غلامرضا ظریفیان، فعال سیاسی اصلاحطلب:
در اکثر اوقات به جای حل مسئله، به سمت جمع کردن مسئله رفتیم/ برخی سیاستهای ارزشی نادرست، بخشی از جامعه را با دینگریزی مواجه کرده
یک فعال سیاسی اصلاح طلب گفت: به جای دیدن مسئله و حل آن، به سمت جمع کردن مسئله رفتیم و حاصل این شد که نهایتا چون به سمت حل کردن مسئله نرفتیم، با انباشت، دلخوریها و ناراضایتیهای بیشتری در فاصلههای کوتاهتری روبهرو شدیم.
غلامرضا ظریفیان، فعال سیاسی اصلاحطلب در پاسخ به این سوال که چقدر ضرورت دارد برنامهریزی دقیق و عملیاتی صورت بگیرد تا امکان شنیدن صدای اعتراض و مطالبات مردم وجود داشته باشد و در نهایت قانون برگزاری تجمعات نیز به شکل اجرایی تعیین تکلیف شود، گفت: اعتراضاتی که در چند ماه گذشته رخ داد حکایت از این داشت که جامعه با مجموعهای از خواستهها، نیازها، آرشیوها و مشکلات انباشته شدهای روبهرو است.
به گزارش ایلنا، بخش هایی از گفت و گوی ظریفیان را در ادامه می خوانید:
- اتفاقا به همین دلیل است که ما از سازوکارهای مناسب اعتراض و پاسخگویی برخوردار نیستیم. حاصل این موضوع، نبودن یک مکانیزم مناسب است که جامعه بتواند در مسائل خود فرصتهایی را داشته باشد تا بتواند ایدهها، اعتراضات و مشکلات خود را ابراز کند و درعینحال مطمئن باشد که این اعتراضات و مشکلات شنیده میشود و آن وجوهی که درست است، مورد رسیدگی قرار میگیرد.
- وقتی ما این سازوکارها را بعد از ۴۴ سال به خوبی فراهم نکردیم و حتی قانون اساسی را برای اینکه جامعه وقتی میخواهد اعتراض کند ذی حق است، ندیدهایم وقانون را به شکلی ذبح کردیم که امکان استفاده از آن فراهم نشده است. طبیعتا اعتراضات اخیر تنها اعتراضاتی نبود که در سالیان اخیر اتفاق افتاده بود.
- این اعتراضات بیانگر این است که ما با مشکلات و نیازهای انباشته شده، فهم از مسائل متفاوت بین حداقل بخش مهمی از جامعه و نظام روبهرو هستیم که وقتی بستر مناسب برای ابراز آن نیست، این نیاز در جامعه ایجاد میشود که در یک حادثه و اتفاقی که بسیار ناگوار است، خود را به میزانی که نظامهای سیاسی با تجربهای که بشر در این ۲۰۰-۳۰۰ ساله اخیر به دست آورده، با ورود به عرصه مشارکت عمومی، دموکراسیخواهی، جمهوریخواهی و حکومتهای مردمپایه بروز میدهد.
- حکومتها و دولتهای مختلف هم از آن دولتها و نظامهایی که نگاههای تک صدایی داشتند، چه بحرانها و مشکلات عدیدهای داشتند تا تلاش کردند عرصه اعتراض، گفتوگو و ابراز عقیده را به اشکال مختلف رسانهای و دنیای مجازی و چه به شکل حضور مستقیم فراهم کنند اما با چه پیامدهایی روبهرو شدند.
- بنابراین ما هم به میزانی که یک نظام سیاسی هوشمند میشود و برای خود فرصت ایجاد میکند تا جامعه بتواند به شکل منطقی و معقول ابراز عقیده، اعتراضات و نارضایتیهای خود را داشته باشد و در عین حال هم این ابرازها منجر به تغییراتی در نظام حکمرانی شود، این تجربه را داریم.
- جوامع همانقدر توانستند از وضعیت حکمرانی نفع ببرند که مردم توانستند معایب، اشکالات و ناکارآمدیهای خودشان را بگویند و به یک معنی هوشمندانه، از این اعتراضات به عنوان یک فرصت استفاده کنند تا از یکسو مردم این بستر را پیدا کنند که منجر به انباشت عواطف، خشم و نفرتشان نشده باشد و این ابرازها فضای متعادلی ایجاد کرده و از طرف دیگر به حکمرانی بهتر کمک کرده است.
- زمانی یک نظام هوشمند میشود که این فرصتها را به لحاظ قانونی و عرفی به وجود بیاورد. در خیلی از جاها بحث قانون نیست، بلکه عرف است و عرف پذیرفته که مکانها و فضاهای مناسبی را فراهم کند.
- اگر جامعه آنجایی که دچار تنگنا میشود بتواند آن را ابراز کند، به یک معنا هم خود را متعادل کرده و هم نظام حکمرانی را اصلاح کرده است.
- بعد از این تجربه ۴۴ ساله باید اشاره کرد که شاید ما کمتر با این مسائل هوشمندانه رفتار کردیم و عمدتا مشکلاتی که رخ داد، ناشی از این بود که علیرغم هشدارهای گستردهای که دلسوزان جامعه، دانشگاهیان، جامعهشناسان و حتی لایههای مختلف در دستگاههای امنیتی در دورههای مختلف دادند ما معمولا کمتر به این علائم توجه کردیم و در نهایت وقتی هم که با مساله روبهرو شدیم، به جای دیدن مسئله و حل آن، به سمت جمع کردن مسئله رفتیم و حاصل این شد که نهایتا چون به سمت حل کردن مسئله نرفتیم، با انباشت، دلخوریها و ناراضایتیهای بیشتری در فاصلههای کوتاهتری روبهرو شدیم.
- به اتفاقی که در چند ماهه اخیر رخ داد اگر به عنوان فرصت نگاه کنیم، یک هشدار جدی بود. برخی از مسالهها، معضلها و مشکلات کشور که طبیعی است اغیار، مخالفان جامعه، مردم و نظام از آن سوءاستفاده میکنند اما اگر مساله را در درون نبینیم، به جای حل آن فرافکنی کنیم و اصل آن را به دشمنان نسبت دهیم، درحالی که دلسوزان علمی و تجربی کشور همه هشدار میدهند که مساله جدی است و در بخش اقتصاد، رفاه عمومی با فاصلههای جدی روبهرو هستیم، در عرصه تغییرات نسلی و ارزشی با شکافهای جدی روبهرو میشویم، در عرصه سبک زندگی و فهم از تحولات اجتماعی با نوعی ناهمزبانیها روبهرو هستیم و در عرصه توسعه مشارکت سیاسی به جای اینکه با تجربه ۴۴ ساله به سمت توسعه بیشتر مشارکت عمومی برویم و مسیرهای کاهش مشارکت عمومی را از بین ببریم، نتیجه عکس میگیریم، این موارد مسائلی است که اگر هوشمندانه با آن روبهرو شویم، قطعا جامعه در برخورد با آن تدابیر، همراه خواهد بود.
- امیدوارم در لایههای تصمیمسازیهای عمیقتر نظام این توجه ایجاد شده باشد که ما باید با رفتار جدید به سمت ایجاد سازوکارهای متناسب با وضعیتی که در جامعه داریم برویم و در عینحال هم جامعه را تا حدی مطمئن کنیم که سازوکارهای شنیدن اعتراضات را فراهم کردهایم و برای برطرف کردن نارساییها و مقاومتهایی که منجر به انباشت این دلخوریهای شدید شده و در بعضی از جاها باعث ایجاد خشم جامعه در برخی از زمینهها شده است، عزم جدی داریم و در نهایت به جامعه این اطمینان را بدهیم که ما هوشمندانه و در عین حال منطبق با مصلحت جامعه میتوانیم سازوکارهای مناسب را برای ابراز اعتراضات و اصلاح ناکارآمدیها ایجاد کنیم.
- اینجا در خلأ، میتوانیم مسائل را بررسی کنیم. باید تجربه زیستی جوامعی که مردمپایه هستند و مناسباتشان با تکیه بر مشارکت عموم مردم است را با تجارب به دست آمده مقایسه کنیم. به همین دلیل عموم کشورهایی که ظرف لازم برای حضور سارمانیافته مشارکت مردمی را فراهم نکردند با مشکلات جدی روبهرو شدند.
- یکی از اقتضائات لاینفک جمهوریت در جهان امروز و در عرصههای مختلف از جمله عرصههای سیاسی، قطعا احزاب هستند. احزاب در عرصههای نظام مدنی کسبوکار، نظام اجتماعی و تشکلهای مردمنهاد هستند.
- عموم کشورهایی که به این امر اهتمام کردند، توانستند هوشمندانه از پس مشکلات و انباشتهای اجتماعی بربیایند. احزاب و سازمانهای مردمنهاد به دلیل اینکه عرصه فعالیت را از یک عرصه آماتور به سمت عرصه حرفهای میبرند و به ویژه آنکه احزاب در خیلی از کشورهای دنیا نقش دولت سایه را ایفا میکنند، به میزانی که احزاب در یک جنبش توسعه پیدا میکنند و از حالت آماتوری به شکل حرفهای شیفت پیدا میکنند، این فرصت را برای جامعه ایجاد میکنند که این افراد کسانی هستند که به شکل سازمانیافته استراتژیها، برنامهریزیها و عملکردها را رصد میکنند و سعی دارند برای حضور در قدرت به مردم اطمینان بدهند که با اتکا به این انباشت و تجربهای که از فهم نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصتها و تهدیدها در گذشته به دست آورده است، این آمادگی را دارد تا دولت را با یک پشتوانه تحقیقاتی و اندیشیده شده تحویل بگیرد.
- اما در این دو، سه دهه اخیر عموم دولتهایی که آمدند، در ۶ ماه بعد از تشکیل دولت کاملا متوجه شدند به بخشی از وعدههایی که دادند هیچ اشرافی نداشتند، به واقعیتهای کشور کمترین اشراف را داشتند، زمانی که جامعه به دولتها در دادن وعدهها اقبال نشان داده بود، احساس کرد که آن دولتها توانایی، کارآمدی و کفایت لازم را برای وعدههایی که خودش داده را ندارد.
- بنابراین این احزاب هستند که کمک میکنند تا مسائل را در عرصههای مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی رصد کنند و به شکل متوازن در وزارتخانهها کمیسیون فعال دارند، آدم تربیت میکنند، نمیگذارند اتوبوسی آدم بیاید. این آدمها در مدارس، در بخشهای مختلف اقتصاد، اجتماع، فرهنگ، سیاست خارجی آموزش دیدند و تجربه کسب کردند و از پایین به بالا آمدند
- اگر میخواهیم حکومت مردمپایه ایجاد کنیم، صرفا با اجتماعات تودهای و استفاده از عواطف موسمی نمیتوانیم این کار را انجام دهیم. جامعه ما به شدت پیچیده شده است. جامعه جهانی وارد لایههای بسیار عمیق تجربههای استراتژیک و فناوریهای نوین شده است که در حال حاضر به سمت هوش مصنوعی میرود.
- جهان به سرعت در حال حرکت به سمت محاسبههای دقیق و لحظهای آینده است و ما اصلا خودمان را آماده نمیکردیم که نظام حکمرانی ما باید در اختیار چه کسانی قرار بگیرد که آموزشها را در شبکههایی که امروز ما به عنوان احزاب میشناسیم، قبلا تمرین کرده باشند.
- شما به دولت فعلی نگاه کنید. مهمترین مساله جامعه ما که خیلی از بخشهای سبک زندگی، مسائل سیاسی، ملموسترین و پیچیدگیهای آن را در بر میگیرد مربوط به اقتصاد است و به ویژه که با مسئله تحریم رو به رو هستیم، تیم اقتصادی دولت حتی با همدیگر همنظر نیستند.
- همچنین غیر از آنکه از تجربه کافی برخوردار نیستند، فقط به طور ادعایی معدلشان را به رخ این و آن میکشند، یا فقط در شعار حرف میزنند. بنابراین تجربه بشری به ما میگوید ما اگر میخواهیم، جامعه مردمپایه داشته باشیم راهی جز تقویت احزاب نداریم. البته سلبریتیها در همه جوامع نقش خودشان را دارند، اما این احزاب هستند که پیشگام در عرصه سیاست هستند.
- سلبریتیها در حوزههایی نقش خودشان را دارند اما وقتی ما در خلأ ناتوانی احزاب قرار میگیریم، طبیعی است که بخشی از سلبریتیها درست یا غلط، با تعهد و بخشی با احساس التزام به سمت جامعه میآیند و آن وقت نقششان پررنگتر از احزاب میشود و این آسیبی برای جامعه است. بنابراین وقتی سلبریتیها از نقش احزاب پیشی میگیرند، نشان میدهد که جامعه با یک آسیب جدی و اساسی در حکمرانی سیاسی مواجه شده است.
- دولتها نقش اصلی را در طراحیها، برنامهریزیهای کلان و بهرهبرداری از منابع و حتی جهت دادن به نیازهای کلان جامعه به بخشخصوصی یا آکادمیها، مراکز پژوهشی و حوزههای مختلف دارند. در جامعه ما هم دولت به یک معنا در عرصه سیاست در آن حوزه سایه افکنده است. من به این اشاره کنم، ما در جامعه ۱۴ میلیون فارغالتحصیل دانشگاهی داریم یعنی شبکه دانشگاهی تا عمق روستاها رفته و بیش از ۵۰ درصد جامعه زنان را به خودش اختصاص میدهد.
- جامعه ما در سطح گستردهای با شبکه اینترنت و دنیای مجازی روبهرو است، یعنی فقط مرجعیت اطلاعات را از رسانههای رسمی نمیگیرد. جامعهای است که در عرصههای مختلف رشد پیدا کرده و علت این تنشها این است که به میزانی که جامعه ما رشد کرده، نظام حکمرانی ما رشد نکرده و این خلأیی ایجاد کرده است.
- چرا زنان نقش فعالی در اعتراضات اخیر ایفا کردند؟ به دلیل اینکه زنان به شدت رشد کردند و وقتی به جامعه میآیند، به تناسب رشد، فرصت و فضایی برای ظهور و حضورشان نیست. این جامعه رشد یافته، دقیقا همه موضوعات را رصد میکند. نوجوانان و آدمهای غیرسیاسی هم میفهمند که مساله آنها را دیگران میفهمند یا نمیفهمند.
- اولین مساله این است که اگر جامعه احساس کند مشکل، معضل، شکافها، مساله، خواستهها و نیازها، غرور ملی و فهم دینی و هویت خود را فهمیده این یک گام رو به جلو است و حکمرانان هم باید نشان دهند اینها را میفهمند. آن هم در جامعهای که متنوع، متکثر و سیال است. اما در عینحال عوامل متعددی در بستر تاریخی ما در این جامعه متنوع و متکثر وجود دارد که یکی از آنها خود ایران است.
- این جامعه، فرهیخته شده و طلب تغییر و دگرگونی دارد. اولین مساله برای آن جبران فاصله عمیقی است که شما به آن اشاره کردید، مهمترین شاخص و سرمایه اجتماعی اعتماد است. اعتماد به شدت در جامعه ما آسیب دیده است. اگر جامعه احساس کند که بد فهمیده میشود، این فاصله بیشتر میشود. در زندگی فردی و خانوادگی هم همینطور است.
- پس به نظر اولین گام این است که همه کمک کنند تا این فهم از این جامعه سیال، متنوع، متکثر و در عین حال با پیوندهای عمیق تاریخی، ویژگیهای شخصیتی و هویتی که از یکسو به شدت فرهیخته بوده و از سوی دیگر به شدت عاطفی، اهل محبت، لطف و گذشت است، فهمیده شود و این جامعه احساس کند اتفاقاتی در اصلاح مسئله به ویژه در زندگی، فهم او، حضور بیشتر در مشارکت سیاسی میافتد.
- این موضوع فقط با تبلیغات اتفاق نمیافتد. من مطمئنم باوجود آنچه که از دست رفته و آسیب دیده، اگر جامعه متوجه شود که فهمیده میشود و تلاشی برای اصلاح شدن انجام گرفته شود با آن همراهی خواهد کرد. جامعه ایران تجربه انقلاب، تجربه دگرگونی، جنگ و غیره را دارد و ترجیح میدهد با همه این مشکلاتی که دارد، این جامعه اصلاح شود تا برسد به تغییراتی که نمیداند از درون آن چه اتفاقی میافتد.
- من معتقدم جامعه ما به صداقت پاسخ میدهد، حتی اگر کسی وعدهای بدهد اما صادقانه به مردم بگوید من در این بخش نتوانستم وعدهام را عملی کنم، به او احترام میگذارد. من راه را در این میبینم که در حاکمیت، آکادمی، دانشگاه، سلبریتیها، هنرمندها اول عزمی برای فهمیدن و دوم گامهایی برای تغییر و اصلاح کردن برداشته شود.
- اگر این اتفاق بیفتد، جامعه احساس میکند در یک پروسه و فرآیندی قرار گرفته که دیده میشود و نیازهای او فهمیده میشود. طبیعی است که در آن شرایط با نوعی بازسازی سرمایهاجتماعی و اعتماد میتوانیم روبهرو شویم. اما اگر عکس آن اتفاق باشد و همچنان با این ادبیات با جامعه رو به رو شویم که جامعه، زندگی میکند، همهچیز خوب است، خیلی در نوک قلهها هستیم، مساله حل نمیشود و انباشت میشود.
- البته آقای خاتمی گفتند ما از اصلاحات با قرائت گذشته عبور کردیم. یعنی همچنان به دنبال اصلاحات است. اگر آن ۱۵ مادهای که آقای خاتمی پیشنهاد دادند، اجرا شود، اصلاحات ساختاری انجام خواهد گرفت.
- چرا آقای خاتمی این بیانیه را داد؟ به دلیل اینکه تلاشهایی که آقای خاتمی به لحاظ عملی در دوره ریاست جمهوری خود در دوره اصلاحات کرد، یکی از دورههایی است که قابل دفاع است. آیا بهتر از این میتوانست باشد، حتما بهتر از این میتوانست باشد. اما به عنوان یک معیار میشود از آن استفاده کرد. اما در آن برهه چه برخوردی صورت گرفت؟ حاصل این برخوردها این شد که تغییر جدی در رویهها دیده نشد و بستر اجتماعی، سیاسی- فرهنگی بستهتر شد.
- برخی از سیاستهای ارزشی غیردرست، بخشی از جامعه را با دینگریزی مواجه کرده است. نوع نگاه به اسلام اجتماعی، بحث کارآمدی نظام، فاصله جدی طبقاتی ناشی از این بود که هشدارهای دلسوزانهای که دلسوزان این نظام، حتی غیر از اصلاحطلبان و اصولگرایان که دل در گروی جامعه داشتند، نادیده گرفته شد.
- این افراد گفتند که این جامعه باید پیشرفت کرده و به آن کمک شود، اما در عمل اتفاقاتی که افتاد باعث شد طبق گزارش رسمی بیش از ۸۰ درصد مردم از افرادی که در درون نظام مسئولیت دارند، ناراضی هستند. این نشان میدهد که آن هشدارها، دلسوزیها با مجموعهای از فسادهای اقتصادی، رانتها، بیتدبیریها، به محاق رفت.
- فرصتهایی که از جامعه و مردم گرفته شد، منجر به این میشود که به گفته آقای خاتمی آن مشی اصلاحطلبانه در نگاه قبل دیگر پاسخ نمیدهد. از هوشمندی ایدهها و نظریهها این است که به پرسشهای جدید پاسخهای قدیم ندهند.
- اساسا وقتی به پرسشها و نیازهای جدید پاسخهای قدیم را میدهیم باید بدانیم اصلاحات در چارچوب گذشته دیگر پاسخگوی وضعیت فعلی نبوده و آقای خاتمی طبیعتا وارد ارائه پیشنهادات خود شد که نام آن شکلگیری روند باز اصلاحطلبانه است. یعنی اگر این پیشنهادات را با قانوناساسی مقایسه کنیم، هیچکدام در تعارض با قانون اساسی کشور نیست.
- چرا که آقای خاتمی معتقد است قانون اساسی مقدس نیست و هر قانونی زمانی دارد. قانون اساسی هم دارای اشکالاتی است و خیلی از کشورها دهها بار بخشهایی از قانون اساسی خودشان را تغییر دادند. قانون اساسی امروز ظرفیتهای بسیار خوبی دارد که متاسفانه مورد غفلت قرار گرفته است بنابراین بهترین کار این است که دست به اصلاحات اساسی بزنیم و بدانیم اصلاحات اساسی بهتر است.
- آقای موسوی هم در بیانیه خودشان گفتند دلیل اینکه امروز به این مرحله رسیدشم ناشی از نادیده گرفتن اصلاحات جامعه است. به میزانی که این اصلاح در جامعه دیده نمیشود و مورد غفلت قرار میگیرد، جامعه به لحاظ روحی، روانیو اجتماعی فریادهایش تندتر شده و عرصه برای حضور افراد رادیکال و افراطی بیشتر میشود. بنابراین وقتی شما دچار آسیب جدی میشوید، برای مداوای بدن باید داروهایی با دزهای قویتر استفاده کند.
- ما برای اصلاح راهی جز گفتوگو نداریم. مثل این است که انسان در روند درمان خود اصلاحات لازم را انجام ندهد و دچار سکته قلبی شود، در اینصورت عارضههای سنگین برای او به وجود میآید که دیگر راه برگشتی برای او وجود ندارد.
- بنابراین راهی جز گفتوگو وجود ندارد. البته این گفتوگو باید با اقتضائات باشد. گفتوگو یکسری اقتضائات دارد. آن گفتوگوهایی که رخ داد که چقدر به نتیجه رسید یا نرسید من آن را مثبت میبینم، اما ما فقط در سطحی که به آن اشاره کردید، نیاز به گفتوگو با جامعه نداریم، ما در سطح گستردهتری نیازمند گفتوگو هستیم.
- برای اینکه باید در گفتوگو همدیگر را به رسمیت بشناسیم و از تصور خودحقپنداری صرف، عدول کنیم. اگر بگویید من حق هستم، هرچقدر با شما صحبت کنم دیگر گفتوگویی صورت نمیگیرد. گفتوگو صرفا برای گفتوگو نیست، گفتوگو میکنیم تا تغییراتی رخ دهد و هر دو طرف خود را اصلاح کنند.
- اساس گفتوگو، خلاقیت و حرف نو ایجاد میکند. جامعه ما قطعا نیازمند گفتوگوهای جدی است. این افرادی که شما اسم بردید با تفاوتها و دامنه نفوذی که هرکدام دارند، متفاوت است اما در این افراد نباید خلاصه شود. ما امروز هزاران استاد دانشگاه داریم؛ نزدیک به یک میلیون معلم داریم و ۱۴ میلیون فارغالتحصیل داریم.
- بخش عظیمی از جامعه ما و تعداد کثیری ایرانی دلسوز در خارج از کشور داریم که میشود از آنان برای گفتوگو در سطح گسترده استفاده کرد. همه آن کسانی که در خارج از کشور هستند برانداز نیستند و خیلیها بیشتر از ما نگران سرنوشت ایران هستند و ما آنها را نادیده میگیریم.
- بنابراین قطعا برای گذار از این بحرانها باید گفتوگو را به رسمیت بشناسیم و گفتوگو را بپذیریم. در گفتوگو همسطحی خیلی مهم است، فکر نکنیم من بالاتر و تو پایینتر هستی. به نظرم گفتوگو زمانی مثمرثمر خواهد بود که این احساس به وجود نیاید که گفتوگو برای پایان دادن به بحثها است. گفتوگو برای فهم مشترک، برای دیدن کاستیهای خود، خلق رویهها و ایدههای جدید است.
- چون ما خیلی وقتها با ذهنیت همدیگر برخورد میکنیم و متاسفانه بازار برچسب هم خیلی رواج دارد. یکی از ویژگیهای گفتوگو این است که به کاهش برچسبها کمک میکند و میتواند موج عظیمی را ایجاد کند که به کمک جامعه بیاید .
دیدگاه تان را بنویسید