زنان، مردان و حتی کودکان و پیرهای این روستا در چابهار ماده مخدر ناس مصرف میکنند!
روزنامه شرق نوشت: مصرف ماده مخدر ناس و مکملهای شیمیایی آن، دندان بیشتر اهالی یکی از روستاهای پلان چابهار را از بین برده است. اغلب آدمهای این روستا، خندههای روی صورتشان را به دلیل خرابی شدید، از هم مخفی میکنند.
روزنامه شرق گزارشی میدانی از مصرف ماده مخدر ناس و ترکیبات آن در بین کودکان و بزرگسالان روستاهای چابهار دارد.
به گزارش شرق، بخشهای مهم این گزارش را در ادامه میخوانید:
- «دندان و لثه بیشتر آنها به دلیل مصرف ماده مخدر ناس و ترکیبات شبیه آن زرد و عفونتزده است. خرابی دندانهای شیری کودکان تا عفونت و زخمهای دهان زنان و مردان جوان، همه از چیزی در این روستا حکایت دارد که عادی نیست...».
- مصرف ماده مخدر ناس و مکملهای شیمیایی آن، دندان بیشتر اهالی یکی از روستاهای پلان چابهار را از بین برده است. اغلب آدمهای این روستا، خندههای روی صورتشان را به دلیل خرابی شدید، از هم مخفی میکنند. زنان بلوچ این منطقه هنگام هر خندهای، روسریهای سوزندوزیشده را محکم جلوی دهانشان میگیرند تا نشانی از دندانهای سیاه و خرابی آن مشخص نشود.
- دندانهای عفونتزده بیشتر اهالی روستای جنگارک از کودک و بزرگسال نشان از مصرف بالای ماده مخدر ناس، پامپراگ یا ترکیباتی مشابه آن دارد. خرابیهای گسترده که حتی دندان کودکان چهار الی پنجساله را هم در امان نگذاشته و مصرف این مواد مخدر به یک عادت همگانی تبدیل شده است. حتی بستههای رنگارنگ این مواد که از در و دیوار تنها مغازه روستا آویزان است یا باقیمانده بستههای آن که همیشه در سطل زباله کلاس دانشآموزان کلاس اولی پیدا میشود، حکایت از مصرف خاص این مواد در بین آدمهای جنگارک دارد.
- مرد روستا با صدای آرامی میگوید: «این زنها را که میبینی همه از این مواد استفاده میکنند، هم دختر جوان بینشان است و هم پیرزن، نگاه کنید تا شما را دیدند، جلوی دهانشان را گرفتند که دندانهای خرابشان مشخص نشود...».
- یکی از مادرها که خطوط روی صورتش، جوانی سنش را پنهان کرده، میگوید: «والا چه بگویم؟ من از بچگی خوردم، همیشه بوده و من هم خوردم. الان هم همیشه در خانه داریم... ظرفی داریم که داخلش همیشه ناس و سوفاری است، همه میخورند، حتی پسرم که 12 سال دارد هم میخورد».
- حرفش را از سر میگیرد: «البته پسرم یواشکی از ما میخورد؛ ولی ما میدانیم، مثلا هرچه را که در بسته مانده، برمیدارد و میبرد، حتی باقیمانده جیب پدرش را هم برمیدارد...».
- همراه پسرهای جوان روستا به سمت تنها مغازه روستا میرویم، در مسیر، روی زمین لکههای کوچک و بزرگی شبیه به زنگ آهن دیده میشود، پسرهای نوجوان که شروع سیاهی و خرابی دندانهایشان را تجربه میکنند، این لکهها را نشان میدهند و میگویند: «اینها جای آب دهان است، وقتی ناس، سوفاری یا هرکدام دیگر را که میخوری، باید بعد از آن آب دهانت را به بیرون بریزی، این هم جای همان است. نگاه کنید، همه جای روستا روی زمین همین شکلی است...».
- کمکم به سمت مغازه روستا میرسیم. یکی از صاحبان مغازه، درِ آهنی آن را باز میکند و داخل میرویم. اتاقکی خالی از هر جنس مورد نیاز در سوپرمارکت، چند قفسه خالی به دیوار نصب شده و یخچالی که حتی به برق هم وصل نیست. وسط مغازه دو میز کنار هم است که روی آن انواع مواد مخدر مصرفی این منطقه چیده شده. بستههای کوچک و سبزرنگ گیاه ناس که در قوطی بزرگی با قیمت پنج هزار تومان گذاشته شده، تا بستههای رنگی ترکیبات دیگر که از دیوار و سقف این اتاقک آویزان است و همه نوعی ماده مخدر محسوب میشود. پسر جوان چند تا از این بستهها را جلو میآورد: «ببین هرکدام یک اسمی دارد؛ اما نحوه استفاده همه آنها تقریبا یکی است، مثلا اسم یکی از اینها شکر است، پودرش را داخل دهان میگذاری و بعد از مدتی آب دهانت را باید خالی کنی، یا یکی دیگر از اینها روپال است، پودر داخل هرکدام را به همین شکل باید مصرف کنی. قیمت هرکدام از این بستهها هم بین پنج تا مثلا 10 هزار تومان است...».
- بعضی مادرها برای اینکه حوصله بچههای کوچک خود را ندارند به آنها تریاک میدهند تا فقط بخوابند! پیرزن با چهره جدی چند جمله میگوید، دختر نوجوان مکث کوتاهی میکند و دوباره ادامه میدهد: «ایشان هم از مصرف این ماده میگوید، جوانها به حرف هیچکس گوش نمیدهند، الان دندان همه در روستا خراب است، این سیاهیها دیگر خوب نمیشود. اینجا هم که مرکز درمانی نیست، دندان هرکسی که خراب شود آن را میکشد، الان نگاه کنید خیلی از اهالی یک یا دو تا جای خالی دندان جلو دارند. الان شما اراده کنید از مغازه روستا هرچقدر که بخواهید میتوانید این چیزها را تهیه کنید. دندان جلوی همه در روستا خراب است ولی باز هم همه مصرف میکنند».
- همان موقع پسربچه 10 یا 12 سالهای بلند سلام میکند و با عجله میرود، دختر نوجوان آن را نشان میدهد که «ببین همین پسر که الان رد شد هم مصرف میکند، وقتی حساب میکنی... حدودا خانوادهها ماهی چهار یا پنچ میلیون هزینه همین چیزها میکنند. اینجا همه فقیر هستیم، اما با این وجود هر ماه خرج مواد میکنند... همین باعث شده بچهها از چهارسالگی شروع به مصرف کنند و از همان موقع دندانهایشان از بین برود.
- اینجا دهان هرکسی که قرمز و نارنجی باشد یعنی مصرف میکند و متأسفانه دهان همه همین رنگ است». دختر جوانی که با پارچه خرابی دندانهایش را مخفی میکرد، از مصرف روزانه خود میگوید، قبل از شروع جملاتش همه زنها زیر خنده میزنند و یکی از آنها میگوید: «ماشاءلله نگو چقدر میخوری که تو هر بستهای را ببینی باز میکنی و در دهانت میگذاری». بعد با خجالت بخش بیشتری از دهانش را میپوشاند و خودش از پشت پارچه جلوی صورت از روزی یک بسته حرف میزند و بعد دوباره از پشت همان پارچه شروع به خندیدن میکند.
- دهیار این روستا تقریبا با تمام خانوادهها آشناست و همه را به خوبی میشناسد. طبق آنچه بچههای روستا میگویند، بارها برای اهالی درباره عوارض این مواد صحبت کردهاند و در مدرسه هم برنامههایی برای کاهش مصرف ناس و ترکیبات دیگر آن گذاشتهاند. خودش میگوید: «وضعیت اعتیاد در این منطقه خیلی فجیع است. با بعضی از مردم که حرف میزنم میگویند مثلا روزی 50 هزار تومان هزینه مصرفشان است، یعنی با وجود فقر در منطقه آنها شاید سالانه حدود 200 میلیون تومان هزینه مواد مخدر در روستا میکنند. در واقع گروه سنی که در روستا درگیر این موارد است علاوه بر افراد سن بالا، بیشتر نوجوانان و جوانان هستند. با برنامهریزی که در مدرسه انجام دادیم تا حدی جلوی اعتیاد دخترهای نوجوان را در روستا گرفتیم. قبلا اهالی خود ناس استفاده میکردند که یک ماده سبزرنگ است و از افغانستان میآید، اما الان چندسالی است که مواد دیگری هم به این منطقه وارد میشود، مانند پانپراگ، شیکر یا مابا که اغلب از پاکستان وارد میشود. یک نوع مخدر مثل آدامس است که در دهان میگذارند و بعد هم آب دهانشان که قرمزرنگ شد، بیرون میریزند.
- یکی از عوارض این مواد شرایط بد روحی است که برای آنها ایجاد میشود. الان بیشتر مادرها و زنان روستا از این ماده مصرف میکنند، برای همین بیشترشان همیشه عصبی و بیحوصله هستند. حتی خیلی وقتها میبینیم که بعضی در روستا به شدت دچار بیحالی شدهاند، از آنها میپرسیم چرا اینقدر دچار بیحالی هستی؟ میگوید مواد ندارد و برای همین حالش به این شکل است».
- این دهیار از فزونی بیماریهای کلیوی، معده و حتی سرطان دهان میگوید و ادامه میدهد: «یکی از بیماریهای این مواد، ایجاد مشکلات کلیوی و معده است. این مواد اثر مستقیم روی سنگ کلیه دارد. چند شب قبل یکی از دانشآموزهای ما حال بدی داشت، به دلیل اینکه اخیرا مصرفش زیاد شده با مشکلات بسیاری زیادی روبهرو شده، در حالی که سن و سالی هم ندارد. الان حتی کودکان از سهسالگی هم این مواد را مصرف میکنند، البته به شکل پنهان و دزدکی از خانوادهها مصرف میکنند. یعنی تهمانده مواد داخل این بستهها را جمع میکنند و آن را مصرف میکنند. برای همین خیلی وقتها به شکل دزدکی پشت مدرسه این مواد را میخورند یا به زبانشان میزنند. خیلی وقتها هم بزرگترها به بچهها میگویند تا برای آنها خرید کنند، در کنارش بچهها برای خودشان هم چند بسته میخرند.
- الان هر بسته کمتر از 10 هزار تومان قیمت دارد. بستههایی به اندازه یک آدامس یا شکلات. خیلی وقتها بچهها بعد از مدرسه این بستهها را در دست میگیرند و میخورند. خلاصه این مواد وابستگی زیادی دارد. الان دندان اغلب اهالی در روستا به همین دلیل خراب است. به حدی برخی از دندانها خراب است که حتی نمیتوان به آن نگاه کرد، حتی در بین بچهها هم خیلی از دندانهای آنها به همین دلیل خراب است که این مسائل واقعا جای تأسف دارد».
- یکی از معلمهای روستا که بچهها از دغدغه او برای کاهش مصرف ناس و مواد دیگر میگفتند، حالا خودش از کاغذهای این مواد در سطلهای زباله کلاس اول ابتدایی میگوید: «ما هر روز صبح برای بچهها توضیح میدهیم که اینقدر از این مواد مصرف نکنید، اما متأسفانه بعد از تعطیلی مدرسه میفهمیم که اغلبشان از این مواد میخورند. من خودم بارها این صحنه را دیدهام و جلوی آنها را گرفتهام، حتی کتکشان هم زدهام ولی فایده نداشته. خیلی وقتها بچهها از باقیمانده آنچه در بسته پدر یا مادرشان مانده استفاده میکنند. همین الان موقع زنگ تفریحها گاهی در سطل زباله میبینم که کاغذ این مواد افتاده است. اصلا مصرف سوفاری در روستا یک چیز عادی شده، بعد از آن مصرف شکر و پانپراگ زیاد است. الان بچههای کلاس اول که شش سال دارند از این ماده میخورند».
- این معلم پردغدغه اشاره میکند: «یکی از دلایل این موضوع کمبود امکانات و بیپولی است. اینجا واقعا امکانات نیست و بچههای کوچکتر از دختر و پسر همه مصرف میکنند. الان یکی از خانوادهها از کودکی به فرزندش مواد داده و الان بچه دوساله معتاد به آن شده، حالا وقتی این مواد را مصرف نمیکند دچار اسهال و آبریزش بینی و لرز میشود. این بچه خودش این بستهها را برمیدارد و میخورد. مثلا تریاک را که خیلی تلخ است، یک روز از جیب پدر درآورده و در دهانش گذاشته بود که البته بقیه زود متوجه شدند و سریع او را به بهداری رساندند. یک نمونه دیگر اینکه بچهها گاهی برای تشویق در انجام کاری از خانواده سوفاری میگیرند. یعنی مصرف این مواد در روستا به این حد است، مثل آبنبات و آدامس شده. دندانهای اهالی مثل تخم هندوانه سیاه شده و الان همه مشکل لثه و دندان دارند. در هر حال بعد از پنج ماه مصرف دندانها خراب میشود و ترمیمپذیر هم نیست...».
دیدگاه تان را بنویسید