گزارش «اعتمادآنلاین» از روایت یک پزشک انگلیسی مبتلا به کرونا:
پاندمی ما را متحد کرده است
من از زمان بستری شدن تا زمان مرگ در کنار بیمارانم بودهام، دستشان را گرفتهام زمانی که دیگر توان حرف زدن نداشتهاند. بابت گرفتن دستگاه تنفس برای مریضی که میدانستم امیدی به بهبودش نیست جنگیدهام. با آنها ماندهام حتی وقتی شیفتم به پایان رسیده. با دستکش و ماسک در کنارشان نشستهام و شاهد آخرین نفسهایشان بودهام در حالی که میدانستم چند ماه قبل زندگی برایشان کاملاً متفاوت بوده است.
اعتمادآنلاین| تست کرونای روزی هاگز، پزشک بیمارستان متروپولیتن، مثبت اعلام شده. حالا او مبتلا به ویروسی است که بسیاری از بیمارانش را کشته. این روایت روزی هاگز در گاردین از بیمارستانی در بریتانیاست. روایت یک پزشک از تجربه بزرگترین پاندمی قرن.
من دانشجوی سال سوم پزشکی هستم. در هفتههای گذشته شاهد مرگ دهها نفر بر اثر ابتلا به کووید-19 بودهام. 25 سالهام و تنها هشت ماه است که در بیمارستان متروپولیتن برای NHS (سیستم بهداشت و درمان) کار میکنم.
6 سال قبل که با همکارانم تصمیم گرفتیم به دانشکده پزشکی برویم میدانستیم که چالشی بزرگ در انتظارمان است. میدانستیم که مسیرمان ساده نخواهد بود، اما فکر نمیکنم هیچکدام از ما تصور میکردیم کمتر از یک سال از آغاز کارمان، در خط مقدم مقابله با یک پاندمی باشیم.
در کنار بیماران مبتلا به کووید-19 تا لحظه مرگ
من از زمان بستری شدن تا زمان مرگ در کنار بیمارانم بودهام، دستشان را گرفتهام زمانی که دیگر توان حرف زدن نداشتهاند. بابت گرفتن دستگاه تنفس برای مریضی که میدانستم امیدی به بهبودش نیست جنگیدهام. با آنها ماندهام حتی وقتی شیفتم به پایان رسیده. با دستکش و ماسک در کنارشان نشستهام و شاهد آخرین نفسهایشان بودهام در حالی که میدانستم چند ماه قبل زندگی برایشان کاملاً متفاوت بوده است.
با خانوادهها تماس گرفته و به آنها گفتهام کسی که دوستش دارند و برای موضوعی کاملاً غیرمرتبط به بیمارستان آمده مبتلا به ویروس کروناست و زنده نخواهد ماند. بعد عذرخواهی کرده و گفتهام که به دلیل خطر شیوع بیماری برای ملاقات نمیتوانند به بیمارستان بیایند.
یک بار پشت تلفن نتوانستم جلوی گریهام را بگیرم و امیدوار بودم که صدایم تغییر نکند و خانواده بیمار متوجه نشوند.
این هفته ایمیلهای زیادی درباره کمبود وسایل محافظتی دریافت کردهایم. چارهای نداریم جز اینکه با همه مخاطرات، تنها با ماسک جراحی و روپوش از بیماران مراقبت کنیم، چون حالا دچار کمبود گان هم شدهایم.
بخش ITU بیمارستان پر شده است. بخش HTU هم پر است. حالا بیماران را برای وصل شدن به دستگاه تنفسی به بخشی دیگر میفرستیم.
2 نفر از کادر درمان بیمارستان به دلیل ابتلا به کرونا درگذشتهاند و من شک ندارم که این تعداد بیشتر خواهد شد.
ابتلا به ویروس کرونا
یکشنبه هفته گذشته حس کردم انرژیام را از دست دادهام و متوجه شدم حس بویایی و چشاییام دیگر کار نمیکند. این یکی از تازهترین علائم کووید-19 و تشخیص آن بسیار ساده است.
صبح روز دوشنبه بعد از پنج ساعت تلاش توانستم با یک پرستار صحبت کنم و او به من گفت که بهتر است سر کارم بمانم. به دلیل اینکه تب نداشتم و سرفه نمیکردم امکان تست گرفتن از من وجود نداشت.
پاسخ او دقیقاً در راستای توصیههای سازمان بهداشت جهانی بود، اما مرا با انتخاب سختی مواجه کرد.
میدانستم اگر بمانم، ممکن است جان دیگران را به خطر بیندازم پس تصمیم گرفتم بیمارستان را ترک کنم.
قبل از رفتن موفق شدم برگه درخواست تست را بنویسم و مشاورم با انجام روند قانونی آن موافقت کرد. تست فعلی ویروس کرونا از طریق نمونه گرفتن از بخش تحتانی دستگاه تنفسی انجام میشود. در این پروسه احتمال سرفه کردن بیمار و شانس بالای آلوده شدن کسی که تست را انجام میدهد وجود دارد.
به دلیل اینکه با کمبود امکانات محافظتی مواجه شده بودیم نمیتوانستم از یک پرستار بخواهم تست را انجام دهد. به همین دلیل خودم نمونه را گرفتم و برای آزمایش به لابراتوار فرستادم. مطمئن شدم که در بخش نیروی کافی حضور دارد و بعد خودم را به خانه رساندم.
روزهای قرنطینه در خانه
روز بعد از بیمارستان با من تماس گرفتند و گفتند تست کووید-19 من مثبت است؛ معنایش این بود که باید هفت روز در قرنطینه بمانم و 2 همخانهام که آنها هم دکتر هستند باید 14 روز ایزوله باشند.
مثبت بودن تست ویروسی که بسیاری از بیمارانم را کشته بود طبعاً ترسناک و دلهرهآور بود، اما با توجه به شرایطی که داشتیم به نظر اجتنابناپذیر میرسید، به همین دلیل از اینکه بالاخره انتظار به پایان رسیده و به ویروس مبتلا شدهام خوشحال بودم.
آیا بیماران ویروس را به من منتقل کرده بودند یا من به آنها؟
اصلاً عجیب نیست که نمیتوانم در خانه استراحت کنم وقتی میدانم به ویروسی مبتلا شدهام که بارها نامش را به عنوان علت مرگ در گواهی فوت بیمارانم نوشتهام. بسیاری از آنها جوان بودند و خیلیها بیماری زمینهای نداشتند.
آیا آنها ویروس را به من منتقل کرده بودند یا من به آنها؟ هیچوقت این را نخواهم فهمید، اما هر شب به آن فکر میکنم.
من خوششانسم چون علائم خفیف هستند و امیدوارم که همینطور بماند. اما در حالی که در خانه قرنطینهام دچار احساس ترس و گناه هستم.
تصویر لحظات آخر زندگی بیمارانم و خبر دادن به خانوادههایشان را به خاطر میآورم. شاید اگر بیشتر مراقب بودم یا دستهایم را بیشتر میشستم یا صورتم را با دستکشم لمس نمیکردم میتوانستم جلوی تعدادی از آن مرگها را بگیرم.
احساس گناه میکنم که همخانههایم نمیتوانند کار کنند. احساس گناه میکنم که همکارانم حالا باید شیفتهای بیشتری در بیمارستان بمانند و تماسشان با ویروس بیشتر شود چون من نمیتوانم کار کنم.
از عواقب احتمالی ترک بیمارستان و گرفتن تست از خودم هم میترسم. وقتی پرستار به من گفت در بیمارستان بمانم قوانین را زیر پا گذاشتم و پستم را ترک کردم. امیدوارم این کار مرا نادیده بگیرند.
به هر حال تشخیصم درست بود و با شکستن قوانین از بیماران و همکارانم در مقابل ویروس محافظت کردم.
ورای همه این ترسها و نگرانیها دلم برای خانواده و دوستانم تنگ شده است. آنها هر روز با من تماس میگیرند و حالم را میپرسند. احتمالاً حتی نمیتوانند تصور کنند در این مدت چه چیزهایی دیدهام و چه کارهایی انجام دادهام. نمیدانم آیا هیچوقت به آنها خواهم گفت که شرایط چقدر بد بود یا تحمل نگرانی بیشتر آنها را نخواهم داشت.
به کار کردن برای NHS افتخار میکنم
بیشتر اوقات فقط دلم میخواهد در بیمارستان باشم چون کار کردن باعث میشود فکر نکنم. حالا همکارانم، خانوادهام شدهاند؛ دکترها، پرستاران، ماموران نظافت. همه آنها شجاع و فوقالعادهاند و به من انگیزه میدهند که شبیهشان باشم.
فارغ از ترس، حس تنهایی، خستگی و اشکها، ما تلاش میکنیم هر روز لبخند بزنیم. هرچند لبخندمان پشت ماسکهایمان دیده نمیشود، اما با چشمانمان میخندیم. پاندمی ما را متحد کرده است.
سخت است که برای توصیف حس افتخار و غرورم از کار کردن برای NHS کلمات مناسب را پیدا کنم؛ به همه کسانی که از ما تشکر میکنند میگویم که برای من باعث افتخار و سرافرازی است.
آرزو میکنم NHS حمایت و امکاناتی را که نیاز دارد هرچه زودتر دریافت کند. شاید یک پاندمی جهانی و نخستوزیری که راهی بخش مراقبتهای ویژه شد بالاخره دولت را متقاعد کنند که بشنود.
فردا دوران ایزوله من به پایان میرسد. خوشحالم که بدنم در مقابل ویروس مقاومت کرده و حالا میتوانم دوباره برای نجات کسانی که به خوششانسی من نیستند بجنگم.
دیدگاه تان را بنویسید