تحلیل نیویورکر درباره وضعیت بازماندگان داعش؛
دهها هزار نفر از اعضای دستگیرشده داعش هیچ تابعیتی ندارند/ زندانهای موقتی از لحاظ سیاسی تنشزا و از لحاظ فیزیکی آسیبپذیر هستند/ ریشههای داعش از فرهنگ متعلق به زندان (ابوغریب و بوکا) سیراب شد/ تشکیلات زیرزمینی داعش هنوز تواناییهای اساسی خود را حفظ کرد
پس از پنج سال جنگ با داعش، بزرگترین مشکل برندگان این است که حال باید با بازندگان چه کنند. وضعیت پس از شکست داعش یکی از پیچیدهترین چالشهای پس از جنگ را رقم زده است.
اعتمادآنلاین| مینا جزایری- رابین رایت از سال 1988 نویسنده نیویورکر بوده است. او برای اولین گزارشش که درباره ایران بود، جایزه مجله ملی بهترین گزارش را دریافت کرد. او خبرنگار سابق واشنگتنپست، سیبیاس نیوز، لسآنجلس تایمز و روزنامه ساندی تایمز لندن بوده و از بیش از 140 کشور گزارش تهیه کرده است. رابین رایت همچنین عضو مرکز پژوهشی وودرو ویلسون، نهاد بروکینگز و موقوفه کارنگی برای صلح بینالمللی است. او با بازدید از «زندانهای موقتی» جنگجویان داعش و مصاحبه با آنها، تحلیل جالبی از خطرات احتمالی این گروه در آینده ارائه میدهد. در این گزارش چنین آمده است:
چند روز پیش از فروپاشی داعش، من از یکی از «زندانهای موقتی» بازدید کردم که با عجله به مکانی برای نگهداری هزاران جنگجوی تسلیمشده داعش در سوریه تبدیل شده بود. شمار زندانیان از تمامی انتظارات، حتی برآوردهای سازمان سیا، بسیار فراتر بود. زنندهترین صحنه در محل ورودی زندان تپهای از موی انسان بود که در کف زمین سرد بتونی ریخته شده بود. انبوهی مو- بعضی قهوهای، بعضی خاکستری، بعضی چرب یا مات و کدر- از سروصورت جنگجویان، پیش از اینکه آنها را به سلولهای گروهی منتقل کنند، اصلاح شده بود. یکی از نگهبانان به من گفت: «به خاطر شپش است.»
این زندان که در دشیشه، شرق استان دیرالزور، قرار دارد، پیشتر تاسیساتی مرتبط با ذخیرهسازی نفت بوده است. تنها طی چهار روز، این محوطه محقر متشکل از ساختمانهای آجری و سیمانی، از هزار و 500 جنگجو از کشورهایی در چهار قاره جهان از جمله فرانسه، لیبی، روسیه، ترکیه، عربستان سعودی، مراکش، عراق و ایالات متحده پر شده بود. برای اتاقهایی با ابعاد متوسط درهای فلزی نصب شده بود؛ هر سلول پنجرههای کوچک میلهدار داشت که من باید نوک پنجه میایستادم تا به آن برسم. سلولها کیپ تا کیپ پر شده بود و دهها تن از مردان بر کف زمین چمباتمه زده بودند. جنگجویان داعش پیراهنهایی نو به رنگ سبز ارتشی و شلوارهای خودشان هنگام دستگیری را به تن داشتند.
پس از پنج سال جنگ با داعش، بزرگترین مشکل برای برندگان این است که حال باید با بازندگان چه کنند. وضعیت پس از شکست داعش یکی از پیچیدهترین چالشهای پس از جنگ را رقم زده است: دهها هزار نفر از اعضای دستگیرشده داعش وجود دارند که هیچ ملتی حاضر نیست آنها را مجدداً بپذیرد و نیروهای نظامی محلی نیز منابع و کارکنان لازم را برای نگهداری آنها به صورت نامحدود ندارند. بیش از پنج هزار جنگجوی داعشی تنها در ماه آخر مبارزه دستگیر شدند. هزاران نفر دیگر پیشتر در درگیریها دستگیر شده بودند. آنها میان زندانهای جدید موقتی در شمال سوریه پراکنده شدهاند. چند صد نفر که به شدت زخمی شدهاند در یک بیمارستان کوچک هستند، در حالی که جنگجویان خارجی در زیرزمین بیمارستان برای حفظ امنیت مستقر شدهاند. بوی تعفن بیمارستان حتی از پشت ماسک هم تنفرانگیز بود. یک پزشک به من گفت: «بوی عفونت است.»
بین دسامبر و مارس، شصت و سه هزار نفر دیگر از اعضای خانوادههای جنگجویان داعش- همسرانی که چهرههایشان با نقابهای سیاه پوشیده شده بود و کودکان کوچکی که سرتاپایشان گلآلود بود- از باغوز، آخرین قلمروی داعش در سوریه، بیرون رانده شدند. آنها به صورت جدا از یکدیگر، و بیشتر در چادر، در کمپ خاکآلود و ناخوشایند الهول که تا کنون دهها هزار نفر را در خود جای داده نگهداری میشوند.
یکی از مقامات وزارت امور خارجه به من گفت: «هیچ چیز دیگری در جهان وجود ندارد که با این وضعیت بیسابقه که آمیزهای از مؤلفههای بشردوستانه و امنیتی در آن دخیل و از لحاظ قانونی پیچیده و از لحاظ سیاسی پرخطر است، قابل مقایسه باشد.» به گفته یک فرمانده نظامی ارشد آمریکایی درگیر در سوریه تاکنون شبهنظامیان دموکراتیک سوریه (SDF)، ائتلاف بیش از هفتاد کشور تحت رهبری آمریکا و چندین سازمان بینالمللی کمکرسانی راهکارهایی موقت و محدود را به کار بستهاند. تنها رسیدگی کردن به اسامی واقعی و ملیتهای زندانیان آشفته بوده است.
بسیاری از نامهای جنگی استفاده میکنند. تعداد کمی اسناد هویت یا پاسپورت دارند. برخی نمیخواهند هویت خود- یا نقششان در داعش- را آشکار کنند. من با سه نفر از بازداشتشدگان خارجی زندان مصاحبه کردم: یک فرد نابهنجار میانسال از شیکاگو که به واسطه تبلیغات داعش برای آمدن به سوریه فریفته شده بود؛ یک مراکشی که سابقاً در داعش «امیر اخلاق» بوده، تصدیق کرد شاهد حداقل ده مورد سنگسار زنان به اتهام زنا و سوزانده شدن حدود چهل زن ایزدی به وسیله بنزین در قفس بوده است؛ و یک تُرک دراز و لاغر با پای مصنوعی که یادگارش از حمله هوایی آمریکا بود. مرد ترک، فاروک عاصر، اصرار داشت که سابقا در یک پیتزافروشی در استانبول مشغول بوده و بعد از پیوستن به داعش صرفا به عنوان آشپز در یک ایستگاه پلیس محلی کار میکرده است. زندانیان هر جملهای که بیان میکردند، سرپرست غرولندکنان میگفت: «او دروغگو است، او دروغگو است» به گفته سرپرست، عاصر یکی از سربازگیران اولیه داعش بوده که به مبارزان خارجی کمک میکرد از مرز ترکیه به سوریه وارد شوند.
دهها دیپلمات آمریکایی و مقامات نظامی به من گفتند، این زندانهای موقتی از لحاظ سیاسی تنشزا و از لحاظ فیزیکی آسیبپذیر هستند. ریشههای داعش از یک فرهنگ متعلق به زندان که مربوط به زمانهای پیش است سیراب میشود - مخصوصا در ابوغریب و کمپ بوکا، دو زندان بدنام در عراق که در سالهای 2003 تا 2011 توسط ایالات متحده اداره میشد. ابوبکر بغدادی بنیانگذار داعش برای نه ماه در کمپ بوکا در سال 2004 نگه داشته شده بود. او و رهبران بعدی داعش شبکهای جنینی را در آنجا شکل دادند که اگرچه در مراحل اولیه خود قرار داشت اما از پتانسیل رشد برخوردار بود.
این جنبش در سال 2012 پس از اینکه البغدادی اعلام کرد نخستین اولویتش باید «رهایی زندانیان مسلمان در همه جا و تعقیب و از میان بردن قاضیها و بازجویان و نگهبانانشان باشد» به سرعت رشد کرد. در طول یک سال بعد، القاعده در عراق به هشت زندان حمله کرد. در جولای 2013، بیش از پانصد زندانی- از جمله رهبران ارشد القاعده که به اعدام محکوم بودند- در حملات همزمان نهایی به دو زندان، از جمله ابوغریب آزاد شدند. بسیاری از زندانیان به سوریه، جایی که القاعده در عراق به دولت اسلامی عراق و سوریه تبدیل شد، فرار کردند.
به گزارش مؤسسه مطالعات جنگی، یورشهای ناگهانی به زندانها- مبارزهای که شکستن دیوارها نامیده میشد- اولین شواهدی را فراهم آورد که نشان میداد مردان البغدادی «یک نیروی نظامی حرفهای بودند که توانایی برنامهریزی، آموزش، منبعیابی، و اجرای حملات همزمان و پیچیده را دارند.» تا سال 2014، داعش از نیروی کافی برای ترتیب دادن حملاتی در سراسر سوریه و عراق بهرهمند و قلمرویی به وسعت بریتانیا را تسخیر کرده بود. علیرغم شکست اخیر داعش در قلمروهای سوریه و عراق، ارتش ایالات متحده و مقامات S.D.F به من گفتند، تشکیلات زیرزمینی داعش هنوز تواناییهای اساسی خود را حفظ کرده است. آنها همچنین گفتند فرار از زندان به طور قطع یکی از راههایی است که این گروه تلاش میکند مجدداً آن را احیا کند.
نخستین زندانی که من در دشیشه با او مصاحبه کردم، لیریم سولیمانی، یک آمریکایی از شیکاگو بود. او دو هفته پیش تحویل داده شد. او طاس و لاغر بود؛ به من گفت که چهل و سه سال دارد. دستانش به طرز ناشیانهای با یک نوار نازک پلاستیکی به پشت بسته شده بود. به نظر میرسید منزوی شده است. هم از لحاظ فیزیکی و هم روانی شکسته شده بود. ما در طبقه اداری موقت زندان نشستیم که هیچ مبلمانی نداشت. او گفت همسر و سه فرزندش احتمالا در کمپ الهول هستند اما مطمئن نبود. او با وعدههای آرمانگرایانه به درون گروه داعش کشیده شده بود.
او به من گفت: «من میخواستم دوره هجرت پیامبر را احیا و تحت قانون شریعت (یا قانون اسلام) زندگی کنم.» هجرت که به طور سنتی برای توصیف مهاجرت پیامبر از مکه به مدینه برای فرار از آزار و اذیت به کار میرود، تبدیل به شعار داعش و ابزاری برای سربازگیری شده بود. این ایده به اندازه ایده جهاد قدرتمند است. پس از آن که البغدادی در سال 2014 پایهریزی حکومت اسلامی را اعلام کرد، تمام مسلمین جهان را دعوت کرد تا هجرت را احیا کنند و کشوری بسازند که همانند زمان پیامبر در چهارده قرن پیش اداره میشود.
بر اساس گزارش برنامه دانشگاه جرج واشنگتن درباره افراطگرایی در سال 2014، بیشتر از سیصد آمریکایی تلاش کردند یا موفق شدند که به جنبش جهادی در سوریه و عراق بپیوندند. دهها نفر قبل از اینکه ایالات متحده را ترک کنند بازداشت شدند. بر طبق گفته چاک هیگل که پس از آن وزیر دفاع شد بیش از صد نفر در نهایت به همرزمان داعش تبدیل شدند. تعدادی نیز به مقامهای رهبری رسیدند. آمریکاییهایی که به داعش میپیوندند به طور معمول در سه دسته جای میگیرند: گروه پیشگامان اولیه و ایدئولوگهایی که با خود مهارت به گروه داعش میآورند؛ «مسافران شبکهای» که ارتباطات شخصی با دیگر اعضای داعش داشتهاند؛ افراد منفردی که به واسطه تبلیغات فریفته شده و به داعش پیوستهاند. مقامات ایالات متحده به من گفتند هنگامی که داعش آخرین بخش از قلمرو خودش را در 23 مارس از دست داد، کمتر از بیست آمریکایی- جنگجو و اعضای خانواده آنها- در میان دههاهزار نفر از جنگویان داعش یافت شد. خانواده سولیمانی پنج نفر از آنها محسوب میشدند. تصور میشود که بسیاری از دیگر آمریکاییها احتمالاً در حملات هوایی ایالات متحده کشته شده باشند.
به نظر میرسد سولیمانی در دسته افراد منفردی باشد که به داعش پیوستهاند. او من را به یاد افراد نابهنجاری میاندازد که در مناطق جنگی بسیار دورتر از خاورمیانه با آنها مصاحبه کردم، از جمله بریتانیاییهای فاقد شغلی که در آنگولا سرباز مزدور شدند و کهنهسربازان آمریکایی ویتنام که برای نبرد در جنگ داخلی رودزیا به خدمت ارتش درآمدند.
سولیمانی داستان زندگی غمانگیزی برای من گفت. او در کوزوو متولد شده بود اما به همراه مادر و خواهر و برادرانش دو دهه قبل در جریان جنگ صربستان از آنجا گریخته بودند. او در نهایت در نورت بروک، در حومه شیکاگو ساکن شده بود. آموزشهای محدودی دیده بود؛ و سری شغلهایی که به نظر نمیرسید که خیلی در آنها مانده باشد. او با یک زن لهستانیتبار ازدواج کرد. یکی از دخترهایش در جوانی درگذشت. او بعدها در کانادا به دنبال کار بود جایی که همسرش ارتباطاتی داشت. داعش بیش از سه سال پیش او را با وعده شغل مهندسی، مسکن و جامعهای که مناسب او باشد، فریفت. خانوادهاش از طریق ترکیه به سوریه راه یافتند. او مدت کوتاهی برای آموزش نظامی و مذهبی به عراق اعزام شد. او یاد گرفت تا با اسلحه اتوماتیک AK-47 کار کند اما ادعا میکند هرگز نجنگیده است، حتی زمانی که داعش از رقه، پایتخت داعش، عقبنشینی کرد و او به همراه آنها از شهرهای مختلفی به روستاها و در نهایت به یک ناحیه کوچک کشاورزی در حاشیه رود فرات رفته بود. در نهایت مقامات رسمی ایالات متحده به من گفتند که وفاداران داعش در باغوز از جمله سرسختترین اعضای داعش بودند.
سولیمانی اصرار میکند: «من فقط بیست گلوله آن هم هنگامی که در حال آموزش دیدن در موصل بودم شلیک کردم و یک گلوله هم در یک خانه شلیک کردم که تصادفاً به سقف خانه اصابت کرد. این تمام جنگی است که من انجام دادم.» او شانه بالا انداخت و گفت: «من از همان روز اول که به دارالاسلام آمدم تا زمانی که باغوز را ترک کردم تفنگ بر دوش میانداختم. این اواخر اسلحه من دیگر زنگ زده بود، اما هدف من این نبود که برای جنگیدم بیایم. هدف من احیا کردن دوران هجرت بود. من به راه مشخصی کشیده شده بودم، راهی که آن را طی کردم. من دوست داشتم که آن را امتحان کنم. تنها مشکل این است که این راه کار نکرد.» در میان جنگجویان داعش حقیقت امری بسیار ناپایدار است. یکی از فرماندهان ارشد ایالات متحده در سوریه به من گفت، بسیاری از آنها یا به دستگیرکنندگانشان دروغ میگویند و یا به همرزمانشان.
سولیمانی ادعا میکند که زمان دشواری را برای انطباق با آنجا از سرگذرانده، به دلیل مشکل کمر از رفتن به خط مقدم امتناع میورزیده، برای سیر کردن شکم خانوادهاش مجبور به صرفهجویی بوده و اوقات خود را با گروهی از آلبانیاییهایی که به داعش پیوسته بودند میگذرانده است.
پرسیدم هنوز از بغدادی، که تنها یک بار هنگام اعلام حکومت اسلامی در سال 2014 در ملاء عام ظاهر شده، پشتیبانی میکند. از آن زمان تا کنون خلیفه خودخوانده تنها چند فایل صوتی از خود منتشر کرده است. آخرین آنها در ماه آگوست بود، هنگامی که او اعتراف کرد داعش در حال از دست دادن قلمروهای خود است.
سولیمانی گفت: «اگر با تو صادق باشم، هماکنون برای من دو سال است که البغدادی مرده است، و البته تو نباید این را بنویسی... چیزی در موردش نشنیدهام. تو میدانی الان زنده است یا نه؟» وقتی گفتم نمیدانم در فکر فرو رفت، «جای بسی تاسف است. به نظر من این خیانت به افرادی است که برای احیای دوران هجرت فراخوانده شده بودند.» ایالات متحده آمریکا و نیروهای دموکراتیک سوریه باور دارند که ممکن است البغدادی در ناحیه بیابانی در طول مرز عراق و سوریه باشد.
از سولیمانی پرسیدم، اگر یک بار دیگر به او این شانس داده شود که تحت لوای حکومت خلیفهای دیگر زندگی کند باز هم این کار را خواهد کرد؟ او پاسخ داد: «بله، در این مرحله همه چیز برای من مذهبی است. این دنیا، دیر یا زود، به پایان خواهد رسید، همانطور که برای همه تمام میشود. برای من مهم این است که چه چیز پس از آن خواهد آمد. مادری داشتم که در گذشت. پدرم درگذشت. دختری داشتم، او هم درگذشت. همه ما میمیریم. باورم این است که برای پرستش الله به این جهان آمدهایم. پس انشاالله پس از مرگ جنت یا همان بهشت خواهد بود.» به همین خاطر پرسیدم پس چرا به قول جهادیها شهید نشده؟ آقای سولیمانی پاسخ داد: «من به اینجا نیامدهام که بمیرم. آمدهام که تحت قوانین شریعت زندگی کنم. منظور این است که این یک پذیرش ارادی است.» پرسیدم پس از محاصره جمعی جنگجویان و خانوادههای داعشیها آیا آنقدر آدم هست که باور داشته باشند ایجاد یک خلافت جدید هنوز ارزشش را دارد؟ او پاسخ داد: «فکر کنم باشد.»
کمپ بازماندههای داعش در الهول یکی از دلگیرترین مکانهایی بود که در طول چهل سال گذشته در خاورمیانه از آن دیدن کرده بودم. صبح که به آنجا رفتم آشفته و پرسرو صدا بود. مدفوع در همه جا دیده میشد. تمام محوطه بوی تعفن میداد. کامیونها هنوز افرادی را به داخل کمپ میآوردند، اگرچه سازمان ملل جمعیت کمپ را «بسیار بیش از ظرفیت آن» اعلام کرده بود. بیش از هفتادوسه هزار نفر در منطقهای کوچکتر از چهار کیلومتر مربع در حال زندگی بودند.
افراد کمپ را به دو گروه تقسیم کرده و با فنسهایی بلند مجهز به سیم خاردار از یک دیگر جدا شده بودند. عراقیهای و سوریها بیش از هشتاد درصد این افراد را تشکیل میدادند و در یک طرف جای داده شده بودند. من به قسمت کوچکتر کمپ رفتم، که بیش از دهها هزار خارجی را از دهها کشور در خود جای داده بود. بیشتر آنها اعضای خانواده مردان جنگجوی داعشی بودند. زنانی که تازه به کمپ رسیده بودند با کودکان کثیف خود در کنار مختصر اسبابهایشان روی زمین ازدحام کرده بودند.
جای کافی برای نگه داشتن آنها نبود. رحیلا عثمان، یک زن ریزاندام اویغور به همراه دو فرزندش جلو آمد تا بپرسد آیا من از طرف ان.جی.او خاصی هستم. او گفت: «سه شب است که اینجا در سرما میگذرانیم- بدون هیچ پتو و یا چادری.» او سه سال پیش از استان سینک چیانگ غربی در چین عازم پیوستن به دولت اسلامی شده بود. همسر او اواخر سال پیش در حمله هوایی نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده در هجین کشته شده بود. مانند تمامی زنان دیگری که در این محل بودند صورت او نیز کاملاً با نقاب سیاه پوشیده شده بود. از او پرسیدم هنوز هم به خلافت اعتقاد دارد. جواب داد: «آری، میخواهم نقابم را نگه دارم.»
در میان زنان خارجی هم قربانیان و هم مرتکبین جنایت وجود داشتند. زنان از جمله اولین اهداف داعش برای قاچاق و بردگی جنسی بودند. به گزارش صندوق جمعیت سازمان ملل، بسیاری از زنانی که در نهایت در الهول مستقر شده بودند خشونتی جنسیتی را تجربه کرده بودند. تعداد بسیار بالایی از دختران نوجوان یا مادر بودند و یا باردار؛ بعضیها از دختران آنجا کودک همسر بودند. مقامات آمریکایی و نیروهای دموکراتیک سوریه به من گفتند، بسیاری از زنان از دو یا سه مرد فرزند دارند، به این خاطر که همسران آنها در نبرد برای دولت اسلامی کشته شده و آنها مجدداً به صورت داوطلبانه و یا غیر داوطلبانه ازدواج کرده بودند.
به گزارش سازمان ملل، بسیاری از زنان حاضر در الهول «مظنون بودند که جزو جنگجویان خارجی» هستند. زنان نقشهای مهمی، از بمبگذاری انتحاری گرفته تا جاسوسی، خدمت به عنوان پلیس اخلاق، و انجام ترور در داعش داشتهاند. به گزارش مرکز بینالمللی مطالعه افراطگرایی خشونتبار این زنان از جمله بیرحمترین مجریان داعش بودهاند. داعش همچنین از یگانهایی بهرهمند بود که تمامی اعضای آن از زنان بودند. گردان الخنساء عمدتاً از زنان خارجی اروپایی تشکیل شده بود که اکثر آنها فرانسوی زبان بودند. گردان امهات المؤمنین توسط زنان عراقی رهبری میشد. مرگبارترین گروه گردان عملیات ویژهای بود که به افتخار اولین همسر پیامبر اسلام خدیجه بنت خُلد نامگذاری شده بود. مریم ناصر، دختری بیستوسه ساله از مالدیو، از دو شوهر خود دو فرزند داشت. اولین شوهر او کشته شده بود و شوهر دومش به اسارت گرفته شده بود. او اذعان داشت که آموزش نظامی دیده است. این زن به من گفت: «هر مردی با خود اسلحه داشت، هر زن هم همینطور.»
فقر از وفاداری افرادی که با آنها مواجهه شدم نکاسته بود. سلیمه اطیلایابه، یک دختر بیستودو ساله چچنی از روسیه، در یکی از آن اردوگاههایی زندگی میکرد که تنها از چند بلوک سیمانی و یک سقف پلاستیکی آبی تشکیل شده بود. در این اردوگاه دهها زن و کودک که بسیاری از آنها گریه میکردند زندگی میکردند. در این پناهگاه هیچ اسبابی نبود، تنها چند حصیر روی زمین انداخته شده بود که بعضی از آنها هم به صورت مشترک استفاده میشد. اطیلایابه به من گفت که چهار سال پیش به داعش پیوسته است. او عنوان کرد: «ما و همه افراد دیگر مثل من آمدند که به یاری خدا بشتابند.» شوهر سلیمه دو سال پیش در حمله هوایی نیروهای ائتلاف کشته شد. سلیمه میگوید: «ما هر روز شاهد مرگ و کشتار بودیم و از حملات هوایی در وحشت به سر میبردیم.» او در نهایت دو ماه پیش به همراه دو فرزند خود از باغوز گریخت. با وجود این همچنان میگفت: «هنوز خلافت در قلب ماست.»
آژانسهای بینالمللی در تلاش هستند که برای خانوادههای داعشی غذا و پناهگاه فراهم آورند. با این حال، مقامات ایالات متحده، بدون اینکه برنامه بلند مدتی داشته باشند، از این در هراس هستند که این کمپ مانند زندانهای عراق به اکوسیستمی برای تثبیت ایدئولوژی داعش تبدیل شده و تنها نسل دیگری از افراطگرایان را به بار آورد. شصتوپنج درصد ساکنین الهول- حدود چهلوهشتهزار نفر- کمتر از هجده سال سن دارند. تقریباً یک چهارم آنها زیر پنج سال هستند.
ژنرال مظلوم کوبانی عبدی به من گفت جنگجوبان داعش و خانوادههای آنها که در این روزهای آخر توسط نیروهای دموکراتیک سوریه، شبه نظامیان کرد و عرب که توسط ائتلاف به رهبری آمریکا پشتیبانی میشوند، به محاصره درآمده بودند، نود درصد هزینههای تغییر عقاید، تجهیز و حفاظت از زندانها و تامین زندانیها را صرف کردهاند. اما این نیروها یک دولت نیستند و نه از منابع و نه از نهادهایی برای مواجهه بلندمدت با عواقب بعدی فروپاشی دولت اسلامی برخوردار نیستند. نیروهای ائتلاف که به نیروهای دموکراتیک سوریه فشار آوردند که با داعش مبارزه کند، اکنون پس از موفقیت کمک مالی یا لجستیک اندکی ارائه میدهند. مظلوم گفت: «ما به منظور پرداخت هزینهها از حقوق سربازان خودمان زدهایم.» این وضعیت پایدار نخواهد بود.
به منظور حل مسئله هزاران سوری عضو داعش، ژنرال مظلوم کوبانی عبدی یک برنامه موقت توانبخشی به راه انداخته است. محل این پروژه در الکرامه، شهری در نزدیکی رقه و استحکاماتی متعلق به سلفیهای به شدت محافظهکار بود که به داعش پیوسته بودند. من مردان بسیاری را در خیابانهای این شهر دیدم که دشداشههای کوتاه میپوشیدند که لبههای آن بالای مچ پای آنها بود. این نوع از پوشش نشانهای از مسلمانان مومنی است که از راه و رسم زمان پیامبر اسلام تقلید میکنند. محمد الزیب، شیخی از قبیله افدلا، یکی از بزرگترین قبایل اطراف رقه، به من گفت: «این منطقه، منطقهای کشاورزی، قبیلهای و بسیار سنتی است،» او مدیریت برنامه توانبخشی را به عهده دارد. «صادقانه بگویم، بیشتر مردم ما به عضویت داعش درآمده بودند.» نزدیک به چهارصد نفر از مردان الکرامه به جنبش جهادی پیوسته بودند.
وعده برنامه توانبخشی عنصری کلیدی در شکست دادن داعش بود. نیروهای شبه نظامی اصلی ژنرال مظلوم کوبانی عبدی، کرد بودند، و در نتیجه به منظور مبارزه در قلب سرزمین عربنشین سوریه او مجبور بود تا حمایت قبیلهای و هزاران نیروی عرب را کسب کند. به منظور معامله با این نیروهای محلی، مظلوم به آنها قول داد که سوریهای عضو داعش را به شرطی که در جنایتی جدی مشارکت نداشتهاند به اجتماعات خودشان باز گرداند. مظلوم توضیح میدهد: «من پیش از هر مبارزهای برای آزادی با تمامی قبایل ملاقات میکردم... من از آنها میخواستم که اعضای قبیله خود را از داعش بیرون بیاورند. و به آنها قول میدادم که هر کسی که از داعش بیرون بیاید ما زنده ماندن او را تضمین میکنیم و او را به سختی تنبیه نمیکنیم و یا با او بد رفتاری نمیکنیم. دوم به این دلیل که ما در حال آزاد کردن رقه یا سرزمینهای قبیلهنشین هستیم، قبیلهها باید افراد بسیاری را در اختیار نیروهای دموکراتیک سوریه قرار دهند. این یکی از دلایل پیروزی ماست. ما حدود سه هزار سرباز از رقه گرفتیم.» در آخرین ماههای خونین جنگ، قبیلهها در دیرالزور حدود ده هزار جنگجوی عرب را به منظور پیوستن به نیروهای مظلوم گرد آوردند.
از سال 2017، هنگامی که الکرامه آزاد شد، صد عضو پیشین داعش به برنامه توانبخشی وارد شدند. (شیخ گفت، صد نفر دیگر یا در این حدود در مبارزه برای دولت اسلامی کشته شدند؛ بسیاری از آنها بمبگذاران انتحاری بودند.) بیشتر بازماندگان حداقل برای یک سال به جای زندان در مرکز توانبخشی نگه داشته شدند. آنها در مورد اسلام مورد بازآموزی قرار گرفتند، اما درمان و اجتماعیسازی نیز به همین اندازه از اهمیت برخوردار بود. شیخ با موبایل خود ویدئویی از مراسم فارغالتحصیلی چند روز قبل سیوهشت نفر را به من نشان داد. بیشترشان جوان بودند. همگی گرمکن ورزشی به تن داشتند و موی سرشان تراشیده شده بود.
یکی از بزرگان قبایل به جهادیهای پیشین گفت: «این زندانیها به خانوادههای خود بازمیگردند و در بازسازی این منطقه یاری خواهند رساند... آنها این کشور را به این دلیل که متفاوت هستند نابود نخواهند کرد. آنها زندانی شده بودند، اما نه به این صورت که بازداشت شده و مورد تحقیر قرار گیرند. ما مردان و رهبران قبیله آنها را پروراندیم و دوباره در آغوش گرفتیم تا به راه درست بازگردند.»
هر یک از فارغالتحصیلان در طول یک صف حرکت میکرد و با بزرگان قبایل دست میداد. حمود احمد خلف، سیوشش ساله، در ماه سپتامبر از این برنامه بیرون آمد. او اکنون با ویژگیهایی که از یک فرد محلی معمولی انتظار میرود همخوانی دارد. به عنوان یک فرد جوانتر، او باید در ارتش سوریه خدمت کند. او در سال 2011 هنگامی که نیروهای دولتی روی هموطنان سوری خود در درعا، جایی که قیام عربی از آن شروع شد، آتش گشودند، گربخت. او به الکرامه بازگشت و به خدمت شهرداری درآمد. هنگامی که داعش در سال 2014 این ناحیه را به تصرف خود درآورد از او خواستند با آنها بیعت کند. او به من گفت، به دلیل آموزشهای نظامی که دیده بود او را به کار در پلیس داعش گماردند. او میگوید مانند بسیاری از سوریها به او شغل ناچیزی داده شد و تنها شکایت را ثبت میکرد. حمود احمد خلف عنوان میکند: «این خارجیها بودند که در داعش قدرت را در دست داشتند.» او در حملات هوایی ائتلاف به رهبری آمریکا زخمی شد و هنوز هم در زانوی او ترکش وجود دارد؛ او برای راه رفتن به عصا نیاز دارد.
ایمن حسین عیسی، یک پسر بیستوهفت ساله با اندامی عضلانی که میتوانست یک هافبک خوب باشد، پنج روز پیش از برنامه توانبخشی فارغالتحصیل شده است. او برای یک سال و نیم در برنامه توانبخشی- خود او به آن زندان میگوید- بوده است. ایمن حسین میگوید که توبه کرده. وقتی بر کف دفتر متواضعانه شیخ که تنها با یک لامپ روشن میشود نشستیم او گفت: «ما هزینهاش را پرداخت کردهایم... ما زندان کشیدهایم، هرچه میخواهد بشود، تضمین میکنم دیگر هیچگاه به داعش بازنگردیم.» عیسی مدرسه را در کلاس پنجم رها کرد. شیخ گفت این حامی پیشین داعش نه خواندن بلد است و نه نوشتن. عیسی به من گفت: «من حتی یک تلفن هم ندارم،» هم عیسی و هم خلف بیکار هستند. عیسی گفت: «تمامی آنهایی که آزاد شدهاند هنوز در انتظار یک فرصت شغلی یا هر فرصت دیگری هستند.» زمینه برای عضوگیری نسخه جدیدی از داعش و یا یک جنبش دیگر مهیاست.
بازآموزی برای تمامی آنهایی که این دوره را گذراندهاند کارا نبوده است. نیروهای دموکراتیک سوریه هزاران زندانی سوری را که با داعش همکاری میکردهاند آزاد کرده است. اما دهها تن از آنها به سادگی سرپیچانده و به داعش بازگشتهاند. شیخ گفت: «ما تنها گام اول را شروع کردهایم.» سالار مولا، دستیار مظلوم در اداره کمپ، با حالتی خوشطبعانه میگوید: «گام اول به هزاران گام دیگر نیاز دارد تا این افراد تصحیح شوند... ما دو نبرد پیش رو داریم، یکی نظامی و دیگری روانی... ما تنها در یکی از آنها پیروز شدهایم.»
در اواسط فوریه، هنگامی که جنگجویان داعش در دستههای بزرگ به محاصره درآمده بودند، رئیسجمهور ترامپ درخواستی را به همپیمانان اروپاییاش، به خصوص بریتانیا، فرانسه، و آلمان توییت کرد، تا بیش از هشتصد جنگجوی اروپایی را که در سوریه به اسارت گرفته شدهاند بازگردانند. ترامپ نوشت: «خلافت در حال سقوط است. راه دیگر یعنی آزاد کردن آنها تحت اجبار گزینه خوبی نخواهد بود، زمان آن رسیده که دیگران هم قدمی بردارند و کاری را که از دستشان برمیآید انجام دهند زیرا پس از شکست کامل خلافت ما از این نبرد خارج خواهیم شد!»
جنگجویان بیش از هشتاد کشور به داعش پیوسته بودند، اما تعداد معدودی از دولتهای آنها قدم پیش گذاشته تا آنها را برگردانند. یکی از مقامات رسمی دولت به من گفت: «ایالات متحده به میهن بازگرداندن این افراد ادامه میدهد و در صورت امکان شهروندان خود را که به داعش پیوستهاند مورد تعقیب قرار میدهیم، همانطور که در گذشته نیز همین کار را کردهایم.» قزاقستان، مقدونیه، و مراکش برای باز پس گفتن بعضی از شهروندان خود اعلام آمادگی کردهاند. عراق نیز در نهایت بازپسگیری شهروندان خود را درخواست کرده، اگرچه حداقل سیویک هزار نفر از آنها در سوریه هستند. بیست هزار مظنون به عضویت در داعش طی یک مبارزه نظامی موازی بازداشت شدند. عراق به دلیل قضاوت مختصر جنگجویان داعش به طور گستردهای مورد انتقاد قرار گرفته است. سال گذشته، روزنامه تایمز در مورد محاکمه یک زن چهلودو ساله خانهدار ترک که با شوهر به دولت اسلامی سفر کرده بود گزارش تهیه کرد. این محاکمه تنها ده دقیقه به طول انجامیده بود؛ این زن به اعدام به واسطه طناب دار محکوم شده بود. در طول دو سال بعدی سیزده زن به اعدام محکوم شدند.
بیشتر کشورهای دیگر مردد هستند. وزیر امور خارجه آلمان، هابکو ماس، عنوان کرد آلمانیهایی که به عضویت داعش درآمدهاند میتوانند به کشور خود بازگردند تنها در صورتی که تضمین حاصل شود که میتوان آنها را مورد آزمون قرار داد. جمعآوری شواهد لازم به منظور بازداشت، آزمون و زندانی کردن هر یک از جنگجویان داعش چالشی بزرگ است- مگر اینکه، همانطور که یکی از مقامات غربی عنوان میکند در یکی از ویدئوهای سر بریدن افراد که در رسانههای اجتماعی منتشر شده است دیده شده باشند. بریتانیا به جای بازگرداندن این افراد از اعضای داعش سلب شهروندی نموده است. دیگر کشورها نیز آماده بازگرداندن این افراد نیستند. گیلز ماشو، از پلیس سلطنتی کانادا، در ماه فوریه در مصاحبهای با گلوبالنیور عنوان کرد: «ما در چنین موقعیتی نیستیم، در صورتی که هر یک از این افراد به کانادا باز گردد ما آنها را بازداشت خواهیم کرد.»
فرانسه میتوانست در بازگرداندن همسران جنگجویان داعشی با مشکل روبرو شود. مطابق قانون فرانسه، این زنان میتوانستند دولت را به ربودن آنها از سوریه علیرغم میل خودشان متهم کنند؛ یکی از مقامات رسمی به من گفت، ممکن بود یک قاضی مجبور به آزاد کردن آنها شود. بعضی از کشورها، به خصوص لیبی و یمن خودشان در جمگ به سر میبرند؛ در حقیقت در آنجا هیچ دولت قابل اعتمادی وجود ندارد که شهروندان خود را تحویل بگیرد. همچنین، این کشورها هر کدام شاخههای داعش خودشان را دارند. دیگر پیروان داعش، همانند ایغورهای چین و یا چچنهای روسیه، اقلیتهای سرکوبشده در کشور خودشان هستند- و حتی اگر این کشورها امان بازگشت را برای آنها فراهم آورند به انجام این کار تمایلی نخواهند داشت.
بعضی از دولتها حتی از نگه داشتن این افراد در اسارت هم مردد هستند زیرا میترسند که این افراد دیگران را نیز در زندان با ایدئولوژی داعش آلوده کنند. ریچارد رید در یکی از زندانهای بریتانیا به اسلام گروید. در سال 2001 او تلاش کرد تا در یکی از خطوط هوایی امریکن ایرلاین که از پاریس به مقصد میامی حرکت میکرد، ماده منفجرهای را که در کفش تنیس خود جاسازی کرده بود فعال سازد. این به اصلاح بمبگذار کفشی هماکنون در یکی از زندانهای کلورادو با بالاترین درجه امنیتی به سر میبرد، جایی که اجازه برگزاری نماز با دیگر همبندانش را ندارد.
با امتناع دولتها از بازگرداندن جنگجویان داعش در کشورهای خودشان، نیروهای دموکراتیک سوریه، ماه پیش برای ایجاد یک دادگاه بینالمللی «برای اعمال عدالت» درخواست نمودهاند. تاکنون علاقهای اندکی به این گزینه نشان داده شده است. یک هفته پیش از آنکه نیروهای دموکراتیک سوریه داعش را از قلمروهای سوریه بیرون کنند، مظلوم در مورد پیامدهای ناخواسته جنگ فکر میکرد. این فرمانده در یکی از مقرهای عملیاتی خود در نزدیکی مرز عراق به من گفت: «تمامی این افراد پنج سال تمام از زندگیشان را در خدمت خلافت داعش بودهاند، تمامی این افراد هنوز به ایدئولوژی داعش باور دارند. ما مجبور به حل کردن این مساله از طریق کشورهایی هستیم که این افراد به آنها تعلق دارند. اگر این کار انجام نشود برای آینده همه ما خطرناک خواهد بود.»
دیدگاه تان را بنویسید