کد خبر: 227678
|
۱۳۹۷/۰۵/۳۰ ۰۹:۲۸:۰۰
| |

سانسور مطبوعات توسط اداره سوم ساواک

ساواک دارای بخشهایی در تهران و شهرستانها بود و 9 اداره کل داشت که اداره کل سوم و زیرمجموعه‌های آن به سانسور مطبوعات مخالف و به طور کلی تأمین امنیت داخلی از طرق مختلف اعم از سرکوب و کنترل مخالفان اختصاص داشت. این اداره پایگاه اصلی رژیم و رئیس آن مقدم بود.

سانسور مطبوعات توسط اداره سوم ساواک
کد خبر: 227678
|
۱۳۹۷/۰۵/۳۰ ۰۹:۲۸:۰۰

اعتمادآنلاین| با پیدایش مطبوعات و نشریات به شکل نوین و مدرن آن، پدیده سانسور نیز گسترش یافت. با این حال با آغاز تشکیل حکومت پهلوی، سرکوب و سانسور مطبوعات، دامنه وسیعی یافت و در دوران حکومت محمدرضاشاه، به اوج خود رسید.

سانسور مطبوعات توسط نهادهای مختلف و به اشکال متفاوت صورت می‌گرفت، اما اداره کل سوم ساواک مهمترین نهاد نظارت بر مطبوعات بود که در طول فعالیت خود بسیاری از مطبوعات را سرکوب و یا مجبور به سانسور نمود. با این توضیح کوتاه به مواجهه رژیم محمدرضا شاه با مطبوعات و نقش اداره کل سوم ساواک بر این موضوع پرداخته می‌شود.

سابقه سانسور در تاریخ معاصر ایران

با پیدایش اولین روزنامه‌ها در ایران در دوره محمدشاه قاجار، سانسور و سرکوب برخی از روزنامه‌های منتقد نیز آغاز شد. با این حال کم و کیف روزنامه‌ها تا اواخر دوران قاجار از وضعیت مطلوبی برخوردار بود و با آنکه برخی از نشریات مشمول حکم توقیف یا سانسور بودند، کنترل مطبوعات چندان زیاد و شدید نبود.

خاصه که در دوره مشروطه، بسیاری از مطبوعات جدید نیز توانستند با بهره‌گیری از فضای ایجاد شده به فعالیت بپردازند. با کودتای 1299و متعاقب آن تشکیل حکومت پهلوی، سرکوب و خفقان شدید سیاسی توسط رضاشاه اعمال شد و بسیاری از نشریات و روزنامه‌های کشور تحت کنترل نهادهای دولتی چون سازمان "پرورش افکار" و نهادهای اطلاعاتی شهربانی درآمدند.

سازمان پرورش افکار که در سال 1317 تشکیل شد «مهمترین ارگان "تبلیغی ـ تربیتی" رژیم رضاشاه بود... و تمامی دستگاههای تبلیغی، مطبوعات، مدارس و دیگر نهادهای آموزشی در خدمت رواج اندیشه‌های این سازمان بودند».

این سازمان دارای یک هیئت مرکزی در پایتخت و شش کمیسیون مانند کمیسیون مطبوعات‌، موسیقی و.. بود. در باب فلسفه وجودی این سازمان به عواملی چون تقویت ناسیونالیسم ایرانی، یکسان‌سازی ملی، سوق دادن افکار عمومی به سوی اهداف و خطوطی خاص اشاره شده است، اما واقعیت آن است که بخش مهمی از فعالیتهای آن به کنترل نهادهای آموزشی و مطبوعاتی معطوف بود. چنانچه پس از تشکیل سازمان پرورش افکار، «تمام مطبوعات کشور به نوعی ارگان تبلیغاتی دولت شدند.

چهار روزنامه مهم پایتخت در مقابل دریافت وام به مالکیت دولت درآمدند و انتشار اوراق دولتی را به طور مجانی بر عهده گرفتند».

این وضعیت تا پایان دوره رضاشاه ادامه داشت. با سقوط رژیم رضاشاه و آغاز سلطنت فرزندش محمدرضاشاه، دور جدیدی از سانسور و سرکوب مطبوعات آغاز شد.

مواجهه پهلوی دوم با مطبوعات بعد از رضاشاه

مقارن با سقوط رضاشاه و به قدرت رسیدن محمدرضا، فضای سیاسی از خفقان دوران رضاشاه فاصله گرفت و روشنفکران و نهادهای مدنی مجال فعالیت سیاسی یافتند. چنانچه بسیاری از گروه‌ها و جریانهای سیاسی که در دوره پهلوی اول، سرکوب و یا مجبور به سکوت شده بودند، توانستند دست به فعالیت دوباره بزنند.

بر این اساس مطبوعات در کنار سایر نهادهای سیاسی از آزادی محدودی برخوردار شدند و مجال نقد و انعکاس اخبار سیاسی را پیدا کردند. با این حال در این دوره نیز دستگاه اطلاعاتی شهربانی به کنترل و نظارت بر مطبوعات می‌پرداخت؛ اما مانند گذشته قدرت و کنترل چندانی نداشت. سانسور و کنترل شدید مطبوعات بعد از کودتای 28 مرداد و با تشکیل ساواک آغاز شد.

نقش ساواک و اداره کل سوم در سانسور مطبوعات


ساواک در اواسط دهه 30 و با ریاست تیمور بختیار تشکیل شد. این نهاد دارای بخشهایی در تهران و شهرستانها بود و 9 اداره کل داشت که اداره کل سوم و زیرمجموعه‌های آن به سانسور مطبوعات مخالف و به طور کلی تأمین امنیت داخلی از طرق مختلف اعم از سرکوب و کنترل مخالفان اختصاص داشت.

این اداره «پایگاه اصلی رژیم و رئیس آن مقدم بود. کمیته مشترک را با همکاری ژاندارمری و شهربانی همین اداره تشکیل داد که سرکوب مبارزان را عهده‌دار بود و کمیته ضدتخریب نامیده می‌شد».

زیرمجموعه‌های اداره کل سوم که شامل یک دبیرخانه و چندین بخش بود، به تفکیک به فعالیتهای مختلف می‌پرداخت و به نوعی وظایف خاصی را عهده‌دار بود. «اداره اول آن مسئولیت کنترل و سرکوبی تمام سازمانهای سیاسی و صنفی مخالف رژیم را داشت.... اداره دوم امور مطبوعات داخلی، سازمانهای دولتی و کارگری، شرکتهای تعاونی، شرکت واحد اتوبوسرانی، حزب رستاخیز و مجلسین را زیر پوشش داشت و برای از بین بردن عدم رضایتها می‌کوشید. اداره سوم مسئول تهیه آرشیو فیش و بایگانی. اداره چهارم مسئولیت سانسور، تهیه مسائل آموزشی، عملیات ویژه و مسائل قضایی ساواک بود».

در اوایل تأسیس ساواک و ریاست بختیار بر آن، بدترین دوران سرکوب و سانسور مطبوعات رقم خورد. مطبوعات برای کسب مجور انتشار روزنامه یا نشریه خود، چاره‌ای جز تایید صلاحیت توسط ساواک نداشتند و باید از فیلتر ساواک عبور می‌کردند.

از این رو محتوای بسیاری از مطالب با جهت‌دهی ساواک و البته شخص بختیار و تیمش اعمال می‌شد. علاوه بر این «تعیین صلاحیت سیاسی، اجتماعی و اخلاقی و فردی صاحبان، سردبیران و نیز نویسندگان و هیئت تحریریه نشریات نیز صرفاً به ساواک سپرده شد. از آن پس تنها کسانی می‌توانستند امتیاز نشریه داشته باشند و یا در مطبوعات به فعالیت بپردازند که پیشاپیش ساواک نظر مساعد خود را اعلام کرده باشد».5 این دوره یکی از بدترین دوران فعالیت مطبوعات بود.

البته در اواخر دهه 30 به دلایلی از بار شدید سانسور و سرکوب کاسته شد که می‌توان از آن با عنوان مرحله‌ای متفاوت از فعالیت مطبوعات یاد نمود، هرچند این دوره نیز مدت زیادی طول نکشید و مجدداً موج جدیدی از سرکوب و سانسور آغاز شد.

موج جدید سرکوبها: اوایل دهه 40

در اوایل دهه 40 مطبوعات از فضای مناسب‌تری برخوردار شدند. این دوران مصادف با نخست‌وزیری علی امینی است که قدرت شاه کاهش می یابد و فضا برای مطبوعات تا حدی باز می‌شود.

با این حال با برکناری امینی از نخست‌وزیری و آغاز نخست‌وزیری علم، مجدداً سانسور و نظارت شدید دولتی بر مطبوعات آغاز شد. در سالهای پس از این، ریاست ساواک بر عهده شخصی نصیری بود که خشونت زیادی بر نویسندگان و روزنامه‌نگاران اعمال نمود.

جالب آنکه حتی دوره پاکروان که میزان خشونت ساواک به مراتب کمتر از دوره نصیری بود نیز ساواک بر مطبوعات چیره بود. بخش عمده‌ای از اعمال سانسور در این دوره به مسائل سیاسی یعنی لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید، اعطای حق کنسولی به نظامیان آمریکایی و متعاقب آن شکل‌گیری نهضت اعتراضی مردم و علما به رهبری امام خمینی برمی‌گشت.

در این دوره حساسیت بر روی مطالب روزنامه‌ها و نشریات به‌خصوص در رابطه با امام و نهضت او گسترش یافت و علاوه بر درج سخنرانیهای امام یا حتی اعلامیه‌ها و نوارهای سخنان او، «وجود کتابهای ممنوعه در دست یک فرد یا خانه او باعث می‌شد تا سروکارش به ساواک و شکنجه‌گاههای مخوف کمیته مشترک بیفتد و صاحبان آنها برای همین چند کتاب سالها در بند باشند یا در زیر شکنجه به شهادت برسند».

با این حال با تغییر نخست‌وزیران و یا رؤسای ساواک نیز نه تنها تغییر چندانی در شیوه نظارت بر مطبوعات به وجود نیامد، بلکه وضع از آنچه بود بدتر هم شد، چنانچه در دوران نخست‌وزیری هویدا و یا ریاست ساواک نصیری «سخت‌ترین برهه سانسور و کنترل سازمان یافته مطبوعات و روزنامه‌ها تجربه شد و ارباب مطبوعات و نویسندگان جراید، تنها در چارچوب تعیین شده از سوی ساواک و مجموعه حاکمیت قلم‌فرسایی می‌کردند».

در مقابل این سخت‌گیریها، برخی از مطبوعات وابسته تحت حمایت شدید ساواک و رژیم قرار داشتند. این مطبوعات نه تنها آزادانه به تبلیغ و گسترش اندیشه‌های خود در راستای حمایت از رژیم می‌پرداختند؛ بلکه در قبال این کار از تشویقهای مادی و معنوی نیز برخوردار بودند. از جمله این حمایتها می‌توان به پرونده‌ای اشاره کرد که به دوران نصیری در سمت ریاست شهربانی برمی‌گردد و مربوط به پرونده قتل یک مستخدم جوان به دست فرهاد مسعودی فرزند عباس مسعودی سرپرست وقت مؤسسه اطلاعات و از اعضای برجسته کلوپ روتاری بود. این پرونده که سالیان سال مسکوت ماند، پس از سالها توسط ناصر یمین مردوخی کردستانی خبرنگاری که آن روزها ماجرا را برای نخستین بار مطرح کرد، برملا شد».

مسعودی که در حین تعدی به یک زن جوان با مستخدم خود که درصدد نجات آن زن بود، درگیر شده و او را به قتل رسانده بود با حمایت ساواک نجات یافت و بر آن پرونده سرپوش گذاشته شد و قتل مستخدم بیگناه تا چندین سال پنهان ماند. بدین ترتیب رویه ساواک و در رأس آن اداره کل سوم، باعث شد تا بسیاری از مطبوعات تا آخرین سالهای حیات رژیم محکوم به سکوت باشند و تنها به درج مطلب تعیین شده از سوی رژیم و یا برکناری از کار، زندانی شدن و شهادت تمکین کنند. هر چند همزمان با آغاز فضای باز سیاسی در سالهای آخر حکومت رژیم، مطبوعات از آزادی نسبی برخوردار شدند؛ اما این تاکتیک نمایشی نتوانست واقعیات جامعه را تغییر دهد.

سخن نهایی

مطبوعات به عنوان یکی از ابزارهای انتقال اندیشه و واقعیات جامعه نقش مهمی در تنویر افکار عمومی دارند. از این رو حکومتهای مستبد با اطلاع از این واقعیت، همیشه سعی در کنترل و نظارت شدید بر آن دارند. ساواک و رژیم پهلوی نیز بر مبنای این آگاهی، به سانسور و کنترل شدید مطبوعات و اجبار آنها به انعکاس اخبار جهت‌دار پرداختند تا از این طریق واقعیات پنهان در پوسته شهر و کشور را به سوذ خود تغییر دهند؛ گرچه این هدف در نهایت باعث تبدیل شدن بسیاری از مطبوعات به ابزار و تریبون رژیم پهلوی منجر شد؛ اما فرجام آن، چیزی جز نارضایتی و شکست رژیم پهلوی نبود.

منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
اخبار از پلیکان

دیدگاه تان را بنویسید

اخبار روز سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    خواندنی ها