دخترم در پارتیهای شبانه فریب مردان هوسران را میخورد
متوجه شدهام دخترم با مردی متاهل ارتباط دارد که 20 سال از خودش بزرگتر است و من خوب میدانم آن مرد فقط به قصد هوسرانی دخترم را اغفال کرده است.
هیچ مادری دوست ندارد رنگ غم در چهره فرزندش ببیند اما دختر 20 ساله من که زنی مطلقه است، در مسیر خلاف گام برمیدارد و به راحتی فریب مردان هوسران در پارتیهای شبانه را میخورد به طوری که...
به گزارش خراسان، زن 40 ساله که با شکایت دخترش به کلانتری طبرسی شمالی مشهد احضار شده بود، در حالی که بیان می کرد نمی دانم چرا سرنوشت من این گونه رقم خورده است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 5 ساله بودم که مادرم از دنیا رفت و از آن روز به بعد سیاهی و تاریکی بر زندگی ما چیره شد. آن زمان پدرم به خاطر این که نمی توانست از یک دختر کوچک نگهداری کند با زن دیگری ازدواج کرد ولی من به جای آن که سرپناهی بیابم آواره خانه های نزدیکانم شدم چرا که نامادریام حاضر نشد از من نگهداری کند.
خلاصه روزی در خانه عمه بودم، یک روز دیگر کنار مادربزرگم زندگی میکردم و یک روز هم به منزل عمویم میرفتم تا اینکه بالاخره در 13 سالگی پای سفره عقد نشستم. عمویم مرا به مردی شوهر داد که 15 سال از من بزرگتر بود. آن روز همه فامیل خوشحال بودند که من سروسامان گرفتهام و سربار دیگران نیستم اما من هیچ گونه آگاهی از زندگی مشترک نداشتم. هنوز یک سال از مراسم عقدکنان نگذشته بود که فهمیدم «کریم» به موادمخدر اعتیاد دارد اما من چارهای جز سکوت نداشتم و نمیتوانستم در این باره حرفی بزنم یا اعتراضی بکنم، پس با همین شرایط ساختم. در حالی که صاحب سه دختر زیبا شده بودم و دیگر حتی نمیتوانستم به طلاق هم فکر کنم چرا که دوست نداشتم دخترانم نیز مانند من آواره منازل مردم شوند ، کریم به مصرف شیشه و کریستال روی آورده بود و هر روز دچار توهم میشد و در همان حال با چاقو به من حمله میکرد. یک بار چاقویی به شکمم زد که دو هفته در بیمارستان بستری شدم. بعد از آن هم با تهمتهای ناروایش زندگی را برایم زجرآور کرد. با وجود این باز هم طلاق نگرفتم اما روزی که فهمیدم با یک زن معتاد ارتباط دارد و به من خیانت میکند، دیگر طاقت نیاوردم و از او جدا شدم. از آن روز به بعد در خانههای مردم کار میکردم تا شکم دخترانم را سیر کنم. مدتی بعد از این ماجرا با «جهان» آشنا شدم .
او مردی متاهل بود و با چرب زبانی مرا برای ازدواج راضی کرد چرا که مدعی بود از دخترانم مانند فرزندان خودش حمایت میکند. در آن روزها دختر بزرگم 9 ساله بود و من با وعده و وعیدهای پوشالی جهان به عقد موقت او درآمدم. اما او به هیچ کدام از وعدههایش عمل نکرد و از همان روز اول با فرزندان من مشکل داشت ولی متاسفانه من باردار شده بودم و باید این مشکل را حل می کردم، به همین دلیل دخترانم را به بهزیستی سپردم و چند سال بعد نیز جهان آن ها را به اجبار عروس کرد. خلاصه با ازدواج آخرین دخترم از جهان هم طلاق گرفتم و به عقد موقت مرد دیگری درآمدم. با آن که دختر بزرگم زندگی آرامی دارد اما متاسفانه دختر دیگرم «حمیرا» نتوانست با شوهرش زندگی کند و از او طلاق گرفت. حمیرا دختر دومم بود و هیچ وقت به نصیحت هایم گوش نمیداد. خلاصه او در 17 سالگی دوباره نزد من بازگشت و من هم همه تلاشم را می کردم تا سرنوشت او مانند من رنگ سیاهی به خود نگیرد ولی حمیرا دختری مغرور وخودرأی است به طوری که هیچگاه به نصیحت های من اهمیتی نمیدهد و هرکاری را که خودش دوست دارد بدون تامل انجام می دهد. او هر شب به پارتیهای مختلط شبانه دوستانش میرود و در کنار آنها موادمخدر مصرف میکند و مشروبات الکلی مینوشد. اکنون نیز متوجه شدهام با مردی متاهل ارتباط دارد که 20 سال از خودش بزرگتر است و من خوب میدانم آن مرد فقط به قصد هوسرانی دخترم را اغفال کرده است چرا که خودم سختیهای زیادی کشیدهام و با این گونه حیلهگریها که ریشه در مرداب دارد به خوبی آشنا هستم ولی دخترم حاضر نیست از گذشته من عبرت بگیرد. من نمیخواهم دخترم نیز به سرنوشت تلخ من دچار شود. وقتی به او اعتراض میکنم که با چه کسی بیرون میرود یا چرا دیر به خانه بازمیگردد به چشمانم خیره میشود و مرا زن بدبختی میخواند که نتوانسته است راه درست زندگی را پیدا کند! او میگوید من هرکاری بخواهم انجام میدهم و تو هم نمیتوانی مقابلم بایستی و... .
در همین حال حمیرا، زن 20 ساله نیز که در اتاق مشاور حضور داشت به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی گفت: من از همان دوران کودکی سختیهای زیادی را تحمل کردهام؛ اعتیاد پدرم، در به دری، سرزنشهای ناپدری، خودکشی، طلاق، بیپولی و خیلی چیزهای دیگری که هیچ کس نمیتواند در این سن و سال آنها را تجربه کند ولی اکنون که با «رسول» آشنا شدهام، نمیخواهم او را از دست بدهم چرا که فکر میکنم در کنار او به همه خواستهها و آرزوهایم میرسم.در این هنگام مشاور کلانتری با دستور سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) با رسول تماس گرفت و او را به کلانتری دعوت کرد اما بررسیهای کارشناس و مددکار اجتماعی مشخص کرد، نه تنها حمیرا تنها زنی نیست که با وی ارتباط دارد بلکه رسول فقط به قصد سوء استفاده وارد زندگی این زن 20 ساله شده است و... .
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
دیدگاه تان را بنویسید