مسئولیت رئیسجمهور بودن/ چند نکته ضروری و پندآموز درباره اعتراضها در آمریکا
سخنرانی ترامپ نمونه بسیار روشنی بود دربارهی اینکه پدران پیشگام آمریکا و بنیانگذاران قانون اساسی چه درک ژرفی از باگهای وقت و بیوقت دموکراسی داشتهاند و بینش آنها دربارهی مصلوب کردن فرد نخست مملکت به زنجیر قانون تا چه اندازه دقیق بوده است.
اعتمادآنلاین| ساسان آقایی- 1- سخنرانی دونالد ترامپ یک فاجعهی محض برای دموکراسی آمریکایی بود؛ رییسجمهور آمریکا از نقطهنظر اخلاقی حق استفاده از ارتش علیه شهروندان آمریکا را ندارد، از این بالاتر رییسجمهور آمریکا نمیتواند بدون درخواست کمک فرمانداران، ارتش را به ایالتها گسیل کند، چنین کاری مفهومش کودتا علیه فدرالیته در آمریکا و سرکوب اختیارات قانونی دولتهای محلی است که بند بند این کشور را با ملات آن ساختهاند. رییسجمهور آمریکا همچنین، قدرت اعمال هیچ تکلیفی را به دستگاه قضایی مستقل آمریکا ندارد که ترامپ خودش، جرم آشوبگران، حتا تروریستها را میتراشد و حکمش را هم از تلویزیون میدهد.
در این سه روز، موج مخالفتهای گسترده حتی در دل خود دولت با ایدههای ترامپی نشان میدهد که این نسخهها فاقد هرگونه قدرت اجرایی و قانونی هستند و به همین دلیل به عمل درنمیآیند، با این وجود، سخنرانی ترامپ نمونهی بسیار روشنی بود دربارهی اینکه پدران پیشگام آمریکا و بنیانگذاران قانون اساسی چه درک ژرفی از باگهای وقت و بیوقت دموکراسی داشتهاند و بینش آنها دربارهی مصلوب کردن فرد نخست مملکت به زنجیر قانون تا چه اندازه دقیق بوده است.
آمریکا کشوری است که نه براساس نژاد، قومیت، مذهب، زبان و تاریخ مشترک به وجود آمده باشد که تنها کشور شکلگرفتهی جهان بر مبنای قانون اساسی است. این قانون اساسی هم چنان که گسترهای بیهمانند از قدرت را به رییسجمهوری میبخشد، جایی که به آزادیهای فردی میرسد، بسیار قاطع حق اعمال قدرت را اربابان قدرت سیاسی میگیرد و از آنجا که تنها منبع قدرت و مشروعیت رییسجمهوری، قانون اساسیست، با نادیده گرفتن آن در عمل خود را از صلاحیت و اختیار و ابزارهای قانون اساسی خلع میکند. ترامپ مانند بسیاری از دیگر پیچیدگیهای سیاسی و بینالمللی بارها نشان داده که متوجه مرزهای اختیار و وظیفههایش در قانون اساسی نیست که البته تبیین دقیق خود این مرزها هم همواره یک چالش دامنهدار آمریکایی و درگیری پرسابقهی حقوقی بوده است اما در خلال جنگ تعیین مرزهای قدرتِ قدرتمندترین شخص کشور، همیشه یک چیز روشن بوده؛ قانون مقدم بر ارادهی رییسجمهوری است! و این روشنایی گویا چشم ترامپ را آزار میدهد که گاهی چشم بسته حرف میزند.
2- تنها وظیفهی واقعی دولت، دفاع از حق مالکیت فرد است، در حقیقت در جهان آزاد، تنها دلیلی که شهروندان به شر لازمِ دولت مالیات میپردازند، همین است که حق مالکیت تام آنان را در امنیت نگاه دارد. این حق، دقیقن جاییست که حکومت وظیفه دارد به هر شکل ممکن جلوی تجاوز خودش یا دیگری به آن را بگیرد. تراژدی فلوید یک نمونهی بسیار وحشتناکِ عریان از سلب حق حیات یک فرد بود اما آنچه تروریستهای انتیفا در روزهای اخیر انجام دادهاند، تجاوزی به مراتب بزرگتر، پلیدتر و حتمن سیستماتیک به حق مالیکت است که باید به شکلی پندآموز آن را مجازات کرد.
حمله به مغازهها، کسبوکارهای خصوصی، غارت فروشگاهها و برندها و سرقت اموال و داراییهای افراد که از سوی بیماران مبتلا به ویروس چپ تایید و همراهی میشود، تروریسم مدرنی را نشانمان داد که تجمعی از چپها، آنارشیستها، کمونیستها، سرخوردگان اجتماعی و .. علیه هستهترین و لایزالترین حق بشری، حق مالکیت به کار گرفتهاند تا جوهرهی تمدن بشری را نابود کنند. بدون مماشات، بدون ذرهای شفقت اما حتمن بر مبنای حدود اختیارهای قانونی باید با این جریان در سراسر جهان همان معاملهای را کرد که با داعش انجام شد. جهان پس از یک قرن مبارزه مجدانه و پرهزینه برای شکست دادن ایدههای اشتراکی مارکس و رفقایش، نمیتواند دوباره آن تاریخ خون و جنون و جنایت را تکرار کند. دست کسانی که به حق مالیکت افراد از راه سرقت اموال و حمله به مایملکشان تجاوز میکنند را باید جوری شکست که صدایش تا چند دهه در گوش دیگر مبتلایان ویروس چپ و هواخواهان تروریسم بپیچد.
3- میان بند نخست و بند دوم این یادداشت، پارادوکسی مرموز و ظریف وجود دارد که درک و حل آن به ماموریتی ناممکن میماند. این ماموریت ناممکن همان مسئولیت دشوار رییسجمهور آمریکا بودن است که البته قبایش بر تن صاحب امروزش زار میزند.
دیدگاه تان را بنویسید