فریدون مجلسی، نویسنده و مترجم ایرانی:
زبانهای بومی ایران؛ عاملی برای وحدت ملی و بهانهای برای تفرقه
زبانشناسان بحث درباره زبان را در حیطه کارشناسی خودشان میدانند و در دفاع از حریم قدسی خودشان دخالت دیگران را برنمیتابند.
فریدون مجلسی، نویسنده و مترجم ایرانی در یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: زبانشناسان بحث درباره زبان را در حیطه کارشناسی خودشان میدانند و در دفاع از حریم قدسی خودشان دخالت دیگران را برنمیتابند. اما زبان فقط تابع تحولات زبانشناختی نیست، بلکه بسیاری از این تحولات خود تابع مسائل سیاسی و اقتصادی و نظامی و جامعهشناختی مانند مهاجرت و تاثیرات مذهبی و حتی طرز تفکر به اصطلاح مد روز است! نمونهبرداریهای باستانشناختی از زبان فارسی نیز در آزمایشگاه تاریخی آیینها ی است که آنگونه تاثیرات مقطعی را نشان میدهد. وقتی زبان فارسی خراسانی یا بلخی که ریشه در زبانهای قدیمی سٌغدی و پارتی و آمیختگی طبیعی با پهلوی ساسانی و سپس نفوذ عربی پس از اسلام داشت، در دربار سامانی که تاثیرپذیرفته از صفاریان سیستانی نیز بودند، به زبان دیوانی و فرهنگی و نیز زبان مشترک اقدام بیشمار ایرانی تبدیل شد، شاعران و نویسندگان و دانشمندان بزرگی آغازگر تدارک میراث ادبی ارزندهای شدند که جذابیت و پشتوانه فرهنگی سنگین و رقابت ناپذیری را برای زبان فارسی فراهم آورد. این پشتوانه که از همان آغاز گنجینهای از ظرافت شعری و هنری همچون رودکی را پرورانده است نه فقط بقای زبان بلکه بقای اجتماعی و سرزمینی ملتی را همچون شاهنامه فردوسی با تدارک خاطراتی مشترک و ملتساز نزد آمیزهای از اقوامی فراهم کرد که در این سرزمین بهرهمند از زبانهای بومی و قومی خودشان نیز بودند. سامانیان برای جنگ ترکانِ شرزه پیرامونی را به کار میگرفتند.
نامهای انوشتکین و سبکتکین از آنان بر جای مانده است. سلطان محمود غزنوی فرزند یکی از همین سرداران یعنی سبکتکین بود که در نسل سوم سربازانِ سامانی در کاربرد دیوانی و فرهنگی فارسی زبان شده بود. نفوذ بیشتر زبان ترکی در خدمات نظامی در سلسلههای بعدی نیز ادامه یافت.
به کارگیری سربازان ترک گرچه بساط سامانیان را برچید، اما بساط فارسی به دست همین ترکان گسترده شد. وارد مقوله خشونتهای مذهبی سلطان محمود در جنگهای مذهبی با همسایگان که در آن زمان مایه افتخار و اکنون مایه شرمساری است، نمیشویم. اما گرد آمدن حلقهای از شاعران و نویسندگان و پژوهشگران فارسی زبان پیرامون دربار غزنوی به دربارهای بعدی به ارث رسید. در زمان محمود غزنوی نه فقط مکاتبات با سلاطین همسایه در سرزمینهای ایران زمین مانند زیاریان و آل بویه به زبان فارسی بوده است، بلکه نثر شیوای قابوسنامه از عنصرالمعالی کیکاوسِ پسر قابوس وشمگیر زیاری، نه به زبان مازنی و طبرستانی که به فارسی ناب نوشته شده است. مکاتبه معروف سلطان محمد با سیده خاتون باوندی مادرِ برخی شاهان آل بویه نه به زبان بومی دیلمی و ترکی که به فارسی ناب است. آل بویه از زمان سامانی شاهان مستقل بخشهای مرکزی و شمالی ایران امروزی بودند، سلطان محمود از سیده خاتون نایب السلطنه فرزندان صغیرش، تقاضای تبعیت میکند و سیده خاتون در آن نامه مشهور او را به جنگ فرا میخواند با این عبارت که اگر بازنده شوی گویند از زنی شکست خورد و اگر پیروز شوی گویند بر زنی پیروز شد. البته شاید این استدلال با منطق قرن بیست و یکمی به مذاق افکار فمینیستی خوش نیاید، اما در آن روزگار که قدرت از راه شمشیر تسلط مییافت شمشیر زنی هنری مردانه بود. باری ورود زبان فارسی معیار؛ یعنی زبان دیوانی و فرهنگی سامانی، به ری و اصفهان و شیراز و همدان که دانشمندی چون ابنسینا را به اصفهان و همدان کشاند، توسط فرزندان همین سیده خاتون انجام شد، که آرامگاهش در تهران به نام سید ملک خاتون هنوز زیارتگاه است. ترکان سلجوقی که بر خلاف استخدام انفرادی ترکان در دربار سامانی، به صورت قومی به خدمت غزنویان در آمدند نیز با زبان فرهنگی و دیوانی فارسی معتاد شدند و خودشان با انتقال پایتخت به اصفهان در پراکندن تخم این سخن تا شعبه سلجوقی در قونیه و آناتولی نیز کوشا بودند. آنان فارسیزبانان خراسانی مانند وزیر بزرگ خواجه نظامالملک و دانشمند و شاعری چون عمر خیام نیشابوری را به اصفهان کشاندند.
تدریجا عربی به عنوان زبان مشترک فرهنگی نیز در ایران جای خود را به فارسی داد. مولانا جلالالدین بلخی، سعدی و خواجویکرمانی را که در نظامیه بغداد تحصیل کرده بودند، میتوان از واپسین وارثان ادبی آن دوران و بعضا جان به در برده از مغولزدگی دانست. جانشینان مغولان نیز ناچار به فارسی دیوانی و فرهنگی تن دادند، اما فقدان پیشینه فرهنگی و خشونت تربیت صحراگردی متکی بر خشونت و خونریزی، تاثیر منفی خود را هم در عدم رواداری مذهبی و بنیانگذاری شیوهای در سرزمینهای پرورنده رودکی و بیرونی و ابنسینا و خوارزمی و ... برجای نهاد که سیف فرغانی در شعر معروف خود خون گریسته و آرزوی خود را ضمن تحقیر در آن چنین میگوید: «آن را که اسب بود غبارش فرو نشست/ گرد سم خران شما نیز بگذرد». اما گرد سم خران آنان هنوز هم فرو ننشسته و با اعتقادات مغولیزده به طالبان و القاعده رسیده است. در زبان فارسی نیز چنانکه شیوه نوکیسگان تازه به قدرت رسیده است به جای آن شیوایی اصیل به دام چاپلوسیهای تحقیرآمیز، در بزرگداشت جانیان بیفرهنگ و ادبیاتی تصنعی و آمیزهای از فارسی و عربی در قوالب ترکی افتاد که دوران صفویه را نیز به همان شیوه طی کرد و در دوران قاجار بارقهای از بازگشت به اصالت را در رستم التواریخ و منشآت قائممقام و ادبیات دوران مشروطه و پس از نسل فرهنگستان و باززایی فارسی، تا پدید آمدن سیاستمداران با فرهنگی مانند فروغی و قوام و گسترش نظام جدید آموزش و پرورش و القای خاطرات مشترک فرهنگی ملتساز و سپس پدید آمدن نسل تازه و متحولی از شاعران و نویسندگان ایرانی با افکار چپ یا لیبرال زبان واقعا تحول یافته و بالغ کنونی را پدید آورد که گرچه جز در ایران و تاجیکستان و با وجود دستاندازها و ممانعتهای مذبوحانه در افغانستان گستردگی ندارد و دیگر جهان در شرایط و وضعی نیست که حتی در منطقه خود حکم زبان رایج بینالمللی را داشته باشد، اما اهمیت آن را در وحدت ملی و نیز تولید فرهنگی کشور حفظ کرده است. متاسفانه اکنون شرایط برانگیزنده رقابتها و خصومتهای جهانی از تنوع فرهنگی و زبانهای بومی در ایران برای تفرقه و جداییطلبی سوءاستفاده میکنند. گرچه باید به احترام حقوق و مواریث گروههای گسترده از یکی، دو زبان مهم در کشور مانند ترکی و کردی برای آموزش این زبانهای بومی در کنار زبان وحدت بخش فارسی برای همه دانشآموزان در سراسر کشور بهرهمند شد، اما جایگزین کردن آموزش زبان ملی را میتوان بر خلاف خاطرات فرهنگی و اجتماعی مشترک و وحدتی دانست که مردم این سرزمین طی قرون و اعصار به وجود آورده و برای بقای آن مقاومت و مبارزه کردهاند.
از سوی دیگر این بر عهده حاکمان است که اجازه ندهند با هیچ گروه از این ملت رفتاری تبعیضآمیز به عنوان غیر خودی بشود و از حقوقی محروم شوند که موجب سست شدن علقههای وحدت ملی یا مهاجرتهایی شود که نوعی جدایی تلقی میشود. نام بردن از «قوم موهوم فارس» در مقابل گروههای دیگری که زبان مادری یا زبان مکتسبه آنان فارسی نیست یا از روی سوءنیت است یا ناآگاهی. «زبان فارسی» نامگذاری زبان ایرانیان در مقایسه با اعراب است که به دلیل همسایگی با ایالت فارس همانطور که خلیج مجاور خود را فارس نامیدند، زبان همسایگان ایرانی را نیز کلا فارسی نامیدند. در حالی که این زبان مشترک ملی که در خراسان و بلخ و بخارا به بلوغ رسید، حتی برای ایلات فارس و اصفهان نیز زبان مشترک در کنار زبان بومی رایج در این ایالات بوده است. همچنانکه هنوز هم در نقاط مختلف ایرانی کاربران زبانهای گیلکی و ترکی و مازنی تا سرخه و بلوچی و لری و تاتی با زبان مشترک ملی ارتباط مشترک برقرار میکنند و به نوبه خود به تعالی فرهنگی آن کمک میکنند. تهران بزرگ به مثابه ایران کوچک که متناسب با جمعیتِ جایجای کشور حدود بیست درصد ملت ایران را در خود جای داده است که جمعیتهای با ریشه بومی ایالات در آن از مراکز استانی هر گروه زبانی نیز بیشتر است و همگی بهرهمند از این زبان مشترک ملی هستند.
دیدگاه تان را بنویسید