کارشناس امور بینالملل در گفتوگو با «اعتمادآنلاین» تشریح کرد:
جنگ داخلی سوریه؛ شکست سیاست مدیریت بحران
علیرضا مکی، کارشناس امور بینالملل معتقد است بحران سوریه از ابتدا ناشی از عدم مدیریت اعتراضات مردمی به دست دولت بشار اسد بود. اما ورود قدرتهای منطقهای و بینالمللی این بحران را به سطح بینالمللی گسترش داد. از نظر این کارشناس تمام کشورها در مدیریت بحران سوریه شکست خوردهاند و ایران برای رسیدن به هدف خود یعنی تشکیل بزرگراه تهران-بغداد-دمشق-بیروت با موانع جدیتری روبرو است.
اعتمادآنلاین| صبح روز هفتم آوریل ایالات متحده به همراه دو کشور فرانسه و انگلیس به صورت محدود سوریه را مورد حملات موشکی قرار داد. این اقدام به اعتقاد برخی از کارشناسان تلاش قدرتهای جهانی برای تسهیم منافع خود در منطقه بود. اعتمادآنلاین در گفتوگو با علیرضا مکی، کارشناس امور بینالملل، به تحلیل بحران سوریه پرداخته است. آنچه در ادامه میآید مشروح این مصاحبه است.
مدتی پیش شاهد حمله موشکلی آمریکا، فرانسه و انگلیس به سوریه بودیم. از نظر شما به طور کلی این حملات چه چیزی را دنبال میکرد و اگر بخواهیم در دو سطح استراتژیک و منطقهای اتفاقات منطقه و بحران سوریه را تحلیل کنیم باید به چه مسائلی توجه کنیم؟
در ابتدا باید به این مسئله بپردازیم که چرا بحران سوریه به اینجا رسیده، سپس باید به طور مشخص به مسئله حملات شیمیایی و واکنش کشورهای غربی بپردازیم. بعد از آن میتوانیم به حملات چند روز گذشته و واکنش ایالات متحده بپردازیم.
بحران سوریه زمانی که در سال 2011 آغاز شد، در هر حال نتیجه سوء مدیریت دولت بشار اسد بود که نتوانست تظاهرات صورت گرفته را به صورت مسالمتآمیز حل کند و تبدیل شدن این نزاع را از یک بحران منطقهای به بینالمللی پیشگیری کند. در این بحران قدرتهای منطقهای و بینالمللی نیز هر کدام به نحوی نقش داشتند و همگی نیز در کنترل این بحران شکست خوردند. از طرفی ما میتوانیم بحران را در دو مرحله بررسی کنیم. اول این که بحران در سطح منطقهای است و کشورهایی مثل ایران، عربستان، قطر و ترکیه وارد آن شدهاند و آن را به یک بحران ژئوپولیتیک تبدیل کردهاند. هرکدام از این کشورهای هم منافع خودشان را داشتند؛ برای ایران حمایت از محور مقاومت، دسترسی به دریای مدیترانه و حضور در مدیترانه شرقی؛ برای عربستان رقابت با ایران، شکست محور مقاومت و از مدار خارج کردن یکی از قدرتهای این محور؛ برای ترکیه دیدگاه اخوانی حزب عدالت و تحقق آرمانهای آن. از طرف دیگر، برای اسرائیل هم این بحران فرصتی بود تا تهدید ایران را از مرزهای خودش رفع کند.
نقش اسرائیل به عنوان بازیگر منطقهای را چگونه میدانید؟
اسرائیل مسلماً یکی از بازیگران فعال منطقه بوده است. رژیم بعث سوریه حدود 40 سال صلح را برای اسرائیل حفظ کرده، اما این ماجرا و جنگ، سبب شد حضور نیروهای ایران و حزب الله از شمال مرزهای اسرائیل و جنوب لبنان به مرزهای شرقی اسرائیل در سوریه گسترش پیدا کند. اسرائیل نمیتوانست در قبال این ماجرا بیتفاوت بماند. از طرفی بحران سوریه این فرصت را برای اسرائیل ایجاد کرد تا یکی از متحدین ایران را از دور خارج و جاده ارتباطی و سیاسی میان ایران و بیروت را قطع کند. برای همین است که اسرائیل از جبهه النصره حمایت و مجروحانشان را درمان میکرد.
ایالات متحده چطور؟ به هر حال با وجود آنکه در ابتدا به نظر میرسید آمریکا نمیخواهد وارد این بحران شود، اما در نهایت شاهد آن بودیم که کاخ سفید هم به تدریج خود را به این مسئله وارد کرد؟
خلأ قدرت و ظهور داعش باعث شد که تمام گروههای مخالف اسد کنار گذاشته شوند و بخش عمده مناطق تحت کنترل این گروه قرار بگیرد. این حضور داعش بحران منطقهای را به بحران بین المللی و جنگ با تروریسم ارتقا داد. ایالات متحده هم نمیتوانست نسبت به این مسئله بی تفاوت باشد که سرانجام به بهانه جنگ با داعش به صورت تدریجی وارد بحران شد. تا حدی که به رغم اعلام رئیس جمهور آمریکا مبنی بر خروج نیروهای ایالات متحده از سوریه، شاهد هستیم که آمریکاییها تعداد نیروهایشان را در شرق سوریه افزایش میدهند. آمریکاییها تقریباً 20 پایگاه نظامی و حدود دو تا سه هزار نفر نیرو در شرق سوریه، یعنی شرق فرات و مناطق تحت کنترل کردها دارند.
و فکر میکنید که حضور ایالات متحده در منطقه چقدر توانست اهداف آنها را محقق کند؟
بخش دیگر بحران این است که سیاست ایالات متحده در زمان اوباما حمایتی و کنترلکننده نیروهای مخالف بشار بود تا این گروهها منافع این کشور را در منطقه تأمین کنند. این نقش پشت پرده امریکا به دلیل رقابت میان متحدان ایالات متحده در منطقه از جمله رقابت میان عربستان و ترکیه وارد بحرانی چندگانه شد. به طوری که هرکدام از این قدرتهای منطقهای به دنبال به قدرت رساندن نیروهای طرفدار خود در این کشورها بودند. از همین رو بود که ما در طول بحران سوریه شاهد چند دستگی نیروهای مخالف سوریه بودیم که هرکدام وابسته به یکی از کشورهای همپیمان آمریکا بودند. این مسئله یکی از بزرگترین مشکلات آمریکا در منطقه بود که باعث ایجاد شکاف و جدایی میان متحدان آمریکا از جمله امارات و عربستان و از طرف دیگر قطر و ترکیه شد. نتیجه این بحران در بحران خلیج فارس و محاصره قطر توسط کشورهای عربی هویدا شد. همه اینها در کنار هم باعث تضعیف گروههای مخالف بشار شد که در مقابل به حمایت آمریکا از کردهای سوریه انجامید. این اتفاق در عین حال با منافع ترکیه در تضاد بود.
بنابراین فکر میکنید همین مسئله باعث نزدیکی ترکیه با ایران و روسیه شد؟
وقتی این اتفاق رخ داد، ما شاهد جدایی آشکاری میان ترکیه و غرب و نزدیک شدن ترکیه به روسیه و ایران میشویم. این مسئله منجر به مذاکرات آستانه، سوچی و آنکارا میشود. با اینکه ترکیه همچنان از اهداف خودش صرف نظر نکرده و همچنان معتقد است بشار اسد باید از قدرت خارج شود و نظام سوریه باید تغییر کند و نیروهای مخالف بشار باید با همدیگر متحد شوند.
بخش دیگر این ماجرا «دینامیسم» ادامه بحران است. یکی از نقاط مهم بحران سوریه استفاده از تسلیحات شیمیایی است. میدانیم که طی 70 سال گذشته بحث استفاده از تسلیحات شیمیایی یک تابو در سطح جهانی بود. به گونهای که ما تنها دوبار به طور خاص شاهد استفاده از تسلیحات شیمیایی هستیم. اول آمریکا و جنگ ویتنام و دیگری رژیم صدام در جنگ عراق علیه ایران بود. اما در بحران سوریه ما شاهد استفاده منظم از تسلیحات شیمیایی هستیم. بدون پیشداوری، میبینیم که هر دو طرف همدیگر را متهم به استفاده از این تسلیحات میکنند. نکتهای که وجود دارد نوع تسلیحات شیمیایی استفاده شده است. در برخی از حملات از گاز کلر استفاده شده و دولت سوریه ادعا میکند که گروههای مخالف میتوانند به سادگی گاز کلر را تولید کنند. این ادعا منطقی است. زیرا تولید و حتی خرید کپسولهای آن به سادگی ممکن است. اما در مورد مواد شیمیایی دیگر چنین نیست. به طور مثال، استفاده از تسلیحات شمیایی در سال 2013 قابل ذکر است که در نهایت منجر به نابودی تسلیحات شیمیایی سوریه تحت نظارت آمریکا و روسیه شد. گازهایی مانند اعصاب و سارین تسلیحاتی هستند که مخالفان توان تولید آنها را ندارند. دولت معتقد است مخالفان اسد به انبارهای این گاز دسترسی داشتند، اما به لحاظ توان تولید این امکان برای آنها وجود ندارد. محل اختلاف آمریکا و روسیه اینجاست؛ به باور روسیه اثبات این مسئله ممکن نیست. هرچند بنا به چند گزارش سازمان منع تسلیحات شیمیایی این تسلیحات از طریق هوایی استفاده شده است. اگر این ادعا را قبول کنیم، دولت سوریه تنها دولتی است که توان استفاده از تسلیحات شیمیایی را دارد. با این حال چنین ادعایی را نیز نمیتوان ثابت کرد.
اتفاقات اخیر و حملاتی که صورت گرفت چقدر مهم و تا چه میزان در مناسبات استراتژیک میان قدرتهای بزرگ تأثیرگذار است؟ اساساً به نظر شما چه توافقات و مصالحاتی با توجه به اتفاقات اخیر رخ داده است؟
این حمله را باید در دو سطح نظامی و سیاسی بررسی کنیم. در سطح نظامی، پس از جنگ 2003 در عراق، ما شاهد تمرکز نیروی بزرگی در منطقه هستیم. بنا به اخبار غیررسمی در حمله اخیر، اعراب و به طور خاص عربستان سعودی در اردن پایگاه نظارت و فرماندهی تأسیس کردند. اما شاهد بودیم که حجم حملات با توجه حجم آتش ایالات متحده و اهداف بسیار محدود بود. نکته دیگر این بود که دولت سوریه نیز هیچ اطلاعات درستی از خسارات و تلفات ارائه نداد. تنها تصویر موجود نشان میدهد که یکی از مراکز تحقیقاتی سوریه تخریب شده است. گرچه روسها و سوریها ادعا میکنند که بیش از 70 موشک را رهگیری و نابود کردهاند. با این حال آمریکا معتقد است که هیچ کدام از موشکها نابود نشدهاند.
اما به لحاظ سیاسی، این مسئله از سه جهت اهمیت داشت: یک. روسها هیچ واکنش خاصی نشان ندادند. این مسئله به لحاظ اعتباری برای روسیه یک امتیاز منفی است. دست کم با توجه به مواضع رسمی مقامات روسی. هرچند از طرف دیگر ما شاهدیم که میزان و شدت حملات نیروهای آمریکا نیز گسترده نبود. به طور کلی نمیتوان انتظار داشت که آمریکا و روسیه بر سر کشوری که در حال فروپاشی است بخواهند جنگ گستردهای به راه بیاندازند. نکته دوم، اتحادی بود که با این حملات میان کشورهای مخالف نظام اسد ایجاد شد. ما طی ماههای گذشته شاهد نوعی واگرایی میان ترکیه، ناتو و ایالات متحده از یک طرف و قطر و ائتلاف عربی از سوی دیگر بودیم. اما در این ماجرا مشاهده کردیم که ترکیه و قطر از این حملات استقبال کردند. به طوری که ترکیه حتی خواهان مداخله فعالتر غرب، ایالات متحده و ناتو در این مسئله است. در صورتی که میدانیم ترکیه با ایران و روسیه توافقنامههایی را برای کاهش تنشها در منطقه دارد. بنابر این ما اکنون پس از چند ماه شاهد تقویت ارتباط و نوعی همبستگی میان قدرتهای مخالف دولت سوریه هستیم. این اتفاق برگ برندهای برای ایالات متحده در مسئله سوریه خواهد بود و خواهد توانست با ترغیب ترکیه، قطر و عربستان برای تشکیل اتحاد علیه اسد به نوعی تمام نیروهای مخالف اسد را کنار هم جمع کند و آینده این بحران را پیچیدهتر و بیش از پیش پر هزینه کند.
با این وجود، نقش ایران را در تحولات اخیر چگونه ارزیابی میکنید؟
در مورد ایران، باید در نظر داشته باشیم که ایران یک قدرت منطقهای است و نه قدرتی در سطح نظام بین الملل. رقابت ایران در منطقه با ایالات متحده یا روسیه نیست، رقابت ما با ترکیه و عربستان است. نکتهای که وجود دارد بحث ائتلافهای متقاطع منطقهای-بینالمللی است. ما در تحلیل روابط بینالملل سه سطح داریم: سطح منطقهای یا سطح میانی که متصل کننده سطح خرد و بینالمللی است. ما در سطح منطقهای یکی از شرکای روسیه در رقابتی بزرگ و بینالمللی هستیم. یکی از خانههای شطرنج در این رقابت بینالمللی سوریه است. روسیه از سال 2015 به بعد وارد بحران سوریه شد و سطح بحران را به یک بحران بین المللی و رقابت میان روسیه و ایالات متحده تبدیل کرد. از نقش تمام قدرتهای منطقهای و تصمیمگیریهای فرایند بحران در سوریه کاسته شده است. در واقع بحران سوریه محدودیتهایی دارد و میزان نفع هر کشوری در سوریه با توجه به قدرت دخیل در صحنه سنجیده میشود.
ایران در سوریه حضور اطلاعاتی، امنیتی و نظامی (در سطح مستشاری و زمینی) دارد. برخلاف روسیه که سطح حضور اطلاعاتی، امنیتی و نظامی آن در سطح فنی و در آسمان است. ایران و روسیه اگر بخواهند در سوریه به اهداف خود برسند به همدیگر نیاز خواهند داشت و نمیتوانیم بگوییم که ایران یا روسیه بدون همدیگر به اهداف خود برسند.
نقش دیگر بازیگران منطقه در تاثیرگذاری ایران چقدر است؟
هنگامی که از ایران صحبت میکنیم، پای ضلع سومی به نام اسرائیل نیز به میان میآید. ما چند روز بعد از حملات شیمیایی ادعایی دوما شاهد حملات اسرائیل به شمال سوریه هستیم که نیروهای سپاه ایران ساکن آنجا بودند و منجر به شهادت تعدادی از نیروهای ما نیز شد. من فکر میکنم اگر بخواهیم نقش ایران را در آرایش جدید منطقهای بسنجیم باید سه منبع بحرانزا را در بحران سوریه در نظر بگیریم: یک: رابطه تنش آمیز ایران و اسرائیل، دو: رابطه تنش آمیز ایران و آمریکا و سوم: رابطه تنش آمیز ایران و اتحاد اعراب. این سه منشأ بحران باعث پیچیدهتر شدن بحران در منطقه هستند. ما در طول یک سال گذشته و پس از به قدرت رسیدن ولیعهد جدید عربستان شاهد نزدیکتر شدن اتحاد اعراب و اسرائیل هستیم. در واقع تشکیل محور ریاض-تلآویو تأثیر خود را در بحران سوریه خواهد گذاشت و حتی این احتمال وجود دارد که با توجه به نقش سابقاً کمرنگ عربستان طی چند سال گذشته، با کمک اسرائیل نقش خود را بیش از پیش برجسته کند. در اینصورت ما شاهد تشدید تنشهای ایران و اسرائیل در سوریه خواهیم بود. این مسئله باعث افزایش نقش ایالات متحده در سوریه میشود و این احتمال وجود دارد که ایالات متحده در صورت به خطر افتادن امنیت اسرائیل نیروهای خود را از شرق فرات به مناطق جنوبی و غربی سوریه منتقل کند. این احتمال به هیچ وجه بعید نیست، زیرا امنیت اسرائیل یکی از مهمترین پارامترهای سازنده سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه است. در شرایط جدید و با شکلگیری رابطه تلآویو-ریاض شاهد افزایش تنشهای بیشتر خواهیم بود و باید این نکته را به طور جدی مورد توجه قرار داد. در حال حاضر یکی از نقاط ضعف ما این است که تمام مرز سوریه و عراق را به جز بوکمال (که دست نیروهای متحد دولت سوریه است) از دست دادهایم. همین نقطه مرزی هم از شمال و جنوب به طور مستقیم تحت نظارت نیروهای آمریکایی است؛ یعنی پایگاه التنف در گذرگاه سهگانه اردن-عراق-سوریه که دست آمریکاییهاست و هم نیروهای آمریکایی که در شمال بوکمال هستند بر این منطقه نظارت دارند. بنابر این هدف ما که تشکیل بزرگراه تهران-بغداد-دمشق-بیروت است، به شدت در این نقطه تضعیف میشود و در صورت تداوم تنشها امکان به خطر افتادن آن وجود دارد. اینها مسائلی هستند که ما باید به آنها به طور جدی توجه کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید