در «اعتمادآنلاین» ببینید:

رد پا| اندیشه سیاسی غرب مدرن؛ نظم نوین ماکیاولی (جلسه سوم- نسخه کامل)

نیکولو ماکیاولی، فیلسوف و سیاستمدار اهل فلورانس، شخصی بود که گسستی را در سنت سیاسی قدیم ایجاد کرد. به رغم اینکه بیشتر با کتاب به اصطلاح غیر اخلاقی شهریار شناخته می‌شود، اثری با نام گفتارها نیز از او به جای مانده است، کتابی که از اندیشه جمهوری‌خواهی طرفداری می‌کرد. ماکیاولی به لحاظ سیاسی واقع‌گرا بود، اما جمهوری‌خواهی مدنی را ستایش می‌کرد. با این حال، میراث ماندگارش این بود که اندیشه سیاسی را از توصیف سیاست ایده‌آل به بیان کارکردهای واقعی دولت‌ها تغییر دهد و این پرسش را مطرح کند که آیا رهبری سیاسی به طور کل می‌تواند اخلاقی باشد یا خیر.

حجم ویدیو: 65.85M | مدت زمان ویدیو: 00:32:59 دانلود ویدیو
کد خبر: 500587
|
۱۴۰۰/۰۴/۱۰ ۱۰:۰۰:۰۰

اعتمادآنلاین| نیکولو ماکیاولی فیلسوف و سیاستمدار اهل فلورانس، شخصی بود که گسستی را در سنت سیاسی فضیلت‌گرایانه افلاطون، ارسطو، روم و مسیحیت قرون وسطی ایجاد کرد. به رغم اینکه او بیشتر با کتاب به اصطلاح غیر اخلاقی شهریار شناخته می‌شود، اثری با نام گفتارها نیز از او به جای مانده است، کتابی که از اندیشه جمهوری خواهی طرفداری می‌کرد. ماکیاولی به لحاظ سیاسی واقع‌گرا بود، اما جمهوری‌خواهی مدنی را ستایش می‌کرد. با این حال، میراث ماندگارش این بود که اندیشه سیاسی را از توصیف سیاست ایده‌آل به بیان کارکردهای واقعی دولت‌ها تغییر دهد و این پرسش را مطرح کند که آیا رهبری سیاسی به طور کل می‌تواند اخلاقی باشد یا خیر.

زندگی و زمانه ماکیاولی

نیکولو ماکیاولی (1469 - 1527) را عموماً نخستین اندیشمند سیاسی مدرن و دانشمند علم سیاست می‌دانند.(عکس 1) او در دولت-شهرهای تجاری و رقابتیِ ایتالیای کاتولیک می‌زیست. ماکیاولی اهل فلورانس بود، متولد شده در خانواده‌ای برجسته، او آموزش‌های اومانیستی دریافت کرد، آموزش‌های اومانیستی در آن زمان بیشتر روی آثار کلاسیک روم و یونان تمرکز می‌کردند تا سنت فلسفه مدرسی یا اسکولاستیسیسم. او را یکی از متفکران رنسانس می‌دانیم، بخش عمده زندگی او پیش از آغاز جنبش اصلاح دینی پروتستان در 1517 بود. بنابر این شیوه استدلال او با اندیشمندان بعدی نظیر هابز و لاک متفاوت است.

ماکیاولی در دوران پرآشوبی زندگی ‌کرد و طی همین دوران مقام‌های متعددی داشت. در آن زمان پاپ آشکارا نقشی فعال در سیاست ایفا می‌کرد، دولت-شهرهای ایتالیا درگیر نزاع قدرت بودند، و کشور ایتالیا هم با حملاتی از فرانسه، اسپانیا و امپراتوری مقدس روم مواجه بود.

ماکیاولی سخنرانی‌های جیرولامو ساوونارولا، کشیش و حاکم فلورانس در 1494 تا 1498 را شنیده بود. شخصی که با توطئه پاپ سرانجام به عنوان ملحد به دار کشیده شد.

ماکیاولی در فلورانس نقش‌هایی نظیر ریاست امور دیوانی، سازمان‌دهی نظامیان، و مسافرت‌های دیپلماتیک را برعهده داشت که طی یکی از آن‌ها با چزاره بورجا، یکی حاکمان بی‌رحم دوران خودش ملاقات کرد. در سال 1512 که جمهوری فلورانس به دست خانواده مدیچی سقوط کرد، ماکیاولی زندانی، شکنجه و سپس تبعید شد. او در آن زمان دو اثر مشهور خودش یعنی شهریار و گفتارها را نوشت.

او بعدها نزد دو کاردینال و پاپ مدیچی مشغول به کار شد و استحکامات فلورانس را بررسی کرد. پس از احیای جمهوری فلورانس، رهبران جدید به دلیل کمک‌هایی که ماکیاولی از خانواده مدیچی دریافت کرده بود، به او اعتمادی نداشتند. او کمی بعد به مرگ طبیعی درگذشت. او در زمان خودش، و همچنین امروز به عنوان چهره‌ای مجادله برانگیز باقی مانده است.

درباره شهریار

دو کتاب شهریار و گفتارها همزمان نوشته شدند، اما تفاوت‌های زیادی دارند. در این جلسه ما تلاش می‌کنیم به شما نشان دهیم که می‌توان شهریار را در چشم اندازی تعریف و فهم کرد که ماکیاولی در گفتارها معرفی می‌کند. با این وجود ناگفته نماند که ماکیاولی شهریار را با چنین عباراتی به لورنزو دی مدیچی تقدیم کرد:

«اعلی حضرتا، اگر گاهی از فراز شکوهتان نظری به این پستی‌ها داشته باشید، متوجه می‌شوید که من چقدر نامنصفانه بدخواهی‌های قابل ملاحظه و پیوسته بخت (فورتونا) را تحمل می‌کنم.»

از طرف دیگر ماکیاولی گفتارها را به دو نفر از دوستانش تقدیم کرد که به بیان خودش «شهریار نیستند» اما «لیاقتش را دارند». با این توضیح باید متذکر شویم که ماکیاولی یک بازیگر سیاسی واقعی بود و در دوران پرمخاطره‌ای زندگی می‌کرد که به تصمیمات و ریسک‌های عقلانی زیادی محتاج بود.

به باور ماکیاولی حکومت‌ها یا شهریاری هستند، یا جمهوری. او برای هرکدام از آن‌ها کتابی نوشت.

شهریار، مشهورترین اثر ماکیاولی، در 1532 و پس از مرگ او منتشر شد. او در این اثر به طرز آشکاری می‌گوید که توصیه‌های برای شهریاران فراهم می‌کند تا با واقعیت‌ها دست و پنجه نرم کنند، نه اینکه به دنبال ساختن دولتی ایده‌آل باشند. تا همین جا گسستی از نظریه سیاسی باستان و همچنین عصرهای میانه، یعنی از افلاطون، ارسطو، توماس آکوییناس و تمام نویسندگان قدیم ایجاد شده بود. هدف سنت سیاسی قدیم این بود که فضایل مطلوب جامعه و حاکم عادل توصیف شود. اما ماکیاولی در شهریار با مطالعه چند مورد تاریخی معروف می‌خواهد به این نتیجه برسد که چه تاکتیک‌هایی بیشترین کارایی را دارند. او توصیه‌هایی را بیان می‌کند، توصیه‌هایی که عموماً غیراخلاقی هستند.

دغدغه اصلی شهریار کسب و حفظ قدرت است. ماکیاولی به این مشهور است که گفته «هدف وسیله را توجیه می‌کند»، دکترینی که به نظر می‌خواهد سیاست‌های قدرت را بدون اخلاقیات توجیه کند. ماکیاولی جملات فوق العاده‌ای بیان کرده، به عنوان نمونه: «انسان‌ها یا باید نازپرورده شوند یا خرد شوند، زیرا از زخم‌های کوچک انتقام می‌گیرند اما نه از زخم‌های کشنده»؛ یا «هیچ چیزی به اندازه سخاوتمندی، خود مخرب نیست» یا «هیچ جنگی ناگزیر نیست... شهریار فراتر از هر چیز باید درباره جنگ مطالعه کند» یا این جمله معروف که «بهتر است که مردم از حاکم بترسند تا اینکه عاشق او باشند». ماکیاولی می‌گفت «شهریار باید بفهمد که چگونه از دجال درون انسان، که در نهاد خودش است، بهترین استفاده را بکند. او باید خوب نبودن را بیاموزد» به عنوان مثال، زمانی که باید کار نامطلوبی را انجام داد، ماکیاولی می‌گوید بهتر است مشاوری ویژه گماشته شود که تغییرات لازم را انجام دهد؛ اگر مردم از تغییرات متنفر بودند، حاکم می‌تواند با ابراز بی‌اطلاعی از فعالیت‌های مشاورش، او را اعدام کند.

ماکیاولی روی اهمیت ویرتو (virtù) تأکید می‌کند، اصطلاحی به معنای فضیلت، داشتن هنر و کمالات - و در اینجا ضرورتاً به معنای فضایل اخلاقی نیست. او همچنین تشخیص می‌دهد که در شرایط متفاوت، اعمال متفاوتی لازم است و همه آن‌ها به بخت و اقبال یا فورتونا (fortuna) بستگی دارد. شهریاران فراتر از هر چیز برای افتخار تقلا می‌کنند، اما نیمی از آن به ویرتو، یعنی فضیلت یا توانایی‌شان، و نیمی دیگر به اقبال یا فورتونای آن‌ها بستگی دارد. اما از آنجایی که فورتونا به تعبیر او، «زن» است، تسلیم ویرتو (یا مرد) می‌شود، شخص بی‌پروا که «با جسارت بیشتر به او فرمان می‌راند».

ماکیاوللی و واقع‌گرایی سیاسی

به طور آشکار، این واقع‌گرایی سیاسی است، اندیشه‌ای که بیان می‌کند وجود جنگ در روابط بین کشورها، جوامع سیاسی و رهبران «واقعیت» است، واقعیتی که معیارهای اخلاقی در اخلاقیات مدنی در مورد آن به کار بسته نمی‌شود. واقع‌گرایی دست کم به اندازه «مکالمات ملوسی» که در فصل هفدهم تاریخ یونانی توسیدید یعنی «جنگ‌های پلوپونزی» قدمت دارد. تاریخی که ماکیاولی به طور قطع با آن آشنا بود.

توسیدید مکالمات جلسه‌ای بین رهبران ملوس و ژنرال‌های آتنی را توصیف می‌کند که مردم ملوس را با قدرتی برتر تهدید می‌کردند. رهبران آتنی صرفاً به این دلیل که از مردم ملوس قوی‌تر بودند، از آن‌ها می‌خواستند که تسلیم شوند.

آتنی‌ها گفتند: «ما و شما، هر دو، می‌دانیم که در روابط انسان‌ها، حق آنجا معنی دارد که هر دو طرف از لحاظ قدرت برابر باشند و در غیر این صورت قوی هر کاری که بتواند، می‌کند و ضعیف چاره‌ای جز تحمل نخواهد داشت»

رهبران ملوس هم در ادامه مذاکره گفتند به یاری متحدانشان اعتماد می‌کنند، به بخت تکیه می‌کنند و از خدایان طلب یاری خواهند کرد.

آتنی‌ها هم در جواب گفتند: «گمان نمی‌کنیم که ما کمتر از شما مستحق یاری خدایان باشیم. اغراض و اعمال ما، با اعتقاد آدمیان درباره خدایان و رفتار آن‌ها با یکدیگر، کاملاً منطبقند. عقیده ما درباره خدایان و شناخت ما از آدمیان، ما را به این نتیجه رسانده است که به حکم قانون کلی و ضروری طبیعت، همواره قوی بر ضعیف حکومت می‌کند. ما نه این قانون را خودمان وضع کرده‌ایم و نه نخستین کسانی هستیم که از آن پیروی می‌کنیم. این قانون پیش از ما وجود داشت و پس از ما نیز تا ابد به اعتبار خودش باقی خواهد ماند.

مردم ملوس از تسلیم شدن سر باز زدند، اما پس از چند نبرد و سرانجام محاصره شهر، ناچار به تسلیم شدند. آتنی‌ها هم پس از کشتار تمام مردان بزرگسال شهر، زنان و کودکانشان را به بردگی فروختند و شهر را با مستعمره‌نشینان خودشان پر کردند.

مدت‌ها بعد، در اوایل دوران مدرن، این رویکرد آتنی با نام raison d'état (مصالح دولت - reasons of state) معروف شد، به این معنا که منافع ملی و رفتار دولت را نمی‌توان تسلیم استانداردهای متعارف یا اخلاق مدنی کرد.

این نگاه را فرمانده ارتش اتحادیه در دوران جنگ داخلی امریکا به نام ویلیام تکامسه شرمن بیان کرده بود، وقتی که آتلانتا را به آتش کشید و با حرکت به سمت دریا بخش عمده‌ای از زمین‌های کنفدراسیون را نابود کرد. او بعدها عبارت مشهور «جنگ جهنم است» را به کار برد که به این معنا بود: جنگ جایی است که هیچ اخلاقیات یا خیری در آن وجود ندارد و تنها هدف این است که در سریع‌ترین زمان ممکن تمام شود.

کتاب شهریار بی‌تردید مشهورترین اثر کلاسیک درباره واقع‌گرایی است و نماینده یکی از نخستین کاربردهای رئالیسم بین المللی در مسائل داخلی، یعنی حکومت بر دولت است. حاکمان، البته در گذشته به این شیوه عمل می‌کردند، و مورخان آن را ثبت کرده‌اند، اما فلاسفه هرگز چنین کاری را تجویز و توجیه نکرده بودند. ماکیاولی آشکارا بیان می‌کند که درباره سیاست‌های واقعی، و نه آرمانی سخن می‌گوید، درباره آنچه باید در جهان واقعی انجام داد. او معتقد است در جهانی که بر مدار فضیلت نمی‌گردد، پیروی کامل از فضیلت خودکشی است. آنچه اهمیت دارد حکومت باثبات است، نه عدالت. او این را «نظم نوین» اندیشه سیاسی خویش معرفی می‌کند. این ماکیاولی مشهور در شهریار است، اما تنها یک بخش از ماکیاولی.

معروف‌ترین اثر دیگر ماکیاولی، که آن نیز پس از مرگش منتشر شد، گفتارهایی درباره 10 کتاب نخستین تیتوس لوی (1531) نام دارد، اثر مشهور مورخ رومی که تاریخ جمهوری روم را از ابتدا تا حکومت آگوستوس نگاشته بود. شهریار را می‌توان به درستی یک بخش از چشم‌انداز وسیع‌تری قلمداد کرد که در گفتارها ارائه می‌شود.

چنان‌که پیشتر نوشتیم، به گفته ماکیاولی حکومت‌ها یا به شکل شهریاری‌های موروثی اداره می‌شود یا جمهوری. شکل حکومت هر جامعه باید بر اساس شرایط ویژه خودش معین شود. تمام انواع حکومت ارسطو موقتی و قابل تغییر، و همه آنها تسلیم بخت هستند. به گفته ماکیاولی تمام دولت‌ها مشمول «پیشرفت یا زوال» می‌شوند، اما نه سکون. در بعضی از جوامع و طی دوره‌هایی از تاریخ، حکومت شهریاری یا پادشاهی شکل درست حکومت است، اما نه دیگر جوامع. جمهوری‌ها نیز در بعضی از جوامع و دوره‌های دیگر شکل مناسب حکومت خواهند بود.

ماکیاولی به «این/ یا آن» معتقد است، به این معنا که اشکال روشنی از حکومت‌ها و شرایط وجود دارد. قوانین، شرایط اجتماعی، و سیاست‌های حکومت باید متناسب با هر کدام از انواع حکومت‌ها باشد؛ فضیلت‌ها یا ویرتوهای اشکال متباین اقتدار سیاسی را نمی‌توان با یکدیگر تلفیق کرد. حد وسط همواره بد است. حاکم یا باید کاملاً خوب یا «به طرز باشکوهی بد» باشد.

گفتارهای ماکیاولی

الگوی جمهوری‌خواهانه ماکیاولی

الگوی ماکیاولی از حکومت جمهوری روشن است: روم. حکومت روم در ابتدای تاریخش که از 509 تا 27 پیش از میلاد ادامه داشت به شکل جمهوری اداره می‌شد، شامل نهادهای سیاسی خاصی بود که قدرت را توزیع می‌کرد تا اینکه سرانجام سنا قدرتش را در مقابل امپراتور از دست داد. این موضوع بسیار حائز اهمیت است زیرا تقریباً تمام فلاسفه ابتدای دوران مدرن در حقوق و سیاست، جمهوری روم را مدلی از حکومت جمهوری تلقی می‌کردند.

نقشه جمهوری روم

نهادهای جمهوری روم


کنسول‌

در جمهوری روم انجمن‌ها یا شوراهایی وجود داشت که به صورت جداگانه از سوی پاتریسی‌ها (اشراف صاحب ملک) و پلبی‌ها یا عامه مردم انتخاب می‌شدند. اعضای این نهادها magistrate نام داشتند که به کلانتر یا دادرس ترجمه شده است (عربی: رجل القضاء). این افراد منتخب قوانین را وضع می‌کردند.

تریبون پلبی

حاکم کنسولی بود که می‌توانست دستور تشکیل جلسه سنا بدهد، و قوانین مورد نظر را پیشنهاد کند.

سنای پاتریسی

سنای پاتریسی روی انجمن‌ها نظارت می‌کرد و ریاست آن بر عهده کنسولی بود که قدرت اجرایی داشت.

دیکتاتور

در جمهوری روم همچنین یک دیکتاتور موقت وجود داشت که ممکن بود در شرایط بحرانی به سمت حاکم اجرایی منصوب شود.

اینجا می‌توانیم پیچیدگی روابط بین این نهادها را ملاحظه کنیم که یکی از کارکردهایشان برقراری موازنه بین نیروهای سیاسی بود.

حقوق رومی

حقوق رومی

علاوه بر این، حقوق رومی بین آنچه امروز حقوق مدنی (civil law) و حقوق کیفری (criminal law) می‌نامیم تمایز قائل می‌شد. حقوق کیفری (Jus publicam) شامل جرائمی علیه دولت بود؛ یعنی اگر شهروندی قربانی سرقت یا قتل می‌شد، شاکی، نه خانواده و بستگانش، بلکه تمام شهروندان (citizen، لاتینی: Civitas) بودند. در حالی که حقوق مدنی (Jus privatum) شامل جرائم خصوصی یا شکایات بین شهروندها (Cives) می‌شد. از طرفی اصطلاحی که امروز به طور عام مدنی یا Civil می‌نامیمش بین انجمن‌های شهروندی و نهادهای نظامی، حکومت و سرانجام نهادهای روحانی تمایز ایجاد می‌کرد. این پس‌زمینه‌ای است برای آنچه در سده هجدهم جامعه مدنی/جامعه سیاسی نامیده شد. این اصطلاح از کلمه لاتینی Societas Civilis آمده است که ریشه آن به koinonia politike در اندیشه ارسطو بازمی‌گردد.

ماکیاولی به بزرگی و عظمت جمهوری روم اعتقاد داشت. برای اینکه دست‌کم نظامی بود که تا 400 سال به خوبی عمل کرد. نهادهای متعدد جمهوری روم تعدیل در قدرت را امکان‌پذیر می‌کردند؛ جمهوری روم فضیلت (ویرتو) و شور عمومی را در رهبرانش برمی‌انگیخت؛ و تا مدت‌ها سرزندگی نظامی خودش را حفظ کرده بود. اما روم نیز مانند هر چیزی سرانجام زوال یافت.

اینجاست که ماکیاولی به چیزی می‌پیوندد که ما سنت جمهوری‌خواهی مدنی می‌نامیمش، سنتی که معتقد بود شهروندان (دست‌کم مردان آزاد صاحب ملک)، به تعبیر ارسطویی، بر خودشان حکومت کنند و اینکه تنها در صورتی قادر به این کار خواهند بود که همگی فضیلت‌های جمهوری‌خواهی یعنی افتخار و جنگاوری را بازیابند.

این همان ایده کهن آریستوکرات-جنگاور است، که در عصر فئودالیسم و در اندیشه ارسطو دیده می‌شود. اما ماکیاولی نیز همچون دیگر مورخان آگاه بود که فضایل جنگاوری و جویای افتخار بودن طی دوره‌های تاریخی از میان می‌رود.

این نظر مشابه اندیشه جامعه‌شناس قدیم عرب، ابن خلدون، است (1332 - 1406). ابن خلدون یک سده قبل، در یکی از آثار مشهورش به نام مقدمه توصیفی درباره جوامع عرب و شمال آفریقا به دست می‌دهد. او استدلال کرد که همبستگی‌ها یا عصبیت‌های قومی و قبیله‌ای، نظامی و اعتقادی در جوامع بدی اوج می‌گیرند، اما پس از تصرف شهرها زوال پیدا می‌کنند برای اینکه زندگی تجاری شهری فردگرا، رقابتی و ناقض ارزش‌های جنگاورانه است.

این بخشی از سنت جمهوری‌خواهی مدنی است؛ جمهوری انجمنی از شهروندان سیاسی و فعال است که همزمان صاحب ملک و قادر به دفاع از خودشان هستند. مساله مالکیت و دفاع به هم مرتبط است زیرا صاحبان ملک زمینی دارند که قادر به دفاع از آن هستند و پول کافی بابت خرید سلاح و تجهیزات دفاعی دارند، اما منافع بازرگانی نوعاً به این مسائل توجهی نمی‌کنند.

نقل قول ماکیاولی

وانگهی، ماکیاولی آشکارا مسیحیت را به نقد می‌کشد. او معتقد بود کلیسای روم به ایتالیا آسیب رسانده بود. مسیحیت «بنیه» و فضیلت جنگاوری را تضعیف کرده بود. این همان جدال بین 2 نظرگاه کلاسیک و مسیحی در اواسط دوران رنسانس یا نوزایی اومانیستی بود.

نتیجه‌گیری‌هایی درباره حکومت‌های جمهوری‌

ماکیاولی در گفتارها چشم‌انداز وسیع‌تری ترسیم می‌کند که شهریار را نیز در بر می‌گیرد. جهان به طور عمده خیر و نیک نیست، طبع بشر هم خیر است و هم شر؛ تاریخ پیشرفت نمی‌کند، و سیاست را نمی‌توان با فضیلت‌های آرمانی معین کرد.

ماکیاولی می‌گوید: «به نظرم می‌رسد جهان همواره در وضعیت یکسانی بوده است. و در آن همان مقدار خیر وجود دارد که شر هست. اما این خیر و شر از منطقه‌ای به منطقه دیگر تفاوت می‌کند. این را می‌توان از دانشی که از حکومت‌های باستانی به دست آورده‌ایم مشاهده کرد، مکان‌هایی که تعادل خیر و شر به دلیل تغییر در رسوم ایشان تغییر کرده، در حالی که کل دنیا به سان گذشته باقی مانده است.»

نقل قول ماکیاولی2

جمهوری‌ها شکننده‌اند، اما زمانی که وجودشان ممکن می‌شود به لحاظ اخلاقی برتر از شهریاری‌ها هستند. ماکیاولی پس از استدلالی طولانی و با توجه به 400 سال سابقه جمهوری روم، مخالفت خودش را با لوی ابراز می‌کند. او با لوی و دیگران مورخان هم‌عقیده است که مردم روحیه‌ای ناپایدار دارند و همواره در معرض رفتارهای غیرقانونی هستند. تا اینجا عقیده ماکیاولی چندان جمهوری‌خواهانه نیست. اما در ادامه نظرگاه جدید و مدرنی را بر می‌گیرد، ماکیاولی می‌گوید: «در زوالی که نویسندگان، مردم را مقصرش می‌دانند، هر کسی از بین انسان‌ها را می‌توان مقصر شناخت، خصوصاً شهریاران را. زیرا هر کسی که رفتار خویش را با قوانین تنظیم نمی‌کند همان اشتباهاتی را مرتکب خواهد شد که مردم بدان گناهکار شناخته می‌شوند.»

نقل قول ماکیاولی3

به طور خلاصه او ایده‌آل‌هایی را که ما با آنها صاحبان قدرت را قضاوت می‌کنیم پایین می‌آورد. او در ادامه متذکر می‌شود که «طبع شهریان بیشتر از طبع عامه مردم قابل سرزنش نیست.» [...] «حزم و تدبیر، ثبات و قضاوت سلیم، نزد مردم عامه قوی‌تر از شهریاران است. [...] اگر تمام بی‌نظمی‌های ناشی از مردم و تمام بی‌نظمی‌های ناشی از شهریاران، و تمام افتخارات کسب‌شده مردم و شهریاران را ملاحظه کنیم، مشخص می‌شود که در نیکی و افتخار، عامه مردم به مراتب برتر هستند.»

نقل قول ماکیاولی4

بنابراین به لحاظ عملی، حکومت مردم به طور کل بهتر از حکومت‌های شهریاری اداره می‌شود. او ادامه می‌دهد: «اگر شهریاران در وضع قوانین، اسلوب رفتار مدنی، قوانین موضوعه و نهادهای جدید برتر از مردم باشند، عامه مردم در حفظ آنچه تاسیس شده بسا برترند، به طوری که بی‌تردید موجب افزودن افتخار کسانی می‌شود که آنها را تاسیس کرده‌اند.»

آنچه مردم در آن به خوبی عمل می‌کنند نه این است که بدانند کدام سیاست درست را باید اتخاذ کرد، بلکه شنیدن استدلال‌های سیاست‌های مخالف و انتخاب قابل اعتمادترین استدلال است. وانگهی «حکومت مردم بهتر از حکومت شهریاران» است، اما ماکیاولی ضمن تاکید بر اینکه هر دوره و زمانه شرایط خودش را دارد می‌افزاید که عموماً بر عهده شهریار است که جمهوری را تاسیس یا اصلاح کند؛ این کار را مردم نمی‌توانند انجام دهند. به بیان دیگر، خلق کردن به یک فرد قدرتمند نیاز دارد. در واقع اینجا نوعی همزیستی بین قدرت مردم و شهریار دیده می‌شود.

ماکیاولی در گفتارها نیز می‌گوید خشونت می‌تواند خوب باشد. او می‌گوید: «انسانی که از خشونت برای اتلاف چیزها استفاده می‌کند سزاوار سرزنش است، نه کسی که از خشونت برای بهبودشان بهره می‌گیرد.» بنابراین، ماکیاولی در گفتارها ایده‌آل‌ها و آرمان‌های سیاسی را کاملاً کنار نمی‌گذارد؛ او ایده‌آل را با واقعیت‌ها تلفیق می‌کند و از هزینه‌ها و آثار واقعی عمل کردن طبق ایده‌آل‌ها و آرمان‌ها پرسش می‌کند؛ اینکه چه زمانی می‌توانید بر اساس آنها عمل کنید و چه زمانی خیر؟ در سیاست آنچه مهم است نوع دولتی است که ایجاد و حفظ شده است. دولت باید امن و بسامان اداره شود؛ باید عادلانه و فضیلت‌مدار باشد. اما برای تشکیل چنین دولتی هر کاری که باید انجام بشود مشروع است.

نقل قول ماکیاولی6

با وجود این، همان‌طور که ماکیاولی معتقد بود، این قانون پایدار جهان است: همه چیز زوال می‌یابد. بزرگ‌ترین خطر شهریاری‌ها و جمهوری‌ها نه عامه مردم بلکه حقه‌بازی و فرصت‌طلبی جاه‌طلبان ثروتمند و قدرتمند است.

میراث ماکیاولی

شاید میراث اساسی ماکیاولی برای ما واقع‌گرایی او باشد: ما فرض نمی‌کنیم که هنجارهای اخلاق مدنی در حوزه سیاست درست باشند. او به بیان امروز، مسئله «دستان آلوده» را مطرح می‌کند: آیا سیاست حوزه‌ایست که شخص ناگزیر به انجام عمل غیراخلاقی خواهد شد؟ پاسخ واقع‌گرایانه به این پرسش مثبت است، یعنی اخلاقیات را نباید در سیاست به کار بست.

ماکیاولی به طور خاص در شهریار مطالب غیراخلاقی بسیاری را بیان می‌کند. اما زندگی سیاسی خودش، و پیمان‌های منعطفی که بسته بود، به او نشان داد که پیروی از قواعد اخلاقی در سیاست غیرممکن است. مگر اینکه بخت/فورتونا، امکان تأسیس حکومت جمهوری باثباتی را فراهم کند. فورتونا ممکن است ما را ناچار به انجام کارهای ناشایسته‌ای بکند. و در این مواقع ناتوانی در انجام کارهای بد به نتایج بدتری منتهی می‌شود.

بسیاری گمان می‌کنند که اندیشه ماکیاولی غیر اخلاقی یا ضد اخلاقی است، اما دیدگاه ماکیاولی بسیار پیچیده‌تر است. اینکه بگوییم هدف وسیله را توجیه می‌کند ضرورتاً به معنای غیر اخلاقی یا ضد اخلاقی بودن نیست. زیرا به نظرگاه اخلاقی شما بستگی دارد.

به عنوان مثال اگر شما به نتیجه‌گرایی اخلاقی اعتقاد داشته باشید- یعنی اگر معتقد باشید عمل انجام شده زمانی خوب است که نتایج خوب آن از نتایج بدش بیشتر باشد - در این صورت معتقد هستید که هدف وسیله را توجیه می‌کند. مشهورترین شکل نتیجه‌گرایی اخلاقی اندیشه «فایده‌گرایی» است، که طبق آن اعمال زمانی به لحاظ اخلاقی خوب هستند که بیشترین سود را برای بیشترین شمار افراد فراهم کنند.

مثلا: آیا دروغ گفتن بد است؟ شاید. اما اگر دروغ گفتن به قاتل جانی که می‌تواند به نجات انسان‌ها منتهی شود، درست باشد، در این صورت هدف وسیله را توجیه می‌کند.

آیا ماکیاولی را می‌توانیم یک نتیجه‌گرای اخلاقی بنامیم یا حتی یک فایده‌گرا؟ پاسخ این است که نه کاملاً. او می‌گوید شخص نمی‌تواند در سیاست صرفاً از تکالیف مدنی پیروی کند، بلکه باید کاری را انجام دهد که به بهترین نتیجه منتهی می‌شود. اما او همچنین هدف غایی را - یعنی هر چیزی که به بهترین نتیجه منتهی می‌شود - چیزی مشابه حکومت با ثبات، و در صورت ممکن - همراه با افتخار در نظر می‌گیرد.

هدف ماکیاولی، هدفی سیاسی و عمل‌گراست. هدفی که فضایل سیاسی کهن فلاسفه باستان و سنت مدرسی را تعالی می‌بخشد. اما خطر از دست رفتن حکومت، اقتدار یا بی‌نظمی بر همه چیز فائق می‌شود و هر چیزی را موجه می‌کند. و سرانجام این پرسش را برایمان باقی می‌گذارد که آیا سیاست رفتاری را که غیراخلاقی می‌دانیم، ضروری می‌کند یا خیر؟ فرض کنید برای نجات کشورتان ناچار شوید با یک حکومت شرور متحد شوید؟ یا دروغ بگویید؟ یا ناچار شوید عده‌ای را رها کنید که به طرز ناعادلانه‌ای زجر بکشند؟ یا به طرز نامنصفانه‌ای وزیری را برکنار کنید، تا محبوبیت دولت حفظ شود؟ یا هزاران نفر را در جنگ به مرگ قطعی هدایت کنید، تا ده‌ها هزار نفر دیگر روی جنازه آن‌ها پرچم پیروزی را بلند کنند؟ ماکیاولی چه در شهریار و چه در گفتارها، به وضوح نشان می‌دهد که پاسخ به تمام این پرسش‌ها مثبت است.

ماکیاولی آغاز کسوف سنت اندیشه سیاسی باستانی و همچنین قرون وسطایی بود که بر اساس آن تنها با پیروی از فضایل اخلاقی می‌توان سیاستی خوب یا عادلانه را شکل داد. از افلاطون تا سده‌های میانه، این اندیشه که می‌توان جامعه‌ای عادلانه را بدون شهروندان یا حاکمان فضیلت‌مند ایجاد کرد، اندیشه‌ای نابخردانه بود.

افلاطون معتقد بود پولیس را باید متناسب با عدالتی آرمانی تنظیم شود، عدالتی که جویندگان حکمت به دنبال کشف آن هستند. ارسطو معتقد بود دولت-شهر برای تقویت زندگی فضیلت‌مندانه وجود دارد. او اخلاق را بخشی از سیاست می‌دانست. زیرا اخلاق رابطه عضو دولت-شهر را با دیگر اعضا تنظیم می‌کند. بنابر این از نظر ارسطو، سیاست همواره فعالیتی مربوط به اخلاق است. سیاست وسیله‌ برای هدفی نیست، سیاست فعالیتی بین شهروندان آزاد و برابر است، و فضایل خودش را موجب می‌شود.

اما ماکیاولی در می‌یابد که در سیاست غالباً اشخاص باید با عدم پیروی از فضایل اخلاقی کنار بیایند و برای حکومتی عادل و با ثبات، راه دیگری پیدا کنند.

افزون بر این، متفکران نظریه قرارداد اجتماعی، که در جلسه بعد درباره آن‌ها بحث خواهیم کرد، این ایده را جلوتر می‌برند، اما با خشونتی کمتر. آن‌ها توجیهات جدیدی برای حکومتداری ارائه کردند که نه بر اساس فضایل اخلاقی، بلکه بر اساس قراردادی اجتماعی برای خدمت به منافع معقول فردی تنظیم شده بود. آن‌ها به درستی در این مورد از ماکیاولی فراتر می‌روند، اما از طرف دیگر، آثار آن‌ها بدون توجه به کاری که ماکیاولی با دگرگونی نظریه سیاسی غرب انجام داد، به سختی قابل فهم است.

منبع : درسگفتار پروفسور لارنس کهون

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان

دیدگاه تان را بنویسید

اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    خواندنی ها