گزارش تحلیلی اعتمادآنلاین از بحرانی که دامن کاراکاس را گرفته است
مسئله ونزوئلا و استقبال هیستریک برخی جریانها از آشفتگی در این کشور
اتفاقات اخیر ونزوئلا را فارغ از آنکه کدام طرف ماجرا چه اندازه حق دارد، و با توجه به اشتباهات و خطاهای فاحش دولت این کشور و فساد اقتصادی و مدیریتی در بدنه آن، نمیتوان بدون در نظر گرفتن دستگاه ایدئولوژیک سرمایه سازمانیافته جهانی تحلیل کرد و دچار آن نوع ذوقزدگی شد که اعتقاد دارد سوسیالیسم به چنین وضعیتی منجر میشود. کسانی چنین مسئلهای را طرح میکنند که نه تنها از دستگاه ایدئولوژیک سرمایه سازمانیافته جهانی اندک شناختی ندارند، بلکه آشناییِ حداقلی با سوسیالیسم هم در آنها دیده نمیشود.
اعتمادآنلاین| روحالله سپندارند- در مورد وضعیت ونزوئلا و اعتراضات اخیر این کشور، فارغ از هر پیشقضاوت اردوگاه چپ و راست، یک نکته قابل تامل است؛ اینکه در هر دوگانهای ضرورتا یکی حق و دیگری باطل نیست که سمپاتهای جریانهای فکری بخواهند خود را حامی یا دشمن یکی بپندارند. وضعیت ناگوار اقتصادی همانقدر ملموس و غیرقابل انکار است که در سوی دیگر میتوان بوی سرمایهداری را حس کرد که مرز باریکی با جنبشهای فاشیستی قرن بیستم دارد.
اما سادهانگارانهترین برداشت از وضعیت فعلی ونزوئلا، رویکردی است که دستکم در برخی نولیبرالها بیشتر طرفدار دارد. رویکردی که بنگاه رسانهای نظام سرمایهداری به چشم و گوشهای در خدمت رسانههایش تزریق میکند و آنها نیز با دهانهای باز همه را میبلعند. حامیان نولیبرال این دستگاه، این گونه میپندارند که وضعیت فعلی ونزوئلا ناشی از سوسیالیسم است و این پندار را به شکلی هیستریک در شبکههای اجتماعی پهن میکنند و دوباره بیرق پایان تاریخ را بالا میبرند.
با این حال در حوصله این نوشتار نیست که تمام و کمال به آنچه «سوسیالیسم واقعا موجود» میتوان نامید و آنچه واقعا در ونزوئلا اتفاق افتاد، بپردازیم؛ اما طرح چند مسئله میتواند کمی از زوایای رویدادهای اخیر در دنیای پیچیده امروز را روشن کند.
ونزوئلای امروز با ابرتورم افسارگسیخته دست و پنجه نرم میکند، کمبود مواد اولیه همچون دارو و غذا، نارضایتی و فقر گسترده تنها بخشی از سویههای بحران این کشور است؛ کشوری که رتبه اول ذخایر نفت دنیا را دارد؛ اما از نظر تولید نفت رتبه تک رقمی ندارد؛ از سوی دیگر تحت تحریمهای شدید ایالات متحده قرار دارد و برای واردات مواد غذایی نیز دلار نمیپردازد و همین مسئله به بحران کمبود کالاهای اساسی در این کشور دامن زده است.
ضمن آنکه علاوه بر تحریمهای غرب علیه این کشور، تلاش برای کودتا در ونزوئلا مانند آنچه در مورد کوبا در طول سالهای حکومت فیدل کاسترو وجود داشت، اقدام به ترور مادورو و تحریک مخالفان داخلی از جمله مواردی بود که ایالات متحده همواره یک پای ثابت آن به شمار میرفت.
با این حال یک نکته غیرقابل انکار است؛ هر اندازه که وجود دشمن خارجی و دسیسه علیه حکومت، شرایط را برای حکومتداری دشوار میکند اما نمیتواند توجیهی بر سرکوب اعتراضات داخلی و بستن فضای آزادی بیان و فعالیت رسانهای باشد. آنچه در مورد ونزوئلا اتفاق افتاد، فارغ از فساد ساختاری در بدنه مدیریتی و ضعف و ناکارآمدی دولت، نوع مواجهه حکومت با معترضان و منتقدان بود به طوری که در جریان اعتراضات 2017 نیز حکومت این کشور اقدام به کشتن تعداد زیادی از معترضان کرد. حبس و حصر مخالفان و جلوگیری از فعالیت آزاد رسانهها نیز از دیگر سویههای قهرآمیز دولت ونزوئلا در برخورد با مخالفان بود و این همه زمانی که با مشکلات و بحرانهای اقتصادی همراه شود، موج نارضایتی را به موج براندازی تبدیل میکند.
اما نکته فراتر از بحران ونزوئلا -موضوعی که نظام سرمایهداری در آب گلآلود بحران این کشور، به بهرهبرداری از آن مشغول شده- این است که خاستگاه لفظی یک دولت اگر برآمده از سوسیالیسم باشد، ضرورتا عملکرد، برنامهها و سیاستهای آن نمیتواند به نام سوسیالیسم تمام شود چه آنکه پیوند ناگسستنی سوسیالیسم با دموکراسی هر گاه دچار تزلزل شده باشد باید در گزاره اول آن نیز شک کرد؛ ضمن آنکه تفاوت فاحشی میان پوپولیسم با سوسیالیسم وجود دارد که این مسئله دست کم برای مردم ایران نیز به طول ملموسی قابل درک است.
علاوه بر آن، با فرض بر آنکه جریان حاکم در ونزوئلا را سوسیالیسم واقعا موجود بدانیم -که نادرستی آن، پیشتر مورد تاکید قرار گرفت- نمیتوان واقعیت غیرقابل انکاری را نادیده گرفت؛ واقعیتی که نولیبرالها با واکنشهایی برآمده از رویکردهای سطحی، آن را یا نمیبینند یا عامدانه نادیده میگیرند؛ توجه به این واقعیت دستکم میتواند منجر به آن شود تا بخشی از بحرانهای فعلی در کشورهای دیگر از جمله ایران را نیز به گونهای دیگر تحلیل کرد که در ادامه به آن میپردازم.
کشورهای در حال توسعه را با کمی اغماض نسبت به تفاوتهای موجود میتوان در دو دسته جای داد، یکی آنهایی که همسو با سیاستهای نظام سرمایهداری، به هر گونه تعدیل ساختاری و اقتصادی متناسب با برنامههای این نظام تن میدهند و دیگری کشورهایی که با رویکردهای مختلف سیاسی، مذهبی، فرهنگی یا ایدئولوژیک در مقابل این نظام قرار میگیرند و حاضر به اجرای سیاستهای دیکتهشده نیستند؛ هر چند در این بین، دستهبندیهای دیگری نیز وجود دارند که تنها با بخشهایی از سیاستهای نظام موجود همراهی کردهاند و در دیگر بخشها راه خود را رفتهاند.
اما در این نوشتار به آن دستهای میپردازیم که سعی کردهاند در برابر هژمونی سرمایهداری و تحمیل تمام ساز و کارهای آن مقاومت کنند؛ زمانی که این گروه از کشورها، اقتصادی ضعیف یا رانتی داشته باشند، بار مشکلات مضاعف خواهد شد که نمونه ونزوئلا در همین دسته قرار میگیرد.
اقتصاد کشورهایی مانند ونزوئلا که مبتنی بر ذخایر و منابع معدنی و نفتی است، به طور قطع به سرمایهگذاریهای خارجی در این بخش احتیاج دارد چه آنکه امروز شاهد افت قابل توجه تولید نفت این کشور هستیم این در حالی است که تحریمها برای فروش نفت را نیز نادیده بگیریم. حال سوال اینجاست که آیا همسویی با سیاستهای نظام سرمایهداری میتواند منجر به گسیل سرمایههای خارجی به این کشورها شود؟ واقعیت آن است که در سالهای اخیر حجم سرمایهگذاریهای خارجی، دیگر بر روی مواد اولیه نیست و به سمت خدمات سوق پیدا کرده است. ضمن آنکه بر خلاف آنچه تصور میشود سرمایهگذاریها بیش از آنکه از کشورهای با مازاد سرمایه، به سمت کشورهای در حال توسعه باشد، به سمت کشورهای سرمایهسالار بوده است.
از مجموع یک تریلیون و دویست میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی جهان در سال 2014، 499 میلیارد دلار مربوط به سرمایه خارجی واردشده به کشورهای سرمایهداری بسیار پیشرفته بود، این در حالی است که کل سرمایه خارجی وارد شده به تمامی قاره آفریقا در همین سال 54 میلیارد دلار بوده است. در همین سال رقم سرمایه خروجی از کشورهای در حال توسعه آسیا 432 میلیارد دلار بوده که این رقم بیشتر از سرمایه خروجی از آمریکای شمالی یا اروپا است. بنابراین تصور خام همراهی با نظام سرمایهداری و به تبع آن حجم گسترده سرمایهگذاری مستقیم خارجی دستکم بعد از قرن بیستم، نقش بر آب شده است.
از سوی دیگر کمکهای بینالمللی برای خروج کشورها از بحرانهای اقتصادی، به طور غیرقابل انکاری متاثر از گزارشهای آژانسهای رتبهبندی اعتباریاند؛ این آژانسها در عمل سیاستهای نولیبرالی را به کشورها تحمیل میکنند. در واقع ساز و کار اجرای این سیاست در این آژانسها به این صورت است که هر اندازه که عملکرد یک دولت با مداخله کمتر در اقتصاد، کاهش مالیات شرکتها، محدود کردن اتحادیههای کارگری و ... همراه باشد، آن دولت رتبه بالاتری میگیرد. رتبه بالاتر منجر به آن میشود که آن دولت بتواند سرمایه خارجی بیشتر و وامهای با بهره کمتر را دریافت کند؛ هر اندازه این رتبه اعتباری پایینتر باشد، دولت مجبور به پرداخت بهرههای بالاتری میشود؛ این بلایی بود که نظام سرمایهداری بر سر یونان نیز تحمیل کرد.
علاوه بر آن دستگاه سازمانیافته سرمایهداری از بازوهای مختلف خود برای به زانو درآوردن کشورهای مقابل جریان اصلی استفاده میکند؛ به گفته سعید رهنما استاد علوم سیاسی سازمانهای بینالمللی اقتصادی، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی، دستگاه اقتصادی سرمایه جهانی، سازمان ناتو بازوی نظامی و دستگاه سرکوب آن، و نولیبرالیسم ایدئولوژی همراه با رسانههای گروهی تحت کنترل این نظام، دستگاه ایدئولوژیک این سرمایه سازمانیافته جهانی است.
در رأس این دستگاه سازمانیافته، ایالات متحده قرار دارد که رد پای آن در کودتاهای متعدد علیه دولتهای مردمی از آلنده و مصدق گرفته تا توطئههای فراوان علیه کاسترو در کوبا را در کارنامه خود دارد. به گفته رهنما، به هر حال آمریکا بزرگترین قدرت امپریالیستی تاریخ است. بودجه نظامیاش به تنهایی از مجموع بودجه نظامی ده قدرت بزرگ نظامی دیگر مثل روسیه، چین، انگلستان، فرانسه و ... بیشتر است. همپیمان قدرتمندترین ماشینهای جنگی جهان مثل اسرائیل و مرتجعترین کشورهای ثروتمند نظیر عربستان است و این همه میتواند برای به زانو در آوردن هر کشور درحال توسعهای کافی باشد.
دستگاه ایدئولوژیک سرمایه سازمانیافته جهانی همزمان میتواند با استفاده از بنگاههای رسانههای خود، این تلقی را ایجاد کند که بحرانهای موجود در برخی کشورها -که اتفاقا معلول همان دستگاه سازمانیافته بوده- ناشی از تحقق سوسیالیسم است؛ این نعل وارونه میتواند برای بسیاری از جمله نولیبرالها، قابل باور باشد. آنها با تمام تاکیدشان بر حفظ وضع موجود و ادعای مقابله با هر نوع خشونتی، از کودتاها و جنگها و بهرهکشیهای پنهان و آشکار که زیر تیغ نرم اما تیز سرمایهداری اتفاق میافتد، حمایت میکنند.
با این حال اعتراضات مردمی را هر جا به نفع دستگاههای سازمانیافته جهانی نباشد تحت عنوان خشونت غیرقانونی تقبیح میکنند؛ به اعتقاد یکی از نویسندگان مجله ژاکوبن سوسیالیستها میخواهند جنگ را از بین ببرند چون بیرحمانه و غیرعقلانی است؛ اما گمان میکنیم تفاوتی میان خشونت ستمدیدگان و ستمگران وجود دارد.
حال اتفاقات اخیر ونزوئلا را فارغ از آنکه کدام طرف ماجرا چه اندازه حق دارد، و با توجه به اشتباهات و خطاهای فاحش دولت این کشور و فساد اقتصادی و مدیریتی در بدنه آن، نمیتوان بدون در نظر گرفتن دستگاه ایدئولوژیک سرمایه سازمانیافته جهانی تحلیل کرد و دچار آن نوع ذوقزدگی شد که اعتقاد دارد سوسیالیسم به چنین وضعیتی منجر میشود. کسانی چنین مسئلهای را طرح میکنند که نه تنها از دستگاه ایدئولوژیک سرمایه سازمانیافته جهانی اندک شناختی ندارند، بلکه آشناییِ حداقلی با سوسیالیسم هم در آنها دیده نمیشود.
دیدگاه تان را بنویسید