اندر خم یک نگاه؛ نگاه ایرانیان به مهاجران افغانستانی
در یادداشت "تهدید امنیتی مهاجران افغانستانی؛ از افسانه تا واقعیت" با تکیه بر نظریه امنیتی مکتب کپنهاک، چنین استدلال شد که موضوع مهاجران افغانستانی بیش از آنکه "تهدید امنیتی" باشد، "امنیتی سازی" شده است و بیش از آنکه در واقعیت "تهدید" باشند، نگرش و ذهنیت "تهدید" به آنها روا داشته شده است.
اعتمادآنلاین| در یادداشت پیش روی به این موضوع میپردازم که چرا نگاه جامعه ایرانی نسبت مهاجران افغانستانی، علیرغم "سرچشمههای مشترک" و "یگانگیهای فرهنگی"، غالبا نگاهی از بالا به پایین یا نگاه فرادست به فرودست است؟! مطالعه کتاب "زبان، منزلت و قدرت در ایران" اثر ویلیام بیمن (ترجمه رضا مقدمکیا، نشر نی) و همچنین "قبله عالم" گراهام فولر (ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز) با توجه به موضوع یادداشت پیش روی، پیشنهاد میشود.
چگونگی تعامل و ارتباط افراد و گروههای هویتی در درون جامعه، ریشههای عمیقی در "تصورات قالبی" (stereotypes) و "نحوه نگاه"شان به یکدیگر دارد. به طوری که میتوان گفت؛ آنچه در "تعامل اجتماعی" اهمیت دارد، نوع کاری که انجام میشود نیست، بلکه درک و تصوری است که از آن وجود دارد.
همه ما در برخورد و مواجهه با افراد، اقوام، ملیتها، حکومتها، سازمانها و غیره با همین کلیشهها و انگارهها به سراغشان میرویم که صرفا بر اساس دادهها، شناخت و تجربه محدود به اخذ نتایج کلی میپردازند. ریشه بسیاری از تنشها و تنازعات کلامی و رفتاری گروههای هویتی در یک جامعه نیز به همین امر بر میگردد، که یک نمود بسیار ساده و همگانی آن را میتوان در جوکها و لطیفههای اقوام نسبت به یکدیگر در جامعه به وضوح مشاهده کرد.
نگاه و تصور قالبی جامعه ایرانی، اعم از مردم و نظام حاکمیتی به مهاجران افغانستانی، در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی و امنیتی، نگاهی توام با سیاهنمایی و بزرگنمایی بوده است. مسلما در این زمینه "رسانهها" نقش اساسی را داشتهاند، متاسفانه در این زمینه نه تنها خوش ندرخشیدند، چه بسا نقش مخربی نیز از خود به جای گذاشتهاند. تصویری که از مهاجران افغانستانی، توسط اصحاب رسانه در فیلمها و سریالهای تلویزیونی، خبرگزاریها و روزنامهها به جامعه ایرانی نشان داده شده است، در شکلگیری یک نگاه بالا به پایین یا نگاه فرادست به فرودست نسبت به مهاجران افغان نقش کلیدی داشته است. از اینکه مهاجران افغانستانی را فقط میتوان در سوژه صفحه حوادث و جرائم خبرها یافت یا فقط برای استهزا و سوژه خنده بهعنوان "شنبه" و "چهارشنبه" در تلویزیون میبینیم، دیگر حکایت مفصل داستان را بخوانید.
عامل دیگری که در این زمینه میتوان بدان پرداخت و گراهام فولر در کتابش آن را ریشهیابی کرده و توضیح داده است، "نخوت فرهنگی" ایرانیان است. وجود تاریخ کهن چند هزارساله، تشکیل اولین و قدرتمندترین امپراطوری در جهان باستان و روایت تاریخ به صورت یک حماسه مستمر غرورآفرین، خواه ناخواه این احساس نیرومند غرور ملی را در یک ایرانی به وجود میآورد که نسبت به سایر فرهنگها و کشورها، "استیلای فرهنگی" دارد و نسبت به همه همسایگان، دوستان و دشمنان، بدون هیچ تردیدی ایران در جایگاه مهتری قرار دارد. فقط کافی است به ذهنیتهای یک ایرانی نسبت به کشورهای مختلف که در مقام مقایسه بیان میکند یا بدان واکنش نشان میدهد، توجه کرد.
فارغ از مباحث پر طمطراق و پر از از اغراق و مبالغهای که در تاریخ معاصر منطقه در جریانات مختلف "ملتسازی" و "ملیگرایی" همچون "پان عربی"، "پان ترکی"، "پان پشتونی" و غیره به وجود آمد، چنانچه "ایران" را صرفا با خطوط سیاسی مرزی فعلی آن در نظر بگیریم، آنچنان چیزی برای بالیدن و افتخار به تاریخ و تمدن گذشته آن باقی نمیماند.
موضوع مهم دیگری که در این زمینه باید بدان اشاره شود و بیشتر رنگ و بوی اقتصادی دارد این است که جایگاه اقتصادی به خصوص منبع و میزان درآمد افراد است که تعیین میکند فرد در موضع فرادست قرار بگیرد یا فرودست. ضربالمثل "آستین نو، بخور پلو" به خوبی بازگوکننده نقش عنصر اقتصادی در نحوه تعاملات اجتماعی است. در این زمینه تنها با یک جستجو در اینترنت درباره "مشاغل مجاز" مهاجران افغانستانی، میتوان پی برد که اوضاع از چه قرار است. نکته جالب در این زمینه این است که همواره دولتمردان جمهوری اسلامی، فارغ از اینکه به کدام جناح سیاسی تعلق داشته باشند، از دیوار کوتاه مهاجران افغانستانی برای توجیه ضعف و ناکارآمدی برنامههای اقتصادیشان بهره بردهاند و مشکلات اقتصادی را به گردن آنها انداختهاند.
رضا عطایی (کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران)
دیدگاه تان را بنویسید