سیدعطاءالله مهاجرانی خطاب به مسئولان:
حرف مردم را بشنوید/ بنا را بر این بگذاریم که جامعه یا وجدان جامعه، هوشمندتر از دولت و مسئولان است
سیدعطاءالله مهاجرانی در واکنش به حوادث اخیر و با تاکید بر اینکه اعتماد عمومی آسیب دیده است از مسئولان خواست حرف مردم را بشنوند.
سیدعطاءالله مهاجرانی در یادداشتی در روزنامه اعتماد خطاب به مسئولان خواست «سخن مردم را بشنوند.»
به گزارش اعتماد، در این یادداشت آمده است: در تفسیر آیه: اِنّ الاِنسان لفی خُسر (سوره عصر/۱) به این نکته دقیق و لطیف توجه شده است که زیان حقیقی، زیان در سرمایه است که خسارتبار است، زیان در سود، قابل تحمل و جبران است، اما زیان در سرمایه، چه بسا که قابل جبران نباشد. اعتماد عمومی و امید به زندگی و داشتن چشماندازی روشن به آینده، به ویژه برای نسل جوانی که روی به سوی آینده نزدیک و دور دارند، از مهمترین ارکان و پشتوانههای امنیت ملی و بقای نظام و وحدت ملی و سرزمینی است. اگر از اعتماد عمومی به عنوان سرمایه، همواره استفاده شود و از آن مراقبت نشود و درصدد بازآفرینی اعتماد عمومی و رفع آسیبها و آفاتی که اعتماد عمومی را تهدید جدی میکند، برنیاییم، جامعه تاب و طاقتش، تحلیل میرود، فرسوده میشود و دیگر به توصیه حافظ؛
با دل خونین، لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش
جامعه مثل چنگ به خروش میآید و لب خندان نمیآورد! تجربه اعتراضات متنوعی که در شهرهای مختلف کشور، پیرو درگذشت مهسا امینی رخ داده است، در یک کلام نشان میدهد، اعتماد عمومی آسیب دیده است، بدیهی و طبیعی است که گروههای مختلف سیاسی و نظامی که به صراحت از خطمشی براندازی نظام جمهوری اسلامی استفاده میکنند، همواره مترصد چنین فرصتهایی بوده و هستند و خواهند بود، اما نمیتوان بر این واقعیت چشم پوشید که گاه و گاه بیشتر از گاه، به دلیل متراکم شدن بیتدبیریها، براندازان با هر رنگ و نشان و وابستگی، فرصت و فضای لازم را پیدا میکنند.
سخن من متوجه آنان یا تلویزیونهایی که اساسا، برای ایجاد آشوب در کشور ما طراحی شدهاند و ماهیتی امنیتی و سیاسی دارند، نیست. مخاطب مسوولان و تصمیمسازان یا مهمتر تصمیمگیرندگان است. این مجموعه میبایست، از اعتماد عمومی حراست و مراقبت کنند. اگر اموری یا پروندههایی در ذهن جامعه معطل، مشکوک و بینتیجه باقی مانده باشد، که مانده است، اعتماد عمومی آسیب میبیند. در دولت جناب آقای سیدمحمد خاتمی شاهد شیوه درست حفاظت از اعتماد عمومی بودیم. وقتی قتلهای زنجیرهای توسط برخی عناصر وزارت اطلاعات اتفاق افتاد، یک نظر این بود که نباید این موضوع اعلام شود. دولت و نظام آسیب میبیند. نظر دیگر این بود که میبایست با صراحت اعلام شود تا اعتماد عمومی آسیب نبیند. در واقع بین آسیب دیدن وزارت اطلاعات و دولت یا نظام، اعتماد عمومی ترجیح داده شد.
در این ترجیح، بالمال، نظام و دولت و وزارت اطلاعات تقویت شد. بنا را بر این بگذاریم که جامعه در مجموع یا وجدانِ جامعه، هوشمندتر از دولت و مسوولان است. این نکته را وقتی مسوولیت وزارت فرهنگ و ارشاد را داشتم، بیان کردم. گفتم: «مجموعه همکاران ما در اداره کتاب که میخواهند بر نشر کشور نظارت کنند، دانایی و دانش و تجربهشان، کمتر از نویسندگان و مترجمان است که قرار است بر کارشان نظارت شود. یا همکاران ما در معاون سینمایی، در نسبت با کارگردانان و اهالی سینما، همین موقعیت را دارند.»
از این رو نباید گمان کرد که میتوان، با ابهام و ایهام از کنار قضایا گذشت. اگر بی اعتمادی مثل زخمی ناسور در ذهن جامعه باقی ماند، مثلا: سرانجام اسیدپاشان در اصفهان به کجا انجامید؟ ماجرای زهرا کاظمی و قاضی مرتضوی، چه شد؟ چرا ستار بهشتی، در دوران بازداشت، درگذشت؟ و آخرین این ماجراها، در گذشت مهسا امینی است که جامعه ملتهب ما، نشانههای عدم اعتماد را بروز میدهد. برای نخستینبار ما شاهد مواجهه خردمندانه و شایسته همه مسوولان در دولت و دستگاه قضایی و مجلس با این پدیده درگذشت مهسا امینی بودیم. رییسجمهور با خانواده امینی صحبت کرد. رییس قوه قضاییه وعده داد که ماجرا را با دقت پیگیری میکند. استاندار کردستان به همراه فرمانده سپاه، در مجلس ترحیم مهسا امینی در سقز شرکت کردند، نماینده رهبری در استان کردستان به خانه پدر و مادر مهسا امینی رفت، بهرغم تمام این نشانههای همدردی و مسوولیتپذیری چرا جامعه آرام نشد؟ پاسخ روشن است، اعتماد عمومی آسیب دیده است.
آسیبدیدگی اعتماد عمومی در گذار سالها اتفاق میافتد و بیاعتمادی متراکم میشود و مثل دیواری در برابرمان میایستد، این دیوار بیاعتمادی به مرور زمان تراش میخورد و برچیده میشود. اقدام برخی شبکههای صدا و سیما در برگزاری مناظرههای حقیقی و نه صوری و نمایشی، کاری شایسته بود. گرچه دیر است، اما موثر خواهد بود. در یک کلام، میبایست در شیوه حکمرانی، به سخن مردم گوش کرد. مثل پیامبر اسلام به روایت قرآن مجید گوش خوبی برای شنیدن صدا و سخن مردم بود. به تعبیر مرحوم محمدعلی اسلامی ندوشن: «سخنها را بشنویم!»
آوازه خوان نه آواز.
آقای مهاجرانی آوازه خوانی است که توسط ایده گراهای خشکه مقدس صاحب حاکمیت حذف شد و فلنگ را بست و سر از دربار سعودی درآورد. او هم دارد همان راه را می رود و از 1400 سال قبل دوران شترداری کد می آورد برای دوران مدرن ما. به شتر می شود سیخ زد به کدام راه برود ولی به اینترنت نه.