دموکراسی مسلحانه بزرگترین دستاورد ناتو برای اروپاست
لنینیسم و استالینیسم، برتری نژادی، فاشیسم، آپارتاید، نسل کشی، کوره های آدم سوزی و کشتار بیرحمانه در استعمار آفریقا و هند و همچنین وقایع ننگین در جنگ های جهانی اول و دوم و کشتارهای بی رحمانه و نسل کشی در سربرنیتسا و بوسنی تنها بخشی از تاریخ سیاه اروپا را تشکیل می دهد.
اعتمادآنلاین| رهبران ناتو در سی امین نشست خود در لندن که پس از خروج آمریکا و روسیه از توافق منع بکار گیری موشک های هسته ای میان برد موسوم به INF، صورت گرفت، با بر شمردن تهدیدهای آتی، جهان را دوباره به دو قطب نظامی شرق و غرب تقسیم کردند. ناتو در تدوین راهبرد امنیتی در این نشست، همچنان روسیه را مانند دوران جنگ سرد تهدیدی برای امنیت منطقه آتلانتیک و یورو محسوب نمود و عملیات سایبری، تروریسم و سایر بازیگران موثر دولتی و غیر دولتی غیر همسو را به عنوان عواملی که نظم جهانی را به چالش کشیده اند، مستحق برخورد دانست.
راهبرد ناتو از سطح نگرانی های امنیتی با روسیه و چالش های جهانی به سطح آمادگی برای برخورد نظامی احتمالی ارتقاء یافته و در صدد فراهمکردن زمینه و امکانات لازم برای بازدارندگی بیشتر، دفاع سریع تر و افزایش توانمندی های نیروهای واکنش سریع برای مقابله با تعرضات احتمالی به ویژه در حوزه تروریسم و سایبر تروریسم، است.
هر چند که ناتو در نشست اخیر از پیمان آتلانتیک شمالی، به عنوان یک ائتلاف دفاعی نام برد که تهدیدی برای هیچ کشوری نیست، اما حوزه فعالیت و عملکرد ناتو نشان می دهد که موجودیت این پیمان با جنگ گره خورده و حوزه فعالیت های نظارتی و عملیات نظامی ناتو در دو قوس امنیتی در نیم کره شمالی و جنوبی تعریف شده است.
قوس اول امنیتی و عملیاتی ناتو با عبور از کانادا، ایالات متحده و اقیانوس اطلس، وارد اروپا و در امتداد آن با گذر از تنگه جبلالطارق وارد مدیترانه شده و شاخه دیگر قوس اول با ورود به کانال سوئز و باب المندب، از طریق اقیانوس هند و دریای عمان وارد تنگه هرمز و خلیج فارس می شود.
قوس دوم، ادامه مسیر ناتو بدون حضور سایر اعضای اروپایی است که توسط نیروهای آمریکایی با مرکزیت جزیره دیه گو گارسیا تا فیلیپین، ژاپن، کره جنوبی و استرالیا ادامه می یابد. این دو کمان امنیتی، دو نیم کره شمالی و جنوبی را در محاصره خود دارد.
شاخه ناتو در مدیترانه قذافی را سرنگون و لیبی را ویران کرد و به بهانه مبارزه با تروریسم در چارچوب کمک به مخالفین دولت سوریه، همچنان با این کشور در حال جنگ است. ناتو همچنین با عبور از کانال سوئز، در دریای سرخ با سودان، سومالی و یمن هم درگیر است. شاخه ناتو در خلیج فارس، هواپیمای مسافربری ایران را با 290 سرنشین در 3 ژوئیه 1988 با شلیک موشک از ناو وینسنس آمریکا سرنگون و طی 8 سال جنگ تحمیلی از صدام حمایت کرد و در نهایت آمریکا علیه ایران به نفع صدام وارد جنگ شد.
ناتو همچنین طی دو جنگ در سال های 1991 و 2003 علیه عراق، رژیم صدام را با کشتن صدها هزار غیر نظامی ساقط نمود. ناتو بعد از حادثه تروریستی 11سپتامبر در سال 2001 به افغانستان حمله کرد و بعد از سرنگونی طالبان حدود دو دهه است که در این کشور مستقر و به ساختن پایگاه های نظامی مشغول است. ناتو در افغانستان به جنوب روسیه و شمال هند نزدیکتر و با چین هم مرز شده است.
در حال حاضر ناتو از طریق ترکیه، عراق، خلیج فارس و افغانستان با ایران نیز هم مرز شده است. در شرق حوزه ناتو، فشار مستمر بر روسیه منجر به جنگ گرجستان و اوستیای جنوبی در سال 2008 و همچنین مداخله نظامی روسیه رد سال 2014 در اوکراین و اشغال شبه جزیره کریمه شد و جنگ در منطقه «دنباس» بیش از ده هزار کشته بر جای گذاشت. نوار دوم امنیتی ناتو از حوزه بالتیک شروع و به بالکان و دریای سیاه ختم می شود.
محوری که به جنگ سرد دامن زد و منجر به فروپاشی شوروی، آلمان شرقی و یوگسلاوی شد. این محور در حال حاضر خطرناکتر از دوران گذشته محور زورآزمایی های ناتو و روسیه شده و دو طرف طی سه سال اخیر در مرزهای شمال شرق لهستان و نوار مرزی لیتوانی در منطقه کالینگراد، در آمادهباش نظامی به سر می برند و حتی شدیدتر از دوران جنگ سرد توان بازدارندگی خود را برای تفهیم به نابودی کامل طرف مقابل با مدرن سازی تسلیحات اتمی و پیشرفته ترین سلاح های کشتار جمعی به رخ می کشند.
اقدامات ناتو به ویژه در جنگ های علیه عراق، افغانستان، یمن، سوریه و لیبی و بررسی واقعیت های تاریخی اثبات می کند که این پیمان نامه امنیتی، برای بقا و حفظ موجودیت خود نیاز به جنگ دارد و طی سه دهه اخیر فاصله زمانی جنگ های را خود در کشورهای غرب آسیا کمتر کرده است به گونه ای که حدود 40 سال است که رسما درگیر جنگ در غرب آسیا میباشد.
-دستاوردها و تهدیدهای ناتو برای اروپا:
ناتو نقشی اساسی در ایجاد دمکراسی مسلحانه در اروپا دارد و البته تهدیدی جدی برای امنیت این قاره نیز محسوب می شود. آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم که کاپیتالیسم و کمونیسم دو تفکر قالب و مسلط بر روابط بینالملل بودند، با چشمداشت به ذخائر علمی و صنعتی قاره سبز، وارد اروپای خسته از جنگ های ویران کننده شد و با پروژه مارشال، این قاره را به عنوان متحد استراتژیک خود برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی سابق برگزید. از آنجا که شرط همکاری های راهبردی، امنیت پایدار است، در کنار طرح مارشال تنها استراتژی «دمکراسی مسلحانه» تحت پوشش ناتو میتوانست متضمن امنیت پایدار برای همکاری های راهبردی بلند مدت میان آمریکا و اروپا باشد. آمریکا با تحمیل این نوع دمکراسی به اروپا که در قالب حفظ ارزش ها، احترام و منافع متقابل صورت گرفت به رهبران و ملت های اروپا آموخت که برای رسیدن به اهداف ملی و منطقهای از دشمنی با یکدیگر دست بردارند و در همکاری با آمریکا به اهداف جهانی و مقابله با کمونیسم تحت رهبری آمریکا بیاندیشند.
هدف راهبردی آمریکا از این سیاست، ارتقاء فهم عمومی در اروپا و حمایت از سیاست و نهادهایی بود که بتواند از یک طرف امنیت و صلح را در اروپا تضمین کرده و از طرف دیگر گرایش ملت های اروپا به همکاری های بین المللی و فرا ملی با آمریکا را در گستره نظم جدید جهانی پس از جنگ تبیین و تقویت نماید. در فرآیند تقویت ناتو اما؛ حاکمیت این نوع دمکراسی، همسو با اهداف نظامی ناتو در اروپای چپگرا گسترش یافت، مردم اروپا به آرامی با صندوق های رای آشنا شدند و با برخورداری از منافع مشترک در نظام اقتصادی کاپیتالیسم و نئو لیبرال، به رقابت تسلیحاتی با نظام کمونیستی شوروی رضایت دادند، به گونه ای که در روند تحولات و روابط ترانس آتلانتیک معجزه ای بزرگ رخ داد و دشمنان خونی دیروز تبدیل به دوستان امروز و شرکای راهبردی شدند.
در واقع؛ دمکراسی مسلحانه ارمغان ناتو به کشورهای اروپایی بود و تا به امروز به اندازه ای موفق عمل نموده که کشورهای جنایتکار و بیرحم دیروز اروپا، امروز دوستان و مدافعین سرسخت حقوق بشر و محیط زیست شده اند! این مسئله آنگاه روشن تر خواهد بود که بدانیم میانگین جنگ ها در بین کشورهای اروپایی تا قبل از جنگ جهانی دوم و پیدایش ناتو 5 سال بوده است. این جنگهای خونین چهره واقعی اروپا را که مزین به جنایت، بیرحمی و خصومت با یکدیگر است ترسیم می کند. لنینیسم و استالینیسم، برتری نژادی، فاشیسم، آپارتاید، نسل کشی، کوره های آدم سوزی و کشتار بیرحمانه در استعمار آفریقا و هند و همچنین وقایع ننگین در جنگ های جهانی اول و دوم و کشتارهای بی رحمانه و نسل کشی در سربرنیتسا و بوسنی تنها بخشی از تاریخ سیاه اروپا را تشکیل می دهد.
اینکه چگونه دشمنان، دوستان یکدیگر شدند حکایت خود را دارد، اما کلیت ماجرا اینگونه بود که پس از جنگ جهانی دوم، ابتدا کشورهای انگلیس، فرانسه، بلژیک، هلند و لوکزامبورگ در سال 1948 با امضای معاهده بروکسل، «اتحادیه دفاع جمعی» را در پاسخ به توسعه طلبیهای شوروی سابق در کشورهای اروپای شرقی و مرکزی و تهدیدات احتمالی آلمان تشکیل دادند. دولت آمریکا نیز که از کنگره در پاسخ به دخالت شوروی در کودتای چکسلواکی، اجازه پذیرفتن تعهدات نظامی در خارج از مرزهای خود را کسب کرده بود، همراه با کانادا در 4 آوریل 1949، به معاهده بروکسل پیوست و همراه با 11 کشور دیگر اروپا «سازمان پیمان آتلانتیک شمالی» را در واشنگتن در مقابل روسیه و آلمان پایه گذاری کردند. با شکست فرانسه در جریان نبرد «دین بین فو» در ویتنام، شوروی که آلمان را دشمن اروپایی و منطقه ای خود میدانست، با توجه به شکنندگی ثبات قاره سبز از فرصت استفاده کرد و در سال 1954، طرح «پیمان امنیت جمعی اروپا» را با هدف منزوی کردن آلمان، به آمریکا، انگلیس و فرانسه ارائه و خواستار عضویت در ناتو شد که البته چنانچه پیش بینی می شد، با مخالفت هر سه کشور مواجه گردید.
چند ماه بعد از پاسخ منفی ناتو به شوروی، به دلیل ممانعت از سوء استفاده مسکو از تضادهای سیاسی و امنیتی اروپا و ادامه راهبرد دشمنی با مسکو، ناتو ایتالیا را در 4 آوریل 1949 و آلمان را در 9 ماه می 1955 به عضویت پذیرفت و دشمنان دیروز دوستان امروز شدند. با ورود آلمان به ناتو، شوروی 5 روز بعد «پیمان نظامی ورشو» را با امکانات نظامی کشورهای شرق اروپا بنیان گذاشت که عملا آغازگر جنگ سرد شد.
مسکو پس از فروپاشی شوروی در زمان «بوریس یلتسین» هم در تاریخ 21 دسامبر 1991 طی نامه ای به دبیرکل ناتو، خواستار عضویت در پیمان آتلانتیک شمالی شد که دوباره با پاسخ منفی ناتو مواجه شد و همچنان دشمن ناتو باقی ماند. ــ امنیت پایدار، دستاورد تهدید پایدار تهدید جدی در بخش امنیت پایدار در اروپا از این جنبه قابل بررسی است که طی نیم قرن اخیر کشورهای اروپایی در حفظ و ایجاد امنیت پایدار نقش تعیین کننده ای نداشتند و بیشتر تحت تاثیر منافع امنیت ایجاد شده توسط آمریکا و ناتو به این سطح از امنیت دست یافته اند.
کشورهای اروپایی از دوران جنگ سرد، قربانیان خط مقدم نزاع احتمالی هسته ای میان آمریکا و روسیه هستند، لذا با توجه به خروج آمریکا و روسیه از توافقINF و استقرار موشک های جدید اتمی این دو کشور در قاره سبز، در این تنش فزاینده جدید، باز هم اروپای غربی قربانی و هدف اول در نزاع اتمی احتمالی میان آمریکا و روسیه به شمار می رود. به عبارتی امنیت کشورهای اروپایی در گرو عدم نزاع آمریکا و روسیه تضمین و تامین می شود که برای اروپا در کنار امنیت پایدار یک تهدید پایدار نیز محسوب می شود. بیشتر کشورهای اروپایی در لابلای حجم گسترده تعهدات به ناتو و روابط ترانس آتلانتیک، اگر بدون حمایت ناتو در مقابل قدرت نظامی تهدید کننده روسیه قرار گیرند، به دلیل فقدان ارتش حرفه ای ناتوان هستند و در صورت جدا شدن اروپا از آمریکا، حتی اگر بیش از سهم پرداختی در ناتو برای بودجه نظامی خود هم هزینه کنند، باز هم نمی توانند ارتشی را ایجاد کنند که توان بازدارنگی داشته باشد.
در واقع؛ کشورهای اروپایی در چارچوب دولت ها و وابستگی های متقابل با یکدیگر شراکت راهبردی دارند، اما در نگاه به تاریخ، اگر ملت های اروپا دشمنان یکدیگر نباشند، مطمئنا دوستان یکدیگر هم نخواهند شد. اکنون اروپا نزدیک به 5 دهه است که پیگیر ایجاد ارتش مستقل برای دفاع از خود است، اما اختلافات سیاسی میان کشورهای اروپایی اجازه این کار را نمی دهد و این درد مزمن اروپا همچنان پابرجاست.
منبع: نورنیوز
دیدگاه تان را بنویسید