باید از رهگذر بهبود بهداشت روان، آمار طلاق کاهش پیدا کند
این روزها جامعه علاوه بر مشکلاتی که با آن مواجه است، مساله طلاق نیز به یکی از مسائل روز تبدیل شده است.
این روزها جامعه علاوه بر مشکلاتی که با آن مواجه است، مساله طلاق نیز به یکی از مسائل روز تبدیل شده، بالا رفتن آمار طلاق در کشور اگر چه میتواند معلولی از علتهای مختلف باشد اما ریشه در برخی رفتارهای فردی نیز دارد، به همین خاطر است که مشاورههای پیش از ازدواج برای دوام یک رابطه بسیار موثر هستند. یک تصور عام درباره زوجهایی که جدا میشوند، این است که یکی از آنها یا هر دو، دارای «مشکل» هستند؛ مشکلدار بودن زوجها، بهطور عمده، به معنی یک عادت خلقی زشت، ناسازگاری یا نوعی بیماری روانی، رفتاری یا جنسی تعبیر میشود.
به گزارش تعادل، واضح است که این قضاوت و در همه موارد درست نیست و بخشی از زوجها به دلایلی غیر از «مشکلدار بودن»، از جمله مهاجرت، تغییر محل زندگی، ادامه تحصیل، تغییر شغل، فرزندآوری یا حتی انگیزههای مالی و معنوی دیگری، به جدایی اقدام میکنند که ممکن است هیچ مشکل رایجی چون اعتیاد، خیانت، اختلال روانی و معضلات اقتصادی در آن مطرح نباشد. البته که این روزها اعتیاد به عنوان اصلیترین عامل طلاقها شناخته میشود اما همین رفتار هم ریشه در کژکارکردی روانی فرد دارد. البته درک اینکه یک فرد معتاد، ناتوان از تامین معاش، برآوردن نیازهای غریزی و عاطفی خانواده است و مشکلات ارتباطی مهمی با اعضای خانه و نزدیکان دارد، دشوار نیست؛ با توجه به آمار فزاینده اعتیاد به مواد مخدر در کشور که گاه به بالای ۴ میلیون نفر میرسد، این عامل مهم در جدایی زوجین نقش ویژهای دارد زیرا اعتیاد در کنار پیامدهای منفی اجتماعی و اقتصادی، خود بهتنهایی مشکلی روانشناختی است که از جهات گوناگون، پیامدهای منفی مهمی در ثبات و پایداری نهاد خانواده میگذارد. در برخی منابع، نقش عامل اعتیاد در طلاق، تا ۵۵ درصد نیز برآورد شده است؛ این رقم اگرچه دقیق قابل تعمیم به همه خانوادهها نیست و تا اندازهای اغراق شده به نظر میرسد. اما مطالعات نشان میدهد در دو دهه اخیر، میزان اعتیاد به اندازه بالا رفته که در ردیف یکی از ۴ عامل اصلی جدایی زن و مرد قرار گرفته است.
اما همانگونه که نمیتوان همه زوجهای جدا شده را معتاد یا بیمبالات یا «مشکل دار» از نظر اخلاقی، خلقی، نگرشی، منشی، شخصیتی و عرفی دانست، به هیچوجه نباید تصور کرد که زوجی که طلاق گرفتهاند، الزاما مشکلات روانشناختی دارند؛ با این حال درصد بالایی از ناسازگاریها و آنچه عدم تفاهم یا سازش نامیده میشود، ریشه در مشکلات متنوع روانی و اختلالاتی دارد که یا درمان نشده یا در خانواده و از سوی زوجین درک نشده و مورد حمایت عاطفی نبودهاند. اما چیزی که به عنوان اجازه طلاق برای زوجین در اثر مشکلات روانی مطرح میشود.
به لحاظ قانونی، تنها منحصر به مشکلات حادی مانند روانپریشیها و جنون است که سازوکار خود را دارد. نه تنها سرانجام همه کسانی که دچار مشکل روانشناختی هستند، به طلاق نمیانجامد، بلکه در مطالعات متعددی نقش همراهی، دلگرمی، حمایت عاطفی و گرمابخشی خانه و افراد خانوداه در بهبود مشکلات روان به اثبات رسیده است.
اما این به آن معنی نیست که ازدواج میتواند راهحل مشکلات مربوط به روان باشد، در واقع ما الان با یک گزاره فرهنگی با برد اجتماعی گسترده مواجه هستیم که در سراسر کشور نفوذ پیدا کرده و در آن مطرح میشود که «ازدواج و فرزندآوری نه تنها مسکن یا مداوای مشکلات روان نیست، بلکه در بیشتر موارد به تشدید آن میانجامد». متاسفانه بیتوجهی به مشکلات روان میتواند ضربههای جبرانناپذیری به زندگی افراد وارد کند. به نظر نمیرسد نیاز چندانی به آوردن شواهد علمی و پژوهشی باشد تا درک کنیم زندگی با کسی که افسردگی، وسواس، اضطراب، ترس مرضی، هراس، پرخاشگری، اختلال جنسی یا یکی از اختلالهای شخصیتی دارد تا چه حد دشوار است؛ حال تصور کنید اگر هر دو زوج، دارای یکی از این مشکلات بوده و هیچکدام درصدد درمان برنیامده باشند، چه اوضاع آشفتهای در محیط خانه به وجود میآید. در حالی از اختلالروانی در میان ۳۰ درصد جامعه سخن گفته میشود که هیچ نوع بیمه درمانی برای مشاوره و رواندرمانی برای ۸۴ میلیون ایرانی وجود ندارد؛ در این اوضاع چندوجهی، آیا انتظار کاهش نزاعهای فردی و خانگی و کاهش رشد طلاق منطقی است؟ در جامعهای که درصد بالایی از مردم آن دچار یکی از انواع اختلالهای روانی (متوسط به بالا) باشند، انتظار دوام ازدواجها و استحکام بنیان خانواده منطقی به نظر نمیرسد؛ براساس برآوردهایی که هر از چند گاهی منتشر میشود، حداقل ۲۵ درصد مردم ایران دچار یک اختلال روانی هستند؛ این آمار بهتازگی از سوی دکتر زالی رییس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تا ۳۰ درصد هم برآورد شده است؛ حال تصور کنید در چنین وانفسایی، ویروس کرونا و ویروس تحریم هم اضافه شود و هیچ نوع بیمه درمانی برای مشاوره و رواندرمانی برای ۸۴ میلیون ایرانی وجود نداشته باشد! در این اوضاع چندوجهی، آیا انتظار کاهش نزاعهای فردی و خانگی و کاهش رشد طلاق منطقی است؟ از همین منظر، نقش مشاورههای پیش از ازدواج و نیز مشاورههای دایر در دادگاههای خانواده (در مرحله پیش از طلاق)، بسیار مهم است و در کنار آن باید به هر شیوه ممکن، خدمات مشاوره و رواندرمانی تحت پوشش حداقل یک نوع بیمه پایه قرار گیرد تا امیدوار باشیم از رهگذر بهبود بهداشت روان جامعه، آمار نگرانکننده طلاق کاهش یابد.
دیدگاه تان را بنویسید