کد خبر: 336302
|
۱۳۹۸/۰۶/۱۱ ۱۴:۳۰:۰۰
| |

جوان‌ترین زن کارآفرین سال ۹۸ در گفت‌و‌گو با «اعتمادآنلاین»:

آرزو دارم روی جلد مجله وُگ بروم/ در تهران دوره دیدم اما دلم می‌خواست ایده‌ام را خرج رشد زاهدان کنم/ زنان خیلی وقت است راه‌شان را پیدا کرده‌اند/ با چرخ‌خیاطی مادربزرگم شیفته دوختن شدم/ وقت آن رسیده که زنان دنیا را جای قشنگ‌تری کنند/ آرزو دارم لباسی طراحی و

هر روز، داخل صندوق سراغ پارچه‌های رنگی می‌گشت و بدون اینکه چیزی از اصول دوخت‌و‌دوز بداند چیزهایی را به هم وصل می‌کرد. غزل شاید آن روز نمی‌دانست که در 26 سالگی به عنوان کارآفرین برتر کشوری معرفی می‌شود، اما همان روزها رویایش را همراه همان پارچه‌ها بافت. رویایی که حالا می‌خواهد روی جلد مجله «وُگ» برود.

آرزو دارم روی جلد مجله وُگ بروم/ در تهران دوره دیدم اما دلم می‌خواست ایده‌ام را خرج رشد زاهدان کنم/ زنان خیلی وقت است راه‌شان را پیدا کرده‌اند/ با چرخ‌خیاطی مادربزرگم شیفته دوختن شدم/ وقت آن رسیده که زنان دنیا را جای قشنگ‌تری کنند/ آرزو دارم لباسی طراحی و
کد خبر: 336302
|
۱۳۹۸/۰۶/۱۱ ۱۴:۳۰:۰۰

اعتمادآنلاین| ‌ نیلوفر حامدی- نوجوان بود که چرخ‌خیاطیِ جهیزیه مادرش را دید. چرخی که از 2 نسل قبل‌تر و از مادربزرگش به ارث رسیده بود. سراغ صندوق رفت و 2 شال رنگی را برداشت. بدون اینکه بداند چطور کار کند شال‌ها را به هم دوخت. خوشش آمده بود و همین کار به زودی برایش تبدیل به عادتی شیرین شد. هر روز، داخل صندوق سراغ پارچه‌های رنگی می‌گشت و بدون اینکه چیزی از اصول دوخت‌و‌دوز بداند چیزهایی را به هم وصل می‌کرد. غزل شاید آن روز نمی‌دانست که در 26 سالگی به عنوان کارآفرین برتر کشوری معرفی می‌شود، اما همان روزها رویایش را همراه همان پارچه‌ها بافت. رویایی که حالا می خواهد روی جلد مجله «وُگ» برود.

غزل بختیار پاکزاد فقط 26 سال دارد، اما نه تنها برند و شرکتش را راه انداخته، بلکه به عنوان یکی از کارآفرینان برتر کشور هم معرفی شده است. دختری از شهر زاهدان که می‌گوید: بعد از دوره‌هایی که در تهران دیدم به شهرم برگشتم. اگر من برنگردم، پس چطور شهرم رشد کند؟

گفت‌وگوی اعتمادآنلاین با این کارآفرین جوان را در ادامه می‌خوانید:

*کار طراحی و دوخت لباس از چه روزی برایت رنگ‌و‌بوی جدی گرفت؟

چهار سال پیش وقتی 23 سالم بود برای شرکت در یک دوره خیاطی در تهران ثبت‌نام کردم. آن روزها تصمیمم را گرفته بودم و دوست داشتم در حوزه مد و طراحی لباس فعالیت کنم و می‌خواستم راهم را با قدرت طی کنم. به کلاس دوخت و الگوسازی در یکی از مطرح‌ترین برندهای این رشته در تهران رفتم. بعد از اینکه دوره کلاسم به پایان رسید، به شهرم زاهدان برگشتم تا کار خودم را راه بیندازم، اما راحت نبود. صفحه‌ای در اینستاگرام ساختم و شروع به نشر طراحی‌هایم کردم. بعد از مدتی دیدم یکی از برندهای مطرح لباس در تهران فراخوان جذب طراح داده است. نمونه‌هایم را فرستادم و تایید شدم. به همین دلیل دوباره به تهران برگشتم و مدتی در آنجا کار کردم، اما دلم می‌خواست برند خودم را در شهر خودمان داشته باشیم. همین شد که باز به زاهدان برگشتم.

*اما کارت به همین‌جا ختم نشد و برند خودت را طراحی کردی.

از شهریورماه سال گذشته به طور جدی کار خودم را در شرکتم آغاز کردم. با حمایت پارک علم و فناوری زاهدان، که ارگانی دولتی است، خانه طراحی و خلاقیت پریوار بلوچستان را راه‌اندازی کردم. واژه پریوار را به این دلیل انتخاب کردم که نوعی از سوزن‌دوزی استان ماست. هنری که بیش از 800 سال در ایران سابقه دارد؛ یعنی قبل از ورود اسلام به کشور ما.

غزل بخیتار

*این استعداد را چه کسی در تو کشف کرد؟ چطور به این نتیجه رسیدی که طراحی لباس را دوست داری و مستعد هم هستی؟

از بچگی شیفته نقاشی کشیدن بودم. تمام کتاب‌های درسی‌ام نقش چشم و ابرو بود. دبیرستانی که بودم رتبه دوم کاریکاتور کشوری را کسب کردم. تا اینکه یک روز چرخ‌خیاطی مادرم را که از مادربزرگ به ارث برده بود گوشه خانه دیدم. برایم جذاب بود. 2 تا شال را برداشتم و شبیه پانچو به هم دوختم. خیلی خوشم آمد. مادرم هم که دید تشویقم کرد. کم‌کم برایم تبدیل به سرگرمی شد. پارچه‌های مختلف را از صندوق برمی‌داشتم و می‌دوختم. بدون اینکه اصولش را بدانم. همین شد که مادرم حمایتم کرد و گفت تو باید با این‌ همه علاقه دوره حرفه‌ای خیاطی ببینی.

*طراح لباس در ایران کم نیست. به ویژه در سال‌های اخیر بیشتر هم شده است، اما چطور کارت را ارتقا دادی و از دیگران متمایز کردی؟

سبک هنری من به خاطر ابداع و خلاقیت ویژه‌ای که داشت خیلی به چشم آمد. ما در لباس‌هایمان پارچه‌های سوزن‌دوزی را با پارچه‌های مدرن تلفیق می‌کنیم. همچنین به جای اینکه از پارچه‌ها به طور مجزا استفاده کنیم، با تکنیک چهل‌تکه و بر اساس یک نرم‌افزار کامپیوتری ویژه آنها را طراحی می‌کنیم و سپس می‌دوزیم. از بعد هنری، ما تنها شرکتی هستیم که در این استان، سبک پست‌مدرن را وارد دوخت و پارچه و طراحی لباس و مد کرده‌ایم.

غزل بختیار

*حالا این شرکت با مدیر جوانش چند نفر نیرو دارد؟

از همان شهریورماه پارسال شرکت من کاملاً روند جدی به خود گرفت. در حال حاضر سه مدرس، سه خیاط، 2 عکاس و چهار مدل به همراه خودم در شرکت کار می‌کنیم. به زودی یعنی در همین مهرماه قرار است سایت‌مان هم بالا بیاید و پس از آن افراد بیشتری را جذب خواهیم کرد. کلاس‌های آموزشی طراحی لباس را مدت زیادی نیست که راه‌ انداخته‌ایم، اما هر دوره‌اش 15 نفر هنرجو دارد که این موضوع هم برایمان خیلی باارزش است، چون در صورت لزوم می‌توانیم در آینده آنها را هم جذب کنیم.

*روزهای تحصیل در دانشگاه هیچ‌وقت فکر می‌کردی راهت این‌قدر تغییر کند؟ چه شد که فهمیدی ادامه دادن دانشگاه ضامن رشدت نیست؟

دوره لیسانس گرافیک خواندم. نقاشی می‌کردم و چند نمایشگاه هم گذاشتم، اما می‌دانستم که راهم عوض می‌شود. پس از آن در رشته طراحی لباس کنکور دادم و قبول هم شدم، اما همان زمان با کلاس‌های یکی از خیاطان مطرح تهرانی آشنا شدم و ترجیح دادم جای اینکه 2 سال در دانشگاه درس بخوانم، فعلاً انرژی‌ام را روی یاد گرفتن کارهای تجربی بگذارم.

غزل بختیار

*عموماً افرادی که به تهران می‌آیند برگشت به شهرشان برایشان کار راحتی نیست. در واقع راه بزرگ‌ شدن را در همین شهرهای بزرگ می‌بینند. چطور حاضر شدی دوباره به شهرت برگردی؟ نگران نبودی که شکست بخوری؟

از همان روزی که به تهران رفتم می‌دانستم که نمی‌خواهم کارم را آنجا ادامه دهم. دوست داشتم برای شهر خودم و مردمش کار کنم. آدم‌های زیادی در تهران هستند که توان این کار را دارند، اما در شهر و استان من شاید این ظرفیت کمتر باشد. به همین دلیل هم دلم می‌خواست اگر چیزی بلدم، در خدمت مردم شهر خودم بگذارم. چون منی که ایده هم دارم اگر بروم، دیگر شهرم چطور رشد کند؟

از طرف دیگر خیلی برایم مهم بود که نگاه منفی مردم به استان سیستان‌و‌بلوچستان و شهر زاهدان را تغییر دهم. اینجا پر از زیبایی است؛از مردم گرفته تا طبیعت، اما ساکنان سایر شهرها و به ویژه شهرهای بزرگ مثل تهران از استان ما فقط قاچاق و عبدالمالک ریگی را می‌شناسند. یکی از بزرگ‌ترین اهداف من این بود که این نگاه را تغییر دهم و به مردم ایران بگویم در شهر ما مد و زیبایی هم پررنگ است.

غزل بختیار

*در مسیر کارت سدی نبود؟ مانعی که آزارت دهد و متوقفت کند.

من خوش‌شانس بودم که چنین مشکلاتی نداشتم. خانواده‌ام به ویژه مادرم به شدت حمایتم کردند و از همان لحظه اول می‌گفتند که دنبال آرزوهایم بروم. نمی‌گذاشتند کسی در کارم دخالت کند و همیشه حامی‌ام بودند. می‌دانم که این شرایط برای همه مهیا نیست.

*سقف رویاهایت در این کار تا کجاست؟ به کجا برسی دیگر از خودت کاملاً راضی خواهی بود؟

دوست دارم به یک طراح بین‌المللی تبدیل شوم. نمایشگاه‌های خارج از ایران داشته باشم و نمایشی از مدل‌های ایرانی با پارچه‌ها، دوخت‌ها و طراحی‌های ایرانی را به دنیا نشان دهم. یکی از رویاهایم این است که با هنرم روی جلد مجله «وُگ» بروم و برای آدم‌های بزرگ لباس طراحی کنم.

*دوست داری برای چه کسانی لباس طراحی کنی؟

مثلاً دلم می‌خواهد در ایران برای خانم مهتاب کرامتی و آقای همایون شجریان لباس طراحی و به آنها هدیه کنم، اما حیف که راه دسترسی به آنها ندارم.

*فکر می‌کنی امکان تحقق این رویاها برایت وجود خواهد داشت؟

اگر حمایت باشد البته که می‌توانم؛ مثلاً من از طرف خانواده حمایت شدم. اگر اطرافیان هم حرفی می‌زدند که چرا دخترت را به شهر دیگری می‌فرستی، خانواده‌ام توجه نمی‌کردند. از طرف دیگر پارک علم و فناوری هم تسهیلاتی داد، اما این حمایت‌ها تازه زمانی رو می‌شود که خود آدم برای اینکه نامی پیدا کند بجنگد و تلاش کند. خانواده‌ها باید از جوانان حمایت کنند. زمانی بود که خانواده‌ها نمی‌گذاشتند یک دختر به شهرهای مختلف برود و خودش و توانایی‌هایش را پرورش دهد. اما حالا این فشارها کمتر شده است. من ظرف کمتر از یک‌ سال شرکتی راه‌اندازی کردم و بیش از 10 نفر را در یک فضای 50 متری شاغل کردم. هرچه فضای بیشتری برای کار وجود داشته باشد، قطعاً این عدد هم افزایش خواهد یافت.

غزل بختیار

*دختران زیادی مثل تو رویاهای بزرگ دارند. چه حرفی با آنها داری؟

زمانی در این استان زنان هیچ حقی نداشتند؛ به معنای واقعی کلمه جنس دوم بودند. الان شاید در برخی مناطق دورتر از مرکز داستان‌های غم‌انگیزی شنیده شود، اما زنان استان و شهر من مدت‌هاست دنبال حق‌شان هستند. تلاش می‌کنند و برای به دست‌ آوردن تک‌‌تک خواسته‌هایشان می‌جنگند. می‌دانند که راه سختی در پیش دارند، اما خسته نمی‌شوند و دیگر به هیچ زوری در خانه‌ها نمی‌مانند. به نظرم این عصر، عصر زنان است. زنانی که می‌خواهند دنیا را جای بهتری کنند.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها