درباره نتایج ضعیف سروقامتان ایران در لیگ ملتها؛ «ایکیگای» را برای تیم ملی والیبال ترجمه کنید!
چه عاملی باعث شده تیم والیبال ایران از شرایط آرمانی سالهای دورترش بگذرد و به زنگ تفریح قدرتهای جهانی و قارهای تبدیل شود؟
مهران موسویخوانساری| بالانشینی ژاپنیها در جدول لیگ ملتهای والیبال همانقدر اتفاقی نیست که پاییننشینی ما در این جدول. این دو کشور، دو قدرت بلامنازع والیبال آسیا هستند و کسی را در این قاره یارای مقاومت در برابر آنها نیست، اما در رقابت بین خودشان، این چشم بادامیها هستند که سالهاست تواناییهایشان را بر پسران ایران دیکته کردهاند.
به گزارش روزنامه اعتماد، شهریور ماه سال گذشته وقتی هزاران نفر در سالن مملو از جمعیت ورزشگاه ارومیه، از ورزشکاران کشورشان بریدند و یکصدا به حمایت از ساموراییها پرداختند، میلیونها نفر در دیگر نقاط کشور باور کردند که چیزی در معادله رقابت بین این دو قدرت تغییر کرده است. سال گذشته تیم ملی ژاپن در سه ست متوالی و مقتدرانه ایران را در ارومیه به زانو درآورد و قهرمان آسیا شد و حالا 9 ماه بعد در لیگ ملتها وقتی همه انتظار پیروزی ایران در دوئل انتقامی آسیا را داشتند، باز هم با همان نتیجه به ژاپن باختیم. چرا؟ چه عاملی باعث شده تیم ما از شرایط آرمانی سالهای دورترش بگذرد و به زنگ تفریح قدرتهای جهانی و قارهای تبدیل شود؟ جدای از نظر اهل نظر که مسائل فنی و نسلی و حاشیهای را در افت فاحش تیم ملی والیبال دخیل میدانند، از یک عامل مهم در رسیدن به شرایط فعلی نباید گذشت. عاملی که به نظر میرسد حداقل در دیدار با ژاپن حرف اول را در میدان «کوکورا» (و نه بیرون از آن) میزد و رنکینگ چشم بادامیها را بالاتر برد و ما را رو به سقوطتر؛ چیزی به نام «انگیزه».
خاموشی انگیزه در ژاپن ممکن نیست
79 سال پیش در چنین روزهایی، رایش سوم با امضای قرارداد تسلیم به قدرتهای فاتح جهانی عملا به شکست در جنگ جهانی دوم اذعان کرد. قبلتر از آن، ایتالیا، متحد نازیها در جنگ نیز با تسلیم به قوای متفقین و بعدتر اعدام بنیتو موسولینی، رهبر فاشیست این کشور، چیزی از اتحاد بین دیکتاتورهای اروپا باقی نگذاشت.
اما این مثلث محور ضلع سومی هم داشت که بدون توجه به اتفاقات رخ داده در قاره اروپا، همچنان شرق آسیا را محل ترکتازی خودش قرار داده بود. امروزه تاریخنگاران متفقالقول معتقدند که در چند ماه بعد از تسلیم آلمان نازی و ایتالیای فاشیست، جهان تازه بیرون آمده از جنگ ویرانگر دوم نمیدانست با «ژاپن» خستگیناپذیر باید چه کند تا فصل آخر کتاب جنگ بینالملل به انتها برسد؟ کشوری که از نگاه خودشان جنگ را حق میپنداشتند و حاضر نبودند به هیچ پیمان صلحی (بخوانید تسلیم) تن در دهند. اراده اینها در ادامه جنگ خللناپذیر مینمود. پس تنها یک راه برای وادار کردن ژاپن به ترک مخاصمه باقی میماند. راهی که تا آن روز علیه هیچ ملت و تمدنی تجربه نشده بود. بسیاری در جهان تصور میکردند ویران شدن دو شهر بزرگ ژاپن با بمبهای اتم ایالات متحده و تسلیم فوری آن کشور به قوای پیروز جنگ دوم، کمرشکنتر از آن باشد که از میان ویرانیهای باور نکردنی جنگ جهانی دوم یک ژاپن مدرن طلوع کند؛ اما طلوع کرد و امروز در تابستان 2024 نزدیک به 80 سال بعد از تسلیم آن کشور در تابستان 1945، با کشوری مواجه هستیم که مختصات پیشرفت همهجانبه آن برای عالم رشکبرانگیز و الگو است. در تاریخ کشور ژاپن، نقاط عطف منحصربهفرد کم نیست؛ از پیروزی تا شکست. فقط کافی است تاریخ را گذرا مرور کنید تا دستتان بیاید با چه ملتی طرف هستید. اینها از خاک برخاستن را به معنای درست آن تعبیر کردهاند؛ از دیروز تا امروز. نسلهای امروزین در ژاپن هم تاریخ کشورشان را خوب از بر هستند. سهشنبه هفته گذشته بعدازظهر که دوربینهای پیشرفته ساخت ژاپن لحظهای از جنگ والیبالی داخل میدان «کوکورا» فارغ میشد و گشتی بر فراز سالن مسابقه میزد، به وضوح مشخص بود که نسل جدید آن کشور چگونه و با چه انگیزهای هموطنانشان را برای بردن ایران حمایت میکنند: حساب شده، بدون هیاهو، بدون احساسات زائد و بدون طبلهای پر سر و صدا، اما تو خالی. شک نکنید همه اینها برگرفته از تاریخی است که هر ژاپنی موظف است آن را به خاطرش بسپارد و به وقتش از تجربیات برگرفته از آن استفاده کند. آنچه بعدازظهر سهشنبه در «کوکورا» اتفاق افتاد، ناشی از همین تفکر بود؛ نبرد انگیزه در برابر بیانگیزگی، تفکر خواستن و توانستن در مقابل اندیشه انفعال: بردیم، چه بهتر؛ نبردیم هم چیزی از ارزشهایمان کم نمیشود! ژاپنیها اما مثل ما فکر نمیکنند، چون میدانند اگر ببازند چیزی از ارزهایشان کم میشود، چون میدانند خُلق عادت کردن به باخت، مخربتر از خود باخت در یک مسابقه است. برای همین خیلیها معتقدند اگر بمبهای اتم امریکاییها نبود چه بسا جنگ دوم برای مدتی دیگر هم ادامه پیدا میکرد.
از اتاقهای بینتیجه فکر تا جهان واقعیتها
شاید شما هم با واژه «ایکیگای» آشنا باشید. این مفهومی در زبان ژاپنی است که ورای آن، «دلیلی برای بودن» یا «ارزش زندگی کردن» نهفته است. ایکیگای برای ژاپنیها حس هدف، انگیزه و رضایت از زندگی است. نمود این واژه را در تاریخ معاصر ژاپن (و چه بسا بسیار دورتر) کم ندیدهایم و آخرینش سهشنبه بعدازظهر در سالن «کوکورا». از مسائل فنی دیدار ایران و ژاپن بگذرید که از بس دربارهاش کارشناسی کردهاند و خواهند کرد، همه از بر هستند نحوه توپگیریها و کیفیت سرویسها و رفتار سرعتیزنهای دو تیم چه تفاوتهایی با هم دارند و از ما باید چگونه باشد که حالا نیست. اصلا این هنر ماست که بعد از شکست در هر مسابقهای در هر رشتهای بلافاصله اتاقهای فکر تشکیل بدهیم و کارشناسانمان درباره علت و علل آن شکست به بحثهای بیسرانجام و بیپایان دست بزنند و فردا روز هم دوباره روز از نو و روزی از نو. در حالی که زندگی بیرون از این اتاقهای فکر در جریان است. واقعیت این است که در این یکی، دو سال اخیر والیبال ما به شکل تحقیرآمیزی در انتهای جدول، طعمه بزرگان جهان شده است و هر تیمی از راه میرسد سهمی از شکست را نصیب ما میکند تا جایی که در خوف و رجای ماندن و حذف شدن از سطح اول والیبال جهان بال بال بزنیم و از آن قعر، ژاپنیها را در صدر میبینیم که مدعیانه به مراحل بسیار بالاتر میاندیشند و چه بسا فتح لیگ جهانی را در سر میپرورانند. این برگرفته از همان مفهوم «ایکیگای» است؛ یعنی دلیلی برای زندگی کردن و لذت بردن از بودن. این فلسفه که چشم بادامیها به آن باور دارند، در دیدار والیبال ایران و ژاپن از هزاران کیلومتر آن سوتر از پشتگیرندههای منازل میلیونها ایرانی به عینه مشخص بود. حریفی شاداب، فعال، پر از انرژی و دونده که به وقت شادی کسب امتیاز انگار جهان را به آنها داده باشند و به وقت غم از دست دادن امتیاز انگار جهان را از آنها گرفته باشند. در مقابل، تیم ما، خسته، بیانگیزه و سنگین چون لشکری که گویی به اجبار و تهدید روانه میدان نبرد با لشکری دیگر شدهاند بدون آنکه دقیقا بدانند هدفشان از این نبرد چیست! رفتن به المپیک؟ صعود به مراحل بالاتر لیگ ملتها؟ یا صرفا یک پایان آبرومند؟ باور کنید جدای از بازیکنان ما، مسوولان فدراسیون هم درست نمیدانند هدف از شرکت تیم ملی والیبال ایران در لیگ جهانی چه میتواند باشد! جایگاه ایران در جدول 16 تیم لیگ ملتهای والیبال بیشتر از هر چیزی نماد همین بیانگیزه بودن است. بازی با ژاپن فقط یک نمونه است. بازیهای ایران با تیمهای دیگر هم چیزی کم از فاجعه میدان «کوکورا» ندارد. پس اگر قرار است به روزهای درخشان تیم ملی بازگردیم، باید همان چیزی را به تیم برگردانیم که پیشتر در بین بازیکنان ما موج میزد و امروز از آن اثری نمیبینیم: «انگیزه».
دیدگاه تان را بنویسید