آهای قنادیهای شهر! چرا هیچ کدامتان کیک با طرحِ "جارو" ندارید؟
...و ناگهان، یادی از جاروبهدستانِ شبانهروزی هر کوی و برزن!
همهی شهر، خانهی توست، اما شبها با همهی خستگیهای بیشمارت آیا مساحتی منصفانه از این کوچهها و خیابانها داری برای یک خواب راحت یا نه؟!
زینب شکری - فعال اجتماعی
چه عجیب! چرا ناگهان صدایی در سرم پیچید؛ صوتی که من همیشه در یک شبِ خواببُرده از سرمای سوزانِ زمستانی، در گرمترین گوشهی دنج ِخانه یا، در خرماپزانِ یک ظهر گرمازدهی تابستانی در هوای مطبوع زیرِ کولر میشنوم؟ حالا بماند که آنقدر ساعتِ شنیدن این اصوات با خستگیهای روزانهام تداخل داشته و دارد که زحمت کنارکشیدن پرده و دیدنت از گوشهی پنجره را هم به خودم نمیدهم.
اما همین حالا، در روز تولدت، بهجای همهی بیتفاوتیهای دلسردهکننده از طرف من، بگذار برایت آرزوی سلامتی کنم؛ تکراریترین خواستهی معقول برای هر انسانی. اما سلامتی برای تو چیزی فراتر از نعمت والای خداوندیست. چرا فراتر؟ چون نبودنش معاشت را تهدیدیست جدی. پس در حقیقت در این روز مبارک، برایت روزی از خداوند طلب کردم، چرا که روزی هم برای تو تعریفی فراتر از داده و رزق خداوندیست.
چرا فراتر؟ چون تو، توی گرانقدر، مژهی دل میکشی بر سنگ هر کوی و برزن. بله شک ندارم کار جارو به تنهایی نیست این همه زیباییِ کوچههایی که با حضورت، زیر پایمان آرایششان میکنی.
حالا باز هم بماند که نامت در طول زمان تغییراتی از سرِ کجاندیشیهای زبانی ما کرده؛ سوپور، رفتگر و حالا پاکبان. این آخرین اسمت عجیب به دل میچسبد. چقدر این "پاک" در لفظ نام تو، جانتازهکُن است.
حالا باز هم بماند که لابهلای آمارهای دقیق و غیردقیق از فوتیهای ویروس کرونا در اکثر صنوف، آماری از تنهای به خاک سپردهشدهی تو و همکارانت را ندیده و نمیبینیم؛ تنهای رفته و روانهای تا ابد باقی.
بماندها بابت تو فراوانند. مثلا اینکه همهی شهر، خانهی توست، اما شبها با همهی خستگیهای بیشمارت آیا مساحتی منصفانه از این کوچهها و خیابانها داری برای یک خواب راحت یا نه؟! یا اینکه دستها و پاهایت تا کی و تا کجا وزنهی بدبار زندگی را میتوانند جابهجا کنند؟! یا اینکه هیچکسی مثل تو اینقدر شفاف، بزرگیاش را مچاله نمیکند تا زنگ درِ خانهها را در این روزها بزند و بگوید: "عیدی ما فراموش نشود"!
نمیدانم حوصله و خستگی اجازه داد نوشتهی مرا بخوانی یا نه؟ اما اگر رخصتی نداد این خط آخر را بخوان: تولدت بر من و بر همهی شهر ما مبارک! عمرت نه به بلندی جاروی زِبر در دستانت، بلکه به بلندیِ قامت صبورت باد!
دیدگاه تان را بنویسید