جور زندگی محیطبانان را خانوادههایشان میکشند
برای کسانی که به تصاویر نگاه میاندازند محیطبانی از ایدهآلترین مشاغل است و برای کسانی که یکی دو روز با محیطبانان همراه شدهاند در زمره سختترین آنهاست.
اعتمادآنلاین| محیطبان احمدرضا محسنیپور، 38 ساله با 19 سال سابقه کار! 9 سال در کرکس نطنز و 10 سال در کلاهقاضی.
به گزارش روزنامه اعتماد، سه روز خانه است و سه روز دیگر به همراه سه همکارش در حال شیفت و گشتزنی در پارک.
کلاهقاضی سه پاسگاه دارد و در هر کدام چهار محیطبان همزمان شیفت میدهند تا بتوانند پوشش و اشراف کاملی بر منطقه داشته باشند. آن روز جزو شیفتهای محیطبان محسنیپور بود، همان روز چهارشنبه 29 اردیبهشت که مدیران برنامهریزی کرده بودند خبرنگاران صداوسیمای استان اصفهان صبح زود ساعت حوالی 7 به منطقه بیایند و با ایرج حشمتی مدیرکل استان با موضوع روز جهانی تنوع زیستی مصاحبهای داشته باشند.
ایرج حشمتی از مدیران دست به قلم محیطزیست است که در روزنامههای استانی هم یادداشت مینویسد، آن روز صبح ساعت 9 که به سرمحیطبانی لاشتر میرسیم در این باره خودش توضیح میدهد و میگوید از بازخوانی یادداشتهایی که به رسانهها داده لذت میبرد.
قرار است آن صبح چهارشنبه روزهای آخر اردیبهشت او رو به دوربینهای تلویزیون جلوی معادنی که در حال برداشت هستند مصاحبهای درباره اهمیت تنوع زیستی داشته باشد، از این روست که رضا نامدار رییس پارک ملی و پناهگاه حیاتوحش کلاهقاضی از ما میخواهد به جای صبح زود و حوالی طلوع آفتاب ساعت 9 به پاسگاه برویم. البته با تاخیری که خبرنگاران صدا و سیما دارند ما اندکی زودتر از آنها در پاسگاه هستیم.
کلاهقاضی در جنوب شرق اصفهان قرار گرفته، گرچه در داخل آن سکونتگاه انسانی وجود ندارد اما اطرافش پر از مزرعههایی است که آهوها را به سمت خود میکشد و همین امر موجب شده محیطبانان با وسواس بیشتری مراقبت از پارک را انجام دهند. در کلاهقاضی رشته کوههای کلاهقاضی و شیدان وجود دارد و نامش را از بلندترین قله آن که شکلی متفاوت داشته و شبیه کلاهقاضی است، گرفتهاند.
کلاهقاضی از سال 1346 منطقه قرق اعلام شد، دو سال بعد بخشی از آن پارک ملی و بخش دیگر منطقه حفاظت شده نام گرفت اما در سال 54 بخش پارک در سطح پناهگاه حیاتوحش پایین آمد و 15 سال بعدتر بخش حفاظتشده هم آزاد اعلام شد.
در سال 1376 بود که بالاخره با ارتقای درجه حفاظتی، کلاهقاضی نام پارک ملی را به خود گرفت. آن روز که ما برای گرفتن تصویر و گزارش به این پارک رفتیم به گفته محیطبان محسنیپور به واسطه باران هفته گذشته دیدن کل و بز دشوار بود، آنها ترجیح میدادند به جای پایین آمدن از صخرهها به همان منابع آبی اندکی اکتفا کنند که از آب باران هفته پیش بهجا مانده بود.
مسیر ما در امتداد جاده ادامه داشت، تنها مزرعههایی بودند که بین ما فاصله میانداختند، همان مزرعههایی که آهوها سراغشان میآیند و همین احتمال شکار آنها را بالا میبرد و محسنیپور و همکارانش را به تلاشی مضاعف وامیدارد. در حالی که نگاه همه به اطراف است مبادا پرنده، خزنده، جونده یا سمداری از نگاهشان مخفی بماند بحث درباره شغل محیطبانی و مصایب آن آغاز میشود.
محیطبان محسنیپور 38 ساله آن وقت که 19 ساله بوده به واسطه علاقهاش به حیاتوحش و محیطبانی سراغ این شغل رفته، با این حال معتقد است شرایط کاری محیطبانان باعث میشود خانوادهشان جور زندگی آنها را بکشند، او ازدواج نکرده و اگر به عقب برگردد شاید شغل دیگری اختیار کند، این شاید البته برای بسیاری از صاحبان مشاغل صدق میکند، برای کسانی که با عشق و علاقه وارد عرصهای شدهاند و فکر میکنند در آن تحلیل رفتهاند.
محیطبانی هم همینطور است، برای کسانی که به تصاویر نگاه میاندازند محیطبانی از ایدهآلترین مشاغل است و برای کسانی که یکی دو روز با محیطبانان همراه شدهاند در زمره سختترین آنهاست.
هر روز گشتزنی در منطقه با ماشینهایی که به سرعت فرسوده میشوند و در هزینه کردن برای بنزینشان باید وسواس به خرج داد، در کنار آن سر و کار داشتن با دامداران، کشاورزان، شکارچیان، جویندگان گنج، گردشگران، معدنکاوان و... همین موضوع هم باعث میشود اغلب محیطبانان ترجیح دهند شغلهای دفتری داشته باشند تا هم در کنار خانواده باشند و هم این سختیها را تحمل نکنند.
درگیری مسلحانه با شکارچیان بخش دیگری از کار محیطبانی است. محیطبان محسنیپور هم در این 19 سال بارها با این مساله مواجه شده و شانس آورده که تاکنون صدمه ندیده، یک بار که با محیطبان خاکسار در کلاهقاضی گشتزنی میکرد متوجه حضور متخلفها شدند، آنها راه را به رویشان بستند. فرمان ایست دادند اما متخلفها حین فرار شروع به تیراندازی کردند و محیطبان خاکسار از کمر به پایین تیر خورد.
بار دیگر هم محیطبان افشاری همراهش بود که تیر خورد. با این حال او میگوید در این پارک ملی درگیریها به اندازه قمیشلو پارک ملی دیگری در اصفهان نیست. او میگوید از سمت تیران و حسینآباد شکارچیان به سمت قمیشلو میآیند.
حین این صحبتهاست که ماشین توقف کرده و محیطبان محسنیپور توجه ما را به سمت چپ جاده معطوف میکند، آنجا که سه چهار آهو در حال تاختن هستند.
میگوید اگر کمی جلوتر برویم آنها از جاده خواهند گذشت، بنابراین فرصت بهتری برای عکاسی هم هست. آهوها در دشت دور میشوند، در حالی که چکچکهای نشسته بر سیمهای برق و ما سوار بر پیکاب محیطبانی در حال تماشایشان هستیم.
همان وقت جلوی ماشین بزمجهای بزرگ میپیچد و سریع خود را به تپه میرساند تا ما از ماشین پیاده شویم و سراغش برویم، سوراخش را پیدا کرده، دمی که باقی مانده تکانی برایمان میخورد و در میان سیاهی داخل سوراخ گم میشود.
محیطبان محسنیپور آنقدر این مسیر را آمده و رفته که در برابر هر چیزی هیجانزده نشود، با این حال چنان در تلاش است که گونهها را به ما نشان بدهد که با دیدن هر گونهای توقف میکند و خود از ماشین پیاده میشود و توضیح میدهد.
محیطبان محسنیپور مانند بسیاری از محیطبانان دیگر در این سالها آموخته است صبور باشد هم برای دیدن حیاتوحش، هم در برابر سوالهای بیشمار کسانی که برای بازدید از پارک میآیند و هم در برابر مدیرانش. او میگوید این سختیها به کنار، باید به نیمه پر لیوان نگاه کرد، افرادی که برای حفاظت از حیاتوحش بیچشمداشت مالشان را عرضه میکنند، نمونهاش مزرعه حاج حسین شاه سیاه که مالک آن را به آهوها اختصاص داده و اجازه میدهد آنها بیهراس از آن تغذیه کنند.
مزرعه به همراه مجموعه دیگری جزو مستثنیات پارک است و ولیالله شاهمندی به عنوان مدیر فعالیت میکند. به مزرعه که میرسیم شاهمندی با شلوار گشاد کردی و پیراهن مردانه و کلاهی لبهدار به استقبالمان میآید. میپرسد آب خنک، چای یا هر چیز دیگری نیاز داریم؟ او از سال 1353 محیطبان شده، آن زمان که به گفته خودش وضع حیاتوحش خوب بود و در جاهایی مانند خوشییلاق باید لندرو میایستاد تا گله قوچ و میش رد شود. آن وقتها او خرس، پلنگ و گربه وحشی میدید، سالها بعد که مدیر نایین به عنوان یکی از زیستگاههای یوز شد حتی ردی از یوز هم ندید تنها جبیر بود و جبیر.
او یادی از آن سالها میکند وقتی در سال 53 در مدرسه عالی محیطزیست کرج با اساتیدی مانند علی ادهمی، هوشنگ ضیایی، شادلو، نبوی و... دوره و 6 ماه کارآموزی سخت دید.
بعد اضافه میکند این دورهها تا 5 سری ادامه داشت و بعد مدرسه عالی محیطزیست تعطیل و مسوولیت برگزاری آنها به دانشگاه منابع طبیعی در کرج داده شد. او پس از دوره دیدن، 6 سال به شهرکرد رفت، بعد مدتی در موته اصفهان بود و سه سال هم مسوولیت پارک ملی قمیشلو را به عهده داشت.
بعد از آن مدیر محیطزیست شهرضا برای 10 سال و بعد مدیر محیطزیست نایین به مدت 5 سال شد و سه سال باقیمانده را هم رییس محیطزیست نجفآباد بود. با بازنشستگی او در مزرعه سمتی مدیریتی گرفت و همین باعث شده همچنان حواسش به آهوها باشد. به گفته ولیالله شاهمندی شرایط حقوقی محیطبانان آن زمان بهتر و با شرایط اقتصادی آن زمان هماهنگ بود اما الان اینطور نیست.
خودش میگوید شکارچیان زیادی را دستگیر کرده و بیش از 1000 اسلحه را از آنها گرفته، او بعد از انقلاب در آن وضعیت متلاطم برای 6 ماه فراری بوده چون دامدارانی که تعلیف غیرمجاز داشتند و او جلوی کارشناسان را گرفته بود دنبالش بودند و فکر میکردند خودش این قوانین را راسا وضع کرده است.
محیطبان محسنیپور ترجیح میدهد زیروبمهای پارک را نشانمان دهد، از این روست که در ادامه بازدید سراغ مزرعه لردسفیده میرویم، آنجا که متعلق به سازمان محیطزیست است و توسط آقای سعادت که از کارکنان پاسگاه و اهل روستای محمدآباد است نگهداری میشود. مرد روزانه 12 ساعت در تنهایی در مزرعه کار میکند و این سکوت و تنهایی گاه برایش ملالانگیز میشود. البته در مواردی محیطبانها برای سلام و علیک یا خوردن چای به کانکسش میروند.
آن روز او چای تازهدم و پولکیاش را تعارفمان میکند. پس از چند ساعت گشتزنی یک فنجان چای و پولکی کنار جوی آبی که سایهسارش از درخت دارد، میچسبد.
ساعتها بعد، آفتاب که غروب کند و مرد به خانه برود، مزرعه شاهد حضور گلههای آهو خواهد بود. در مسیر مزرعه از کنار پاسگاه چشمه طوطی میگذریم، پاسگاهی که اکنون تنها به محل استراحت محیطبانان در ایام گشتزنی تبدیل شده و به واسطه محدودیت نیروها، محیطبان ثابت ندارد و پس از آن با گذر از مناطق صخرهای به کومه محیطبانان و عکاسان برای تصویربرداری از حیاتوحش میرسیم.
جایی که میشود ساعتی نشست و در اولین ساعتهای صبح که حیاتوحش برای خوردن آب میآیند از آنها عکاسی کرد. محیطبان محسنیپور تا به حال بارها عکاسان و مستندسازان را به این کومه برده و ساعتها بعد سراغشان آمده تا آنها را برگرداند.
در مسیر برگشت هستیم در حالی که هنوز گروه کل و بز را ندیده است، محیطبان محسنیپور سنگ تمام میگذارد، به تمام آبشخورهای مسیر سر میزند مگر کل و بزی دیده شوند، میگوید بزها و بچهها هم در این فصل کمتر پایین میآیند و هم مساله همان بارش یک هفته پیش است.
وقتی از او درباره جمعیت حیاتوحش میپرسیم او از عدد حدود 5 هزار راس برای حیاتوحش سمدار منطقه نام میبرد. این عدد واقعی است؟ ممکن است سازمان برای دادن پروانه شکار چنین عددی را اعلام کرده باشد؟ او خلاف این عقیده را دارد و میگوید که روز سرشماری در همه درهها افراد همزمان شروع به شمردن میکنند، ممکن است این شیوه سرشماری خطاهایی داشته باشد اما این به معنای عددسازی نیست، ضمن اینکه پروانهای در این پارک برای شکار داده نشده است (او عنوان میکند در سالهایی مانند امسال طاعون نشخوارکنندگان کوچک به جان حیاتوحش افتاده و تلفاتی را به همراه داشته است).
او همچنان میراند تا در کنار قلعه صنمبر بالاخره ردی از بزی با بزغالهاش روی صخره دیده میشود، آفتاب میتابد و نور آزاردهنده شده، بز آرام از کنار درختچه میگذرد و به همراه بزغالهاش پشت سنگی پنهان میشوند.
اینهمه تلاش و این رخنمایی نشان از آن دارد که صبور نبودن در کار حیاتوحش نتیجهای به همراه نخواهد داشت و نتیجه هم گاه مورد انتظار نیست و باید به همان حداقلها دل خوش کرد. برخلاف این بز و بزغاله اندکی آن سوتر آگاما فلس درشت عجلهای برای فرار کردن ندارد.
او روی سنگ نشسته و به نقطهای خیره شده، در سکوت منتظر است تا طعمه برسد، ملخ که نزدیک میشود به سرعت از سنگ پایین میرود ملخ را میبلعد و باز سرجای سابق بازمیگردد. او از این آفتاب مستقیم ناراحت نیست، از دوربینی که مدام از او عکس میگیرد هم!
او در انتظار است و هیچ چیز دیگری به واکنشش وانمیدارد. به مسیر بازگشت برمیگردیم آنجا که ردی از معادن ما را به سمت جاده قدیم شهرضا و سپس سرمحیطبانی لاشتر راهنمایی میکند.
از تپهها گاه دودی بلند میشود، محیطبان محسنیپور میگوید این معادن همگی جزو مستثنیات هستند و تنها کار محیطبانان این است که جلوی پیشرویشان را بگیرند، آنها همینطور باید مراقب سگهایشان باشند به ویژه در این فصل سال که زمان زادآوری حیاتوحش است.
او در حالی که نه گله و شکایتی از گرمای هوا دارد و نه از اینکه ساعت به چهار عصر رسیده و ناهارش را نخورده پیش میراند. نگاهش به روبهرو است، آنجا که جاده قدیم شهرضا بالاخره پیدا میشود.
ما خسته و گرسنه و خاکآلوده منتظریم به پایان سفر برسیم، او فردا باز قرار است همین مسیر را تکرار کند، فردای فردا هم! کار محیطبان محسنیپور در همین دستاندازها خلاصه میشود، کار او و کار کارشناسان حیاتوحش، آنها که جوانی در این راه میگذارند بیآنکه چشمداشت درآمد بالایی داشته باشند، آنها که زندگیشان همین بیابانها و کوهستانها و جنگلهاست. امید آنکه روزگار برایشان آسانتر شود.
دیدگاه تان را بنویسید