را...

هیچ خانواده‌ای در بم و نرماشیر و ریگان وجود ندارد که یک کارگر در ارگ جدید نداشته باشد. آقای ابوحمزه اینها را از مردم بپرسد که ثروت متعلق به چه کسانی است؟ ثروت متعلق به کسانی است که به بیابان‌های بم رفته و یک شهر صنعتی ساختند. کار بدی کردند؟

یک وقتی با آقای باهنر در مورد همین موضوعی که آقای پورابراهیمی گفت صحبت می‌کردیم. من گفتم: «آقای باهنر! فارسی بگویید ببینم چه می‌گویید. من بفهمم!» گفت: «تا دیروز شما بودید اینها دست شما بوده، امروز ماییم باید دست ما باشد.» گفتم: «خدا خیرت دهد! فارسی گفتی فهمیدم. جوابش هم می‌خواهی بشنوی؟» گفت: «آره». گفتم: «یک‌روزی گنجعلی‌خان به کرمان آمد و مجموعه گنجعلی‌خان را در کرمان درست کرد. یک وقتی هم وکیل‌الملک آمد، نرفت تابلوی مجموعه گنجعلی‌خان را به اسم خود تغییر دهد، او هم یک مجموعه به نام خود درست کرد و مجموعه وکیل‌الملک تاسیس شد. بعد آقای ابراهیم‌خان زهیرالدوله آمد، او هم یک مجموعه به نام خود درست کرد، او هم نرفت تابلوی قبلی‌ها را به نام خود تغییر دهد. آقای مهندس باهنر! امروز شمایید، شما هم یک مجموعه درست کنید. یک شهر صنعتی در یک گوشه دیگر شهر درست کنید، بعد از شما کسی دیگر می‌آید و اینها یکی‌یکی درست می‌شود و تمدن و آبادانی به وجود می‌آید.

آقای باهنر گفت: «من حرفت را می‌پذیرم، حرف درستی است». ایشان خودش را کنار کشید. آقای پورابراهیمی که گفتید، رفت و یک موسسه به نام «آبادانی و توسعه» درست کرد. ما هم بسیار خوشحال شدیم. هر کاری ما کردیم او هم در اساسنامه‌اش آورد که آنها هم دوباره انجام دهند. ما هم گفتیم کار بسیار خوبی است. 2، سه سالی هم کار کردند، با بیش از 150 میلیارد تومان ضرر ورشکست شدند، تمام شد... شرکت ملی صنایع مس بدبخت را به میان آوردند، ضررهایشان را پوشاند. ضررهایشان را از شرکت مس دادند. اگر کسی در کشور می‌خواهد حسابرسی کند باید به حساب کسانی برسد که شرکت توسعه و آبادانی کرمان را درست کردند، 150 میلیارد تومان صنعت مس ایران، ضررهایشان را از بیت‌المال دادند. باید به این رسیدگی کنند. من جواب مولی‌الموحدین را می‌دهم، آقای پورابراهیمی هم جواب آبادانی و توسعه را بدهد.

هواپیمایی ماهان یک هدیه از سوی خداوند به ایران بود

*قصه ماهان را هم تعریف کنید که چه اتفاقی افتاد و هواپیمایی ماهان از کجا شروع شد؟

هواپیمایی ماهان یک هدیه از سوی خداوند به کشور ایران و به کرمان بود. من واقعاً نمی‌دانم که خداوند چطور این محبت را به ما کرد. این اتفاق بسیار ساده افتاد. من در دفترم نشسته بودم، یکی از دوستان از دوبی زنگ زد و گفت: «آقایی اهل مصر است، چهار تا هواپیما دارد می‌خواهد به ایران بیاورد و در ایران شرکت هواپیمایی بزند. شما آمادگی دارید با او شراکت کنید؟ به عنوان استانداری گفتم: «بله». گفت: «می‌خواهد فردا بیایید.» گفتم: «فردا بیاید.» گفت: «می‌خواهد با هواپیمای خودش بیاید». گفتم: «با هواپیمای خودش بیاید.» گفت: «در کرمان فرودگاه بین‌المللی نیست». گفتم: «چه کار می‌توان انجام داد؟» گفتم: «یک flag plan برای تهران درست کند، روی کرمان که رسید بگوید باید برای سوخت‌گیری بنشیند. من به فرودگاه می‌آیم و او را می‌بینم.

به مدیرکل فرودگاه آقای خربک (خدایش بیامرزد) در یک دفتر کار کوچکی- نصف اتاق شما بود یک میز با میوه و شیرینی و چای چیده بود- ایشان با هواپیمایش نشست و آمد. گفت: «من چهار هواپیما دارم. می‌خواهم به ایران بیاورم. شما حاضرید 50 به 50 شریک شویم؟» گفتم: «50 به 50 شریک شویم». گفت: «شما چطور پول می‌دهید؟» گفتم: «ما پول نداریم. هواپیما برای تو، بازار برای ما، بلیت می‌فروشیم پول بردار». کم‌کم از درآمد، سهم ما مستهلک می‌شود. گفت: «قبول».

بعد که جلو رفتیم مشخص شد دولت ایران 50 میلیون دلار به دولت مصر وام داده، دولت مصر پس نمی‌دهد. او گفت من می‌توانم 60 درصد قیمت هواپیماها را از بابت پول قبلی که شما از دولت مصر طلب دارید بگیرم. من به دولت گزارش کردم، ما به دولت معادل ریالی دادیم مثل اینکه از بانک مرکزی ارز خریداری کردیم.

*ابتدا شراکت کردید بعد متوجه شدید دولت مصر به ایران بدهکار است بعد از سودی که...

ما آن بدهکاری را نقد کردیم. ما این پول را به دلار- آن‌موقع دلار رقابتی بود- نقد کردیم...

*یعنی بعد از اینکه ماهان کارش را شروع کرد درآمد را به روز ریال کردید تحویل دولت دادید.

بله. ما 60 درصد و او 40 درصد شد. ما سهم‌مان را پرداخت کرده بودیم، بعداً 40 درصدش را به مولی‌الموحدین فروخت.

*اگر موافقید راجع به کارگزاران یکسری موارد باقی مانده است.

بحث در مورد کارگزاران کافی است راجع به آن زیاد گفتیم...

با توزیع فقر نمی‌شود مساله فقر را حل کرد/ ماهان 30 نفر از فرزندان سرداران شهید کرمان را بورسیه کرده است

*فقط... نه اگر اجازه بدهید... در مورد کارگزاران بحثی که وجود دارد این است که دو، سه سوال مشخص است. نگاه کارگزاران به فقرا و مستضعفین و پابرهنه‌ها... طیف فرودست جامعه چگونه است؟

این مطلب بسیار روشنی است. بالاخره نگاه کارگزاران به فقر یک نگاه بسیار خاص و روشنی است. شخصاً یکی از چیزهایی که فوق‌العاده مرا متاثر می‌کند این است که ببینم کسی جوراب یا کفش یا لباس و شغل مناسبی ندارد. ولی نمی‌شود با توزیع فقر، مساله فقر را حل کرد. ما راهی نداریم جز اینکه به اقتصاد ایران فرصت رشد بدهیم، از محل رشد اقتصادی و ایجاد شغل و درآمد برای مردم است که می‌توان با فقر مقابله کرد.

فکر نمی‌کنم در مبارزه با فقر اختلاف نظری بین گروه‌های مختلف سیاسی باشد. همه دلشان می‌خواهد با فقر مبارزه کنند، اما عده‌ای عملاً با سیاست‌هایشان فقر تولید می‌کنند و عده‌‌ای می‌توانند با سیاست‌های روشنی با فقر مبارزه کنند. برایتان یک مثالی از مالزی بزنم. زمانی سال 74، آقای ماهاتیر محمد را دیدم. یک پیامی از آقای هاشمی برای ایشان برده بودم. آقای ماهاتیر یک توضیح زیبایی داد و گفت: «من در طول دوران نخست‌وزیری و برنامه توسعه که برای مالزی اجرا کردم، سهم مالیوهای فقیر...- چون می‌دانید مالزی کشوری است که 55 درصد آن مالیوها، جمعیت بومی مالزی و 45 درصد مهاجران چینی و هندی هستند، یعنی جمعیت کاملا سه بخش است- به همین دلیل وقتی تبلیغی در این کشور می‌شود، می‌گویند «one country, one people»، در حالی‌که یک کشور نیستند سه ملت هستند- سه درصد در اقتصاد مالزی بود و امروز که با شما صحبت می‌کنم سهم مالیوهای فقیر 32 درصد شده است.» این یک برنامه‌ای است که در دنیا اتفاق افتاده. همه برنامه‌های توسعه در جهت مقابله با فقر است.

یک مثالی راجع به «ماهان» بزنم. در هواپیمایی ماهان با مدیریت خوب آقای منصور عرب‌نژاد، یک کار کوچک ماهان این بوده که 30 نفر از فرزندان سرداران شهید کرمان را بورسیه کرده، آموزش داده، امروز آنها خلبان 747 یا خلبان ایرباس 340 هستند و در مسیر تهران به کوالالامپور، تهران به بانکوک و تهران به میلان پرواز می‌‌کنند. اگر این ظرفیت را ایجاد نمی‌کردیم و اگر این ظرفیت نبود، بچه‌های شهدا باید الان از بنیاد شهید یک کاغذ به دست می‌گرفتند در این اداره و در آن اداره به دنبال کار می‌گشتند. امروز با افتخار 30 نفر از فرزندان شهید کرمان [به عنوان] کاپیتان طراز اول در ماهان پرواز می‌کنند. بیایید واقعاً برای فقرزدایی و برای مبارزه با عقب‌ماندگی ایران با هم در سازندگی و توسعه رقابت کنیم.

کارگزاران دلش می‌خواهد طبقه متوسط را نمایندگی کند

*الان یک سوال دیگری که وجود دارد این است که در حال حاضر کارگزاران کجای جغرافیایی سیاسی ایران است؟

کارگزاران دلش می‌خواهد طبقه متوسط را نمایندگی کند. البته به تنهایی نمی‌تواند. با متحدان خود در جبهه اصلاحات می‌تواند این کار را انجام دهد.

ما آزادی‌خواهان توسعه‌گرا هستیم

*نقطه ممیزه‌تان با بقیه گفتمان‌های موجود در جریان اصلاحات چیست؟ به ویژه حزب اتحاد ملت یا همان حزب مشارکت.

در آن مورد ما از قبل خودمان گفتیم آزادی‌خواهان توسعه‌گرا هستیم. آنها یک مقدار گرایش سوسیالیستی بیشتری نسبت به ما دارند. ممکن است جامعه‌گراتر باشند، ما بیشتر به توسعه اهمیت می‌دهیم.

*در این صورت سر بزنگاه انتخابات دردسر ایجاد نمی‌کند؟

انقدر دردسرهای مشترک داریم که چنین چیزهایی در آن گم می‌شود.

آقای لاریجانی علاقه‌مند به ائتلاف با کارگزاران نیست

*نگاه کارگزاران به آقای علی لاریجانی چگونه است؟ اینکه گاهی اوقات حس می‌شود کارگزاران سعی دارد یک ائتلاف سیاسی با آقای لاریجانی تشکیل دهد.

نه، ما برای آقای لاریجانی احترام قائل هستیم ولی در موضعی نیستیم، نه ایشان علاقه‌مند است و نه ما، که بخواهیم ائتلاف کنیم.

*تا به حال کارگزاران با آقای لاریجانی هیچ رایزنی‌ای نداشته است؟

اصلاً.

هیچ کسی نمی‌تواند هاشمی دوم باشد

*من سوال مخاطبان را کوتاه می‌پرسم، شما هم کوتاه پاسخ دهید. چرا حسن روحانی نتوانست هاشمی دوم باشد.

خیلی تفاوت دارد. آقای هاشمی بسیار پرکار بود، ایشان بسیار اهل گذشت بود و نسبت به مسائل ایران دلسوزانه‌تر برخورد می‌کرد.

*یعنی همه اینها را در مورد آقای روحانی برعکس کنیم؟

نه، آقای هاشمی یک استثنا بود. هیچ‌کس نمی‌تواند آقای هاشمی بشود.

به خودم و همه ملت ایران ظلم کرده‌ام

*حسین مرعشی به کسی ظلم کرده است؟

به خودم، به همه ملت ایران، من هر کاری کردم ظلم بوده است.

آقای روحانی با رحلت آقای هاشمی یک مشاور و پشتوانه بزرگ را از دست داد

*رحلت آقای هاشمی چقدر به حسن روحانی ضربه زد؟

به هر حال آقای روحانی یک مشاور امین و یک پشتوانه بزرگ را از دست داد.

*آقای حسین مرعشی به ولایت فقیه التزام و اعتقاد عملی دارند یا خیر؟

به هر حال با ملت ایران توافق کردیم، یک قانون اساسی داریم که ولایت فقیه نقش مهمی در آن دارد.

*آیا خودتان اعتقاد شخصی دارید؟ آن التزام قانونی و عقیدتی است.

معمولاً اعتقاد را به سه امر توحید، نبوت و معاد محدود می‌کنیم. حتی امامت هم به عنوان اصول اختصاصی شیعه می‌دانیم. الزامات و اعتقادات یک اصول مشخصی دارد. در هر حال یک امری است، امر فقهی است. مخالفان و موافقانی دارد. امروز هم حکومت عراق جمهوری اسلامی است که ولایت فقیه ندارد، هم حکومت ایران جمهوری اسلامی است که ولایت فقیه دارد.

سعی می‌کنیم راهبردهای کارشناسی را به رهبری منتقل کنیم

*اگر رهبری نظام امری را در کشور به عنوان راهبرد ملی مشخص کند و حزب کارگزاران نقطه معکوس و مقابلش سر آن پدیده مشترک یک نقطه‌ نظر دیگری داشته باشد، از رهبر تبعیت می‌کند یا کار خودش را می‌کند؟

ما سعی می‌کنیم نقطه ‌نظرات و راهبردهای کارشناسی‌ را به رهبری منتقل کنیم، ولی نظر رهبری حاکم می‌شود چون سیاست‌های کلی را رهبری تعیین می‌کند.

*محضرتان عارضم که... از آقای مهندس حسین مرعشی بپرسید به عنوان یک انقلابی چطور از جهاد سازندگی شروع کردید اما چه شد که کارتان رسید به یک لیبرال دموکرات مسلمان یا تکنوکرات مسلمان؟

هیچ‌کدام در تعارض با هم نیستند. در جهاد سازندگی هم به دنبال سازندگی ایران رفتیم به دنبال دعوا و مرافعه که نرفتیم.

مدت‌هاست باب شهادت بسته شده است

*چرا حزب کارگزاران هیچ شهیدی ندارد، اما به جایش فعالان سیاسی- اقتصادی دارد که پر هستند از سوابق زندان و اتهام و...

مگر بقیه احزاب شهید دارند؟ مدت‌هاست باب شهادت بسته شده. مثلا اگر شهید بهشتی شهید نمی‌شد، بهتر نبود، از جمهوری اسلامی هم شهید نمی‌داشت؟ اگر دوستان زیاد ناراحت هستند می‌توانیم آقای کرباسچی را بکشیم و اعلام شهادت کنیم.

به قیافه کارگزارانی‌ها می‌آید شهید شوند؟

*آقای کرباسچی! پیشنهاد می‌کنم شما بعداً خودتان...

اصلاً به قیافه کارگزاران می‌آید که شهید شوند؟

آقای کرباسچی موتورها را پایین می‌آورد من موتورها را بالا می‌گذارم

*یک سوالی هم وجود دارد که اختلافتان با آقای کرباسچی بر سر چیست؟

ما با آقای کرباسچی اختلافی نداریم. آقای کرباسچی موتورها را پایین می‌گذارند، من موتورها را بالا می‌گذارم. همکار هستیم.

*چرا وقتی سال 92 اسمتان به عنوان یکی از گزینه‌های میراث فرهنگی مطرح شد اعلام کردید در هیچ شرایطی به میراث فرهنگی برنمی‌گردید؟

شوخی بود، جدی نبود. من هم هیچ‌وقت به عقب برنمی‌گردم. کاری که هر چهار سال یک بار تغییر کند نمی‌ارزد که آدم بپذیرد. کار مادام‌العمر خوب است.

کشور با نظام ولایت فقیه هم می‌تواند رشد کند به شرط اتخاذ سیاست‌های درست اقتصادی

*به نظر جنابعالی توسعه و پیشرفت کشور با مدیریت یک جناح و با تک‌صدایی شدنی است؟

نظام‌های مختلف دنیا در شرایط متفاوتی پیشرفت کرده‌اند. مگر الان سیستم چین، سیستم یک حزب بسته کمونیست نیست؟ ولی 40 سال است به طور مداوم رشد اقتصادی هشت درصد را تجربه می‌کند. کشورهایی داریم پادشاهی هستند و رشد می‌کنند. کشورهایی داریم پادشاهی هستند افول می‌کنند. کشورهایی داریم چپ هستند افول کردند. این بستگی دارد به سیاست‌هایی که یک کشور انتخاب می‌کند. نوع حکومت الزاماً توسعه اقتصادی لازم ندارد که حتماً توسط دموکراسی همراهی شود و الزاماً لازم نیست یک سیستم بسته و مدیریت‌شده داشته باشد. اینها دو مقوله کاملاً جدا از هم هستند. سیستم حکومت یک امر سیاسی است، برنامه‌های توسعه یک امر مجزایی است. نظام‌های بسته‌ای در دنیا وجود دارند که توسعه اقتصادی بسیار موفقی دارند، نظام‌های بازی هم داریم که برنامه‌های اقتصادی موفقی دارند. در مقابل نظام‌های بسته‌ای داریم که اصلاً در رشد اقتصادی موفق نیستند. نظام‌های بازی هم داریم که موفق هستند.

به عنوان مثال پاکستان دموکراسی دارد، ولی رشد نمی‌کند. هند دموکراسی دارد، ولی رشد می‌کند. چین دموکراسی ندارد، ولی رشد می‌کند. اینها ملاک خیلی دقیقی نیست. بله. حتماً با نظام ولایت فقیه هم ایران می‌تواند رشد کند ولی مشروط بر اینکه سیاست‌های اقتصادی که انتخاب می‌کند سیاست‌های درستی باشد.

*از آقای مرعشی بپرسید چقدر ثروت دارند؟

من یکبار عرض کردم...

دخترم خانه‌دار است و پسر اولم یک کارخانه نساجی در رفسنجان دارد، پسر دومم یک مزرعه 90 هکتاری و پسر سومم هم کتابفروشی دارد

*پرسیدند... نمی‌دانم دوباره بپرسم یا نه. حالا می‌پرسم... منزلتان کجاست؟ چه ماشینی دارید؟ شغل فرزندانتان چیست؟

من خدمتتان عرض کردم دخترم که فرزند اولم است خانه‌دار است. پسرم یک کارخانه نساجی در رفسنجان دارد. سهامش متعلق به کل فرزندان خانواده است. پسر دومم یک مزرعه 90 هکتاری در ساوه را اداره می‌کند و پسر سومم یک کتابفروشی در تهران دارد.

*آیا شما اسپانسر آنها بودید؟

بله، حتماً.

*خانواده‌هایی که نمی‌توانند اسپانسر فرزندانشان باشند و خیلی غصه دارند چقدر به آنها فکر می‌‌کنید؟

به اندازه شما.

*دست‌به‌خیر هستید؟ کار خیری ‌کنید؟

کار خیر... توفیق بزرگی است که کسی دست‌به‌خیر باشد. امیدوارم خدا به من این توفیق را بدهد.

*توفیقش را دادند یا ندادند؟

امیدوارم بدهد.

آقای هاشمی، پسرعموی همسر زیاد داشتند

*رابطه سببی با آقای هاشمی چه نقشی در پیشرفت شما در مدیریت اقتصادی و فضای سیاسی کشور داشته است؟

من هیچ‌و‌قت چنین حسی نداشتم چون نمی‌خواستم برای هیچ کاری از آقای هاشمی استفاده‌ای کنم و آقای هاشمی هم پسرعموی همسر زیاد داشته. اگر قرار بود به ‌خاطر اینکه پسرعموی همسرشان است کاری کند...

*بعید می‌دانم هیچ‌کدام‌شان شبیه آقای سیدحسین مرعشی بوده باشند...

به هر حال من پسرعمو زیاد داشتم. آقای هاشمی برادر همسر و خواهرزاده زیاد داشته. هرکسی می‌خواسته می‌توانسته استفاده کند.

هر کسی به دفترم آمده من راهش داده‌ام

*یکی پرسیده از آقای مرعشی بپرسید چه شد که آخرین بار شهرام جزایری را به دفترتان راه ندادید؟

هیچ کسی نیست به دفترم راه نداده باشم. این خبر دروغ است هرکسی آمده من به دفترم راه دادم.

شهرام جزایری اگر حرف مرا گوش می‌کرد گرفتار نمی‌شد

*شما با شهرام جزایری حشرونشری داشتید؟

نه. ایشان گاهی اوقات می‌آمد، سوالاتی می‌پرسید و ایشان را راهنمایی‌ می‌‌کردم. اگر حرف مرا گوش می‌کرد آن موقع گرفتار نمی‌شد.

*سوال اقتصادی می‌پرسید؟

گاهی اوقات مشورت می‌کرد. من هم هر کس بیاید مشورت می‌دهم.

*یعنی الان هر جوانی حس کند که...

هر کس بیاید...

همسرم می‌گوید تو اگر کار اقتصادی بلد بودی زندگی خودمان را درست می‌کردی

*هرکسی بیاید شما فرصت می‌دهید؟ آقای مرعشی ماهیگیری را در عرصه اقتصادی یاد می‌دهد؟

من کاری ندارم غیر از اینکه مشورت بدهم. البته همسرم می‌گوید: «کسانی که به دفترت می‌آیند چه کار دارند؟» می‌گویم: «می‌آیند مشورت کنند». می‌گوید: «راجع به چه چیزی؟» می‌گویم: «راجع به مسائل اقتصادی.» می‌گوید: «تو اگر بلد بودی زندگی خودمان را درست می‌کردی».

*زندگی‌تان در ماه با چقدر می‌چرخد؟

فعلاً که هنوز در مرحله سرمایه‌گذاری هستیم تا بعد ببینیم چه می‌شود.

*نظر آقای مرعشی را در مورد کمک ایران به مردم فلسطین و جریان‌های فلسطینی بپرسید؟

به هر حال هر کشوری یک حوزه نفوذی در دنیا دارد، و در آن حوزه نفوذ هزینه می‌کند. نه انقدر بعضی از دوستان ارزشی فکر می‌کنند کمک‌های ایران ارزشی است، آن ارزشی نیست بیشتر جنبه منافع ملی دارد، نه انقدری که مخالفان فکر می‌کنند که ایران پول زیادی را به جای اینکه خرج ملت خودش کند در جای دیگر هزینه می‌کند. آن هم برداشت دقیقی نیست. در هر حال ایران ممکن است بتواند منابع بسیار محدودی را در خارج از ایران هزینه کند، آن هم در حوزه نفوذش متناسب با منافع ملی‌اش هزینه می‌کند.

بهتر بود شعار می‌دادند هم غزه هم لبنان/ هم جانم فدای ایران

*آقای مرعشی وقتی سال 88 با شعار «نه غزه، نه لبنان/ جانم فدای ایران» مواجه شدند خوششان آمد یا ناراحت شدند؟

شعار بدی نبود، ولی می‌توانست چنین باشد «هم غزه هم لبنان/ هم جانم فدای ایران». این بهتر بود! ما در یک منطقه‌ای زندگی می‌کنیم که همبستگی کلی بین نیروهای هم‌جهت و همراه در منطقه باید وجود داشته باشد تا به نتیجه برسیم. طبیعی است که ما نمی‌توانیم با اسرائیل هم‌جهت باشیم.

*چرا آقای هاشمی سال 92 ردصلاحیت شد و به ردصلاحیتی که توسط شورای نگهبان اتفاق افتاد اعتراضی هم نکرد؟

این بزرگی آقای هاشمی بود. آقای هاشمی ردصلاحیت خودش را یک سرمایه‌ای برای پیروزی آقای روحانی کرد.

پس از مناظره همه زنگ می‌زدند و می‌گفتند شکست آقای هاشمی به خاطر مناظره تو بود

*مناظره سال 84 آقای سیدحسین مرعشی با آقای کلهر، مشاور آقای احمدی‌نژاد، به نفع آقای هاشمی تمام شد یا به ضرر ایشان؟

تا نتیجه انتخابات تمام نشده بود دائم به من زنگ می‌زدند و از من تشکر می‌کردند که چقدر خوب حرف زدی. وقتی نتیجه اعلام شد همه به من زنگ می‌زدند و می‌گفتند این شکست آقای هاشمی به خاطر مصاحبه تو بود.

آقای هاشمی از مناظره من و آقای نوبخت در سال 84 خوشش نیامده بود

*نظر خود آقای هاشمی چه بود؟

فکر می‌کنم خود آقای هاشمی در مجموع از مصاحبه من با آقای نوبخت خوشش نیامده بود.

*از مجموع مناظره؟

من و یک مناظره هم آقای نوبخت داشت.

*بله...

الان آن مناظره قابل پخش است. اگر یک بار دیگر آن مناظره از تلویزیون پخش شود همه حرف‌هایی که آنجا گفتم اثبات شده است.

*چرا یک شخصیتی مثل آقای سیدحسین مرعشی بدون مدرک تحصیلی دانشگاهی با سن بیست‌ویکی دو سال می‌توانند رئیس جهاد و معاون سیاسی استاندار و استاندار و میلیاردر شوند، اما من جوان 36 ساله، با داشتن مدرک دکترا نمی‌توانم اجاره خانه‌ام را بدهم چه برسد به اینکه...

از خودش بپرسید چرا از من می‌پرسید؟ او نتوانسته که من نباید جواب نتوانستن او را بدهم.

ما اشتباه کردیم دیگر لازم نیست این اشتباه در ایران تکرار شود

*ایشان در یکی از مصاحبه‌هایشان گفته‌اند من و همفکرانم از منظر سیاسی جزو خط‌امامی‌های چپ به حساب می‌آمدیم و به خود حق می‌دادیم با هر کسی که مخالف امام است برخورد کنیم. با توجه به این اظهارنظر آیا ایشان این حق را برای کسانی که خودشان را طرفدار خط رهبری می‌دانند و قائلند هر برخوردی که با جریان چپ قدیم و اصلاح‌طلبان امروزی داشته باشند؟

من به این دلیل گفتم که دوستان اشتباه ما را تکرار نکنند. ما اشتباه کردیم دیگر لازم نیست این اشتباه در ایران تکرار شود.

*اهل اعتراف کردن هستید؟

بله.

*سال 88 به چیزی اعتراف کردید؟

من متهم نبودم که اعتراف کنم.

آقای لاریجانی دستور برخورد با من را دادند

*حکمتان اجرا شد...

من از زندانیانی که زندان بودند دفاع کرده بودم. آقای صادق لاریجانی دستور برخورد با من را دادند و من یک سال به زندان رفتم.

*تجربه‌تان از زندان چه بود؟

بسیار عالی بود.

*در این یک سال چه کار می‌‌کردید؟ گرچه می‌گویند آن موقع یک نقدی هم بود، یک خبری هم منتشر شد می‌گفتند آقای مرعشی زندان نرفته به مرخصی رفت.

آن موقع یک خلافی کرده بودند، خلاف از نظر رهبری عمل کرده بودند. رهبری دستور داده بودند شب عید همه زندانی‌ها را به مرخصی بفرستند، در صورتی‌که شب عید مرا دستگیر کردند و بعد متوجه شدند خلاف نظر رهبری عمل کردند در عید 15 روز به من مرخصی دادند.

به جعفری دولت‌آبادی گفتم در زندان به من خوش گذشت

*در زندان چطور روزتان شب می‌شد؟

به آقای جعفری‌دولت‌آبادی گفتم: «من 42 ماه در دولت بودم، 42 روز در بند 390 اطلاعات بودم... بند 350... نه 209.

*209 داریم...

42 روز در بند 209 اطلاعات بودم. گفتم: «42 ماهی که در دولت بودم، همه‌جا برایم فرش قرمز پهن می‌کردند، هتل‌های درجه یک می‌رفتم، وزرا در دفترم بودم، نمایندگان مجلس به دفترم رفت‌وآمد می‌کردند، ولی در این 42 روز فقط سه پتوی سربازی داشتم که آنها را باید در حالت‌های مختلف تا می‌کردم، هم برای خوابیدن هم برای نشستن و.... جارو هم نداشتیم کف اتاق را تمیز کنیم باید با دست خیس می‌کردم و موکت‌ها را تمیز می‌کردم ولی این 42 روز از آن 42 ماه به من بیشتر خوش گذشت». گفت: «چرا؟» گفتم: «چون هر روز آن 42 ماه مدام دغدغه داشتم که آیا امروز کاری عقب نیفتاد؟ کسی پشت دفتر من معطل نشد؟ کسی از ناحیه تصمیات من متضرر نشد؟ اصلاً آرامش نداشتم باید دوتا پروپرانول و اگزازپام می‌خوردم تا می‌خوابیدم. این 42 روز با خیال راحت خوابیدم، نشستم. چون نمی‌توانستم هیچ کاری نه برای خودم و نه برای مملکتم انجام دهم. دوران بسیار زیبایی بود.

در زندان هم عشق بود هم خدا

*چه کسانی با شما هم‌بند بودند؟ در ابتدا از آقای دولت‌آبادی بگویید.

به آقای دولت‌آبادی گفتم نتوانستید ما را جایی ببرید که عشق به خدا نباشد. هرجا ما را بردید هم عشق بود هم خدا. حال کردم...

*در زندان با چه کسانی هم‌بند بودید؟

سه بخش بودیم. یک بخش همان 209 بود که 42 روز شد. هر اتاقی دو، سه نفر بودیم.

در زندان با القاعده‌ای‌ها، جاسوسان، منافقان و بچه‌های 88 هم‌بند بودم

*2 نفری که با شما هم‌بند بودند چه کسانی بودند؟

از بچه‌های القاعده بودند و مرتب تغییر می‌‌کردند. سه ماه هم به زندان‌های مالی بردند، عمدتاً برادران کلاهبردار در آنجا بودند و بقیه روزها را هم با بچه‌های سیاسی بودیم.

*با بچه‌های مشارکت هم‌بند بودید؟

همه در یک بند بودیم. جاسوسان ایرانی بودند که تعدادی هم اعدام شدند، جاسوسان خارجی بودند، القاعده بود، انجمن پادشاهی بود، سازمان منافقین بودند، بچه‌های 88 بودند، همه تیپی بودند همه با هم رفیق بودیم...

*از زندان چه سوغاتی‌ای با خود بیرون آوردید؟

محبت. محبت جمع زیادی از بچه‌هایی که با هم رفیق شدیم.

*در زندان چه چیزی یاد گرفتید؟

هیچی. مثل بقیه زندانی‌ها که چیزی یاد نگرفتند آنجا من هم چیزی یاد نگرفتم.

مدافعان حرم مانند بقیه شهدا، بچه‌های مظلومی هستند

*خیلی شکسته‌نفسی می‌کنید. نظر آقای مهندس مرعشی درباره شهدای مدافعین حرم چیست؟

آنها بچه‌های مظلومی مانند بقیه شهدا هستند.

هم به قاسم سلیمانی احتیاج داریم هم به محمدجواد ظریف

*به نظر آقای مهندس مرعشی کشور به افرادی همچون محمدجواد ظریف احتیاج دارد یا حاج قاسم سلیمانی؟

هر دو را احتیاج داریم. کشور که با یک‌بعد اداره نمی‌شود، باید همه ابعاد کشور را بتوانیم خوب اداره کنیم. ما هم دیپلمات، هم فعال اقتصادی، هم فعال اجتماعی، هم فعال سیاسی، هم رزمنده و هم سردار لازم داریم. کشور که یک مساله و دو مساله ندارد. ایران یک کشور جامعی است.

*علت جدایی آقای محمد هاشمی از حزب کارگزاران چه بود؟

از خودش بپرسید.

*زیر پوست قصه تلخ آقای نجفی؟

حافظ می‌فرماید: «چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است/ آن به که کار خود به عنایت رها کنند.» همه باید خودمان را به خداوند بسپاریم. ان‌شاءالله همه از جمله آقای نجفی عاقبت‌به‌خیر شویم. من در تمام ساعات و لحظاتی که بعد از آن به یاد آقای دکتر نجفی بودم هم برای خانم استاد از خداوند آمرزش خواستم و هم برای آقای نجفی عاقبت‌به‌خیری و فرصت جبران.

مگر سپاه فعالیت اقتصادی ندارد؟

*چرا شما که وزیر و وکیل و معاون وزیر و معاون رئیس‌جمهور بودید می‌توانید فعالیت اقتصادی کنید، اما سپاه پاسداران نه؟

مگر سپاه فعالیت نمی‌کند؟

*نه، البته فکر می‌کنم ادامه دارد... خیر فعالیت‌های اقتصادی شما به مردم نمی‌رسد اما خیر فعالیت‌های اقتصادی سپاه به مردم می‌رسد.

الحمدالله.

ان‌شاءالله خیری که خداوند به سپاه داد به ما هم بدهد

*به نظر شما سپاه باید فعالیت اقتصادی بکند یا نکند؟

ان‌شاءالله خیری که خداوند به سپاه داده به ما هم بدهد.

از فاطمه هاشمی بپرسید چرا مرگ آقای هاشمی مشکوک است

*چرا مرگ آقای رفسنجانی مشکوک است؟

از خانم فاطمه هاشمی بپرسید...

*از فاطمه خانم یا فائزه خانم یا آقا محسن یا...؟

از فاطمه خانم. متخصص این کار فاطمه خانم است.

*واقعاً مشکوک است؟

به هر حال یک نقدی وارد است و آن اینکه در مورد فوت یک شخصیت تراز اولی مانند آقای هاشمی، منطقاً این بوده که باید قبل از تصمیم به دفن نمونه‌برداری‌ها و ارزیابی‌هایی می‌شده، باید کمیسیون‌های مخصوص پزشکی تشکیل می‌شده، این نقد به کسانی که در صحنه حضور داشتند و فنی بودند وارد است.

جواز دفن آقای هاشمی صادر شد اما این کار بی‌ایراد نبود

*آیا این خبر صحت دارد که آقای هاشمی بدون جواز دفن، کفن و دفن شده است؟

نه. جواز دفن صادر شد. ولی از نظر مقررات پزشکی قانونی این کار بی‌ایراد نبود.

*خانواده درخواست نمونه‌برداری نکردند؟

نه، آنها که بندگان خدا شوکه بودند که در آن شرایط... وزیر بهداشت درمان در صحنه بوده، آقای دکتر طباطبایی، پزشک مخصوص آقای هاشمی، در صحنه بوده، آقای زالی، رئیس نظام پزشکی، در صحنه و در بیمارستان حاضر بودند. این کار فنی بود کاری بود که ما بلد نبودیم.

وزیر بهداشت آخرین نفری بود که رسماً آقای هاشمی را ملاقات کرد

*آخرین نفری که آقای هاشمی را ملاقات کرده چه کسی بود؟

آخرین نفری که رسماً ایشان را ملاقات کرد وزیر بهداشت و درمان، وزیر وقت، آقای قاضی‌زاده‌هاشمی بود.

*غیررسمی؟

نمی‌دانم...

*آیا این صحت دارد که آقای هاشمی دو روز قبل از اینکه در استخر رحلت کند وارد استخر می‌شوند- چون من این داستان را هم از فاطمه خانم شنیدم هم از آقای الویری شنیدم- برق استخر قطع بوده لباس‌هایشان را می‌پوشند برمی‌گردند به سمت...

اطلاعی ندارم...

*اطلاعی ندارید؟ می‌پرسند: «حاج‌آقا چرا تشریف آوردید؟ از همانجا هم صدا می‌کردید من صدا را می‌شنیدم». حاج‌آقا می‌گویند: «مگر شما می‌شنوید؟» می‌گویند: «بله». می‌گوید: «خانواده هم که می‌آیند می‌شنوید؟» می‌گویند: «بله». می‌گویند: «فردا که می‌آیم وسایل جمع باشد»... که فردا روز هم این اتفاق می‌افتد.

من نشنیدم. تمام کنیم؟

*اگر اجازه دهید سه چهار سوال بپرسم. از آقای هاشمی‌رفسنجانی چه چیزی یاد گرفتید؟

دقت، عشق به ایران، ایمان واقعی، صبر و بزرگی...

*آقای اسحاق جهانگیری سهم حزب کارگزاران در دولت هستند؟

نه.

*حزب کارگزاران از شهردار نشدن آقای محسن هاشمی از بقیه گروه‌های اصلاح‌طلب دلخوری‌ای دارد؟

نه.

*حضور جهانگیری در دولت برای اصلاح‌طلبان فرصت‌سازی بود یا فرصت‌سوزی؟ با توجه به اینکه پیوندی بین اصلاح‌طلبان و دولت آقای روحانی و شرایطی که در روزهای اخیر وجود دارد...

نمی‌توان هیچ‌کدام را گفت که... فرصت‌سوزی که نبوده ولی فرصت‌ مهمی هم تلقی نشده...

ارتباطمان با آقای روحانی حفظ نشد

*حمایت از روحانی توسط اصلاح‌طلبان راهبرد درستی توسط اصلاح‌طلبان بود یا خیر؟

هیچ‌کدام از اینها مساله اصلی ما نیست. مساله اصلی ما این است که ما بعد از پیروزی ارتباطاتمان را با آقای روحانی سازمان‌یافته حفظ نکردیم. نه آقای روحانی علاقه‌مند بوده نه دوستان ما. این اشکال کار است وگرنه هرکسی دیگر هم ممکن است مورد حمایت قرار بگیرد و رئیس‌جمهور شود. بعد از استقرار است که کار تازه شروع می‌شود. بعد از آن نه ایشان علاقه‌مند بود که نظارت ما را بگیرد و نه ما سازمانی درست کردیم که به رئیس‌جمهور هم مشورت دهیم و هم تنه بزنیم. یک جایی ممکن بود لازم باشد که تنه بزنیم.

*شما به عنوان حزب کارگزاران از طریق آقای جهانگیری نتوانستید این کار را انجام دهید؟

این کار سازمان‌یافته، نه در حزب و نه در جبهه اصلاحات، هیچ‌کدام انجام نشد.

*تحلیل شما از آرایش سیاسی کشور چند ماه مانده به انتخابات چیست؟

این تنها موضوعی است که صحبت نمی‌کنم.

*به نظر شما امکان ائتلاف طیف‌های مختلف مانند قالیباف، جلیلی، احمدی‌نژاد و کل جریان راست چقدر است؟

اجازه دهید یک فرصت دیگر. من واقعا خسته شدم.

*دست شما درد نکند. ممنون از محبتتان.

سرتان را درد آوردیم بسیار طولانی شد.

*سلامت باشید. از شما مخاطبان عزیز هم که این فرصت را در اختیار ما گذاشتید، از شما مخاطبان عزیز که ما را در این یکی، دو ساعته تحمل کردید متشکرم. مثل همیشه از طریق کانال‌های ارتباطی که می‌بینید می‌توانید پیشنهادات و انتقاداتان را برای ما ارسال کنید. تا برنامه دیگر شما را به خدای بزرگ می‌سپارم. مرسی آقای مرعشی.

چکیده گفت‌وگوی اعتمادآنلاین با حسین مرعشی

- به سفیر انگلیس گفتم خبر ملاقات محمدجواد لاریجانی با نیک براون را منتشر کردید، 3 میلیون رأی آقای ناطق ریخت

- سال 74 و در آن بحران‌ها یک پیرمردی می‌گفت: این رفسنجانی می‌تواند مشکل را حل کند، اما نمی‌خواهد

- اکثریت مجلس «اطاعت از رهبری» را جدی گرفتند و «حمایت از هاشمی» را کنار گذاشتند

- آقای باهنر به من گفت ما چاره‌ای نداریم که پا روی آقای هاشمی بگذاریم و بالا برویم

- با کارگزاران انحصار جناح راست را شکستیم

- آقای محمدی‌گلپایگانی به من گفت: لیستی که وزرا امضا کنند چه اعتباری دارد؟

- کارگزاران حزب پولدار نیست، طرفدار صنعتی شدن ایران است

- برای توسعه کرمان موسسه غیرانتفاعی مولی‌الموحدین را تاسیس کردم

- نه من نه هیچ‌یک از اعضای هیات امنا یک بلیت مجانی از ماهان نگرفته‌ایم

- امضای حاج قاسم سلیمانی و باهنر را برای عضویت در مولی‌الموحدین گرفتیم اما...

- مجاهدین خلق سال 58 ارکان جهاد را گرفته بودند و به جهاد سازندگی رفتم برای پاکسازی منافقین

- قائل به این نبودیم که روحانیت هر چه گفت، اسلام است

- آویزان آقای هاشمی نبودم

- حاکم شرع دادگاه انقلاب کرمان بین دو نماز بلند شد و گفت: ایها الناس منِ احمد توکلی‌راوندی، من حاکم شرع اعلام می‌کنم این حسین مرعشی که استاندار شده هم فاسد است هم مفسد

- با حاج قاسم سلیمانی رفیق بودم و هستم

- من استاندار بودم، استاندار که نباید به جنگ برود، باید جنگ را پشتیبانی کند

- سردار سلیمانی از بچه‌های بسیار موفق و نیرومند ایران است

- همیشه می‌گفتم با آخوند می‌توان کنار آمد با آخوندباز نه

- موفق نشدم سر آقای هاشمی را کلاه بگذارم

- آقای هاشمی به هیچکسی متکی نبود
- آقای هاشمی مرجع تقلید سیاسی من بود

- به سفیر انگلیس گفتم به آقای بوش بگو کدام اصلاح‌طلب از او حمایت خواسته که این حرف‌های بی‌ربط را زده است؟

- هیچ یک از اعضای کارگزاران در مولی‌الموحدین نه حضور دارند نه منافعی

- اگر فکر می‌کنند من می‌نشینم مولی‌الموحدین را بخورند، کور خوانده‌اند

- سردار ابوحمزه از مردم کرمان بپرسد ثروت مولی‌الموحدین متعلق به چه کسانی است؟

- هیچ‌ کسی نمی‌تواند هاشمی دوم باشد

- به خودم و همه ملت ایران ظلم کرده‌ام

- اصلاً به قیافه کارگزارانی‌ها می‌آید شهید شوند؟

- کشور با نظام ولایت فقیه هم می‌تواند رشد کند به شرط اتخاذ سیاست‌های درست اقتصادی

- دخترم خانه‌دار است، پسر اولم یک کارخانه نساجی، پسر دومم یک مزرعه 90 هکتاری و پسر سومم کتابفروشی دارد

- شهرام جزایری اگر حرف مرا گوش می‌کرد گرفتار نمی‌شد

- بهتر بود سال 88 شعار می‌دادند «هم غزه، هم لبنان/ هم جانم فدای ایران»

- آقای هاشمی از مناظره من و آقای نوبخت در جریان انتخابات 84 خوشش نیامده بود

- ما اشتباه کردیم و دیگر لازم نیست این اشتباه در ایران تکرار شود

- به جعفری‌دولت‌آبادی گفتم در زندان به من خوش گذشت

- در زندان هم عشق بود هم خدا

- در زندان با القاعده‌ای‌ها، جاسوسان و منافقین و بچه‌های 88 هم‌بند بودم

- مدافعان حرم مانند بقیه شهدا، بچه‌های مظلومی هستند

- کشور هم قاسم سلیمانی می‌خواهد هم محمدجواد ظریف

- ان‌شاءالله خیری که خداوند به سپاه داده به ما هم بدهد

- از فاطمه هاشمی بپرسید چرا مرگ آقای هاشمی مشکوک است

- جواز دفن برای آقای هاشمی صادر شد اما این کار بی‌ایراد نبود

- قاضی‌زاده‌هاشمی آخرین ملاقات‌کننده رسمی آقای هاشمی بود

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان

دیدگاه تان را بنویسید

اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    خواندنی ها