کد خبر: 265831
|
۱۳۹۷/۱۱/۰۹ ۱۶:۴۰:۰۰
| |

سردبیر مجله گلوبالیست در ارزیابی مجمع جهانی اقتصاد مطرح کرد

تظاهر به پوپولیسم، راهکار تازه «داووس»

قدرتمندترین نخبگان اقتصادی جهان در حال به کارگیری ادبیات ضدجهانی‌گرایی برای تقویت جهانی‌سازی- و ثروتمندتر کردن خودشان- هستند.

تظاهر به پوپولیسم، راهکار تازه «داووس»
کد خبر: 265831
|
۱۳۹۷/۱۱/۰۹ ۱۶:۴۰:۰۰

اعتمادآنلاین| مینا جزایری- استفان ریکتر ناشر و سردبیر مجله گلوبالیست در مقاله ای به ارزیابی عملکرد مجمع جهانی اقتصاد که یکی از سازمان‌های بزرگ اقتصادی است می‌پردازد. این مجمع ژانویه هر سال، اجلاسی را در داووس برگزار می‌کند. به گزارش اعتمادآنلاین در این مقاله چنین آمده است:

نیازی نیست برای پذیرش اهمیت «کلاوس شواب» باور داشته باشید که او متفکر عمیقی است. کلاوس شواب به عنوان بنیانگذار مجمع جهانی اقتصاد- نشست سالانه رهبران تجاری و سیاست‌مداران در داووس- طبیعتاً همواره دیدگاه‌های نخبگان اقتصادی جهان را بیان کرده است.

بنابراین زمانی که شواب در یک حرکت غیرمنتظره از جهانی‌گرایی انتقاد می‌کند، و از این طریق به یک استاد چپ‌گرای دانشگاه شبیه می‌شود، ضروری است که به او توجه شود. این موضوع ارزش پرداختن دارد. در آستانه اجلاس مجمع جهانی اقتصاد 2019 شواب مقاله‌ای نوشت و در آن اعلام کرد که «جهانی‌گرایی نوعی ایدئولوژی است که نظم نئولیبرال جهان را نسبت به منافع ملی در اولویت قرار می‌دهد.»

شواب، همانند نشست گسترده داووس، تلاش می‌‎کند خودش را با دوره پوپولیسم وفق دهد. اما این به آن معنا نیست که آنها در حال تسلیم شدن به پوپولیسم هستند. کاملا برعکس، چرخش ضد-جهانی‌گرایی شواب تلاشی در جهت بهره بردن از این وضعیت است. این چرخش نشان می‌دهد که چگونه گروه نخبگان در حال تلاش برای تطبیق یافتن با پوپولیسم ملی‌گرا و در عین حال به حداکثر رساندن منافع شخصی خود هستند، هرچند این امر با هزینه توده‌های بسیاری به دست می‌آید که نخبگان تلاش می‌کنند برای آنها جذاب باشند.

حمله شواب به جهانی‌گرایی به واسطه ابهامی که همواره در مورد این اصطلاح وجود داشته است تسهیل می‌شود. این رسم، مخصوصا میان پوپولیست‌های دست راستی، به این صورت است که «جهانی‌گرایی» را به عنوان ریشه همه شرارت‌ها به تصویر بکشند، که اغلب با یک رگه‌هایی از یهودستیزی نیز همراه می‌شود. ایده بنیادی این دیدگاه این است که جهانی‌گرایی شکلی از توطئه جهانی تجاری است که توسط گلدمن ساکس، جورج سوروس، مجموعه‌ای از روسای فدرال ایالات متحده و افرادی از این دست هدایت می‌شود. در دیگر اردوگاه‌های ایدئولوژیکی، جهانی‌گرایی پوششی برای پیگیری سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالی کورپوراتیستی قلمداد می‌شود.

شواب هیچ یک از این تعاریف را اتخاذ نمی‌کند. در عوض شواب بین «ایدئولوژی» جهانی‌گرایی و «پدیده» جهانی‌سازی تمایز قائل می‌شود. او می‌گوید جهانی‌سازی فرایندی ساختاری شامل انحلال تدریجی مرزهاست که از دستاوردهای فناورانه و انتقال سریع ایده‌ها، افراد و کالاها نیرو می‌گیرد.

به یک معنا، شواب این فرآیندها را به لحاظ ایدئولوژیک امری خنثی می‌داند و این ساخت به‌راستی قابل درک است: دوست داشته باشید یا نه و فارغ از اینکه نگاه سیاسی شما چیست، جهانی‌سازی واقعیت زندگی است، درست همانطور که تغییر آب و هوا و همه‌گیری بیماری‌ها یک واقعیت طبیعی است. به طور قطع هیچ‌کس را نمی‌توان در مرز یک کشور متوقف کرد، حتی اگر آن کشور دیوار مرزی بزرگی داشته باشد.

مسائل کلیدی که جهانی‌سازی، در روایتی که آن را به لحاظ ایدئولوژیک امری خنثی می‌داند، مد نظر قرار نمی‌دهد نابرابری‌ها و دیگر چالش‌های حاصل و زیربنایی هستند که از خود فرآیند ادغام جهانی نشأت می‌گیرند. و این دقیقاً همان نقطه‌ای است که «جهانی‌گرایی» وارد می‌شود. هدف از جهانی‌گرایی پاسخ دادن به سوال‌های اساسی از این قبیل است: آیا ما تاثیرات منفی جهانی‌سازی در محدوده کشورها و جوامع خودمان را بررسی خواهیم کرد؟ آیا باید این مسائل را به ترتیب از دولت-ملتی به دولت-ملتی دیگر حل کنیم؟ یا همانطور که رئیس‌جمهور ایالات متحده دونالد ترامپ معتقد است باید این مسائل به صورت یک جانبه حل‌وفصل شوند؟

هر حکومتی آزاد است پاسخ‌هایی را دنبال کند که آنها را بهترین پاسخ‌ می‌داند، اگرچه شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهد دنبال کردن مسیری کاملاً یک ‌جانبه‌ و ملی محکوم به شکست است. ملی‌گرایی پیچیدگی‌ها را مسطح می‌کند و مسائل پیچیده را با روشی ساده‌انگارانه و صفر و یکی به تصویر می‌کشد.

اما سیاستمداران پوپولیستی مانند ترامپ، حتی اگر نادان هم باشند، به نظر می‌رسد که از فضیلت یکدستی در رفتارشان برخوردارند، بدین معنا که همزمان هم به جهانی‌گرایی و هم به جهانی‌سازی حمله می‌کنند. شواب در رویکرد خود ظرایف بیشتری را در نظر می‌گیرد اما در عین حال رویکردش بدبینانه‌تر است. شواب به واسطه جداسازی تبادلات بین‌المللی از حکومت جهانی- اگرچه او تنها به دومی حمله می‌کند- به دنبال تحقق جهانی است که سیاست در آن به خیمه‌شب‌بازی تقلیل یابد، آن هم در حالی که پیگیری منافع توسط نخبگان اقتصادی بدون قیدوبند باقی بماند. ممکن است که فصاحت شواب گفت‌وگوهای غیررسمی و خصوصی او را در داووس بیشتر به مذاق پوپولیست‌هایی مانند ترامپ خوش آورد، اما این چیزی از مشکلات واقعی که به نارضایتی سیاسی دامن می‌زند حل نمی‌کند.

هر راه سازنده که از منظر سیاسی طرح می‌شود باید نیاز به جهانی‌گرایی را به رسمیت بشناسد- یعنی برای حکومت جهانی- در حالی که اذعان می‌کند نهادهای جهانی موجود که بعد از جنگ جهانی دوم ساخته شده‌اند، اغلب برای مدیریت لحظه فعلی مناسب نیستند. بخشی از توضیح اینکه چرا اعتماد به نهادهایی مانند بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و سازمان تجارت جهانی در طول دهه‌ها کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر شده است به گرایش آنها به ایجاد امیدواری‌های بسیار و تحقق اندک این امیدواری‌ها باز می‌گردد. این نهاد‌ها هر میزان هم که در گذشته ارزشمند بوده‌اند، به اندازه کافی رشد نکرده‌اند تا بتوانند فشارهای قرن بیست‌و‌یکم را لحاظ کنند.

همین فرآیند ایجاد امیدواری بیش از اندازه در مورد بسیاری از شرکت‌های بزرگ جهانی و تیم‌های مدیریت آنها که برنده اصلی جهانی شدن بوده‌اند، نیز صادق است. آنها کمپین‌های مفصلی را که عمدتاً در چارچوب مجمع اقتصاد جهانی هماهنگ شده، برای تاکید بر روح مسئولیت اجتماعی شرکت‌ها به راه می‌اندازند- که در نهایت به برگزاری خیره برای بازندگان جهانی‌سازی تقلیل می‌یابد.

این پوشش‌های دروغین کمک می‌کند که زشتی مشکلات اقتصادی و اجتماعی که نخبگان شرکت‌ها در به وجود آمدنشان سهیم هستند، دیده نشود. هر کار خوبی هم که این ابرشرکت‌ها ممکن است انجام دهند، اما رانه انعطاف‌ناپذیرشان برای کارآمدی و ارزش سهام‌شان الزاما اکثر مردم را از عاملیت سیاسی‌شان محروم می‌کند. راهی که به واسطه آن شرکت‌های بزرگ خودشان محرومیت از عاملیت را بچشند زمانی است که آنها در سویه ناخوشایند ادغام جهانی و ماشین کسب گرفتار آیند.

به همان میزان که برای بعضی پیروی کردن از آمادگی شواب برای پشت کردن به جهانی‌گرایی وسوسه‌انگیز است، رویکرد شوآب به جایی نمی‌رسد. در جهان واقعی، ما هنوز با یک بحران سه‌گانه اعتماد روبرو هستیم- در دموکراسی، نهادهای جهانی و شرکت‌های جهانی. فراتر از کنایه است که اساسا تمام شعارهای سالانه‌ای که نشست مجمع جهانی اقتصاد از سال 1971 تحت آن برگزار شده، به این منظور طراحی شده است که این احساس را به وجود آورد که به این سه‌گانه به جدی‌ترین شکل ممکن پرداخته می‌شود، هرچند که تاکنون فایده اندکی داشته است.

در حالی که مجمع اساساً از این منظر شکست خورده است، تنها منطقی است که این سه چالش با یکدیگر مدنظر قرار گیرند. ما باید نهادهای دموکراتیک دولت- ملت و همچنین شبکه نهادهای جهانی‌مان را به منظور افزایش پاسخگویی به چالش‌های پیش رویمان مدرن کنیم.

این همچنین به معنای مدنظر قرار دادن ابرشرکت‌های جهانی است که به میزان حیرت‌آوری- شروعش با حقه‌های عجیب و غریب برای نپرداختن مالیات است- آزادترین بازیگران جهان آشفته‌حال ما هستند. تلاش سیستماتیک آن‌ها برای اجتناب از پرداخت سهم منصفانه‌شان و در نتیجه عدم یاری رساندن به حفظ دموکراسی و انصاف در جامعه‌مان بیش از این قابل تحمل نیست.

پرسش از این ابرشرکت‌ها برای قبول مسئولیت، به جای تجلیل از آنها، چنانکه شواب همواره انجام می‌دهد، منفعت آنی خود این شرکت‌ها را هم برآورده می‌سازد. اگر این اتفاق نیفتد ماهیت آنچه که این شرکت‌ها به آن وابسته هستند- توافقی که به نفع ادغام جهانی مستمر است- از بین خواهد رفت.

پیگیری این چالش سه‌گانه- پیشبرد مسئولیت‌پذیری شرکت‌های بزرگ، دموکراسی‌های خود ما و نهادهای جهانی- در دقیق‌ترین معنای ممکن، راه‌حل پیشرویی برای چالش‌هایی است که ما در سطح ملی و بین‌المللی با آن روبه‌رو هستیم. این امر در تضاد فاحشی با عقب‌نشینی پس‌رونده از چارچوب‌های دموکراتیک در داخل و در سطح بین‌المللی با منافع پوپولیست‌ها قرار دارد. این جهانی‌گرایی در بهترین حالت به جای تلاش سطحی شواب برای آرام کردن نیروهای پوپولیسم جهانی، بایستی مورد ستایش او قرار گیرد.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها