کد خبر: 280839
|
۱۳۹۸/۰۱/۰۶ ۱۳:۰۹:۲۱
| |

عبادلله مولایی، سفیر ایران در اتریش در یادداشتی مطرح کرد؛

ایران و اروپا در افق جهان پساغربی

عبادلله مولایی، سفیر ایران در اتریش در یادداشتی نوشت: برجام اینک به نماد آزمون امکان و یا امتناع بازیگری جهانی اتحادیه اروپا در نظام بین الملل و معیاری برای داوری و ارزیابی میزان توانایی قدرت‌های اروپایی برای پیشبرد سیاست خارجی و اقتصادی مستقل تر در جهان تبدیل شده است. عدم توجه و پایبندی تام و تمام به انتظارات، الزامات و تعهدات و ناکامی از عینیت بخشی به دستاوردها و مولفه‌های اقتصادی برجام، داعیه و اعتبار اتحادیه را در سایه قرار داده و بحران اعتماد بین‌المللی به اروپا را در اوج رقابت‌های قدرت‌های سنتی و نوظهور شتاب و گستره جهانی خواهد بخشید.

ایران و اروپا در افق جهان پساغربی
کد خبر: 280839
|
۱۳۹۸/۰۱/۰۶ ۱۳:۰۹:۲۱

اعتمادآنلاین| عبادلله مولایی*- ایران در مقام یکی از بین‌المللی‌ترین کشورها از کهن‌ترین پیشینه تعاملات با اروپا و غرب برخوردار بوده است. مناسبات ایران و اروپا در دوران معاصر اما با مناسبات درونی غرب سیاسی یعنی «غرب اروپا محور» پیش از جنگ جهانی دوم و «غرب آمریکا محور» پس از آن گره خورد. گفتمان‌ها و فراز و نشیب‌های روابط ایران و اروپا در واپسین سال‌های جنگ سرد و پس از آن نیز بازتاب عینی این واقعیت بوده است.

از آغاز سده بیست‌ویکم تحول در جغرافیایی قدرت، چشم‌انداز جدیدی در افق سیاست جهانی گشود و جهان را از نظر تاریخی در آستانه یک نقطه عزیمت و چرخش تعیین‌کننده‌ای قرار داد. رویدادها و روندهای این مقطع در محیطی متفاوت با محیط‌های پیشین روابط بین‌الملل جریان دارند که «جهان پساغربی» تعبیری گویا برای توصیف آن به شمار می‌آید. جهان پساغربی در این معنا از یک موقعیت، امکان و افق نوپدید حکایت دارد که در آن دوران «غرب مرکزانگاری» و «استثناگرایی غرب» پایان یافته و کشورهای غربی هم به قدرت‌ها و کنشگرهای متعارف و نه بلامنازع و انحصاری در میان دیگر قدرت‌ها و کنشگران جهان امروز تبدیل می‌شوند.

از سوی دیگر، مناسبات درون غربی نیز در این دوره از سرشت و سرنوشت متمایزی برخوردار گردید. تفاوت نسبی جهان‌بینی‌ها، رهیافت‌ها، اولویت‌ها و منافع اروپا و آمریکا با یکدیگر به بازنگری روایتی از غرب انجامید که در ذهنیت اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها نسبت به یکدیگر نهادینه شده بود. در این معنا مفهوم غرب سیاسی که بر یک فلسفه استراتژیک و یک واقعیت ژئوپولتیک دلالت می‌ورزید دیگر موضوعیت پیشین را ندارد و کاربرد و بسامد سنتی این مفهوم در ادبیات و گفتارهای سیاسی و رسانه‌ای اروپا و آمریکا در سایه قرارگرفته است.

با وجود این که اروپا و آمریکا هنوز از بیشترین منافع، پیوندها و تعلقات هویتی، هنجاری، اقتصادی و ژئوپولتیکی بهره می‌جویند اما غرب دیگر در موقعیتی نیست که اعضای آن بتوانند به نحو انحصاری به شکل‌دهی به مشخصه‌های سده جاری بر مبنای تصویر اروپایی و آمریکایی بپردازند. اینک روزهای اوج قدرت نمایی بین‌المللی جهان غرب سپری گشته و پیوندهای سنتی در هر دو سوی اقیانوس اطلس ماهیت سیال و متغیری یافته و دچار فرسایش نسبی شده است.

اروپا در مواجهه با سیاست‌های ناسیونالیستی، حمایت‌گرایی اقتصادی و یکجانبه‌گرایی بین‌المللی ترامپ ناگهان خود را در جهانی ناآشنا و بیگانه یافت. اروپایی‌ها در آغاز با تلقی سیاست‌های ترامپ به عنوان پدیده گذرا تلاش داشتند تا اختلافات درون غربی را کم‌اهمیت جلوه دهند اما تحولات بعدی نشان داد که نمی‌توان رخدادها و روندهای جاری را نادیده انگاشت. ترامپ البته در خلأ پدیدار نشد بلکه ترجمان واقعیت‌های زمانه در سیاست جهانی آمریکا قلمداد می‌شود.

ناسیونالیسم لگام‌گسیخته، یکجانبه‌گرایی ناهمزمان و بی‌اعتنایی به آداب زیست بین‌المللی نه نشانه اقتدار بلکه گویای بحران ژرف و دامنه‌دار «امر سیاسی» و «امر بین‌المللی» در آمریکا است. به میدان آوردن پرخاشگرایانه همه امکان‌ها و داشته‌ها و نمایش سیاست قدرت نیز به غلبه بر چالش‌های ناشی از پایان برتری سنتی و کاهش نسبی قدرت ایالات متحده معطوف است. از این رو، رویای بازگشت بی‌کم و کاست به گذشته در روابط اروپا و آمریکا پس از ترامپ بهره چندانی از واقعیت ندارد. از سوی دیگر، فلسفه وجودی، منطق و ادبیات گذشته در روابط اروپا و آمریکا موضوعیت خود را از دست داده و هنوز روایت مفهومی راهنما و بدیلی جایگزین آن نشده است.

این چشم‌انداز پر ابهام اروپایی‌ها را با دغدغه‌ها و پرسش‌های بنیادی مواجه و زمینه‌ساز تاملات راهبردی و مناظره‌های نظری درباره آینده اروپا شده است. اروپای امروز یکی از سرنوشت‌سازترین دوران‌های خود را طی می‌کند. امواج واگرایی، بازگشت ناسیونالیسم، اوج‌یابی پوپولیسم، برگزیت و فاصله‌جویی نسبی انگلیس از اروپای قاره‌ای، اهمیت‌یابی مناطق درون اروپایی، احیای رقابت‌های ژئوپولتیکی قدرت‌های اروپایی، چرخش در مناسبات فراآتلانتیکی، قدرت‌یابی مجدد روسیه، چالش حفظ موقعیت در برابر قدرت‌های نوظهور و پیامدهای استراتژیک تحولات منطقه‌ای فرایند همگرایی اروپایی را با چالش‌های تعیین‌کننده‌ای رویارو ساخته است.

در این رهگذر نمی‌توان بدون داشتن تصویری روشن و واقع‌بینانه از مختصات محیط بین‌المللی و اروپایی و روندها و جریان‌های جاری آن به تحلیل وضع موجود و آینده روابط ایران و اروپا پرداخت. چه آن که منطق و ماهیت روابط ایران با اروپا نیز از این دگردیسی دامنه‌دار اثر پذیرفته است.

نکته حائز اهمیت دیگر این است که آمریکا به دلیل پیوندهای اقتصادی، وابستگی امنیتی و اتکای استراتژیک اروپا همواره یکی از عوامل اصلی نوسان دائمی در روابط ایران و اروپا بوده است.

با وجود همه تحرکات و تکاپوی بی‌وقفه افراط‌گرایان آمریکایی برای جلب همراهی متحدان اروپایی، اروپایی‌سازی گفتمان ایران‌ستیز آمریکا، تلاش برای دوقطبی‌سازی مجدد اروپا و پایان بخشیدن به یکپارچگی برجامی اروپا، اروپایی‌ها به موازات اثرپذیری و نیم‌نگاه دائمی به آن سوی اقیانوس اطلس از حمایت سیاسی تمام‌عیار از برجام فاصله نگرفته‌اند. اجماع بین اروپایی در عدم همسویی با آمریکا و اختلاف نظر راهبردی با شریک و متحد دیرین در این زمینه حتی اگر فرایندی مقطعی باشد، در نوع خود رخداد و پدیده‌ای کم‌نظیر و قابل توجه در تاریخ جهان غرب به حساب می‌آید.

با این همه، سویه و رفتار اقتصادی اروپا در دوره «برجام بدون آمریکا» مکمل حمایت سیاسی آن نبوده و کاستی استراتژیک و ناتوانی تمام‌عیار این حوزه را در زمینه‌ای به نمایش گذاشت که پیش از آن داعیه قدرت نمایی جهانی در آن را داشت. واقعیت این است که ایفای نقش جهانی در غیاب غلبه بر بحران استقلال ژئوپولتیک و وابستگی اقتصادی میسر نبوده و تداوم وضع موجود به حاشیه‌نشینی اروپا در نظام بین‌الملل مدد می رساند.

برجام اینک به نماد آزمون امکان و یا امتناع بازیگری جهانی اتحادیه اروپا در نظام بین الملل و معیاری برای داوری و ارزیابی میزان توانایی قدرت‌های اروپایی برای پیشبرد سیاست خارجی و اقتصادی مستقل تر در جهان تبدیل شده است. عدم توجه و پایبندی تام و تمام به انتظارات، الزامات و تعهدات و ناکامی از عینیت بخشی به دستاوردها و مولفه‌های اقتصادی برجام، داعیه و اعتبار اتحادیه را در سایه قرار داده و بحران اعتماد بین‌المللی به اروپا را در اوج رقابت‌های قدرت‌های سنتی و نوظهور شتاب و گستره جهانی خواهد بخشید.

در عین حال دیپلماسی ایرانی نیز در پرتو امتیازات و مولفه‌های متنوع قدرت و اقتدار ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی، اهمیت‌یابی بیش از پیش نقش و موقعیت ژئوپولتیک، استراتژیک، گفتمانی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران و برخورداری کشورمان از اجماع حقوقی، مشروعیت اخلاقی و سرمایه بین‌المللی برای مواجهه با امواج چالش‌های موجود، اثرگذاری بر روندها و معادلات پیش رو و بازتعریف روابط سنتی با اروپا و همه مناطق و مراکز قدرت و ثروت جهانی نقش برجسته، خطیر و دوران‌سازی بر عهده دارد.

در مجموع مقطع جاری از مهم‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین مقاطع تاریخ روابط ایران و اروپا به شمار می‌آید. روابط ایران و اروپا در این دوره با فاصله گرفتن نسبی از منطق زمانی، فضای گفتمانی و چرخه نوسانی پر فراز و نشیب پیشین از امکان‌های جدید برخوردار شده است. بدیهی است آینده تعاملات فیمابین به چگونگی مدیریت و گذار مطلوب از شرایط جاری، تمهید مقدمات بازاندیشی میراث سنتی تعاملات فیمابین، بازتعریف وجوه راهبردی همکاری‌ها و نحوه شکل‌دهی به مناسباتی چندوجهی در افق جهان پساغربی گره خورده است.

منبع: سالنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها