کد خبر: 550434
|
۱۴۰۱/۰۲/۱۷ ۰۸:۲۷:۱۶
| |

یادداشت عطاءالله مهاجرانی، فعال سیاسی:

در کنار همه کارها، به یک موضوع ماندگار و به اصطلاح کار عمر بیندیشید...

به ما برسد، دلبستگان و دوستانی را از دست می‌دهیم. قطار زندگی هر روز و شب در ایستگاه‌های متعددی می‌ایستد و مسافرانی پیاده می‌شوند و به وادی خاک باز می‌گردند. از خاک بر آمدیم و در خاک شدیم! اما خاطره‌ها می‌ماند، حقیقت زندگی همین خاطره‌ها و یاد‌هاست.

در کنار همه کارها، به یک موضوع ماندگار و به اصطلاح کار عمر بیندیشید...
کد خبر: 550434
|
۱۴۰۱/۰۲/۱۷ ۰۸:۲۷:۱۶

عطاءالله مهاجرانی، روزنامه نگار طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: با یاد دکتر صادق آیینه‌وند / در گذار عمر، تا نوبت ترک این سرای سپنجی

به ما برسد، دلبستگان و دوستانی را از دست می‌دهیم. قطار زندگی هر روز و شب در ایستگاه‌های متعددی می‌ایستد و مسافرانی پیاده می‌شوند و به وادی خاک باز می‌گردند. از خاک بر آمدیم و در خاک شدیم! اما خاطره‌ها می‌ماند، حقیقت زندگی همین خاطره‌ها و یاد‌هاست. مانند خاطره دکتر صادق آیینه‌وند که در اردیبهشت سال ۱۳۹۴ در شصت‌و‌سه سالگی (متولد ۱۳۳۰) درگذشت. نخست چشمان هوشمند و روشن و مهربان او به یادت می‌آید، سپس پیشانی بلند و چهره‌ای گشوده و آرامشی دلپذیر در رفتار و نکته‌های نو در سخن! اکنون که پس از سال‌ها همان خاطرات مشترک را مرور می‌کنم. یا به یادداشت‌هایم درباره جلسات ظهر پنجشنبه‌ها در دفتر دکتر آیینه‌وند، در محضر استاد استادان دکتر سیدجعفر شهیدی مراجعه می‌کنم. به تعبیر مولوی: «شربت اندر شربت است» می‌توان همچنان از آن خاطرات سرمست شد.  قرار جلسه‌مان ظهر پنجشنبه‌ها بود. نماز جماعت را در دفتر آقا صادق آیینه‌وند می‌خواندیم، عبای قهوه‌ای خوشرنگی در دفتر داشت، امام جماعت می‌شد. دکتر شهیدی هیچگاه امام جماعت نمی‌شد! و البته هیچگاه و در هیچ جا و هیچ شرایطی نماز اول وقت را به هیچ‌وجه از دست نمی‌داد. می‌گفت وقت نماز ذهنم به غیر از نماز به چیز دیگری نمی‌پردازد. اگر نماز نخوانم، ممکن است از دست بروم! سینه‌ام سنگین و ذهنم متوقف می‌شود. بعد از نماز به رستورانی در نزدیکی دانشگاه تربیت مدرس می‌رفتیم. خوراک مطلوب ما، ماهی بود. رستوران از هر جهت دلپذیر و با کیفیت خوب بود. در طول ناهار از هر دری سخنی به میان می‌آمد. به ویژه سال‌هایی که من وزارت فرهنگ و ارشاد بودم و هر روز ماجرای تازه‌ای داشتیم. دکتر شهیدی با همان طنز ملیح و مخصوصش می‌گفت: «قاطرهای سلطان را رم نده!»  از جمله موضوعاتی که بیشتر توجه جمع ما را جلب کرده بود. ضرورت نوشتن کتاب‌هایی درباره هویت ملی ایرانیان، تاریخ اندیشه در ایران و الاهیات سیستماتیک بود.

این ضرورت از آنجا بیشتر جلوه می‌کرد که شاهد نشر کتاب‌هایی بودیم که در یک کلام هویت دینی و حتی ملی ایرانیان را انکار می‌کرد. در آن وقت، مقالات دکتر آرامش دوستدار، «امتناع تفکر در فرهنگ دینی»، در سال‌های ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ در مجله الفبا در پاریس منتشر شده بود. مقالات به دست من رسیده بود. نسخه‌ای از مقالات را به دکتر شهیدی و دکتر آیینه‌وند دادم. مدتی درباره همان رویکرد صحبت کردیم.

دکتر شهیدی گفت: «کل یعمل علی شاکلته! تاریخ اندیشه و فرهنک را در کشور ما کسانی ساخته‌اند که به‌رغم همه ناملایمات و تنگناها، چراغ اندیشه و هنر و زبان و ادبیات را فروزان نگاه ‌داشته‌اند. مانند فردوسی، ببینید در چه شرایط سخت تابسوزی چنین کار عظیم حیرت‌انگیزی را انجام داده است. مقدمه اسفار صدرالمتالهین را ببینید، در روزگار غلبه جهل و قشریگری، اسفار و مفاتیح الغیب را نوشته است. عبدالقادر جرجانی در کتاب دلایل‌الاعجاز به روزگار سخت خود اشاره می‌کند و مهم‌ترین نظریه قرآن‌شناسی و نقدادبی را مطرح می‌کند. حالا عده‌ای پیدا شده‌اند که تمام حرف‌شان انکار دین و هویت دینی و ملی و ملت ایران است.» دکتر آیینه‌وند به کتاب «المنقذ من الضلال» از غزالی اشاره کرد. این کتاب با ترجمه بسیار دقیق و روان دکتر آیینه‌وند با عنوان «شک و شناخت»، به زبان فارسی ترجمه شده است، گفت: «متفکران ما مانند غزالی از گذرگاه شک عبور کرده‌اند و سرانجام در خانه طمانینه و یقین» آرام گرفته‌اند. اگر غزالی یکسره در شک و سرگردانی می‌ماند. احیاء‌العلوم آفریده نمی‌شد و ده‌‌ها کتاب دیگر.

دکتر شهیدی گفت: «بسیار خوب من که به آخر خط رسیده‌ام. امسال هشتادساله شدم! شما که به نسبت جوانید، هر کدام کاری انجام بدهید. غبار سیاست فرو می‌نشیند. وزارت و ریاست تمام می‌شود، ببینید چه در دست‌تان می‌ماند!؟ چه چیزی بر دارایی و میراث علمی و ادبی ایران می‌افزایید. منظورم فراتر از برنامه معمول و روزانه است. به آنچه می‌ماند توجه کنید. آنچه می‌رود که می‌رود به تعبیر قرآن مجید: «فجعلْناهُ هباءً مّنثُورًا»، در پایان کار و عمر انسان می‌بیند چیزی در دست او نیست، این واژه «منثورا» یک بار دیگر در قرآن در سوره انسان استفاده شده است: لُولُوا مّنثُورًا، مرواریدهای به رشته کشیده شده. اولی نشانه برباد رفتن بود و دومی نشانه برجای ماندن و امر باقی. از من به شما نصیحت، در کنار همه کارها، به یک موضوع ماندگار و به اصطلاح کار عمر بیندیشید...» استاد ما، دکتر سید جعفر شهیدی در هشتاد و نه سالگی در سال ۱۳۸۶ درگذشت و دکتر صادق آیینه‌وند، با عمری همانند عمر پیامبر اسلام و امام علی بن ابی طالب صلوات‌الله علیهم در شصت و سه سالگی در سال ۱۳۹۴ از جهان رفت. رحمت و رضوان خداوند بر آنان. سخن دکتر شهیدی درباره« کاری ماندگار» و سخن دکتر آیینه‌وند، «از گذرگاه شک عبور کنیم. در خانه انکار نمانیم.» همچنان این سخنان در گوشم با طنین صدای آن دوستان یگانه زنگ می‌زند.  این سخنان هر قدر درباره‌اش بیشتر بیندیشیم، ژرفا و گستره و ارتفاع بیشتری می‌یابد.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها