سیدجمال هادیان طبائی زواره، کارشناس فرهنگی، در یادداشتی مطرح کرد:
مشاهیر هم میشکنند، از تختی تا نامداری
سیدجمال هادیان طبائی زواره، کارشناس فرهنگی، در یادداشتی نوشت: انتحار افراد مشهور در جهان تاریخ طولانی دارد، از آدولف هیتلر گرفته تا مرلین مونرو و رابین ویلیامز. در کشور ما هم افراد مشهوری که دست به انتحار زدهاند کم نیستند و خود فهرستی دارند که مجال بیان آن در اینجا نیست اما مشهورترین آنها در سالهای پیش از انقلاب مرحوم غلامرضا تختی و صادق هدایت و یکسال گذشته شیده لالمی، روزنامهنگار صاحبسبک و آزاده نامداری، مجری خوب و دوستداشتنی تلویزیون بودهاند.
اعتمادآنلاین| سیدجمال هادیان طبائی زواره، کارشناس فرهنگی- انتحار افراد مشهور در جهان تاریخ طولانی دارد، از آدولف هیتلر گرفته تا مرلین مونرو و رابین ویلیامز. در کشور ما هم افراد مشهوری که دست به انتحار زدهاند کم نیستند و خود فهرستی دارند که مجال بیان آن در اینجا نیست اما مشهورترین آنها در سالهای پیش از انقلاب مرحوم غلامرضا تختی و صادق هدایت و یکسال گذشته شیده لالمی، روزنامهنگار صاحبسبک و آزاده نامداری، مجری خوب و دوستداشتنی تلویزیون بودهاند. پاسخ تخصصی به این سوال که ریشه افزایش انتحار در جامعه به طور عام(طبق آمار در سال 99 روزانه به طور متوسط 15 خودکشی در کشور ثبت شده است) چیست، وظیفه روانشناسان و جامعهشناسان است و در حیطه تخصص من نیست اما از منظر افکار عمومی و رسانهای چند نکته قابل تامل است؟
نکته اول آنکه توقع رعایت حریم خصوصی درباره افراد مشهور توقع بجایی نیست! همانگونه که افراد مشهور معتقدند هر چه دارند از توجه و حمایت مردم دارند همانگونه هم زندگی شخصی آنها در اتاق شیشهای و زیر ذرهبین میلیونها طرفدار قرار دارد و اصولاً نباید از این موضوع گلهمند باشند. مشهور بودن با همه مزایایش عواقبی پذیرفته شده دارد و مهم این است که شخصیت مشهور چقدر توان ایجاد توازن و مدیریت این وضعیت را داشته باشد.
البته نکته مهم دیگری را نیز نباید از نظر دور داشت و آن اینکه به دلیل سستی و ضعف فرهنگ عمومی در ایران فشار افکار عمومی و استمرار تجسس در جزییات زندگی افراد مشهور بسیار بیشتر از سایر جوامع است و این فرهنگ گاهی زندگی شخصی افراد مشهور را مختل میکند.
فشار خانواده، فشار افکار عمومی، فشار رسانهها و فضای مجازی و فشار نهادهای حاکمیتی، فشارهای رایج بر افراد مشهور است. چنین فشارهایی با وقوع بحرانی هر چند کوچک در کار یا زندگی افراد مشهور مضاعف میشود و عرصه را بر آنها تنگ میکند و این یعنی پدید آمدن زمینه انزوا و افسردگی و زمینگیر شدن یک شخصیت مشهور.
در این میان، تجسس و اعمال محدودیتهای نهادهای رسمی در زندگی شخصی و کاری افراد مشهور و گره زدن سبک زندگی آنها با مسائل سیاسی اعتقادی بیش از سایر مسائل زندگی شخصی و کاری مشاهیر را تحت تاثیر قرار میدهد.
مرحوم غلامرضا تختی نمونه بارزی از افراد مشهوری بود که در اثر چنین فشارهایی دست به انتحار زد. بسیاری از نخبگان ایرانی از استادان و دانشجویان دانشگاهها، ورزشکاران و هنرمندان در چند دهه گذشته دچار چنین وضعیتی بودهاند، وضعیتی بغرنج که مستقیم و غیرمستقیم بر وضعیت روحی و آتیه آنها اثر گذارده است.
ممنوعیت و محدودیت تصویر، احضار و بازخواست و هشدار، منع تحصیل، منع اخذ هر نوع مجوز یا انعقاد قرارداد کاری، منع دعوت به مجامع یا رقابتهای علمی، فرهنگی و ورزشی و منع ورود به یا خروج از کشور همه درها را بر یک ذهن خلاق و ماجراجو یا یک فرد صاحب مهارت میبندد و پرندهای را در قفس زندانی میکند. حالا فرض کنید فرد مشهوری اراده و توان تحمل چنین محدودیتهایی را نداشته باشد و نتواند خودش را با چنین شرایط وحشتناکی وفق دهد بیتردید کمرش میشکند، منزوی و گوشهگیر و بدحال و افسرده میشود و حتی ممکن است دست به انتحار بزند.
رفتارهای نابخردانه ما(نهادهای رسمی فرهنگی رسانهای، نظارتی و حراستی) در بروز و ظهور چنین وضعیت بغرنجی برای بسیاری از مشاهیر معاصر انکارناپذیر است.
امروز هم بسیاری از افراد مشهور اعم از هنرمندان و ورزشکاران در کشور ما تحت فشار چنین نهادهایی قرار دارند. نگاه کنید به وضعیت زندگی برخی از ورزشکاران حرفهای مثل هادی چوپان، قهرمان بیبدیل زیبای اندام ایران، چند بانوی ورزشکار حرفهای، چند مجری مشهور از جمله عادل فردوسیپور، فرزاد جمشیدی، سیدجواد یحیوی، محمود شهریاری، ژیلا صادقی و سیدمحمد سادات اخوی؛ چند هنرمند و بازیگر مشهور که از بردن نامشان معذورم و البته چند هنرمندی که بیش از چهار دهه است به دلیل آنکه یک روزی در چند فیلم فارسی ایفای نقش کردهاند یا اجرایی نامنطبق با اصول ما داشتهاند در پشت مرزهای ایرانی که عاشقش هستند گیر افتادهاند و حتی نمیتوانند در خاکی که از آن برخاستهاند دفن شوند!
اگر فرد هنرمند یا ورزشکار یا اهل تحقیق و دانشی یک روزی در اثر خامی یا جوانی حرفی زده که به مذاق ما خوش نیامده! یا لباسی پوشیده که ما آن را دوست نداشتهایم! یا جایی رفته که باب طبع ما نبوده! نباید کینهاش را به دل بگیریم و تحقیرش کنیم، طرد و تحدیدش کنیم، عذابش دهیم و مثل زندهیاد حبیب دقمرگش کنیم! بلکه قاعده عقلی آن است که حالا که می خواهد باز گردد با بزرگی و رأفت و بخشش بپذیریمش، تفقدش کنیم و زیر پر و بالش را بگیریم و او را از خود بدانیم.
خداوند تبارک و تعالی بخشنده و ستارالعیوب است چرا ما که بندگان ناچیز اوییم خطاپوش و بخشنده نباشیم. عزت و ذلت دست خداست نه بندگان مغرور و متکبری چون ما. محدودیتهای بیدلیل یا با دلایل قابل اغماض، آب آهکی است بر ریشه وحدت و همدلی در کشور و سست کننده ریشههای فرهنگ ملیآیینی. بیاییم در رفتار و گفتار و دیدگاهمان تجدیدنظر کنیم. بیاییم به جای تعصب کور به مغز و محتوای قرآن و عترت و آموزههای ائمه اطهار(ع) توجه کنیم. قدر مشاهیرمان را بدانیم، از خطاهای جزیی و احتمالی چشم بپوشیم، حافظ آبروی هموطنانمان باشیم و به جذب حداکثری فکر کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید