کتاب جان بولتون، قسمت سوم| ترامپ، مرد همیشه متکلم وحده
در اینجا ترجمه کتاب «اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد» نوشته جان بولتون به زبان فارسی را میخوانید.
اعتمادآنلاین| من نقش مهمی در کمپین انتخاباتی ترامپ ایفا نکردم، بجز یک بار که در روز 23 سپتامبر 2016 و سه روز پیش از نخستین مناظره تلویزیونی اش با هیلاری کلینتون، به دیدار وی در برج ترامپ رفتم.
من در دانشکده حقوق دانشگاه «ییل» تحصیل کرده بودم و هیلاری و بیل کلینتون نیز همزمان بهعنوان دانشجویان سال بالایی در همین دانشکده تحصیل میکردند. در ملاقاتم با ترامپ علاوه بر بحث و گفتوگو درباره مسائل امنیت ملی، بهدلیل شناخت قبلی که از کلینتونها داشتم، مشاورههایی نیز درباره نحوه عملکرد احتمالی هیلاری در مناظره انتخاباتی پیش رو ارائه و تأکید کردم که او بخوبی آمادهسازی شده و هر اتفاقی بیفتد او برنامه از قبل طراحی شده خود را برای این بازی تعقیب خواهد کرد.
اعتقادم بر این بود که هیلاری طی 40 سال گذشته تغییر چندانی نکرده است. در این ملاقات بیشتر ترامپ حرف زد همان گونه که در نخستین دیدارمان در سال 2014 و قبل از اعلام نامزدی اش نیز او متکلم وحده بود. در پایان این ملاقات، ترامپ گفت: «میدانی دیدگاههای من و تو بسیار نزدیک است، بسیار نزدیک.»
در ایام فعالیتهای انتخاباتی در سال 2016، من مشغلههای زیادی داشتم؛ عضو ارشد مؤسسه امریکن اینترپرایز بودم، پای ثابت میزگردها و برنامههای تحلیلی فاکس نیوز بودم، بهعنوان وکیل حقوقی در یک مؤسسه معظم حقوقی فعالیت میکردم و در هیأت مدیره چند شرکت نیز عضویت داشتم، مشاور ارشد یک شرکت جهانی فعال در عرصه مالی بودم و حداقل هفتهای یک بار هم در ستون دیدگاه برخی از مطبوعات مقاله مینوشتم.
در اواخر سال 2013 من یک «کمیته اقدام سیاسی» و یک «سوپر کمیته اقدام سیاسی» تشکیل دادم تا به نامزدهای سنا و مجلس نمایندگان که به ضرورت تعقیب یک سیاست قوی امنیت ملی برای کشور اعتقاد داشتند، کمک کنم (این کمیتهها در امریکا تشکیلاتی سیاسی و قانونی به شمار میروند که اجازه دارند کمکهای مالی را برای انتخابات جمعآوری و در میان نامزدهای همسو توزیع کنند، گستره اختیارات سوپر کمیته بیشتر از کمیته است.)
در این عرصه من صدها هزار دلار بهطور مستقیم در میان نامزدهای انتخاباتی توزیع کردم و میلیونها دلار دیگر نیز در سالهای 2014 و 2016 در بخش امکانات ارتباطی و پشتیبانی نظیر راهاندازی وب سایت و شبکههای اطلاعرسانی و تبلیغات مستقیم در جریان رقابتهای انتخاباتی هزینه کردم و آماده میشدم که دوباره همین کار را در سال 2018 انجام دهم. به هر حال من مشغلههای زیادی داشتم که با آنها سرگرم بودم، همچنین در سه دولت جمهوریخواه امریکا (دولتهای ریگان و جورج بوش پدر و پسر) خدمت کرده بودم. باید اعتراف کنم که حوزه روابط بینالملل نیز از همان ایام حضورم در دانشگاه ییل مرا سر ذوق میآورد و من آماده بودم که دوباره وارد این حوزه کاری شوم.
معتقدم تهدیدات و فرصتهای جدید با سرعت بالا به سمت ما در حرکت بودند و با توجه به هشت سال حضور باراک اوباما در کاخ سفید، لازم بود اصلاحات و تغییرات زیادی انجام شود. من طی سالهای طولانی بشدت درباره امنیت ملی امریکا در این جهان متلاطم دغدغه داشتم و درباره این موضوعات میاندیشیدم؛ روسیه و چین در سطح راهبردی و ایران، کره شمالی و برخی دیگر از کشورهای یاغی که آمال هستهای در سر داشتند در سطحی پایین تر. تهدیدات متنوع و متغیر که از ناحیه تروریستهای مذهبی بنیادگرا در خاورمیانه آشوب زده (سوریه، لبنان، عراق و یمن)، افغانستان و فراتر از آن صادر میشد از دیگر موضوعات مورد علاقهام بود. همچنین تهدیداتی در نیمه کره خودمان از جانب کوبا، ونزوئلا و نیکاراگوئه وجود داشت.
استفاده از برچسبهای مرتبط با سیاست خارجی کمک چندانی به شناخت شخصیت و سیاستهای افراد نمیکند مگر برای افراد تنبلی که زحمت اندیشیدن بهخودشان نمیدهند، اما باوجود این اگر مجبور باشم که خودم و سیاستهایم را توصیف کنم، دوست دارم بگویم که سیاست من «حمایت و طرفداری از امریکا» است. من در اقتصاد دنباله رو «آدام اسمیت» و در مسائل اجتماعی پیرو «ادموند بورک» هستم، در موضوع امنیت ملی من به ترکیبی از دیدگاههای «دین اچسون» وزیرخارجه امریکا در دوران ریاست جمهوری ترومن و «جان فاستر دالس» وزیر خارجه امریکا در دولت آیزنهاور اعتقاد دارم و در دولتمداری هم طرفدار دیدگاههای مطرح شده در کتاب «مقالات فدرالیستها» نوشته «الکساندر همیلتون»، «جیمز مدیسون» و «جان جی» هستم (نویسندگان این 85 مقاله، سه سیاستمدار نامدار نیویورک در اواخر قرن 18 بودند که باوجود داشتن اختلافات نظری فراوان، در مورد تشکیل یک جمهوری قدرتمند با یکدیگر همنظر بودند. این کتاب هماکنون بهعنوان یکی از آثار کلاسیک فلسفه سیاسی شناخته میشود). نخستین حضور من در عرصه مبارزات سیاسی به سال 1964 بازمیگردد که به طرفدارای از «بَری گُلدواتر» مشهور به «آقای
محافظهکار» و نامزد حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری، فعالیت میکردم (گلدواتر در انتخابات ریاست جمهوری سال 1964 در مقابل «لیندون جانسون» دموکرات متحمل شکست سختی شد).
من مسئولان ارشد ستاد انتخاباتی ترامپ از جمله «استیو بَنُن»، «دیو باسی» و «کلین کانوِی» را از همکاریها و ارتباطات قبلی که با هم داشتیم، میشناختم و با آنها حتی در مورد پیوستن به دولت ترامپ در صورت موفقیت وی در انتخابات صحبت کرده بودم.
پساز اعلام نتایج انتخابات 2016 و آغاز دوره انتقال قدرت، بهنظرم منطقی رسید که من هم آمادگی خود را برای خدمت در دولت بهعنوان وزیر خارجه به تیم ترامپ اعلام کنم، همانگونه که افراد دیگری نیز این کار را کرده بودند. به یاد دارم در ساعات اولیه بامداد نهم نوامبر که نتیجه نهایی انتخابات هم معلوم شده بود، «کریس والاس» مجری و گوینده شبکه فاکس نیوز پس از پایان کارش از استودیو بیرون آمد و در حالی که لبخندی پهنای صورتش را پوشانده بود، دست مرا بهگرمی فشرد و گفت: «مبارکه آقای وزیر».
البته روشن است که در زمینه داوطلبان و مدعیان تصدی پست وزارت خارجه اصلاً کمبودی وجود نداشت و همین مسأله باعث شد که رسانهها هر روز گمانهزنیهایی را در مورد نامزدهای پست وزارت خارجه و اینکه کدامیک از شانس بیشتری برخوردارند، منتشر کنند.
در این گمانهزنیها ابتدا «نیوت گینگریچ» در صدر بود، بعداً «رودی جولیانی» به صدر اخبار آمد، «میت رامنی» نامزد بعدی بود که رسانهها در مقطعی از او بهعنوان پیشتاز تصدی پست وزارت خارجه یاد کردند و در نهایت دوباره اسم رودی جولیانی بیشتر مطرح شد. من با همه این افراد کار کرده بودم و برای تک تکشان هم احترام قائل بودم، چرا که هر سه آنها به سبک و سیاق خودشان افراد موجه و فوقالعادهای بودند. طبیعتاً من هم بهطور ویژه این بحثها را پیگیری میکردم، بویژه که صحبتهای زیادی میشد (اگر نگویم فشارهایی نیز بود) که من با پذیرش پست قائم مقامی وزارت خارجه موافقت کنم، هرچند ترجیح من به هیچ وجه قائممقامی وزارت خارجه نبود. اما آنچه بعداً اتفاق افتاد تصمیمگیری به شیوه ترامپ را به نمایش گذاشت که باید بهعنوان یک هشدار از آن درس محتاط بودن میگرفتیم.
منبع: روزنامه ایران
دیدگاه تان را بنویسید