عباس عبدی، تحلیلگر مسائل اجتماعی، مطرح کرد:
وقتی سرقت علمی بیداد میکند
عباس عبدی در ارتباط با موضوع تقلبعلمی در دانشگاه های کشور، معتقد است: وقتی مدرک و علم را میتوان سرقت کرد که آنها دیگر اعتبار نداشته باشند.
اعتمادآنلاین| این روزها بحث تقلب علمی در دانشگاههای کشور در سطح گستردهای مطرح است. تا جایی که وزارت علوم و هیئت دولت وارد این کارزار شدهاند و تلاش کردهاند با تنظیم آییننامههایی با این پدیده مقابله کنند. در این زمینه با مهندس عباس عبدی پژوهشگر اجتماعی و فعال رسانهای گفتوگو کردهایم.
* تحلیل جامعهشناختی شما از تولد این پدیده که به نظر میرسد دست کم در این سطح و به این شکل در نظام آموزشی کشور بیسابقه باشد چیست؟ به خصوص اینکه گاه شاهد این هستیم که این پدیده دامن اساتیدی را هم میگیرد که خیلی نامآشنا هستند.
سرقت علمی با سرقت چیزهای دیگر فرق میکند. مثال میزنم اگر کسی پول من یا شما را بدزدد یا از منزل ما وسیلهای را بدزدد، آنچه که دزدیده شده، از جیب من یا شما برداشته شده و به جیب دیگری میرود و آن فرد دیگر به هر حال از آن وسیله دزدیده شده استفاده میکند. اما در سرقت علمی ماجرا اینگونه نیست. یعنی مثلاً اگر کسی یک مدرک پزشکی داشته باشد، دیگری نمیتواند این مدرک را سرقت کند چون این مدرک به خودی خود هیچ چیز نیست. آن تخصص فرد در پزشکی است که اهمیت دارد. این مدرک، معرف آن تخصص است و آن تخصص قابل سرقت نیست. بنابراین این خیلی کار کثیف و رذیلانهای است. کسی که پول من و شما را دزدیده است، طبعاً از آن پول استفاده میکند و حتی ممکن است از من و شما هم بهتر استفاده کند. اما کسی که کتاب یا مقالهای را به نام خود منتشر میکند در حالی که مال خودش نیست، در واقع میخواهد چیزی را از دیگران بدزدد که اصلاً شدنی نیست. اما تبعات بدتر از دزدی را دارد. یعنی وقتی من یک مدرک پزشکی داشته باشم حتماً میخواهم شما را درمان کنم. این مدرک به خودی خود به درد نمیخورد. یعنی من وقتی تخصص نداشته باشم بیماری را هم نمیتوانم درمان کنم.
اگر از این زاویه نگاه کنیم، این پرسش مطرح میشود که چه وقتی ممکن است مدرک پزشکی کسی را بدزدند یا دانشگاه نرفته مدرکی را به نام خود بزنند؟ پاسخ این است: وقتی که علم بیاعتبار است. اگر مثلاً شما پزشک باشید و اگر در جامعهای علم پزشکی اعتبار داشته باشد مدرک پزشکی شما را که من نمیتوانم بدزدم، چون این مدرک معرف چیز دیگری است که آن برای جامعه علمی شناخته شده است.
مثلاً اگر من شناسنامه شما را بدزدم من که نمیتوانم شما بشوم. شما خودتان هستید. این شناسنامه معرف شماست، بنابراین من باید خودم را در قالب شما پنهان کنم. این اتفاق زمانی میتواند بیفتد که آدمها دیگر هویت ندارند و میتوانند خودشان را جای دیگران قالب کنند. این با اینکه ساعت شما را بدزدند تفاوت میکند. چون برای دزدیدن ساعت شما نیازی به دزدیدن هویت شما نیست. این نشان میدهد که وقتی مدرک و علم را میتوان سرقت کرد که آنها دیگر اعتبار نداشته باشند. به عنوان نمونه کسانی که در ایران تقلب مدرک میکنند به شکل صوری میروند در یک دانشگاهی میگویند ما دکتریم. تاکنون دیدهاید که یک دکترای برق چنین کاری بکند؟ نمیتواند چنین کاری بکند. اما یک دکترای علوم سیاسی راحت میتواند چنین کاری بکند. چون در این جامعه علوم سیاسی علم نیست. هر فرد عادی هم میتواند راجع به علوم سیاسی حرف بزند گویی که علم دارد. چون این علم در اینجا جایگاه ندارد. اگر چنانچه این علم جایگاه داشته باشد دیگر کسی نمیتواند مدرک جعلی دست و پا کند. همین الان اگر به شما بگویند یک دکترای برق به شما میدهیم شما میگوئید که نمیخواهید چون بلافاصله معلوم میشود که شما چنین تخصصی را ندارید. اما اگر بگویند دکترای علوم سیاسی بدهید مشکلی پیش نمیآید چون ما همه سیاستمداریم و جایگاه علوم انسانی به مثابه علم تثبیتشده نیست.
بنابراین معنای این پدیده این است که علم دیگر در این مملکت اعتبار ندارد و مدرک جای آن را گرفته است. آقای حجاریان یکبار میگفتند که من اگر در این مملکت کارهای باشم چند میلیون مدرک را از هواپیما میریزم پایین و میگویم هر کس بخواهد میتواند اسم خود را روی یکی از این مدارک بنویسد. واقعاً باید همینطور مدرک را بی اعتبار کرد. تا هنگامی که علم جایگاه ندارد مبارزه با مدارک جعلی عملی بیهوده است.
*به علوم انسانی اشاره کردید. در سالهای اخیر اخباری از سرقت علمی در حوزههای علوم انسانی به خصوص فلسفه منتشر شد که نه فقط در ایران بلکه در جهان هم انعکاس داشت. اما ما هیچ وقت نفهمیدم که تبعات اینها برای این اساتیدی که بعضاً نامدار هم بودند چه بود؟ آیا فضای دانشگاهی و علمی کشور به خصوص در حوزه علوم انسانی اساساً مجازاتی برای این رفتارها قائل هست؟ این مجازات حتی ممکن است طرد شدن از یکسری گروههای علمی و دانشگاهی باشد.
میگویند یکی از دوستان مارک تواین به دیدن او میرود. مارک تواین به او میگوید که میخواهد ساعت 5 بعد از ظهر به میهمانی برود و او را دعوت میکند که با او هم همراه تواین برود. به او میگوید که برای این میخواهد دوستش را با خود ببرد که به او نشان بدهد که افرادی که او را به میهمانی دعوت میکنند اساساً حرف او را گوش نمیکنند و به دلیل دیگری او را به مهمانی دعوت میکنند. تواین و دوستش تعمدی نیمساعت دیر به سر قرار میروند. وقتی دیر میروند خانم ثروتمندی که میزبان مارک تواین بوده به پیشواز او میرود. تواین در بیان علت تأخیر، توضیح میدهد که عمهاش را کشته بوده و در حال قطعه قطعه کردن جنازه او بوده و این کاری وقتگیر بوده است. خانم جواب میدهد که اصلاً مشکلی نیست و بفرمائید داخل و قدمتان روی سر ما!! یعنی آن خانم اصلاً به حرف تواین گوش نمیکند. حالا شما هم دارید برای فضای دانشگاهی چیزی را میگوئید که اصلاً گوش نمیکند. اگر این چیزها را گوش میشد که کسی جرئت نمیکرد چنین تقلبهایی را بکند.
در یک مجموعه علم به طور کلی بی اعتبار شده و دارند تولید مدرک میکنند. من نمیخواهم بگویم همه اینگونه شدهاند. استادان بسیار خوب و فرهیختهای را میشناسم اما من به فضای کلی اشاره میکنم. اینکه دارند خودشان را میکشند تا مدرک دکترا بگیرند، میبینیم فلان دانشگاه میخواهد کسب درآمد کند ناگهان در فلان رشته در فلان شهر دورافتاده 10 تا دانشجوی دکتری جذب میکند. اصلاً شدنی نیست. اما اکنون میشود چون دانشگاه به ماشین تولید و فروش مدرک بدل شده است. بنابراین شما هر چه قدر هم بگویید مسکوت میماند. به نظر من وزارت علوم هم در چنین فرآیندی گیر کرده است. شما در کجای دنیا ممکن است ببینید که کنار خیابان داد میزنند مقاله آیاسآی و پایان نامه و … مینویسیم. مدام در موبایلها و ایمیلها پیامهایی با این مضامین برای همه ما ارسال میشود و قیمتها هم معلوم است. وقتی یک جرمی، کاری که کثیفتر از دزدی مادی است شایع میشود معلوم است که کسی حساسیتی روی آن نخواهد داشت و ارتکاب آن بیشتر خواهد شد. بخش مهمی از اساتیدی که جدید میآیند بیسواد هستند و اساتید باسواد را در جمع خود راه نمیدهند. چون این مسئله باعث تمایز میشود و سره از ناسره جدا میشود. آنها به این مقالات نیاز دارند. بنابراین در چنین فضایی من فکر نمیکنم اتفاق خاصی هم رخ بدهد.
* از مواردی که به تجربه شخصی خودتان مربوط شود، آیا مواردی هست که به جایی رسیده باشد یا صدای شما شنیده شده باشد؟
اگر علم لااقل در خود محیط دانشگاه جایگاه خود را داشته باشد، وقتی سرقت علمی رخ میدهد بلافاصله همه متوجه میشوند. مثال میزنم. اگر کتابی راجع به فلسفه کانت منتشر شود و اسم من هم روی جلد کتاب باشد، اصلاً احتیاجی نیست کسی تقلب من را کشف کند. هر کسی که من را بشناسد میداند که من اصلاً با فلسفه آشنایی ندارم و نمیتوانم راجع به فلسفه کانت کتاب بنویسم. اما وقتی جامعه دانشگاهی اساساً روی این مسائل حساس نیست ممکن است شخصی با چنین کتابی استادیاریاش را هم تبدیل به دانشیاری کند. من البته چون بیرون از دانشگاه هستم و کار پژوهشی انجام میدهم کسی هم خیلی جرأت نمیکند مطالب ما را استفاده کند. اما در یک مورد مرکز مطالعات زنان دانشگاه تهران تحقیقی را به من سفارش داده بودند. البته قرارداد به نام خانم من بود. به نام من نبود. دلیلش هم آن بود که در نوشتن قرارداد به نام من احتیاط میکنند. همه کسانی هم که با من کار میکنند میدانند که اساساً پژوهشهای من به گونهای نیست که بخواهد تحت ریاست کسی باشد. البته میتواند ناظر داشته باشد و ناظر هم طبق قانون نظراتش را ابراز میکند. بر همین اساس من معمولاً پژوهشهایم مال خودم است و ممکن است یک همکار یا دوستی داشته باشم اما کسی نیست که جرأت کند و پژوهش من را به نام خودش بزند. متأسفانه این پژوهش را که در مورد «مطالعه ابعاد جنسیتی برنامه سوم و چهارم توسعه و میزان تحقق اهداف جنسیتی در برنامه سوم» بود، بعداً کارفرمای آن یعنی رئیس وقت مرکز آن را به نام خود را منتشر کرد. این برای من بسیار عجیب بود که کارفرمای پروژه آن را به نام خود منتشر کرد. چون به هر حال کارفرما که خود مجری پروژه نیست و باید پروژه را به مجری واگذار کرده باشد. کل ماجرا را با جزئیات نوشتهام و بزودی در کانالم قرار میدهم. بهتر است به آنجا مراجعه شود.
* در مورد ماجرای حکمیتی که در این پرونده رخ داده است و این روزها برخی اسناد آن را منتشر کردهاند توضیح میدهید. به خصوص که از سه نفری که میبایست آن نامه را امضا کنند، آقای دکتر کوثری نامه را امضا نکردهاند و به نظر میرسد همان زمان هم اختلافاتی وجود داشته است.
داورها دو نفر بودند و رئیس دانشکده بدون اختیار و اجازه وارد داوری شده است. داور من هم دیده کل ماجرا بازی است کنار کشیده. شرح ماجرا و ایمیلهای ارسالی را در همین گزارشی که گفتم آوردهام. آن نامه مورد نظر شما بهترین دلیل بر فساد نظاممند دانشگاهی در امر تقلب است.
* به طور کلی تحلیل شما از مطرح شدن این مسائل توسط یک جناح که خودش مشخصاً هیچگاه به استانداردهای جهان علم و پذیرفتن استقلال دانشگاه پایبند نبوده و همواره پای نهادها و ارزشهای غیر دانشگاهی را به دانشگاه باز کرده و مسبب تبعیض سیستماتیک در دانشگاه شده، چیست؟
به نظرم این نعل وارونه است که برخی میزنند. البته در همه جناحها افراد سالم و متقلب وجود دارد مثلاً تا حالا نشنیدهام که آقای دکتر کچوییان یا آقای دکتر شجاعیزند از این موارد داشته باشد چون آنان برای خودشان اعتبار بیشتری قائل هستند که چنین اقدامات ناروایی کنند. در میان استادان این طرف موارد تقلب علمی هست باید مساله را سیاسی نکرد و از موضع اخلاق علمی و خطری که دانشگاه را تهدید میکند به مساله نگاه کرد.
* شما فکر میکنید آئین نامهای که در هیئت دولت برای جلوگیری از سرقت علمی تنظیم شده برای جلوگیری از چنین فرآیندهایی تأثیرگذار خواهد بود؟
من در جریان جزئیات آنچه تصویب شده نیستم اما کلاً قانون و آئیننامه، شکل مکتوب یک اراده باید باشد. مثلاً من و شما میخواهیم با هم مصاحبه کنیم برای آن یک آئیننامه مینویسیم. اما قبل از اینکه آئیننامه را بنویسیم ارادهای به انجام این مصاحبه شکل گرفته که نیاز به نگارش آئیننامه در پی آن پیدا شده است. اگر آن اراده وجود نداشته باشد هر چه بنویسیم انجام نخواهد شد. لذا آئیننامه اهمیتی ندارد. آنچه مهم است این است که آیا چنین ارادهای در ساخت دولت در جایی شکل گرفته است یا نه؟ اگر چنین ارادهای در ساخت دولت وجود داشته باشد اصلاً وضع به اینجا نخواهد رسید. اصل این ضوابطی که دولت یا شورای عالی انقلاب فرهنگی وضع کردهاند که حتماً باید مثلاً مقالات بینالمللی برای ارتقا وجود داشته باشد، همه خالی کردن علم از محتوای واقعی آن است. هیچ جای دنیا اینچنین نیست. جاهایی هم که چنین قواعدی وجود دارد اولاً آن محتوا شکل گرفته بعد قالب آن را تنظیم کردهاند. مثلاً همه جای دنیا دادن مدرک وجود دارد اما اول علم را آموزش میدهند بعد معادل این علم مدرک را صادر میکنند. اما ما از مدرک شروع کردهایم و فکر میکنیم صدور مدرک همان علم است. این آئیننامهها را هم باید در همین چارچوب تحلیل کرد. ما باید اول آن اراده را داشته باشیم. بگذارید مثال دیگری بزنم. ما هم قانون و هم آئین نامه انتشار آزاد اطلاعات را در کشور داریم. اما کسی اصلاً به آن توجه نمیکند چون ارادهای پشت آن وجود ندارد.
نمونهای دیگر و از زاویه دیگر از تبعیض و فساد موجود در دانشگاهها مثال بزنم. میدانم که برخی از آنان ممکن است ناراحت میشوند. تبعیضی که در کنکور برای فرزندان اعضای هیئت علمی وجود دارد، کار بسیار زشتی است. اما یک نفر از این افراد پیدا نمیشود به این مسئله اعتراض کند. اصلاً مگر میشود در حوزه علم و دانش چنین تبعیضهایی روا داشت؟ از تخصیص این امتیازات برای سایر موارد هم مخالفم. نه اینکه بگویم به آنها کمک نشود. به آنها کمک شود که مدرسه خوب بروند و آموزش خوب ببینند تا بتوانند در مسابقه شرکت کنند و برنده شوند. مجانی به آنها آموزش درجه یک بدهند. این ایرادی ندارند. اما در مسابقه باید همه موقعیت برابر داشته باشند. اما یک نفر از اعضای هیئت علمی به این تبعیض اعتراض نمیکند و اینگونه حق بقیه ضایع میشود. سیستمی که این چنین نسبت به تبعیض بی تفاوت است در حوزههای دیگر هم ورود نمیکند. هر چند افرادی را میشناسم که فرزندانشان را به گونهای تربیت کردهاند که حاضر به استفاده از این امتیاز ناموجه نشدهاند.
منبع: ایسنا
دیدگاه تان را بنویسید