عباس نعیمیجورشری، جامعهشناس و پژوهشگر، در یادداشتی مطرح کرد:
مهاجرت و امتناع از مهاجرت در گیلان
عباس نعیمیجورشری، جامعهشناس و پژوهشگر، در یادداشتی نوشت: ایران در حالی به پایان قرن خورشیدی معاصر میرسد که تحولاتی چند در حوزههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را پشت سر نهاده است. در متن هر سه رده این تحولات، تغییرات جمعیتی و اجتماعی قابل رصد است. از جمله این تغییرات، بحث مهاجرت است. اما ارزیابی مهاجرت از چه مدخلهایی امکانپذیر است؟ آیا میتوان الگوی مشخصی برای این تغییرات تبیین نمود؟ الگوی مهاجرت در نواحی مختلف ایران یکسان است؟ این الگو درخصوص گیلان چه مشخصاتی دارد؟ این پرسشها و پرسشهایی از این دست، در خصوص مهاجرت در ایران و مشخصا گیلان قابل طرح است. در این یادداشت به وجوهی از این پرسشها پرداخته شده است.
اعتمادآنلاین| عباس نعیمیجورشری در یادداشتی نوشت: ایران در حالی به پایان قرن خورشیدی معاصر میرسد که تحولاتی چند در حوزههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را پشت سر نهاده است. در متن هر سه رده این تحولات، تغییرات جمعیتی و اجتماعی قابل رصد است. از جمله این تغییرات، بحث مهاجرت است. اما ارزیابی مهاجرت از چه مدخلهایی امکانپذیر است؟ آیا میتوان الگوی مشخصی برای این تغییرات تبیین نمود؟ الگوی مهاجرت در نواحی مختلف ایران یکسان است؟ این الگو درخصوص گیلان چه مشخصاتی دارد؟ این پرسشها و پرسشهایی از این دست، در خصوص مهاجرت در ایران و مشخصا گیلان قابل طرح است.
در این یادداشت به وجوهی از این پرسشها پرداخته شده است.
1- بحث مفهومی: مهاجرت به عنوان عامل موثر بر ترکیب جمعیت در واحد سطح جغرافیایی مطرح است. اهمیت این پدیده را میتوان در ظهور و بروز تمدنهای کهن ردیابی نمود و به ادوار نوین رسید که تحولات صنعتی را رقم زده است. خاصه آنجا که شهرهای جدید به عنوان مراکز جهان سرمایه داری تاسیس شدند. در این راستا میتوان از عیارهای مختلف بهره جست تا انواعی از مهاجرت را تمیز داد از جمله:
1. 1. از نظر برنامه ریزی (با برنامه و طبیعی/ کنترل نشده و بیرویه)
1. 2. از نظر تعداد نفرات ( فردی/ جمعی)
1. 3. از نظر زمان ( موقت و کوتاه / دائم و بلند)
1. 4. از نظر مسافت طی شده (نزدیک/ دور)
1. 5. از نظر مطالبات مهاجرین (ارادی/ اجباری)
1. 6. از نظر قلمرو سیاسی (داخلی: شهر به شهر، روستا به شهر، روستا به روستا/ خارجی: منطقهای، درونقارهای، میانقارهای)
در یک نمای فشرده می توان از مهاجرت های روزانه، فصلی، میان مدت و بلند مدت نام برد. امروزه مراد از مهاجرت، اصطلاحات سوم و چهارم است و کمتر به موارد روزانه و فصلی اطلاق میشود. چرایی این امر را میتوان در تحولات زیست روستایی به زندگی شهری در سده اخیر جستجو نمود. روند این تغییرات در ایران خصوصا پس از اصلاحات ارضی در دهه چهل شتاب گرفت و پس از انقلاب تداوم یافت. ظهور و فراگیری شبکههای اجتماعی نیز در دهه اخیر، بر کم و کیف این تغییرات اثر نهاده است.
2. مهاجرت درون مرزهای ایران تابعی است از تحولات اقلیمی با تاکید بیشتر بر اقتصاد. در واقع مهاجرت مذکور فاقد الگوی ثابت و واحد برای نواحی مختلف ایران است با این حال می توان مقوله معیشت و اشتغال را سرلیست انگیزههای هجرت قلمداد نمود. ارجاع به جمعیت شناسی جدید نشان می دهد که گیلان در زمره استان های "مهاجر پذیر" قرار دارد. صفتی که در سالهای اخیر پررنگ تر نیز شده است.
اما عوامل این صفت تفضیلی چیست؟
به نظر میرسد میتوان الگوهای زیر را در مهاجرپذیری گیلان مشاهده نمود:
1. نوار خشکسالی ملی
دهه نود ایران مقارن با بحران هایی چند بوده که از جمله مهمترین آنها، بحران آب و تداوم خشکسالی بوده است. مناطق جنوبی و مرکزی ایران در مواجهه با خشکی مفرط زمین و کمبود آب، تغییر تصویر داده اند. واحدهای جغرافیایی از آبادی به سمت بی آبی تغییر کرده اند. بسیاری از این نواحی اکنون با روستاهای خالی از سکنه مواجه اند. بنابراین مناطق ساحلی خزر با غنای طبیعی، بارش سالانه چشمگیر، خط مرزی دریایی، جنگل های هیرکانی ارزشمند، زمین های زراعی مادر، مقصدی جذاب برای جمعیت مرکزی و جنوبی ایران است. در این رده، گیلان به نسبت مازندران خصایص بکر بیشتری دارد و دست نخورده تر باقی مانده است. قرابت جغرافیایی مازنداران به تهران، شتاب تغییرات را بالا تر برده و عوارض بیشتری را متوجه آن منطقه نموده است.
2. بافت فرهنگی گیلان
بافت فرهنگی گیلان در تاریخ معاصر نویددهنده تجدد طلبی بوده است. به گونه ای که برخی از نخستین مظاهر زیست جدید در این ناحیه به عمل آمده خاصه مدرسه و تئاتر و انجمن های شهری و داروخانه و جراید و کتاب و... . انعطاف فرهنگی مردم منطقه در مواجهه با فرهنگ غیر، زندگی مدنی آمیخته با هنر، عرصه عمومی نسبتا فعال، زیست مذهبی مدارا اندیش، جذبه گیلان را به عنوان مقصد مهاجرت تشدید می کند. در واقع گشایش فرهنگی در خانوار گیلک بیش از خانوارهای دیگر است. این تعامل اجتماعی به تمرین تاریخی نیز رسیده است خاصه انجا که اقوام تالش و اذری زبان نیز در منطقه سکونت دارند. همزیستی گیلک ها با تالش ها، فارس ها و ترک نمونه ای موفق در نوع خود است. این امر به عنوان خصیصه ای فرهنگی، گیلان را به مقصدی مناسب برای مهاجرت بدل می نماید.
3. مهاجرتهای دروناقلیمی
مهاجرتهای دروناقلیمی نیز بر تغییر بافت اجتماعی گیلان موثر بوده است. فاصله روستا و شهر بسیار اندک است. به گونه ای که در حد فاصل شهرها، تعداد زیادی روستا مشاهده می شود. امری که در نواحی دیگر ایران کمتر سراغ داریم. نزدیکی مذکور به تداخل جمعیتی و تداخل فرهنگی خاصی انجامیده است. مهاجرت روزانه در راستای اشتغال از این زمره است که می توان از آن به "مسافرت کاری مستمر" یاد نمود. اما در کنار این نکته، شاهد افزایش مهاجرت روستانشینان به شهرها هستیم که ریشه در توسعه نیافتگی کشاورزی دارد.
زیست زارعین در گیلان فاقد تامین مالی مناسب است. کم توجهی سیاست های کلان ملی به موضوع کشاورزی سبب ساز این امر بوده. روش کشت همچنان سنتی است و بخشی از درآمد زارع نصیب دلال می شود. این در حالی است که واردات برنج فشار مضاعفی را بر خانواده زارع وارد می نماید. علاوه بر این ها باید دشواری کشاورزی برنج را مدنظر قرار داد. اینها مولفه هایی است که بر کاهش علاقه ی نسل جدید روستانشینان به حیات زراعی دخیل بوده است. نسل جدید در خانواده های کشاورز دارای تحصیلات دانشگاهی است که توقع شغلی خاصی را برای او رقم می زند. این در حالی است که مشاهده سفره ی محدود خانواده اولیه و عایدی اندک و رنج آور، انگیزه های تداوم شغل خانوادگی را کاهش می دهد. بنابراین میل به مهاجرت عمومی به شهرها افزایش میابد. این فرایند توسط مهاجرین برون مرزی(مرز استانی) مشتاق به خرید زمین افزایش یافته است.
بنابراین نسل جدید در خانوار کشاورز از یک طرف واجد مدرکی دانشگاهی است که انتظارات شغلی کارمندی در او ایجاد می نماید. از سوی دیگر تجربه زیسته او بیانگر فقر زارع علی رغم کار دشوار است. در این حین پیشنهاد طبقه مرفه سایر استان ها برای خرید زمین، وسوسه ای عمده است که مهاجرت روستا به شهر را تسهیل می نماید. امری که خود یک تهدید ارضی و محتوایی محسوب می شود. اهمیت این تهدید آنگاه اشکار خواهد شد که یاداوری شود ایران به مثابه کشوری نسبتا خشک، دارای مناطق جلگه ای اندکی است که مستعد کشاورزی باشد. کاهش زمین های دهقانی می تواند به عنوان خسارتی ملی قلمداد گردد.
4.«ارقام» جمعیتشناختی
اگر «ارقام» جمعیت شناختی را به مثابه وجه سخت افزاری و عینی مهاجرت بدانیم، این ارقام حامل تکه ای از ساختار فرهنگی هستند. این تکه ها همان وجه ذهنی و نرم افزاری مهاجرت می باشند. نوع مواجهه دو فرهنگ مبدا و مقصد مشروط به عوامل متعدد تاریخی، قشری و طبقاتی است. عوامل تاریخی به ریشه های تمدنی باز می گردد که خود می تواند قومی، زبانی و یا دینی باشد. عوامل قشری تابع تمایلات افقی اشتغال است و عوامل طبقاتی به مناسبات عمودی سرمایه و دارایی مربوط است. در اینجا با یک مفهوم جدی مواجهیم یعنی "انسان مهاجر". تضادهای انسان های مهاجر در هر یک از این سطوح، می تواند شوک روانی برای فرد یا ناهنجاری اجتماعی برای محیط ایجاد نماید. تجلی آن افزایش خشونت در ردیف های مختلف است. خشونت و تحقیر نسبت به خود یا دیگری! آیا گیلان در مهاجرت های کنونی درگیر چنین تضادهایی شده است؟ بله! اما ما درباره آن تخمین دقیقی نداریم. این امر مستلزم تحقیقات علمی وسیع با روایی و پایایی مناسب است که کمتر انجام یافته است. برخی منابع موجود فاقد متدولوژی صحیح است و برخی نیز کپی کاری و آمارسازی می باشد. بنابراین منابع قدرتمند و دقیق اندک هستند.
این ضعف را می توان تاحدودی در کم توجهی به جامعه شناسی روستایی_شهری و نیز انحراف بودجه های تحقیقاتی ردیابی نمود. نمونه های عریان تر از این تضادهای مهاجرتی را در استان مازندران مشاهده نموده ایم که قابل تسری به گیلان است. در هم ریختگی اجتماعی ماحصل این تضادهاست. ناکارآمدی دستگاه های متولی در تنظیم مناسبات مهاجرت دخیل است. پدیده هایی همچون جنگل خواری، تغییر کاربری اراضی زراعی، دلالی زمین و... نمودی از این دست است که خود می تواند یک تهدید اجتماعی جدی برای منافع عمومی قلمداد شود.
در جوار نکات مذکور و آسیب شناسی پدیده، باید توجه داشت که مهاجرت ذیل یک رویه مشخص و نظارت منظم می تواند پتانسیلی برای رشد ناحیه به شمار آید و چرخش سرمایه را سبب شود. گردش مالی مناسب ایجاد نموده و با ورود سرمایه بیرونی، پیشرفت عمومی ایجاد نماید. در واقع مهاجرت در یک فهم فلسفی امری تمدن ساز است. تحقق این امر در جهان بوروکراتیک، منوط به توانمندی نهادهای متولی و جامعه مدنی قوی است.
دیدگاه تان را بنویسید