اردشیر گراوند:
برخی مدیران اگر یک سال پست نداشته باشند، معتاد میشوند/راه دزدی در کشور باز گذاشته شده است
طراح و اولین مدیر مرکز رصد اجتماعی وزارت کشور؛ با همهی امیدی که دارد بازهم نسبت به شرایط هشدار داده و میگوید: زمان گفتگو گذشته و دولت باید یکبار برای همیشه به مردم بگوید که آب به اتمام رسیده و اجازه ندهد یک میلیون خانوار؛ سهم 24 میلیون خانوار دیگر را دریافت کند.
اعتمادآنلاین| اردشیر گراوند مدیر اسبق مرکز رصد اجتماعی وزارت کشور، گفت: فساد به معنای دزدی نیست، فساد به معنای آن است که منابع را در جای نامناسبی قرار دهید، حتی اگر یک ریال هم برای خود برندارید. به نظر من بدترین نوع فساد استفاده از ناآگاهی مردم است، تا زمانی که نوع دولتگَردانی به این طریق است، هیچگاه به مقصد نخواهیم رسید.
*ما در کشورمان آب بسیار بسیار کمی داریم و این آب ناچیز به صورت نامتناسب توزیع شده است. فقط دو بخش از کشور دارای آب است، بخش اول مرکز زاگرس و بخش دوم استان گیلان است، در بقیه کشور، آبی وجود ندارد. منابع آبی باید در همان منبع خودشان مصرف میشدند، چراکه طبیعیت همان میزان ظرفیت داشته است اما وقتی همین آبِ اندک هم توزیع شد، سرزمینهای منبع و سر منشا کارایی خود را از دست دادند. برای مثال آب به یزد منتقل شد، یزد دارای حجم کمی زمین و آب بوده و قاعدتا باید حجم کمی هم جمعیت، صنعت و خدمات داشته باشد. باید براساس توان اکولوژیک یزد، در آن بارگذاری جمعیت صورت میگرفت، اما ما این فرایند را دستکاری کردیم.
*وقتی آب را به مکانی انتقال میدهید، به دنبال آن جمعیت هم به آن مکان مهاجرت میکند. با هجوم جمعیت، ترکیب جمعیتی تغییر میکند و در ادامه کنترل اجتماعی از دست میرود. زمانی که کنترل اجتماعی از دست برود، فساد اجتماعی ایجاد میشود، این گزارهها بسیار ساده است. برای تامین آبِ تهران خودمان را کُشتیم، آبِ رودخانه طالقان و رودخانههای اطراف را برای تامین آب تهران منتقل کردیم. سرانه مصرف آب در تهران چندین برابر سرانه مصرف ایلام است، با مقایسه این دوسرانه متوجه اظهارات من خواهید شد. ما به مراکزی همچون تهران مدام رانتِ آب دادهایم. با افزایش آب، جمعیت هم به اینسو سرازیر شده است، کسی در تهران تصور نمیکند، ممکن است روزی آب قطع شود، درحالیکه بسیاری از شهرستانها همین امروز آبی برای مصرف روزانه ندارند.
*این حجم از مهاجرتپذیری کشور را مریض میکند، برخورد من با شهرها نژادی نیست، اگر ما در طول تاریخ پنج شهر آبرومند داشته باشیم یکی از آنها اصفهان است. اما همین شهر را نیز بیآبرو کردهایم و از حرمت انداختهایم.اصفهان در طول تاریخ الگوی نظام شهری و مدنیت در کشور بوده است اما به علت موج مهاجرت، فرهنگ اصفهانی مغلوب فرهنگ مهاجران شده است. آسیبهای اجتماعی نیز از همین جا شروع میشود، اگر شما یک نمونهگیری انجام دهید، متوجه خواهید شد افرادی که امروز در ناآرامیهای اصفهان حضور دارند قاعدتاً زاده این شهر نیستند. همگنیِ نظامِ اجتماعی موجب میشود که بتوانیم جامعه را راحتتر کنترل کنیم، چراکه تکلیف شما با رفتار آن نظام اجتماعی مشخص است اما زمانی که یک جامعه از اقشار و اقوام متعدد تشکیل شده باشد، قاعدتا دیگر کنترل در دست شما قرار ندارد، چراکه نظام کنترل اجتماعی از میان رفته است.
*امروز مردم منفعل هستند و فقط توسط حکومت به اینسو و آنسو کشیده میشوند. دولت نباید آنقدر توانمند باشد، علتش هم آن است که نفت در اختیار دولت قرار دارد. نفت متعلق به مردم است، اما ما نفت را در اختیار دولت گذاشتهایم، تا هر طور که میخواهد آن را به فساد بکشد.
*اصولگراها، هیئتیها را دور خودشان جمع میکنند و اصلاحطلبان نیز از فعالان ستادی خود در حزب استفاده میکنند. مردم، دولت را روی سر خود میگذارند، اما دیگر چشمشان به آن نمیافتد، همین است که کشور به این فساد کشیده میشود.
*فساد به معنای دزدی نیست، فساد به معنای آن است که منابع را در جای نامناسبی قرار دهید، حتی اگر یک ریال هم برای خود برندارید. به نظر من بدترین نوع فساد استفاده از ناآگاهی مردم است، تا زمانی که نوع دولتگَردانی به این طریق است، هیچگاه به مقصد نخواهیم رسید. دولتها هیچگاه از کارشناسان استفاده نکردند، آنها همواره از اطرافیان خود مشاوره گرفتند. اصولگراها، هیئتیها را دور خودشان جمع میکنند و اصلاحطلبان نیز از فعالان ستادی خود در حزب استفاده میکنند. مردم، دولت را روی سر خود میگذارند، اما دیگر چشمشان به آن نمیافتد، همین است که کشور به این فساد کشیده میشود. به نظر من؛ فاسدترین فرد؛ کسی است که بدون مهارت وظیفهای را میپذیرد و فاسدتر از همه کسی است که با وجود آنکه میداند فردی مهارت کافی را ندارد، فقط و فقط به خاطر ملاحظات سیاسی و فامیلی او را منصوب میکند.
*ما نه در حوزه توزیع آب بلکه در توزیع ثروت بیعدالتی داشتهایم، ثروت نیز در اختیار دولتها است. دولتها نیز ثروت را هر کجا که دلشان میخواست توزیع کردهاند. دادهها نشان میدهد که پس از انقلاب، ثروت در مکانهایی که زادگاه رئیسجمهورها و وزرا بوده جایگذاری شده و در ادامه آب از سرزمینهای دیگر به آنجا کشیده، سرزمینِ منبع هم آب خود را از دست داده و فقیر شده است.
*مساله ایران برخلاف کشورهایی همچون هند و آمریکای لاتین قابل مدیریت است. در 50 سال گذشته به بخشهایی از کشور همچون زاگرس بیتوجهی کردهایم، این روند پیش از انقلاب هم وجود داشته است. در نتیجه ساکنان این بخش مجبور به مهاجرت شدهاند و این روند کماکان ادامه دارد. اما اگر در این نقاط، کمترین سرمایهگذاری و توجه صورت گیرد بیتردید روند مهاجرت کاهش خواهد یافت. هرچند مهاجرت چسبندگی دارد، اما به مقاصدِ مهاجرت آنقدر فشار آمده است که مهاجران خسته شدهاند. تنها شرط کنترل این مسئله، رسیدگی و توسعه به مراکز مهاجرتفرست است تا بتوانیم مهاجرت را به حداقل برسانیم. البته قطع کردن مهاجرت شدنی نیست.
*بحران اول به معنای کمبود منابع و عدم دسترسی به منابع پایه زیست همچون آب، برق و گاز است. بحران بعدی نیز ناتوانی در مدیریت مردم است، اکنون در وسط این بحران هستیم و از نظر اجتماعی در اوج بحران قرار داریم.
*در حال حاضر یک ششم جمعیت کشور حاشیهنشین هستند، زمان انقلاب این رقم یک هفتادم بود. ما دارای نظام برنامه و مدیریتی مداخلهگر که توان حل مسأله را داشته باشد، نبودیم. همه چیز بسیار ساده است، منابع را به یکسری مراکز جمعیتی انتقال داده و از ظرفیت آبهای زیرزمینی استفاده کردهایم. اما بدانید که مردم این سرمنشاءها یک روز این جریان آب را خواهند بست، چراکه خودشان دچار محرومیت از آب شدند.
*آسیبهای اجتماعی فقط جزئی از مسئله است. کلیت کشور را ندیده و به مسائل کوچک چسبیدهایم. استکبار جهانی به ما اجازه نداده است که به کلیت فکر کنیم. در طول این دویست سال، هر چهل سال یکبار نظام استکبار، حکومت ما را به بحران کشانده و دولتهای غربی در نحوه اداره کشور دخالت کردهاند. نمیتوانیم بگوییم این دخالت فقط جنبه سیاسی داشته است، آنها از نظر اجتماعی هم دخالت کردهاند. آنها کاری کردند که ما از نظام کلان برنامهریزی غفلت کنیم. مگر ممکن است مملکتی چهل سال دست یک حکومت باشد اما برنامهای نداشته باشد؟ استکبار آنقدر ما را به مسائل جزئی مشغول کرده است که نتوانستهایم به کلیات بپردازیم.
*از آنجا که برنامهای در کشور وجود نداشته است، راه دزدی باز گذاشته شده است. وقتی راه دزدی باز باشد، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که دزدی صورت نگیرد! مگر از ابتدای انقلاب تاکنون تعداد کمی دزد، اختلاسگر و رانتخوار دستگیر کردهایم؟ پس چرا دزدی کماکان ادامه دارد؟ زمانی که تحریمها وجود ندارد واردات خودروهای خارجی را ممنوع میکنند تا از پراید به عنوان کالای داخلی حمایت کنند، آن وقت با شروع تحریمها قیمت پراید چندین برابر میشود؟ وقتی از آنها میپرسیم مگر پراید تولید داخلی نبود؟ پاسخ میدهند، قطعات گران شده است! سوال اینجاست اگر پراید خودروی داخلی است چرا قطعات آن از خارج وارد میشود؟ مردم چشم دارند و واقعیتها را میبینند.
*اثرات مشخص است، ناامیدی مردم، بیتابی بازار، افسردگی، مهاجرت به خارج از کشور، سرمایهگذاری در خارج همه اثرات همین اظهارات است. اگر این روزها شما شبکههای خارج از کشور را ببینید، شاهد خواهید بود که مدام مردم را به سرمایهگذاری در کشورهای همسایه مثل ترکیه و یا گرجستان تشویق میکنند. این امر به معنای فرار سرمایه است چراکه ما با این اظهارات کشور را ناامن کردهایم، بعد از چهل سال یک حکومت باید بتواند با گفتگو با مردمش ارتباط برقرار کند!
*یکی از نشانههای افسردگی اعتیاد است و شاهد بالارفتن آمار اعتیاد هستیم. ببینید مصرفِ قرصهای آرامبخش چه میزان است و روانشناسان بالینی تا چه ساعتی مراجع دارند، اینها همه نشان دهنده افسردگی است. آماری از میزان سکته قلبی و بیماریهای قلبی عروقی بگیرید تا میزان افسردگی به شما ثابت شود. مهمترین شاخص افسردگی، همان مسئله اعتیاد است.
*برخورد ما با مساله اعتیاد انسانی نیست. ما در خصوص مسئله اعتیاد، مدام در حال اسمگذاری هستیم. وقتی کسی معتاد است و شرایطش به حدی میرسد که از کنترل خود، خانواده و جامعه خارج میشود به کنار خیابان میافتد و ما اسمش را میگذاریم معتاد متجاهر و میگوییم باید او را جمع کرد!حتی نمیگوییم باید او را درمان کرد! میگوییم باید او را جمع کنیم! بعد اعلام میکنیم که این افراد دون از شان نظام و جامعه هستند، اولاً اگر دون شان جامعه و نظام هستند، از همان ابتدا نباید میگذاشتیم به این شرایط کشیده شوند. نظامِ برنامه، مملکت را به حال خود رها کرده است و مملکت به دسته افراد سیاسی افتاده است. قبل از انقلاب سازمان برنامه و بودجه مستقل بود، اما آن را در دامن دولتها انداختیم و هر دولت برخوردی دلش میخواهد با آن میکند. برنامه، پول و نیروی انسانی دولت زوری است.
*برخی مدیران اگر یک سال پست نداشته باشند، دچار بیماری مزمن شده و احتمالا معتاد میشوند. هر پستی هم به آنها بدهند، میپذیرند. فقط این پست نباید تمام شود، برایشان هم اهمیت ندارد که آیا میتوانند در این پست کاری انجام دهند یا خیر. شاخصها نشان میدهد، آنها اساسا کاری انجام ندادهاند، اگر کاری صورت میگرفت باید اثرش را میدیدیم.
*متاسفانه سرمایه اجتماعی از میان رفته است. در انتهای دوران قاجار سرمایه اجتماعی از میان رفته بود به همین دلیل غولی مانند رضاشاه سر کار آمد که هر صدای مخالفی را سرکوب میکرد. شرایط ما در زمینه بحران آب به حدی رسیده است که باید از گفتگو گذر کنیم.
منبع: ایلنا
دیدگاه تان را بنویسید