امیرحسین اصلانیان:

فوتبال ایران درگیر دلالی کروات‌ها است / نامردها دعوتم نکردند تیم ملی / علی دایی باید ممنون ما باشد

من سریع‌ترین مرد ایران بودم. نامردها دعوتم نکردند تیم ملی. بالای 20 تا گل داشتم که وقتی تعویض شدم، زدم. من رکورد 40 یارد ایران را داشتم. چهار ثانیه و دوازده صدم ثانیه. درجا پریدن رکوردش دست من است. آن موقع رحمان رضایی از ایتالیا آمده بود و رکوردش 80 بود ولی من 85 زدم.

فوتبال ایران درگیر دلالی کروات‌ها است / نامردها دعوتم نکردند تیم ملی / علی دایی باید ممنون ما باشد
کد خبر: 445081
|
۱۳۹۹/۰۸/۲۴ ۰۹:۰۱:۰۰

اعتمادآنلاین| این یک گفت‌وگوی اتفاقی است؛ اتفاقی از این نظر که اول قرار بود با امیرحسین اصلانیان در مورد استحقاق ملی‌پوش شدن حرف بزنم. این روزها بازیکنان زیادی هستند که ادعای ملی‌پوش شدن می‌کنند. رسانه‌ها و پیج‌ها و کانال‌های مجازی زیادی هم دارند که حمایت‌شان می‌کنند. از طرف دیگر می‌دانستم اصلانیان جزو آن کسانی است که به حقش در تیم ملی نرسید و آن‌طورکه باید در زمان خودش توسط مربیان تیم ملی دیده نشد. برای همین با این سوال اصلی که «بالاخره لیست تیم ملی سلیقه مربی هست یا نه؟» سراغ ایشان رفتم. اما بیان کردن همین سوال باعث شد سفره دل مهاجم سریع و گلزن سال‌های دور سرخ‌ها باز شود و اتفاقات سال‌های حضور «ویچ‌ها» در فوتبال ایران بازخوانی شود. اینکه او چطور هرگز به تیم ملی دعوت نشد یا از ترکیب اصلی پرسپولیس رفت روی سکوها و در نهایت سر از پیکان و فجیره امارات درآورد. البته اصلانیان در خرداد همین امسال در گفت‌وگو با یکی دیگر از رسانه‌ها به برخی از این مسائل اشاره کرده بود ولی در مصاحبه پیش رو آن اتفاقات را با جزییات بیشتر بیان کرد.

لنگه‌کفشی در بیابان

سیستم دلالی کروات‌ها لامصب آن‌قدر گریبانگیر تیم ملی است که حالا هم در بیابان لنگه کفشی پیدا کرده‌ایم و گذاشتیم بالای سر تیم ملی. چرا؟ چون فدراسیون پول ندارد. وقتی ما جواهری به نام کی‌روش را از دست دادیم جاش چه کسی را می‌شد بگذاریم؟ مربی داخلی بگذاریم صدای همه درمی‌آید و همه مدعی می‌شوند. مثل پیشکسوت‌های استقلال پرسپولیس. اگر از خودشان یکی بیاید هر روز مصاحبه است. اما اگر یک خارجی بیاید همه می‌روند توی لاک خودشان و سکوت می‌کنند. نگذاشتند فرهاد مجیدی کار کند. نگذاشتند در تایم‌های مختلف مربیان ایرانی کار کنند و هر کسی آمد پیشکسوتان هیچ‌وقت حمایت نکردند. خودم را هم می‌گویم. من هم مصاحبه و انتقاد کردم.

همه ادعای ملی‌پوش شدن دارند

در حالی که ما باید در 4 بازی آخر همه بازی‌ها را ببریم، آمدند و استراکچر تیم ملی را عوض کردند. به نظرم الان وقت عوض کردن معماری تیم نبود. ما یک بازی مقابل بحرین از دست بدهیم، جام جهانی پریده. بازنده این ماجرا هم اسکوچیچ نخواهد بود. او در رزومه‌اش سرمربی‌گری تیم ملی ایران ثبت می‌شود. بازنده چه کسی است؟ کل فوتبال ایران. پیشنهادم این است که تمام تیم کی‌روش را زیر و رو نکنیم. ما هنوز اشکان دژاگه و مسعود شجاعی را به عنوان یک لیدر می‌توانیم همراه داشته باشیم حتی اگر کم بازی کنند. و الا تیم از دست آقای اسکوچیچ خارج می‌شود و نتیجه‌اش می‌شود مصاحبه‌هایی که الان در روزنامه‌ها می‌بینیم. ایکس و ایگرگ مصاحبه می‌کنند و مدعی دعوت شدن به تیم ملی هستند. در صورتی‌ که زمان کی‌روش کسی که دعوت می‌شد با جان و دل می‌رفت و کسی هم که دعوت نمی‌شد، جرات نمی‌کرد حرف بزند. کسی که روی نیمکت هم می‌نشست همین‌طور. تنها دلیل نتیجه گرفتن تیم کی‌روش این بود. همه با جان و دل در تیم ملی بودند. البته اگر از من بپرسید که کی‌روش می‌ماند بهتر بود یا نه می‌گویم نه! در این شرایط که تحریم هستیم و اینقدر اوضاع ارزی و ریالی خراب است خوب شد که کی‌روش در اوج رفت.

اسکوچیچ باید یک چیزی هم بدهد سرمربی ما باشد

اسکوچیچ باید یک چیزی هم می‌داد که می‌شد سرمربی تیم ملی. با کدام رزومه و کارنامه ایشان شد سرمربی؟ فقط به این خاطر که یک مربی ایرانی نیاورند تا صدای بقیه درنیاید اسکوچیچ شد سرمربی. نمی‌خواهم بگویم کار فنی‌اش خیلی ضعیف است و از ده، پنج می‌گیرد. ولی روند و نوع انتخاب یک سرمربی برای تیم ملی این نیست. اینکه از ملوان و خونه به خونه‌ای که نیامد به لیگ برتر آقای ایکس را بگذاری بالای سر تیم ملی درست نیست. کی‌روش 8 سال تیم را معماری کرد. باید بزرگ‌تر از او را می‌آوردند که البته پولش را ندارند. دلال‌ها آن قدر قوی شده‌اند که اگر روی‌شان می‌شد، می‌گفتند بگوویچ را بگذارید سرمربی تیم ملی. فارسی هم حتی از خانواده‌های ما بهتر حرف می‌زند اما روی‌شان نمی‌شود و گزینه‌های دیگر را می‌آورند.

بگوویچ را دلال‌ها در ایران نگه داشتند

همین بگوویچ چطور در فوتبال ما ماندگار شد؟ او دستیار سوم آقای ایویچ بود که کنز برای ایشان جابه‌جا می‌کرد. دست‌های پشت پرده اجازه ندادند ایویچ همراه با تیم ملی به جام جهانی برود و تیم را در اختیار جلال طالبی قرار دادند. ما ثمره زحمات آقای ایویچ را در فرانسه 98 دیدیم. بعد از رفتن آقای ایویچ، بگوویچ ماند ایران. در واقع دلال‌ها کسی که در زمان سرمربی سابق تیم‌ ملی، مانع جابه‌جا می‌کرد را نگه داشتند و از قبل او 20 سال تمام نان خوردند. الان فارسی را از همه ما بهتر حرف می‌زند ولی همیشه یک مترجم با او هست که او هم یک حقوق بگیرد. اینها همه کار دلال‌هایی است که دور و بر او هستند. در این 20 سال به جز همین سال آخر که گل‌گهر را آورد لیگ برتر و همان هفته سوم و چهارم اخراج شد این آقا تیم داشت و مربیان ایرانی بیکار بودند. خیلی برای من جای سوال است که ایشان چطور توانسته این همه سال دور از خانواده‌اش باشد و در ایران بماند! حدسم این است که حاضر شده بالای 60درصد قراردادش را بدهد به سیستم دلالی.

قرار بود بروم فولاد

من بگوویچ و دوستانش را خوب می‌شناسم. سال چهارم حضورم در پرسپولیس بود. از فولاد خوزستان با من تماس گرفتند و گفتند تقریبا 3 یا 4 برابر قیمتی که پرسپولیس به شما می‌دهد را می‌پردازیم. خدا بیامرز آقای نواصرزاده آمدند در هتل المپیک جلسه گذاشتیم. آقای قلعه‌نویی هم آن ور نشسته بود. جلسه که تمام شد، امیر خان مرا صدا کرد و پرسید می‌خوای بری فولاد؟ گفتم شاید برم. بعد این را خودمانی توضیح داد که آنجا هوا گرم است و اگر نتوانی دو، سه بازی خوب بازی کنی فشار تماشاچیان اذیتت می‌کند و اینها. چند روز بعد از دفتر آقای غمخوار با من تماس گرفتند که بیا. رفتم و گفتم حقیقتش پیشنهاد دارم و می‌خواهم بروم فولاد. آقای بگوویچ مرا خواسته و 70 میلیون می‌دهند. ایشان گفت ما با بگوویچ حرف زدیم و ایشان قرار است بیاید پرسپولیس. اولش خوشحال شدم ولی هنوز صحبت بر این نبود که آقای دایی و عیسی ترائوره و جواد کاظمیان و چند نفر دیگر هم را بگیرند.

تیمی با 9 مهاجم

تا ما به خودمان آمدیم دیدیم تیم 9 تا فوروارد دارد. پرسپولیس آن فصل بازیکن خیلی داشت. کریم باقری و یحیی گل‌محمدی و عارف محمدوند و رضا جباری بودند. سه تا چپ داشتیم. برزگر و میناوند و امامی‌فر. تیم در خطوط مختلف خیلی بد بسته شده بود. علی دایی، جواد کاظمیان، سهراب انتظاری، خودم، عیسی ترائوره، رضا جباری، سلمانی و دو تا بازیکن امید که اضافه شدند. مرحوم اولادی و مقداد قباخلو. تیمی که 9 تا فوروارد می‌گیرد وضعیتش چطور می‌شود؟ من بازی اول پاس گل دادم. بازی دوم به گواه آمار بازی خوبی انجام دادم. سر بازی سوم به یک‌باره بگوویچ گفت برو روی سکو! پرسیدم چرا؟ گفت برای اینکه بازی به همه برسد یکی در میان باید بروید روی سکو. پرسیدم پس شرایط فنی چه می‌شود؟ از آنجا دعواها شروع شد.

علی دایی تیم را ارنج می‌کرد

وقتی علی دایی جذب تیم شد، شخصیت ایشان بزرگ‌تر از آنی بود که بگوویچ بخواهد روی او نفوذ داشته باشد. بگوویچ در حد تیم پرسپولیس نبود. همین وضعیت باعث شد امثال آقای دایی و پیروانی به او بگویند چه کار کند. بگوویچ دست و پایش را گم کرده بود و از آن طرف از‌ دار و دسته آقای پروین به ‌شدت ترسیده بود. برای همین تیم از دستش خارج شد. یادم است یک روز تمرین گذاشت و آقای دایی آمد و گفت بازی قبلی فشار آمده به بازیکنان و این تمرین خوب نیست. بگوویچ هم سریع تمرین را عوض کرد. حالا جالب اینجا بود در آن وضعیت که بگوویچ می‌آمد از زیر دست آقای دایی و پیروانی ارنج می‌گرفت و خودش هیچ‌کاره بود، هومن افاضلی می‌آمد برای تیم شهاب زنجان از بگوویچ برنامه تمرینی می‌گرفت. آخرش هم تیم با آن همه بازیکن پنجم شد در صورتی که پرسپولیس می‌توانست با اختلاف 10 امتیاز اول شود. اگر به تعداد درست در پست‌ها بازیکن می‌گرفتند و مدیریت و مربی درست بالای سر تیم بود. بعد هم انداختند گردن آقای پروین و گفتند چون ایشان نبوده تیم خراب شده در صورتی که ربطی نداشت.

باعث خط خوردن عابدزاده شدم

نمی‌دانم چرا هرگز به تیم ملی دعوت نشدم. زمان آقای جلال طالبی در سال 2000 سرباز بودم و در تیم نیروی زمینی بازی می‌کردم. آن زمان آقای گل لیگ دو شدم.

در اردوی سال 2000 لبنان جلال طالبی مرا دعوت کرد. در آخرین تمرین‌ها و قبل از اینکه اسامی نهایی را اعلام کنند، تیم نیروی زمینی را دعوت کرد تا بازی دوستانه برگزار کنند. آقای طالبی گفت برای اینکه من، تو را بیشتر ببینم و تصمیم نهایی را بگیرم برو برای تیم خودت بازی کن. ما نیمه اول 4 بر هیچ جلو افتادیم. بازی را هم در نهایت 4 بر 3 بردیم و اگر یادتان باشد عابدزاده را از تیم خط زدند. نیمه اول عابدزاده توی گل بود و 4 گل خورد که 3 تاش را من زدم. به هر حال ما جوان بودیم و تیم بزرگ‌ترهای زیادی داشت و آخرش مرا نبردند. آن زمان پرسپولیس و استقلال آن قدر بی‌پول بودند که هیچ دلال و مدیر برنامه‌ای سمت ما نمی‌آمد. آقای نبی بود و ابراهیمی و عابدینی خودشان تماس می‌گرفتند. یادم است کمپ تیم ملی بودم که آقای ابراهیمی آمد مچ دست مرا گرفت و گفت آقای عابدینی می‌خواهد تو را ببیند. چند نفر دیگر هم بودند که نمی‌شناختم‌شان. یکی می‌گفت پسر جان برویم بهمن آنجا اوپل بهت می‌دهند. آقای بهرام حمیدی از استقلال زنگ زد و گفت بیا اینجا. آن زمان آقای گل‌های لیگ پایین توی چشم بودند. در اردوی تیم ملی هم خوب کار کرده بودم.

بلاژویچ می‌خواست دعوتم کند اما...

بعد از جلال طالبی بلاژویچ و ایوانکویچ آمدند تیم ملی. یادم است بازی با فولاد بود. در آن بازی در دقیقه 7 من توپ را گرفتم و هفت، هشت تا بازیکن حریف را دریبل زدم و توپ را گل کردم. یک خطای پشت 18 هم گرفتم که حامد کاویانپور گلش کرد و من شدم بهترین بازیکن زمین. آقای بلاژویچ هم در استادیوم بود. دکتر زادمهر هم کنارش بود. فرداش روزنامه‌ها تیتر زدند مبعلی و اصلانیان کاندیداهای دعوت به تیم ملی شدند. اما هر چه گذشت ما دیدیدم از پرسپولیس هیچ بازیکنی نمی‌رود تیم ملی. حامد کاویانپور دو، سه بازی رفت و بعد دیگر دعوت نشد و بعد هم جواد نکونام آمد و جایش را گرفت و تمام شد. بعد هم دیدیم که آن تیم نتوانست برود جام جهانی. رسیدیم به برانکو. در مورد دوره‌ای که برانکو آمد پرسپولیس و نتیجه گرفت، حرف نمی‌زنم. در مورد آن دوره‌ای می‌گویم که یک سری اتفاقاتی را دیدم و حس کردم. آن دوره‌ای که آقای کاویانپور آمد و از پکیج‌های 40 هزار دلاری حرف زد. در تلویزیون هم گفت. گفت دلال‌های کروات و پکیج‌های 40 هزار دلاری.

برانکو از تیم رفیقش بازیکن دعوت می‌کرد

ما با پرسپولیس قهرمان هم شدیم. چطور شد که وقتی لیست تیم ملی را می‌دادند از فولاد 7 تا بازیکن دعوت می‌شد و از پرسپولیس خیلی کمتر. ابراهیم میرزاپور، یحیی گل‌محمدی، کاملی‌‌مفرد، علوی، بداوی، کعبی و مبعلی. کی آن موقع سرمربی فولاد بود؟ بگوویچ. رفیق فابریک چه کسی بود؟ آقای برانکو ایوانکوویچ. دلال‌ها چه کسانی بودند؟ کروات‌ها! چطور می‌شود از تیم قهرمان بازیکن به تیم ملی دعوت نشود اما از فولاد 7 نفر بروند تیم ملی؟ ‌الله اعلم! نمی‌خواهم افرادی که اسم بردم را زیر سوال ببرم. آنها خوب بودند اما بهتر از آنها هم بود. سوالم این است که آن سال‌ها آن قدر من پدیده سال شدم. این همه گل دقیقه 90 زدم. چطور شد که یک بار مرا دعوت نکردند تیم ملی؟ درست است جوان بودم ولی جوان‌ترها تا یک سنی باید پشت سر بزرگ‌ترها بمانند. مثلا آقای دایی هم کاش زودتر می‌رفت کنار تا فرصت به ما هم برسد. نه اینکه آن قدر بماند تا خودش بشود 38، 39 سال و ما هم فوتبال‌مان تمام شود.

سریع‌ترین مرد ایران بودم

من سریع‌ترین مرد ایران بودم. نامردها دعوتم نکردند تیم ملی. بالای 20 تا گل داشتم که وقتی تعویض شدم، زدم. من رکورد 40 یارد ایران را داشتم. چهار ثانیه و دوازده صدم ثانیه. درجا پریدن رکوردش دست من است. آن موقع رحمان رضایی از ایتالیا آمده بود و رکوردش 80 بود ولی من 85 زدم. وقتی توی آلمان اردو داشتیم رکورد 100 متر از ما گرفتند و رکوردش که آمد ایران دیدیم رکورد ملی است. آقای هاشمی‌طبا زنگ زد بروم دفترش. گفت شما که رکورد ایران را زدی برو مسابقات آسیایی برای تیم دوومیدانی کار کن. ما رفتیم مجموعه آزادی برای تمرین. شاید باورتان نشود وقتی کفش‌های مخصوص دوومیدانی را به من دادند و استارت زدیم اعضای تیم ملی دو، سه متر جا می‌ماندند. آن قدر لذت‌بخش بود که تصمیم گرفتم بروم مسابقات و شاید مدال هم بگیرم که آقای پروین گفت شما فوتبالیستی باید فوتبالت را بازی کنی. آقای هاشمی‌طبا هم ناراحت شد از دستم.

بزرگان پرسپولیس زیرابم را زدند

مقصر ناکامی‌ام در فوتبال بگوویچ است. یادم است یک بار زمان ایشان دعوت شدیم افطاری آقای پروین. ایشان هر سال افطاری می‌داد در دفترش. من و اسدی و محمد محمدی هم رفتیم. فرداش سر تمرین یک سری از بزرگان تیم سوسه آمدند و گفتند اینها علی پروینی هستند. در صورتی که اگر ما می‌خواستیم صحبت پنهانی با علی پروین بکنیم، نمی‌توانستیم با تلفن این کار را کنیم؟ ما را دشمن خودشان کردند. یک چند جلسه بگوویچ نگذاشت من تمرین کنم و گفت برو مسافرت تا کمیته فنی تصمیم بگیرد. در صورتی که اصلا کمیته فنی وجود نداشت. تیم بیشتر شبیه سیرک بود. یک آقای اصغر باقریان داشتیم در باشگاه که بازیکن نبود اصلا و با آقای غمخوار حرفش شد. آقای غمخوار آخر فصل می‌گفت باقریان را گذاشتیم در لیست فروش! سیرکی بود برای خودش. فصل که تمام شد آقای دایی رفت صبا باتری و آقای پیروانی رفت پیکان چون آقای پروین برگشت. من هم تصادف کردم و پایم شکست و مجبور شدم یک سال‌ونیم خانه‌نشین شوم.

مدیرعامل باید دروغگو باشد

خدابیامرز خطیب را گذاشته بودند برای مدیریت پرسپولیس. من با عصا می‌رفتم باشگاه برای حق و حقوقم. دفعه اول و دوم خیلی خوب برخورد کرد. گفت چشم! حتما سه‌شنبه پولت را می‌دهیم. آمدم بیرون با خودم گفتم ایول! چه آدم خوبی است. هفته بعد رفتم داخل اتاقش تا مرا دید، پرسید شما؟ گفتم من اصلانیانم. شنبه حرف زدیم گفتی سه‌شنبه بیا! گفت الان که پول نداریم برو هفته بعد بیا. هفته بعد رفتم دوباره پرسید شما! خیلی بهم برخورد. سری سوم که رفتم، گفتند حاج‌آقا جلسه دارد. آن قدر عصبانی شدم که محکم زدم در را باز کردم و دیدم بله ایشان با خودش تنهایی جلسه دارد! قبل از اینکه حرف بزند، گفتم حاج آقا اگر می‌خواهید بپرسید شما؟ یک نگاه به آن عکس بالای سرتان بیندازی مرا می‌شناسی. آخرش هم به رحمت خدا رفت و پول ما را نداد. رفتم و زمان آقای انصاری‌فرد برگشتم. تقریبا خوب شده بودم و تمریناتم را شروع کرده بودم. گفتم من با پیکان صحبت‌هایم را شروع کردم و تست‌های فنی را هم دادیم و یک رضایت‌نامه مالی می‌خواهم. آن موقع آن قدر بلبشوی بدی بود که می‌گفتند بازیکن باید رضایت‌نامه مالی بیاورد. انگار ما بدهکار بودیم به باشگاه! ما طلبکار بودیم چرا باید رضایتنامه می‌گرفتیم؟ آقای انصاری‌فرد گفت تو اینجا محبوبی بمان. گفتم یک شرط دارد. تسویه این چند سال مرا بکن بعد قرارداد جدید بنویسیم. گفت الان که باشگاه پول ندارد و فلان. گفتم دم شما گرم خداحافظ! آقا به یک ماه نکشید ایشان بایرن مونیخ را آورد تهران! آن موقع فهمیدم کسانی که می‌آیند مدیرعامل می‌شوند اول باید دروغگو باشند. اگر پول نداشتید چطور بایرن را آوردید تهران؟ کسانی که نمی‌توانند خوب دروغ بگویند سریع برکنار می‌شوند.

علی دایی باید ممنون ما باشد

آن سالی که فولاد به من گفت 70 میلیون می‌دهم با 30 میلیون ماندم پرسپولیس. از آن مبلغ هم 6 میلیون دادند اما دولت مالیات تمام 30 تومن را از من گرفت. یعنی من 9 تومن مالیات پولی که نگرفتم را دادم تا ممنوع‌الخروج نباشم. این پول حلال نبود واقعا. اینها واقعا نامردی است. چیزهایی است که توی دل آدم می‌ماند. واقعا تا ابد از ذهن آدم نمی‌رود. اگر من رفته بودم فولاد اینقدر ضربه نمی‌خوردم. من ماندم تا به تیم کمک کنم اما آنها رفتند 9 تا مهاجم گرفتند که نمی‌دانستند با آن چه کار کنند و آخرش هم تیم‌شان هیچ چی نشد. آخرش ما رفتیم پیکان که مربی‌اش آقای ساموئل دارابینیان بود. ما با آن تیم خیلی خوب نتیجه گرفتیم. استقلال را رفت و برگشت زدیم. آقای دایی و تیم سایپا باید خیلی از ما متشکر باشند که 6 امتیاز از استقلال گرفتیم. استقلال با سایپا 5 امتیاز اختلاف داشت. اگر استقلال ما را در رفت و برگشت برده بود، قهرمان می‌شد. بازی با پرسپولیس هم تا دقیقه 60 چهار هیچ جلو بودیم و 4 بر 3 بردیم. تیم بی‌حاشیه‌ای داشتیم و خداوکیلی دوران خوبی بود و بعدش هم که با آقای عابدینی در داماش تهران همکار شدیم. خدابیامرز هادی نوروزی هم با ما بود که سال بعدش آقای پیروانی برادر افشین خان او را برد پرسپولیس. من هم سال بعدش رفتم فجیره امارات. بعدش هم خداحافظی از فوتبال.

منبع: روزنامه اعتماد

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان

دیدگاه تان را بنویسید

اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    خواندنی ها