به مناسبت انتشار اولین عاشقانه از سه گانه مهدی یراحی:
وقتی عاشقانهها رنگ درد میگیرند
مهدی یراحی از همان دست هنرمندانی ست که به موقع میداند از چه حرف بزند و عمل کند، از شرکت زنجیره انسانی رود کارون گرفته تا پوشیدن لباس کارگران فولاد اهواز در برگزاری کنسرت، به ویژه خواندن «پاره سنگ» که یکی از بزرگترین بی جواب های بعد از جنگ است.
اعتمادآنلاین| دغدغهمند بودن شرط اول ماندگاریست نه به خاطر شعاری که به دنبال دیده شدن و فروش بهتر و بیشتر است، به خاطر هماهنگ بودن با درد مردم زمانه ای که دشواری ها و بالا بلندی های بسیار دارند. کارنامه یک هنرمند منوط به یکی دو اثر از سر انفعال ساختن نیست، یعنی فرصت طلب بودن و سواستفاده از احساسات مردم در بزنگاههای حادثه، ارزشی بیعیار است اما کنار مردم ماندن و همراهی دردهایشان حتی وقتی دریای اجتماعشان آرام است اما حرفهای مانده در گلوی بسیاری دارند، میتواند به مرور ارزش واقعی یک هنرمند را محک بزند.
مهدی یراحی از همان دست هنرمندانی ست که به موقع میداند از چه حرف بزند و عمل کند، از شرکت زنجیره انسانی رود کارون گرفته تا پوشیدن لباس کارگران فولاد اهواز در برگزاری کنسرت، به ویژه خواندن «پاره سنگ» که یکی از بزرگترین بی جواب های بعد از جنگ است:
"چرا به ختم جنگ این همه درنگ خورد و
یه نسل دیگه رفت جنگ برنگشت، رفت و
رفت و
برنگشت"
او حتی در سه گانهی اجتماعی اول با دو ترانهی «سرسام» و «انکار» به دنبال به چالش کشیدن اتفاقهای اجتماعی روزگار ماست:
"قاضی زیاد می شود وقتی عدالت نیست
ما حق به جانب همه شاکیان هم هستیم
ما چشم می دوزیم به اعدام یکدیگر
غافل از این که روز دیگر متهم هستیم"
و حالا با اولین ترانه از سه گانه عاشقانه اول به نام «طلوع می کنم» باز با هم با ترانه ای جدّی و نگاهی اجتماعی به دنبال جواب پرسش هایش می گردد:
"طلوع می کنم میان گله های گرگ تر
در آتش ترانه ای مهیب تر، بزرگ تر
اگر تقاص پس گرفت، اگر به ساز من نساخت
اگر که روزگار بد، مرا دوباره بد شناخت
گریز ناگزیر من، از این خزان بهانه بود
خود انتخاب کرده ام، مفرّ من ترانه بود..."
حتما که راه و رسم مهدی یراحی چه از نظر قدرت صدا و خوانندگی، تنظیم و آهنگسازی منحصر به فرد و یگانه است اما آنچه او را متمایز می کند هوش بالای او در انتخاب شعر و تنظیم و ساختن ترانه هایی ست که با درد روزگارانش هماهنگ است و این اثرگذاری هر چه زمان بگذرد عیارش بالاتر خواهد رفت.
استقلال او و وابسته نبودنش به اسپانسرهای دولتی، خط واحدی که دنبال می کند و فریاد زدن زیر و بم اتفاق های اجتماعی پیرامونش ، از او خواننده ای ساخته که هر چند دهه یکبار در عالم موسیقی ورود می کند . خواننده ای که نه به دنبال فروش بیشتر که دنبال پرسش های جدی تر و حرف های در گلو مانده ی بیشتر است و به طور حتم روزگار عیار واقعی اش را مشخص خواهد کرد:
"ما چشم های کاملا وامانده ی کوریم
دیوارهای دور مان حکم عصای ماست
دستان یکدیگر نمی گیریم ؛یک دریا
با قطره های منزوی! این ماجرای ماست"
دیدگاه تان را بنویسید