بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه دانشگاه بررسی کرد؛
فساد چگونه آمد، چگونه میرود؟/ یقه سفیدها در هر شرایطی در امان میمانند
در حالی که با اجرای صحیح و دقیق قانون «از کجا آورده اید» میتوان به راحتی سره را از ناسره تشخیص داد و متخلفین و خائنین به بیت المال را پای میز محاکمه کشاند. اما یقه سفیدها در واقع همیشه در هر شرایطی در امان میمانند و فقط برخی از آنها هستند که گرفتار شده و محاکمه میشوند.
اعتمادآنلاین| چند دهه است که "فساد" کلید واژه ای مهم در فضای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران است. این واژه در اذهان عمومی بیشتر مفهومی اقتصادی است، اما این مفهوم اقتصادی تبعات سنگین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را به دنبال دارد که تمام ابعاد یک جامعه، یک ملت و یک کشور را تحت تاثیر قرار می دهد. سالهاست که میان اقتصاددانان، علمای سیاست، فرهنگ و اجتماع بحث است که این غول بی شاخ دم را چگونه می توان کُشت؟ چگونه می توان فساد در ایران را به پایین ترین سطح خود رساند. راهکارهای مختلفی ارائه می شود، حداقل در یک مورد اتفاق نظر وجود دارد و آن هم این است که باید "ساختار" اصلاح شود.
بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه بر "اصلاح ساختار" تاکید دارد در 4 دهه گذشته ساختارها به غلط دست نخورده باقی مانده است. او معتقد است اصلاح ساختار نیازمند "طبقه متوسط نیرومند" است.
گفت و گو با عبدالکریمی را در ادامه بخوانید.
چرایی رسوخ فساد در لایههای مختلف مدیریتی و ... کشور چه کم کاری یا اهمال کاریهایی میتواند باشد؟
حقیقت این است، ما بعد از 4 دهه هنوز نتوانسته ایم سیطره نظام دیوانسالارانه کشور بر مردم را تغییر بدهیم. در واقع در این مدت به طور پی در پی فقط این افرار بودند که جا به جا شدند و سیطره نظام بروکراتیک باقی ماند و ساختار به غلط دست نخورده باقی ماند. شرح این شرایط ما را به این نتیجه میرساند که در چنین حالتی، طبیعی است که فساد به امری مرسوم تبدیل شده و به لایههای مختلف سیستم مدیریتی و تصمیم گیری رسوخ کند تا نمایش دادگاههای متخلفین برای مردم اتفاقی عادی باشد و کسی را متعجب نکند.
چرا بخشی از افکار عمومی، دادگاههای برگزار شده را امری سیاسی میدانند تا قضای؟
معلوم است که برخی از مردم به این ذهنیت برسند. وقتی همه تحرکات ما تحت تاثیر سیاست و سیاسی کاری به انجام میرسند، باعث این میشود که جامعه هر آنچه که میبیند را بخشی از سیاسی کاری سیاسیون بدانند که نشان میدهد، ما در اصلاح ساختار ناکام مانده ایم. به همین دلیل تاکید این است، ما باید آلترناتیو ساختاری داشته باشیم تا بتوانیم به ترمیم فضای کدر و پر از چالش فعلی امید داشته باشیم.
«باید آلترناتیو ساختاری داشته باشیم» منظور از چه نوع برنامه ریزی یا تصمیم گیری است؟
تغییرهای ساختاری امری نیستند که تابع تصمیمهای ما باشند. بلکه باید تغییراتی در نحوه واقعیت اجتماعیمان روی بدهد که این مهم، با تصمیمِ تصمیمگیران به دست آمدنی نیست. لازمه اصلی تغییرهای ساختاری این است که ارادهای برای فهم «ضرورت» تغییر در ساختار هست که در جامعه ما چنین فهمی وجود ندارد و در نتیجه، همه موضوعها در سطح سیاسی و فردی دیده میشود. وقتی همه چیز، تاکید میکنم همه چیز حول و حوش فروش منابع نفتی است و وقتی اقتصاد در نقش یک ساختار سالم نمیتواند فعال باشد و مناسبات مالی را رانت و رابطه تعیین میکنند، معلوم است که فساد به امری طبیعی در جامعه بدل میشود که خب! تبعات منفیِ چنین حالتی بر هیچ کس پوشیده نیست و اینطور میشود که فضای اقتصادی، روز به روز مانعهای بیشتری را متوجه خود میبیند.
الزامهای خارج شدن از فضای فعلی و ترمیم کاستیها توجه به کدام موردها است؟
ببینید! ساختار اجتماعی ما فاقد طبقه متوسط نیرومندی است که با جامعه مدنی همراهی لازم را داشته باشد که این به امروز و دیروز ربط پیدا نمیکند. در واقع ایران در 1000 سال گذشته، طبقه متوسطش به گونهای نبود که بتواند پشتوانهای قوی برای فعالان مدنی باشد و بخشی از نظام دیوان سالارانه و بخشی از اشرافیت را تشکیل بدهد.
بهره وری از منابع نفتی چقدر در ایجاد موقعیتی که در آن قرار داریم، سهم داشته است؟
وقتی گروهی به منابع نفتی و بانکی دسترسی پیدا میکند، به طور کاملا طبیعی فسادزا میشود و در نتیجه، تولید ثروت از روند طبیعی و عرفی خود خارج میشود و از مجراهای قانونی کمتر امکان پذیر خواهد شد که باعث میشود برای کسب ثروت راههای غیرقانونی طی شود. در چنین شرایطی، گاهی وقتها قانون گریزیهای عدهای برملا میشود و مورد محاکمه قرار میگیرد و عدهای هم که معلوم است، ثروت شان ریشه در رانت و اختلاس دارد، آزادانه کارهای خود را ادامه داده و پول روی پول میگذارند. در حالی که با اجرای صحیح و دقیق قانون «از کجا آورده اید» میتوان به راحتی سره را از ناسره تشخیص داد و متخلفین و خائنین به بیت المال را پای میز محاکمه کشاند. اما یقه سفیدها در واقع همیشه در هر شرایطی در امان میمانند و فقط برخی از آنها هستند که گرفتار شده و محاکمه میشوند.
در حالیکه بخش زیادی از مردم معیشت شان روز به روز محدودتر میشود، قبول دارید این حجم از فساد موجب سرخوردگی اجتماعی میشود؟
خب! طبیعی است که فاسد به اعتماد عمومی را ضربه میزند و باعث میشود، مردم این حس را پیدا کنند که مسئولین خودی و و آنها غیرخودی هستند. شاید برای شما این سئوال به وجود بیاید که دلیل عدم برخورد با رانت خواران چیست که باید گفت، حضرت مسیح گفته است «تنها کسی میتواند گنهکاران را سنگ باران کند که خودش گناهی مرتکب نشده باشد» وقتی متولیان از رانتهای متعددی برخودارند، چطور میتوانند تخلفی را آشکار کرده و با آن برخورد کنند؟
این خیلی بد و هزینه ساز است؟
برای اینکه بدانید چقدر بد است، باید گفت که چنین حرکتهایی تاثیراتی منفی در سرنوشت اجتماعی و تاریخی ما میگذارد. ذهنیت عمومی اگر نسبت به تصمیم گیران منفی شود، ناامید شده و لذا صحنه را خالی میکنند که صحنهِ خالی فضا را برای رشد فساد و انواع و اقسام بزهها فراهم خواهد کرد. در چنین حالتی امنیت ملی هم به خطر میافتد.
سئوال آخر؛ برای خروج از چنین شراطی تکلیف چیست؟
در قدم اول باید ساختارمان را بفهمیم. ما یک انقلابی را در 40 سال پیش به ثمر رساندیم، اما، چون طبقه متوسط و کلاسیک نداشتیم، انقلاب مان انقلابی طبقاتی نبود و همهِ هم و غمِ نیروهای انقلابی به تغییر ساختار سیاسی اختصاص داده شد و اصلیترین دلیل مشکلات و مانعهای فعلی فقط و فقط همین نگاه سیاسی است و بس.
منبع: فرارو
دیدگاه تان را بنویسید