تکرار تاریخ یا ظهور الگویی جدید؟
چین و آمریکا: رقابت، شراکت، چالشگری
در دوره جدید احتمالا چین و ایالات متحده به صورت توأمان «شریک، رقیب و چالشگر» یکدیگر خواهند بود. این دو حوزههای مهمی از منافع مشترک دارند. از تغییرات آب و هوایی تا مهار بحران کرونا و تا ثبات در اقتصاد سیاسی بینالملل زمینههای مشترکی را برای همکاری دو کشور فراهم میآورند. بنابراین میتوان انتظار داشت که برخلاف دوره ترامپ در دوره بایدن همکاری میان چین و ایالات متحده بر سر پیشبرد منافع مشترک شکل گیرد. اما بعید است همکاری به روند غالب روابط دو کشور بدل شود.
اعتمادآنلاین| محسن شریعتینیا در سالنامه اعتماد نوشت: روابط چین و ایالات متحده چه سمت و سویی خواهد یافت؟ این کلیدیترین پرسش سیاست بینالملل تا آینده قابل پیشبینی است. روشن است که پاسخ سادهای ندارد. پویاییهای پیچیده در سیاست داخلی دو کشور، جهانی که بحران کرونا آن را مدام تغییر میدهد و روند کلان بازتوزیع قدرت در صحنه بینالمللی که سیاست بینالملل را دچار سیالیت فزاینده نموده پاسخ به این پرسش را دشوار میکند.
در دوره جدید احتمالا چین و ایالات متحده به صورت توأمان «شریک، رقیب و چالشگر» یکدیگر خواهند بود. این دو حوزههای مهمی از منافع مشترک دارند. از تغییرات آب و هوایی تا مهار بحران کرونا و تا ثبات در اقتصاد سیاسی بینالملل زمینههای مشترکی را برای همکاری دو کشور فراهم میآورند. بنابراین میتوان انتظار داشت که برخلاف دوره ترامپ در دوره بایدن همکاری میان چین و ایالات متحده بر سر پیشبرد منافع مشترک شکل گیرد. اما بعید است همکاری به روند غالب روابط دو کشور بدل شود.
در یک دهه اخیر متاثر از خیزش چین استرس ساختاری ایالات متحده فزاینده است و همین امر رقابت را در کانون روابط دو کشور قرار داده است. احتمالا رقابت دو کشور بر سر حوزههای نفوذ در مناطق مختلف، بر سر باز تعریف حکمرانی جهانی و بر سر نقشی که چین میتواند در حکمرانی جهانی ایفا کند تداوم خواهد یافت. افزون بر این رقابت ایدئولوژیک دو کشور احتمالا از حاشیه به متن روابط خواهد آمد و بعدی جدید به رقابت دو کشور خواهد افزود. امریکا احتمالا همچنان نگرش منفی و پر تردید خود به کنش بینالمللی چین در حوزههایی چون کمربند اقتصادی جاده ابریشم، نهادسازیهایی چون سازمان همکاری شانگهای، بانک سرمایهگذاری زیرساخت آسیایی و کوشش برای نفوذ در سیاست داخلی طیفی از کشورهای در حال توسعه را تداوم خواهد بخشید. به دیگر سخن مشروعیتزدایی از نقش بینالمللی چین که در دوره ترامپ به اوج رسید احتمالا در دوره بایدن به درجاتی و با شیوههای پیچیدهتری تداوم خواهد یافت.
اشاره شد که چالشگری نیز بخش مهمی از روابط دو کشور در دوره جدید خواهد بود. آسیای دریایی در سالهای اخیر بدل به کانون چالش در روابط چین و امریکا شده است. چالش چین و ایالات متحده در آسیای دریایی احتمالا تداوم مییابد. آسیای دریایی تنها حوزهای بود که ترامپ استراتژی کلان دولت اوباما را در آن تداوم بخشید. استراتژی کلان ایندو پاسیفیک دولت ترامپ تداوم استراتژی کلان تجدید توازن اوباما بود. امریکا احتمالا همچنان به تمرکز بر آسیای دریایی با اولویت نظامی، سیاسی و اقتصادی ادامه خواهد داد و خواهد کوشید تا با حفظ و تقویت شبکه متحدین این کشور نفوذ فزاینده چین در آسیا دریایی را متوازن نماید. در این حوزه علاوه بر بحران تایوان که بهطور سنتی نقطه چالش در روابط دو کشور بوده دریای چین جنوبی و شرقی به عنوان حوزههای چالش جدید در پیچیده کردن روابط دو کشور نقشآفرین خواهند بود.
در بعد ایدئولوژیک دولت بایدن احتمالا برخلاف دولت ترامپ در حوزه حقوق بشر چالش بیشتری با چین خواهد داشت. دولت بایدن در نخستین روزها موضع تند دولت ترامپ مبنی بر وقوع نسلکشی در سین کیانگ را به نوعی تایید کرد و وعده داده تا در حوزه مسائل حقوق بشری چین را تحت فشار بیشتری قرار دهد. از دیگر سو چین جدید برخلاف گذشته نمیخواهد امتیاز چندانی در حوزه مسائل حقوق بشری و امور داخلی به غرب بدهد. سیاست جدید چین در هنگکنگ، سینکیانگ و تبت و بیاعتنایی این کشور به فشارهای حقوقبشری غرب این موضوع را به روشنی نشان میدهد. به دیگر سخن چین کشوری که همواره در پی دیپلماسی بیسروصدا بوده و میکوشیده تا با انعطاف حداکثری در برابر غرب مسیر قدرتیابی خود را پیگیری نماید، نخواهد بود. در دوره جدید رقابت در کانون روابط دو کشور باقی خواهد ماند، اما رقابت بر خلاف دوره ترامپ در قالبهای پیشبینی پذیر و استراتژیهای منسجم و پیچیدهای که دو طرف اجرایی میکنند، پیش خواهد رفت. به دیگر سخن در الگوی جدید روابط دو قدرت رقابت راهبردی محوریت خواهد داشت. همکاری و شراکت قدری نسبت به دوره ترامپ رشد خواهد کرد، اما برخلاف دهه آغازین دوره پس از جنگ سرد در متن این روابط نخواهد بود. چالشگری به ویژگی جدید روابط دو کشور بدل خواهد شد. چالشها عمدتا در استرس ساختاری ایالات متحده در پیامد خیزش چین ریشه دارند و با تداوم قدرت یابی چین احتمالا تشدید خواهند شد.
همگونی ارزشی و منفعتی چین و امریکا رو به کاهش است، این روند تدریجی است. از همین رو فرضیه «جنگ سرد جدید» را باید با احتیاط و نقادانه بررسی کرد. تنیدگی دو کشور در اقتصاد جهانی و فزایندگی معضلات جهانی منافع مشترک مهمی را پدید آورده و در عین حال توان دو کشور برای تغییر رادیکال در این رابطه پیچیده را کاهش داده است. زمان به سود طرف چینی است و منافع ناشی از نقشآفرینی در نظم بینالملل لیبرال برای این کشور همچنان اهمیت راهبردی دارد. از همین رو احتمالا فرمول «نه درگیری، نه چالش، احترام متقابل و بازی برد-برد» هنوز برای این کشور جذابیت دارد. از دیگر سو حفظ نظم بینالملل لیبرال و پیشبرد چندجانبهگرایی بدون شکل دهی به روابطی چند لایه با چین که همکاری هم بخشی از آن باشد برای دولت بایدن امکانپذیری چندانی ندارد. رقابت قدرتهای بزرگ بار دیگر به موتور تحول در سیاست بینالملل بدل شده است. اینکه دور جدید رقابت چین و امریکا تکرار تاریخ است یا مدل جدیدی به تدریج سر برمیآورد را هنوز پاسخ روشنی ندارد. اما روشن است که سیاست بینالملل از پویایی روابط چین و امریکا بیش از هر متغیر دیگری در سالهای آتی متاثر خواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید