محسن بهاروند، حقوقدان و دیپلمات، در یادداشتی مطرح کرد:
مساله فساد؛ فساد مشکل است یا راهحل؟/ چرا با گذشت قرنهای متمادی فساد ریشهکن نمیشود؟
برخورد با یکی از مظاهر فساد آن را از بین نمیبرد بلکه بعد از مدتی از گوشه دیگری ظهور پیدا میکند و این دور باطل همچنان ادامه مییابد/ وقتی قوانین و مجری قانون ظرفیت لازم برای حل و فصل مشکلات را نداشته باشد فساد تبدیل به راهحل میشود
بدون شک فساد یک مشکل اساسی و نابودکننده اقتصاد بسیاری از کشورها است. طبق برآورد صندوق بینالمللی پول سالانه بین ۱.۵ تا ۲ تریلیون دلار رشوه در جهان جابهجا میشود.
محسن بهاروند، حقوقدان و دیپلمات در یادداشتی اختصاصی برای اعتمادآنلاین نوشت: در ادامه مطلب قبلی در مورد نوآوری بر اساس کتاب پارادوکس رفاه، مطلب دیگری بر همان اساس در مورد مساله فساد تقدیم میکنم امیدوارم در شناخت این پدیده مفید افتد.
بدون شک فساد یک مشکل اساسی و نابودکننده اقتصاد بسیاری از کشورها است. طبق برآورد صندوق بینالمللی پول سالانه بین ۱.۵ تا ۲ تریلیون دلار رشوه در جهان جابهجا میشود. البته هزینه فساد برای مردم جهان بسیار بیشتر از این رقم است، زیرا رشوه تنها یکی از اشکال فساد است.
سایر اشکال فساد مبلغی کمتر از رشوه هزینه ایجاد نمیکند. دولتها مجبورند صدها میلیون دلار هزینه مبارزه با فساد را پرداخت کنند. علیرغم این مبارزه طبق آمار سازمان بینالمللی شفافیت از جمعیت ۷.۶ میلیاردی جهان حدود ۶ میلیارد نفر تحت دولتهای فاسد زندگی میکنند. سازمان شفافیت برای ردهبندی کشورها پس از بررسی شاخصهای مختلف نمرهای از صفر تا صد میدهد. صفر نماد فساد کامل و صد نشانه شفافیت کامل است. قابل توجه است که متوسط نمره جهانی عددی حدود ۴۳ است.
در مورد فساد چند سوال اساسی وجود دارد:
- چرا با گذشت قرنهای متمادی فساد ریشهکن نمیشود؟ و فساد هنوز عامل شماره یک سرمایهگذاری و تولید در همه کشورهاست؟
- چرا معمولاً در کشورهای فقیر فساد بیش از کشورهای ثروتمند رواج دارد؟
- ربط بین فساد و حاکمیت قانون و حکمرانی خوب چیست؟
- فساد یک پدیده طبیعی است که در شرایط محیطی یک جامعه زاده می شود یا یک امر غیر طبیعی است که توسط جنایتکاران بر جوامع تحمیل میگردد؟
من با توجه به محدودیتهای وقت و فضای مجازی سعی میکنم تا جایی که ممکن است به این سوالات پاسخ دهم.
مبارزه قهری و قضایی با فساد گرچه امری لازم و واجب است ولی یک راهحل ریشهای و اساسی محسوب نمیشود و نمیتواند فساد را منتفی نماید. در واقع مفسدین مظاهر و نمود فساد هستند نه دلیل آن. نویسندگان مبارزه قهری با فساد را به اسباببازی کودکان تشبیه میکنند که موش اسباببازی از یکی از حفرههای آن سر بیرون میآورد و کودک با وسیله چماق مانندی بر سر آن میکوبد ولی به محض ضربه به آن موش، موش دیگری بیرون میآید و این کار اینقدر تکرار میشود که کودک خسته شده و آن را رها میکند. در جوامع نیز اگر فساد فراگیر شود همین حالت در برخورد قهری ایجاد میشود. برخورد با یکی از مظاهر فساد آن را از بین نمیبرد بلکه بعد از مدتی از گوشه دیگری ظهور پیدا میکند و این دور باطل همچنان ادامه مییابد.
فساد علاوه بر اینکه جرم است در بسیاری از مواقع یک راهحل نیز محسوب میشود. وقتی قوانین و مجری قانون ظرفیت لازم برای حل و فصل مشکلات را نداشته باشد فساد تبدیل به راهحل میشود.
فرض کنید یک مجتمع مسکونی ۲۰ سال قبل ساخته شده و ۵۰ خانوار از طبقه متوسط در آن زندگی میکنند. اما از بیست سال پیش پارکینگ این ساختمان مشکلی داشته و پایان کار آن اخذ نشده است. اکنون ساختمان در حال تخریب است و مثلاً لولهکشی و سیمکشی آن دچار فرسودگی و مشکلات شده است. سازنده مجتمع نیز بعد از این مدت زمان آپارتمانها را فروخته و اکنون در دسترس نیست. حال ساکنین این مجتمع قصد فروش یا تعمیر اساسی آپارتمانهای خود را دارند. ولی برای اینکار پایان کار ساختمان یک مدرک اجباری است و بدون آن شهرداری هیچ مجوزی به آنها برای خروج از این مشکل نمیدهد. در این میان یک کارمند ساده حاضر است با مبلغ اندکی این مشکل را برطرف کند. در این حالت فساد تبدیل به راهحل ساکنین این مجتمع خواهد شد. ممکن است آنان بدانند که پرداخت مبلغی رشوه عملی خلاف قانون است و چون راه دیگری ندارند مجبور خواهند شد که به این راهحل متوسل شوند (با احترام به کارکنان محترم شهرداری این صرفاً یک فرض است). در جامعهای که گزینههای قانونی آسان و روان در اختیار حل مشکل اعضای آن نیست فساد تبدیل به راهحل میشود.
معمولاً دلایل کاهش فساد را در رهبری خوب، حکومت کارآمد، قوانین خوب و کلاً آنچه در حاکمیت و حکمرانی است میبینند ولی در بسیاری جوامع که این فاکتورها در آنها وجود دارد ممکن است فساد هنوز یک معضل اجتماعی محسوب شود.
برای مبارزه واقعی با فساد باید ریشههای آن را نیز شناخت و با آن مبارزه اساسی نمود. شاید بتوان سه دلیل اصلی برای رشد فساد برشمرد.
اول؛ مساله پیشرفت: گذشته از اینکه پیشرفت را چگونه تعریف کنیم ولی برای عموم مردم عادی پیشرفت یک احساس رضایت نسبت به ارتقای وضعیت یک شخص از نظر اجتماعی یا اقتصادی است. اکثر انسانها در طول عمر خود تلاش میکنند که در روند زندگی به سطح بالاتری ارتقا یابند. وقتی راهحلهای قانونی و اجتماعی برای پیشرفت و ارتقای افراد وجود ندارد فساد تبدیل به یک راهحل یا یک وسیله برای پیشرفت افراد میگردد.
دوم؛ دخل و خرج: هر فرد یا سازمانی که بین دخل و خرج آن تفاوت فاحشی وجود دارد برای جبران این تفاوت ممکن است متوسل به فساد شود.
فرض کنیم یک پلیس ماهیانه ۱۰۰۰ دلار درآمد دارد ولی مخارج او و خانوادهاش بیش از ۱۵۰۰ دلار است. بهصورت کلی او ممکن است برای جبران کمبود زندگی خود از راههای فسادآلود کمک بگیرد.
سوم؛ حرص و طمع: بعضی افراد همواره در حال تضعیف یا دور زدن قانون هستند تا بتوانند به آنچه دارند چیز جدیدی اضافه نمایند. انسانهایی که بیشتر به مادیات توجه دارند و به آنچه دارند قانع نیستند در زمان انجام کاری با یک محاسبه ساده تفاوت سود رعایت یک قانون یا دور زدن آن را برای خود حساب کرده و چنانچه نظارت کافی وجود نداشته باشد به نفع خود تصمیم میگیرند هرچند این تصمیم مفسدانه باشد. بهعنوان مثال، اکنون که اتومبیلها به سیستم GPS مجهز هستند و از طریق آنها میتوان مکان دوربینهای کنترل سرعت را تسخیص داد بسیاری از ما در مکانی که پلیس و دوربین وجود ندارد به سرعت اتومبیل خود افزوده و از سرعت مجاز تخطی میکنیم هرچند که میدانیم این اقدام نقض مقررات راهنمایی و رانندگی محسوب میشود.
اما در این بین دو مساله وجود دارد که درک آن پیچیده بوده و نیازمند یک تلاش بین رشتهای به شمول حقوق، اقتصاد، روانشناسی و جامعهشناسی است. اول اینکه فساد سابقه بسیار طولانی در تاریخ بشر دارد و همه جوامع سطحی از فساد را تجربه کردهاند. هیچ جامعهای در نظام بینالملل نیست که در طول زمان به درجهای از فساد آلوده نشده باشد. گویی فساد بهنوعی در ذات جوامع وجود دارد و سرنوشت محتومی است که به هر حال تجربه میشود. دوم اینکه پیشرفته و رفاه جوامع امروزی از مسیر فساد عبور کرده است. به دیگر سخن، جوامع بشری ابتدا عاری از فساد و بینظمی اقتصادی نشدهاند سپس پیشرفت کنند، بلکه ابتدا فساد وجود داشته است و هر چه جوامع از نظر اقتصادی و رفاه پیشرفت کردهاند بهتدریج رویهها و قوانین صیقل یافته و از میزان فساد این جوامع کاسته شده است.
هرگز نباید تصور کرد جوامعی که امروزه از آنها بهعنوان کشورهای پیشرفته یاد میکنیم از آمریکا، تا کشورهای اروپایی، ژاپن، کره، چین و سایر کشورهای در این سطح، عاری از فساد، فقر و فلاکت بودهاند. بلکه همه این کشورها مراحلی از فساد وحشتناک، فقر و فلاکت بیش از حد را تجربه نمودهاند.
عموماً کشورها در مسیر پیشرفت خود سه مرحله را در امتداد فساد طی نمودهاند.
مرحله اول فساد آشکار و غیرقابل پیشبینی: معمولاً کشورهای فقیرتر در این مرحله هستند. در چنین محیطی هیچچیز قابل پیشبینی نیست. اعتماد نسبت به دولت و حاکمیت بسیار کم است. معمولاً قراردادها اجرا نمیشوند و قباحت رسوایی از فساد فرو میریزد. رسانهها و مطبوعات مرتب از سوءمدیریت مدیران دولتی و دزدی و اختلاس از اموال عمومی سخن میگویند. سرمایه و تولید از چنین جامعهای گریزان است. مبارزه با فساد در این جوامع بر تصویب و تشدید قوانین متمرکز است، ولی این قوانین نیز تاثیر چندانی ندارد. شاید کشور ونزوئلا در چند ساله گذشته گرفتار این وضعیت شده بود.
مرحله دوم فساد پنهان و قابل پیشبینی: در این مرحله فساد تمامقد در مقابل توسعه نایستاده است بلکه به موازات آن وجود دارد. فساد دیگر یک راز نیست ولی فعال اقتصادی میداند برای موفقیت باید هزینههای اضافهای را نیز پرداخت نماید. اینجا هزینه فساد به هزینههای انجام فعالیت اقتصادی افزوده میشود و برای تولیدکننده این هزینه قابل پیشبینی است. در زمانی شایعه بود که چین دارای چنین فسادی است و فعالیت اقتصادی ناچار به پرداخت هزینه اضافی به افراد بانفوذ در این سیستم است. به این دلیل با وجود این نوع فساد سرمایهگذاری مستقیم خارجی در چین رشد فوقالعادهای داشت. در این مرحله معمولاً فساد پنهان از دید جامعه مخفی میشود و کمتر در معرض رسیدگی شفاف قرار میگیرد.
مرحله سوم شفافیت: نمونه این مرحله قانون لابیگری در آمریکاست. اکنون مبلغی حدود سه میلیارد و نیم در سال صرف لابیگری در آمریکا میشود. به نظر میرسد این روش نوعی فساد درونی در خود دارد ولی عملی قانونی است. شفافیت آن از این روست که افراد علاقهمند میتوانند به فهرست افراد و شرکتهای لابیگر دسترسی یافته و مطلع شوند چه کسی به نفع چه شخصی یا شرکت یا دولتی لابی و سعی میکند بر سیاست و قوانین آمریکا به نفع مشتریان خود تاثیر بگذارد. از طرفی لابیگرها میتوانند برای این تاثیر پرداخت نمایند و از طرف دیگری آمریکا بهشدت با مساله فساد مبارزه میکند. این نوعی تناقض را نشان میدهد. ولی آنچه بهتدریج در سیستم این کشور جا افتاده است این است که هیچکس در هیچ مقامی از رسیدگی قضایی جدی و منصفانه مصونیت ندارد و در صورت ارتکاب به فساد به دست عدالت سپرده خواهد شد.
میتوان بهعنوان نتیجهگیری چند توصیه برای مبارزه با فساد ارائه کرد:
۱. به نظر میرسد دستمزد و حقوق کارمندان دولت و همه حقوقبگیران دیگر باید به نحو چشمگیری افزایش یابد تا بتوانند در مقابل وسوسه فساد مقاومت نمایند.
۲. قوانین باید شفاف و روشن بوده و هیچ فردی در موضوع فساد نباید کوچکترین مصونیتی داشته باشد. همه باید بدانند که رفتار آنان میتواند در معرض رسیدگی منصفانه و قانونی قرار گیرد.
۳. چنانچه گفته شد افزایش سطح رفاه و توسعه اقتصادی میتواند فساد را به حداقل برساند. جهت این کار دولت باید از کارآفرینان حمایت و حفاظت لارم را به عمل آورد. کارآفرینانی که با خلق بازارهای جدید میتوانند فرصت شغلی در جامعه ایجاد کرده و سطح رفاه اجتماعی را افزایش دهند. قوانین باید ساده شده و کارمندان دولت برای حمایت از کارآفرینان آموزشهای لازم را ببینند.
دیدگاه تان را بنویسید