در جستوجوی فاطمه، از سلسبیل تا ...
فاطمه شریفی، دختر 8 ساله افغانستانی صبح روز 13 اردیبهشت از خانه خارج شده و تاکنون هیچ ردی از او پیدا نشده است.
اعتمادآنلاین| «سهبار از خانه بیرون رفته بود که زود پیدایش کردیم؛ یک بار میخواسته ببیند مترو چهجور جایی است، یک بار دیگر میخواسته برود پارک بازی کند و بار سوم هم یک خیابان را اشتباهی رفته بود. اینبار اما هنوز پیدا نشده؛ 13 روز گذشته است.» روایت کودکی 8 ساله که از 13 اردیبهشت ساعت 10 صبح گم شده است؛ بدون هیچ ردی. فاطمه شریفی دختر افغانستانی است که صبح جمعه وقتی مادر و برادرش خواب بودهاند، از خانه خارج شده و دیگر برنگشته است.
پدرش راوی این ماجراست؛ از اضطراب و نگرانی بیخبری از دخترش تا تعلل در پیگیریها. از روند پیگیری پلیس گلایه دارد و میگوید همهچیز خیلی کند پیش میرود. پرونده دخترش حالا در آگاهی شاپور است و در حال پیگیری اما تا این لحظه خبری از فاطمه نیست. «حدودای ده صبح رفتم بیرون و بعد از 15 دقیقه مادرش به من زنگ زد که فاطمه نیست. در خانه ما همیشه قفل است؛ حتی آن روز که بیرون رفتم هم در را قفل کرده بودم. مادرش گفت کلید را ازکیف من برداشته، در را باز کرده و رفته. حتی در را نبسته بود و کلید هم روی در بود.»
«همهجا را گشتیم، همه پارکها را دیدیم، متروها را چک کردیم، با تاکسی دربست همه خیابانها را گشتیم ولی خبری از فاطمه نبود. زنگ زدیم به پلیس و همه مدارک و مشخصات ما را گرفتند و بعد از دو روز به دادسرا رفتیم و در نهایت پرونده ما الان در شاپور است. الان 13 روز است که از گمشدن فاطمه گذشته و هیچخبری از او نداریم.» نگرانی و گلایه پدر فاطمه از این است که پرونده دخترش به کندی طی میشود و هر روز که میگذرد احتمال خطر برایش بیشتر است.
یکسال دیر به مدرسه رفت
فاطمه 8 ساله است؛ متولد اسفند 89 اما کلاس اول است. «وقتی سه ساله بود، سه بار تشنج کرد و هر سه بار بستری شد. توان کنترل ادرارش را نداشت و حتی تا 6 ماه قبل از رفتن به مدرسه هم برایش پوشک میبستیم و بعد که توانست ادرارش را کنترل کند، مدرسه ثبت نامش کردیم. بههمین خاطر یکسال دیر به مدرسه رفت.» فاطمه تنها فرزند این خانواده نیست و یک برادر 4 ساله به نام امیرعلی هم دارد؛ یک خانواده 4 نفره افغانستانی که هیچ دوست و فامیلی در ایران ندارند.
اینطور که پدرش میگوید فاطمه نه مشکلی از نظر درسی داشته و نه در خانه تنشی. «فاطمه بعد از تشنج هیچ مشکلی نداشت؛ تنها مشکل این بود که هر چیزی را که فاطمه در مدرسه یاد میگرفت با چیزهایی که ما قبلا یاد گرفته بودیم متفاوت بود و فکر میکردیم او اشتباه میکند. بعد برایش معلم خصوصی گرفتیم و حل شد. مثلا فاطمه میگفت «د» را یاد گرفتهام و ما میگفتیم د؟ دال درست است. منظورم این نیست که مشکل درسی داشتها، مشکل از ما بود که یادگیریمان برای چندین سال پیش بود. مدرسه هم از او راضی بودند و نمرههایش هم خوب بود. در خانه هم هیچ مشکلی با هم نداشتیم؛ مگر میشود آدم بچهاش را دوست نداشته باشد؟»
سابقه 3 بار تنها بیرون رفتن از خانه
فاطمه پیش از این، 3 بار دیگر به دلایل مختلف از خانه بیرون رفته و هر بار بعد از چند ساعت پیدا شده است. اینبار اما 13 روز میگذرد و ردی از او نیست. «3 بار از خانه بیرون رفت که زود پیدایش کردیم. من همیشه خودم فاطمه را به مدرسه میبردم و دنبالش میرفتم و از آنجایی که راحت نبودم بروم دم در مدرسه دنبالش (بهخاطر اینکه همه مادرها کنار مدرسه جمع میشدند و نمیخواستم مزاحمشان شوم) سر کوچه میایستادم تا بیاید و فاطمه هم یاد گرفته بود و هیچ مشکلی نداشتیم؛ اما یک روز این مسیر را به اشتباه برعکس رفته بود. فاطمه به یک سوپر مارکت رفته بود و تخممرغ شانسی خریده بود و وقتی فروشنده فهمیده بود پول ندارد و لباس مدرسه تنش است، حدس زده بود که گم شده باشد. بنده خدا تخممرغ شانسی و بیسکوییت را به او داده بود و به مدرسه رسانده بودش.
یک بار دیگر هم در زمستان بود حول و حوش ساعت 6 عصر که من رفتم دنبال پسرم تا او را از مهدکودک بیاورم و حواسم نبود در را هم قفل نکردم.
انگار پشت سر من راه افتاده بود و گم شده بود. همسرم هم خانه نبود و وقتی برگشتم دیدم در خانه باز است. به پلیس خبر دادیم و بعد از 3، 4 ساعت مامورین مترو خبر دادند که آنجاست. بار سوم هم ساعت ده شب بود که در حضور ما یواشکی از خانه رفته بود بیرون و به پارک رفته بود؛ یکی دو ساعت بعد به ما زنگ زدند که دخترت در کلانتری است و بعد فهمیدیم به پارک رفته بوده و یک پلیس او را دیده و فاطمه به او گفته بوده گم شدم.
هر دفعه هم از او میپرسیدم چرا تنها رفتی میگفت میخواستم مترو را ببینم یا بروم پارک بازی کنم. دخترم اصلا دروغ نمیگوید. هیچ دوستی هم ندارد؛ ما اینجا هیچ فامیلی نداریم و با کسی هم رفتوآمد نمیکنیم. همه فامیلهایمان به اروپا رفتند ولی ما نرفتیم، چون زبانمان با ایرانیها یکی است.»
شماره موبایل حفظ نیست ولی آدرس خانه را بلد است
خانواده شریفی ده سال است که از افغانستان به ایران آمدهاند و جزو افغانستانیهایی هستند که مجوز دارند. فاطمه و امیرعلی هم ایران متولد شدهاند. پدر فاطمه کارگر بوده اما از پارسال تا الان بهخاطر دیسک کمر خانهنشین شده است. «همسرم هم گاهگاهی برای نظافت منزل میرفت و قبل از عید هم شلوغ بود اما از بعد عید دیگر نه برای من کار هست نه همسرم.» پدرش میگوید فاطمه موبایل ندارد و هیچ شمارهای را هم حفظ نیست ولی آدرس خانه را خیلی دقیق حفظ است؛ چندین بار باهم مرور کردهایم و هر بار کامل گفته است.
همنام فاطمه در بیمارستان امامخمینی
لیست بلندی از مکانهایی را به شریفی دادهاند که تماس بگیرد ببیند فاطمه آنجاست یا نه. دو بار هم به پزشکی قانونی رفته اما ردی از فاطمه پیدا نکرده است. نکته مهم و مبهم اما این است که همان روز و همان ساعتی که فاطمه گم شده، مشخصات دختری به نام فاطمه شریفی در بیمارستان امام خمینی ثبت شده که 24 ساعت بعد ترخیص شده و تشخیص پزشک اضطراب موقت بوده است. مشخصات این دختر اما ناقص است و نام پدر مجهول است و سنش هم 14 سال ذکر شده؛ اما برگه بیمه او و عکسش ضمیمه پرونده شده که شباهتی با فاطمه ندارد.»
بر اساس توضیحات مسئولان وزارت بهداشت و تأیید دانشگاه علوم پزشکی و مدیریت بیمارستان امام خمینی (ره) نیز، 13 اردیبهشت ماه ساعت یازده شب چهار دختر از محل استادیوم آزادی که علیالظاهر اعضای تیم بسکتبال بودهاند توسط اورژانس شهر به اورژانس بیمارستان امام خمینی منتقل میشوند و یکی از مراجعین «فاطمه شریفی» با 14 سال سن بوده که چندین ساعت پس از درمان ترخیص میشود. بر اساس اظهارات ذکر شده و اطلاعات موجود در پرونده پزشکی بیمار مرخص شده که تفاوت سنی دو فرد را نشان میدهد، مشخص است که ماجرای مرخص شدن بیماری به نام فاطمه شریفی از بیمارستان هیچ ارتباطی با دختر گمشده نداشته و تنها شباهت اسمی موجب جنجالی شدن این ماجرا شده است.
منبع: خبرانلاین
دیدگاه تان را بنویسید