زهرا نژاد بهرام، فعال سیاسی اصلاح طلب:
اقتدار یک سویه قبلی صاحبان سرمایه و مالکین رسانهها دچار افول شده
یک فعال سیاسی اصلاح طلب نوشت: میتوانیم امیدوار باشیم که آنچه در دست ماست جدا از آن چیزی نیست که خودمان در تولید و بازنشر و تصویرسازی و تبلیغ آن مشارکت داریم، پس اقتدار یک سویه قبلی صاحبان سرمایه و مالکین رسانهها دچار افول شده است.
زهرا نژاد بهرام، فعال سیاسی اصلاح طلب طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: با وقوع حمله روسیه به اوکراین و شدت گرفتن درگیریها موجی از خبرهای گوناگون صحنه رسانههای مکتوب، تصویری و رسانهها نوین (انواع شبکههای مجازی) را فرا گرفت! خبرهایی از آوارگی، خشونت، کشتار، ویرانی، تخریب و... در همه این موارد خبرنگاران شبکههای مختلف رسانهای با ارایه خبر و تحلیل تصویری از آنچه خود میپنداشتند یا میدیدند یا تصور میکردند را به نمایش گذاشتند. در این میان برخی خبرنگاران با رویکردی متفاوت به این واقعه پرداختند آنها با عبارتی که شاید از حوزه دید رسانه سالهاست رخت بر بسته به تبیین وضعیت شهرهای اوکراین و موج آوارگان به کشورهای همسایه پرداختند! و آن عبارتهایی بود که وضعیت امروز اوکراین را با مناطقی در خاورمیانه و آفریقا مقایسه کرده بودند به نوعی که انگار دیدن چنین وقایعی در قلب اروپا دور از ذهن است و این موارد فقط مربوط به این مناطق است! البته آنها فراموش کرده بودند که در دهه 80 و 90 چه بر سر یوگسلاوی و بوسنی هرزگوین و... آمد!
تجربه کار رسانه از یک سو و اصول و موازین حقوق بشری از سوی دیگر به همراه گستردگی عرصه رسانه از ارتباطات سازمانهای رسمی به عرصه شهروند خبرنگار ضرورت بازخوانی این رفتار برخی خبرنگاران و موسسات رسانهای را جدی ساخته است! نشر نوعی تبعیض میان انسانها و کشورهای مختلف فارغ از هر نوع تعلق مذهبی و نژادی و پیشرفتگی و... بیانگر نهادینه شدن برخی اصول جهان پیشین بر جهان کنونی است! جهانی که عرصه ارتباط را درهم نوردیده و تصویر انسان در هر گوشهای از آن به صورت برابر در اختیار جامعه قرار میگیرد!چراکه عینیت جهانی شدن یعنی همین!
بر اساس نظریه انگارهسازی که یکی از نظریات قدیمی در حوزه رسانه است این مهم یعنی تصویرسازی و انگارهسازی!
در واقع انگاره را میتوان مجموعهای از تصاویر که خود این تصاویر در ذهن مخاطب جنبههای گوناگونی از واقعیت را دارند، تعریف کرد. بنابراین مجموعه تصاویر در حکم یک سازه قرار میگیرند. انگارهها میزان وابستگی زیاد مخاطبان را به خود دارند، این میزان وابستگی، پیوستاری از نیازهای متعدد مخاطبان را دربرمیگیرد.
انگارهها به یکدیگر نیز وابستگی متقابلی دارند، به نحوی که هرگونه دگرگونی و تغییر در ساختار یک انگاره، عدم توازن و درنهایت، تغییر ساختار انگاره دیگر را در پی خواهد داشت. تصاویری که ما از پدیدهها، موضوعها، اشیا، شخصیتها و رویدادهای محیط پیرامون خود در ذهن داریم، مجموعهای از انگارهها را برای قضاوت درباره تصاویر جدید در اختیار ما میگذارد و هرگونه قضاوت درباره تصاویر و انگارههای جدید، ما را به انگارههای قدیم که در ذهن داریم، ارجاع میدهد. درواقع، ما همواره تصاویری را میبینیم که از آن یک ذهنیت خارجی داریم و انسان خالی قدرت تصویرسازی ندارد (پستمن، 1372، 25) اساسا دنیای ما، دنیای انگارههاست.
در همین راستا به نظر میرسد انگاره ذهن این رسانهها هنوز در پیوستگی با وقایع پیشینی است هر چند خود تجربه نکرده باشند اما در نهاد ناخودآگاه آنان بازسازی و منتشر میشود! به نظر میرسد برخی رسانهها در این عرصه همچنان در راستای این نظریه در جهت نوعی تبعیض و جداسازی میان آنچه خود پیشرفته و توسعه یافته میخوانند با دیگر مناطق دارند! اما اینجا نکتهای دیگر است که باید مورد بررسی قرار گیرد و آن اینکه آیا با این نظریه میتوان عملکرد غیرقابل پذیرش این نوع رسانهها را تسری دارد؟! آیا میتوان آنها را نشر داد؟ آیا جامعهپذیری جهانی و تولد رسانههای جدید و شبکههای تعاملی و اجتماعی کنونی که رسانه را از قدرت سازمانهای رسانهای خارج کردهاند! اجازه تولد دوباره انگیزههای تبعیضآمیز را میدهند؟
یادآور میشود که کارکرد رسانه جدا از ظرفیتهای اجتماعی نیست و نگاه رسانه برگرفته از نظم اجتماعی جوامع است .درهمین ارتباط اگر جامعه همچنان نسبت به برتریگزینی قومی، منطقهای، زبانی و جنسیتی طبقهای حساس است طبیعتا این مهم در رسانه نیز قابل مشاهده است .همچنین رسانه ذاتا تولیدکننده مساله اجتماعی نیست، اما قادر به بازنمایی و تبلیغ و انگارهسازی از آن هست .از اینرو رفتارهای برخی رسانهها در خصوص مقایسه جنگ اوکراین و تهاجم روسیه به این کشور با ادبیات غیرمتعارف و جاری در جهان امروز برگرفته از اندیشههایی است که هنوز در دنیا باز تولید میشود و تصویر رسانه و جامعه را دچار نوعی نگرانی میکند .
در این میان شاید ورود رسانههای جدید به جامعه بتواند برخی بازنماییهای غیرمتعارف و نگرانکننده را مرتفع کند با عنایت به اینکه رویکرد رسانههای نوین به دلیل ویژگی تعاملی و دور شدن از انحصار رسانهای شبکهها و سازمانهای بزرگ و غولهای رسانهای، فاصلهای عمیق برای انگارهسازی ایجاد کرده است.این نوع رسانهها با بازنمایی خواستهها، نگاهها، تصاویر و... اعضای جامعه بشری به حوادث و رویکردها بستر انحصار را شکستهاند و قادرند با نگاهی تعاملی درد و رنج و شادی و خوشحالی جوامع را به دور از واکنشهای برگرفته از جوامع مختلف بازنمایی کنند.
موج همبستگی فوتبالیستهای باشگاه نساجی ایران در حمایت از اوکراین، در آغوش کشیدن دو خواننده اوپرا روسی و اوکراینی در ایتالیا و تصاویر دست به دست شده کودکان یمنی که از سوءتغذیه رنج میبرند یا زنان افغان که امکان ادامه تحصیل ندارند و... جملگی شکست آن انگارههاست که توسط رسانههای رسمی یا به قولی سنتی بر پیکره جامعه بشری کشیده شده است.
موج اعتراض اهالی رسانههای نوین به گویشهای تبعیضآمیز خبرنگاران برخی شبکهها در مقایسه غیرواقعی جنگ در اوکراین؛ جملگی بر این مدار حرکت میکند که عصر انتقال ادبیات تبعیضآمیز به پایان رسیده است. اکنون جامعه با انتخاب رسانه و بازنشر آنچه صحیح میداند و نقد رفتارهای نابرابر به شکست این نوع نگرش در رسانه وارد شده است.
همانطور که میدانیم، از رسالتهای اصلی رسانه توجه به حقایق است هر چند امروزه امپراتوریهای رسانهای در وارونه جلوه دادن حقایق تلاشهای زیادی کردهاند و این تصاویر در گذشته و امروز همچنان قابل مشاهده است؛ اما با ورود رسانههای نوین و دسترسی مردم به این نوع رسانهها به نظر میرسد دوره افول این نوع رفتارها فرا رسیده است. اکنون با نگاهی دوباره به مبانی رسانه و سعی در پالایش برخی انگارهها میتوانیم امیدوار باشیم که آنچه در دست ماست جدا از آن چیزی نیست که خودمان در تولید و بازنشر و تصویرسازی و تبلیغ آن مشارکت داریم، پس اقتدار یک سویه قبلی صاحبان سرمایه و مالکین رسانهها دچار افول شده است. باید بپذیریم که ساختههای رسانهای نظیر آنچه سیانان در جریان حمله عراق بازنمایی کرد با رکودی جدی روبهرو شده و امروز رسانه مجبور است با پالایش ایدههای رهبران مالی و سیاسی به دلیل وجود رقیبی فعال و جدی خود را به صف این تازهوارد پر نفس وارد کند تا مردم در پذیرش آن تاملی کنند!
دیدگاه تان را بنویسید