کد خبر: 664556
|
۱۴۰۳/۰۴/۰۴ ۱۱:۴۰:۲۷
| |

شکست عشقی چگونه پسر جوان را به سارق حرفه‌ای تبدیل کرد؟

پسری که بعد از شکست عشقی معتاد و سارق شد، داستان زندگی‌اش را تعریف کرده است.

شکست عشقی چگونه پسر جوان را به سارق حرفه‌ای تبدیل کرد؟
کد خبر: 664556
|
۱۴۰۳/۰۴/۰۴ ۱۱:۴۰:۲۷

پسری۲۱ ساله که به جرم گوشی‌قاپی‌های سریالی دستگیر شده است، می‌گوید شکست عشقی او را معتاد و خلافکار کرد. گفت‌وگوی سایت جنایی با این متهم را بخوانید.

*سابقه داری؟

من حتی یک‌بار هم اسمم در بدها در مدرسه نبود، چه برسد به اینکه بخواهم خلاف کنم. یک شکست عشقی زندگیم را نابود کرد.

*در مورد دختری حرف می‌زنی که گوشی پدرش را سرقت کردی؟

بله، با نازنین در فضای مجازی آشنا شدم و خیلی زود دوستی ما به فضای واقعی کشیده شد. زمانی که نازنین وارد زندگی‌ام بود سرباز بودم و وضع مالی‌ام خوب نبود. اما او با تمام شرایطم ساخت و بعد از اینکه خدمتم تمام شد تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. اما پدرش گفت شان و شخصیت دخترش بالاتر از این است که با پسری مانند من که نه پول دارد و نه کار درست و حسابی ازدواج کند.

*تو برای گرفتن جواب مثبت تلاش نکردی؟

شرط‌هایی که پدرش گذاشته بود در حقیقت کوه بود نه سنگ که جلوی پایم بگذارد. چطور پسری با سن و سال من می‌تواند خانه و ماشین و شغل مناسب داشته باشد. من نازنین را به خاطر مخالفت پدرش از دست دادم. البته قبلش به خیلی جاها سر زدم تا کار پیدا کنم اما بی‌فایده بود کسی به من کار نمی‌داد.

*چرا سارق شدی؟

یکی از دوستانم پیشنهاد داد.. می‌گفت سرقت هم یک شغل است و می‌توانیم پول خوبی بدست بیاوریم. اینطوری یک شغل خوب پیدا می‌کردم و می توانست ازدواج کنم.

*دوستت پیشنهاد داد و تو هم قبول کردی؟

من یک شکست خورده در عشق بودم و دنبال راه فرار. به دوستم گفتم که من نمی‌توانم سرقت کنم یا کسی را خفت کنم. برای همین پیشنهاد داد که قرص روانگردان مصرف کنم. بعد از آن من شروع به مصرف قرص‌ها روانگردان کردم که بعد از مصرف آن دیگر چیزی متوجه نمی‌شدم، اما در کنار آن معتاد شده بودم.

*چرا سراغ پدر نازنین رفتی؟ نگران نبودی تو را بشناسد؟

چند مورد گوشی‌قاپی که انجام دادم و کار که دستم آمد تصمیم گرفتم از پدر نازنین انتقام بگیرم. درست بود که با مصرف قرص‌ها، جراتم بیشتر می‌شد و حتی گاهی مالباخته را هم کتک می‌زدم اما وقتی اثر قرص می‌رفت، عذاب وجدان داشتم. با خودم می‌گفتم که تنها کسی که مرا به این هیولا تبدیل کرد پدر نازنین است. در تمام شب‌هایی که تا صبح با خودم کلنجار می‌رفتم، پدر نازنین را عامل بدبختی خود می‌دیدم و به خاطر همین تصمیم گرفتم به او نشان دهم که تصمیمی که برای زندگی من و دخترش گرفت چه فاجعه‌ای را به وجود آورده است.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها