هم‌رزم حاج قاسم سلیمانی فرمانده سری‌ترین قرارگاه جنگ بود+ عکس

سید علی هاشمی در 17 سالگی وارد مبارزات انقلاب شد. 19 سالگی فرمانده شد. در 21 سالگی فرماندهی چند تیپ را بر عهده گرفت و در 27 سالگی به شهادت رسید و در 49 سالگی پیکرش پیدا شد. 

هم‌رزم حاج قاسم سلیمانی فرمانده سری‌ترین قرارگاه جنگ بود+ عکس
کد خبر: 414776
|
۱۳۹۹/۰۴/۰۵ ۱۵:۰۱:۰۰

اعتمادآنلاین| تاریخ کشورمان پر است از نام هایی که برای این کشور همه چیز خود را فدا کردند، از مال گرفته تا جان؛ در جنگ های بسیاری که تاریخ ایران به خود دید تا شهدای امنیت. هشت سال دفاع مقدس نقطه عطفی بود برای نشان دادن ایمان و اعتقادات جوانانی که به تازگی انقلاب کرده و کشور خود را از شر ظلم نجات داده بودند.

سیدعلی

شهدایی که برای دفاع از سرزمین خود حتی سیم خوار دار هم نداشتند؛‌ اما ایستادند و مردانه دفاع کردند. تفاوت اصلی دفاع مقدس با جنگ های دیگر تاریخ کشورمان هم همین بود، در دفاع مقدس جوانان ما جان دادند،‌ اما یک وجب از خاک خود را ندادند،‌ جوانایی مثل، سید علی هاشمی، ابراهیم هادی،‌ محمد ابراهیم همت، مهدی باکری، حسن باقری،‌ حسین خرازی،‌ عباس بابایی،‌ عباس دوران و هزاران شهید دیگر.

علی هاشمی در سال 1340، در شهر اهواز به دنیا آمد. کودکی او مصادف بود با دوران سیاه حکومت پهلوی. سردار غلامرضا گرجی‌زاده از جمله فرماندهانی است که در آخرین لحظات با شهید علی هاشمی بوده است. او می گوید که علی هاشمی گمنام بود و این بارزترین خصوصیت این فرمانده است، چرا که امروز مصادیق آن در میان ما سخت پیدا می‌شود. این طبیعی است که کسی که گمنام است بسیاری از فضایلش نیز گمنام باقی خواهد ماند. علی هاشمی در زمان جنگ هیچ‌ وقت جلوی دوربین نرفت و مصاحبه‌ای انجام نداد و حتی در جلسات نیز به گونه‌ای صحبت نمی‌کرد که مطرح بشود.

سیدعلی

علی هاشمی در 17 سالگی وارد مبارزات انقلاب شد. 19 سالگی فرمانده شد. در 21 سالگی فرماندهی چند تیپ را بر عهده گرفت و در 27 سالگی به شهادت رسید و در 49 سالگی پیکرش پیدا شد.

یگان‌های رزم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کمی بعد از شرع جنگ تشکیل می شود. علی مأمور تشکیل تیپ 37 نور شد و با این یگان، در عملیات «الی بیت المقدس» در آزادی خرمشهر شرکت می کند. در آستانه عملیات والفجر مقدماتی تیپ 37 نور منحل می شود و علی هاشمی به فرماندهی سپاه سوسنگرد می رسد. بعدها، از دل همین سپاه منطقه‌ای بود که، «قرارگاه فوق سرّی نصرت» پدید آمد. در سومین سال جنگ، محسن رضایی، علی هاشمی را به فرماندهی «قرارگاه سرّی نصرت» انتخاب کرد. قرارگاه نصرت محل سازماندهی عملیات خیبر بود. این قرارگاه ابتدا در رفیع بود و پس از آن به هویزه منتقل شد.

سیدعلی

شهید علی هاشمی با مردم‌داری که داشت نیروهای بومی را جذب کرده و از آنها تحت عنوان نیروهای «حراست مرزی» برای حفاظت از مرزها استفاده کرد و آنها جذب سپاه شدند؛ با این روش وابستگی بومی‌های منطقه به نظام نیز بیشتر شد.

روز چهارم تیر ماه سال 1367 اتفاق تلخی رخ می دهد. ارتش بعث حمله‌ای همه‌جانبه را برای اشغال منطقه هور آغاز می کند. حاج علی هاشمی در آن زمان، در قرارگاه خاتم 4، در ضلع شمال شرقی جزیره مجنون شمالی مستقر شده بود. هنوز هیچ کس دقیق نمی‌داند که در این روز دردناک، چه بر سر سرداران «قرارگاه نصرت» آمد. شاهدان می‌گفتند که هلی‌کوپترهای عراقی در فاصله کمی از قرارگاه خاتم4 به زمین نشستند و حاج علی و همراهانش سراسیمه از قرارگاه خارج شده و در نیزارها پناه گرفتند.

پس از آن، جست‌وجوی دامنه‌داری برای یافتن حاج علی هاشمی آغاز شد، اما به نتیجه‌ای نرسید. اما مشکل جای دیگر بود، زیرا بیم آن می‌رفت که افشای ناپدید شدن یک سردار عالی‌رتبه سپاه، جان او را که احتمالاً به اسارت درآمده بود به خطر بیندازد، به همین سبب تا سال‌ها پس از پایان جنگ، نام حاج علی هاشمی کم تر برده می‌شد و از سرنوشت احتمالی او با احتیاط فراوانی سخن به میان می‌آمد. اما خبر تلخ سرانجام اعلام شد و حدود 25 سال اضطراب و استرس به پایان رسید. در روز 19 اردیبهشت سال 1389 خبر کشف پیکر حاج علی هاشمی اعلام شد؛ ‌خبری که تلخ بود و کوتاه.

یکی از همرزمان شهید هاشمی می گوید: تا زمانی که صدام زنده بود همه فرماندهان اتفاق نظر داشتند که اسمی از علی هاشمی نباشد. ما در رابطه با او هیچ حرفی نمی زدبم و اگر هم قرار بود حرفی از او به میان بیاید معتقد بودیم که او به شهادت رسیده است، چرا که علی هاشمی با توجه به ارزشی که برای صدام داشت در صورتی که زنده مانده بود یک برگ برنده برای او به شمار می‌آمد.

خاطره زیر به نقل از یکی از فرماندهان دفاع مقدس و از همرزمان این شهید بزرگوار، در صفحه 178کتاب «هوری» آمده است؛ کتابی که حاوی خاطرات دوستان و همرزمان سردار شهید علی هاشمی است: علی هاشمی بسیار پرجنب و جوش بود. روحیه عملیاتی داشت. دشمن در چشمش حقیر بود، از کثرت عده دشمن هراسی به دل راه نمی‌داد. خلاق و ابداع‌کننده بود، با این که آموزش نظامی کلاسیک ندیده بود، اما ذهنش بسیار باز بود. چنان رفتار می‌کرد که فرماندهان بالاترش در سپاه درباره طرح‌های او هیچ حرف و سؤالی نداشتند.

علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت. به تمام معنا ولایتی و عاشق امام بود. یک بار خدمت امام رسید. هر وقت یاد آن روز می‌افتاد، حالت خاصی به او دست می‌داد. بی‌ریا بود. من دقت زیادی در رفتارش کردم، وقتی آقا محسن [رضایی] یا [غلامعلی] رشید و [یحیی] رحیم صفوی می‌آمدند، همان برخورد و رفتاری را داشت که با نیروهای ساده زیر دستش می کرد.

سیدعلی

با نیروها و حتی جوان‌ترها خیلی سریع دوست می‌شد. یادم هست به فوتبال و تیم استقلال علاقه داشت، مسابقات دوره‌ای برگزار می‌کرد و خیلی زود با نیروهای جدید رفیق می‌شد. توان نیروهای خودی و امکانات و تجهیزات دشمن را به خوبی می‌شناخت و بر اساس واقعیت‌ها طرح عملیاتی می‌ریخت و اجرا می‌کرد.

فهمیده بود که بیسیم‌های ما به راحتی توسط دشمن شنود می‌شود. برای همین از سوسنگرد 70 کیلومتر سیم کشید و بین قرارگاه‌های هور تلفن ایجاد کرد. یکی دیگر از کارهای حاج علی تعیین اسم و مشخصات مستعار برای همه نیروهای اطلاعاتی بود تا در صورت اسارت کسی به ماهیت واقعی افراد پی‌‌نبرد. او حتی کارت‌های جعلی برای ما تهیه کرد. در واقع با این کارت‌ها همه ما سرباز به حساب می‌آمدیم.

در حمیدیه که بودیم، بحث بنی‌صدر بود. روزی علی هاشمی گفت: بنی‌صدر از آن خائن‌های درجه یک است. آن موقع هنوز درگیری با بنی‌صدر پیش نیامده بود. حتی در داخل سپاه خیلی‌ها طرفدار او بودند، اما علی هاشمی دست بنی‌صدر را خوانده بود و به ماهیتش پی‌‌برد.

منبع: باشگاه خبرنگاران

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان

دیدگاه تان را بنویسید

اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    خواندنی ها