چین بزرگترین رقیب فرهنگ غربی در 50 سال آینده است
مطالعات و شواهد نشان میدهد که چین بیسروصدا در کنارههای فیلیپین و اندونزی و استرالیا در حال ایجاد پایگاههای نظامی است. در اطراف لائوس در دریا درصدد ساخت جزیره نظامی است. راهبردهای امریکا که همواره روسیه را دشمن اصلی خود میدانست به سمت چین در حال حرکت است. به همین دلیل در پنجاه سال آینده چین بزرگترین دشمن امریکا و البته رقیب فرهنگ غربی است.
اعتمادآنلاین| چین کشوری قدرتمند در صحنه مناسبات سیاسی و اقتصادی جهان حال و آینده است. هر چه از قدرت و هیمنه امریکا در طول سالهای پس از جنگ جهانی دوم کاسته شده، این اژدهای زرد است که مالک فردای جهان میشود. این اتفاق نادر تنها در 40 سال گذشته روی داده است. هرچند سنت جهانی نگرش به هستی برآمده از آموزههای کنفوسیوس تا امروز ادامه داشته، اما برنامه اصلاح سیاستهای اقتصادی و بینالمللی از دنگ شیائوپینگ و چئون لای تا زمان ما تداوم یافته است. امروز رهبری سیاسی چین تحت زعامت شیجین پینگ استراتژی هوشمندانه one belt one road را اساس و ساختار تداوم این راهبرد کلیدی میداند. در این نقشه راه چین به سنت کنفوسیوس باز میگردد.
توجه به دنیا و فیزیک و تمرکز بر اخلاقیات قابل ادراک در برابر مادیگرایی افسونکننده جهان غرب. این نگره کاملا عرفی است اما ماتریالیستی نیست. به دنیا مینگرد اما الهامات درونی دارد. متافیزیکی نیست اما وجه اشراقی آن بنیادین است. در یک کلام بنمایه متفاوتی برای انسان شرقی در برابر انسان غربی تدارک میبیند. این نگره دو جهان را متصور است؛ تکیه بر فضیلت برای رستگاری و پرهیز از متافیزیک به دلیل فقد پاسخ به سوالات آن جهانی. کنفوسیوس به شاگردان خود گفته بود: چگونه میخواهید به رموز آخرت پی ببرید در حالی که از دنیای خود چیزی نمیدانید. به این دلیل است که چین از ابتدای خلقت تمدنی خود به جهان آخرت و ادیان الهی هیچ اعتقادی نداشت. سنتهای چین کمونیستی شاید به این دلیل توانست پیوند مطلوبتری با جهان قدیم بنیاد نهد که تداوم نگره این جهانی بود. دو عامل اساسی در این خویشاوندی مهم بود؛ یکی آنکه با ذهیت عرفیگرا و دنیوی پیوند داشت، دوم آنکه فلسفهای روستایی را برای چین کشاورزی تدارک میدید. سایر ایدئولوژیها از این امر فارغ بودند.
کمونیسم مائوئیستی بیشتر نارودنیکی- دهقانی- بود تا شهری. نبرد حاشیه بود علیه متن، تا یک جنبش خرده بورژوازی شهری. هرچه بود آنچنان که لنین در نپ (The new economic policy) به دنبال جبران این عقبماندگی تاریخی بود، مائو در «کتاب سرخ» خود توجیهگر این واقعیت بود که چرا جنبشهای کمونیستی بنا به پیشبینی مارکس در «بیانیه حزب کمونیست» بیش از آنکه در جوامع صنعتی منعقد شوند در کشورهای فئودالی و کشاورزی چون روسیه و چین رخ دادهاند.
روسیه اما با چین متفاوت بود. این کشور از آغاز حسی توسعهطلبانه و شبهامپریالیستی داشت. به همین دلیل پسرعموهای زرد به آنها نام «سوسیال آمپریالیست» داده بودند. از زمان پطرکبیر چنین بود. پطر تنها سنت معماری و نقاشی و نجاری و کشتیسازی را از غرب نیاموخته بود، میراثخوار سنت استعماری آنها نیز بود.
نویسندگان غربی همواره این بخش از تاریخ روسیه را مضحک و کاریکاتوری میدانند. اما مهم نیست آنها چگونه مینگریستند. برای اسلاف ما در عهد قاجار خیلی هم جدی و بیرحم بودند. گلستان و ترکمانچای سند این مدعاست. اما چینیها اینگونه نبودند. آنها فاقد اعتماد به نفس بودند. هر بار که جنگی رخ میداد سرزمینهایشان چه توسط روسها یا انگلیسیها و حتی ژاپنیها تسخیر میشد. لذا در اولین گام در ترجیح مقابله میان امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم، مبارزه با دشمن نزدیک را برگزیدند و تا زمان مقتضی برای مبارزه با دشمن بزرگ در انتظار ماندند. این چئون لای بود که به مائو تفهیم کرد که برای مبارزه با دشمن نزدیک هیچ ایرادی ندارد که با دشمن دور متحد شد و اینگونه بود که مائو دستان نیکسون را که به تشویق کیسینجر دراز شده بود، فشرد. این مهم برای امریکا هم سودآور بود. لحظهای تصور کنید که اگر هر چینی در روز یک کوکا مینوشید در اقتصاد امریکا چه اتفاقی رخ میداد!
اما اینک دنیا تغییر کرده است. چین در حال بازیابی اعتماد به نفس خویش است. در همه جای دنیا محلات چینی خود را دارد و توریستهایش رتبه اول سفر را دارند. از ده هتل معتبر دنیا شش تای آنها در چین واقع است و از ده بندر بزرگ دنیا بیش از پنج بندر در چین فعالیت میکنند. در سال 2035 جای امریکا را میگیرد. در آفریقا یکهتازی میکند. بیش از 800 میلیارد دلار حجم مناسبات اقتصادی با امریکا دارد. در حالی که بیش از 70 شبکه سیلیکونوالی را در مناطق آزاد به شکوفایی رسانده و در حوزه نظامی و امنیتی هم ترکتازی میکند. در همین هفته دولت بریتانیا زیر فشار امریکا و از ترس سرقت امنیتی همکاری با شرکت هوآوی را متوقف کرد و 20 میلیارد دلار متضرر شد. در حالی که امریکا درصدد حل و فصل بحران خاورمیانه است، چین حوزه نفوذ خود را تا مرزهای پاسیفیک و اقیانوسیه گسترش داده است. چین سومین کشور دارنده ناوگانهای دریایی میشود. یکی از مهمترین ابزار امپراتوری داشتن قدرت دریایی نظامی است.
انگلستان این قدرت را پس از نبرد آرمادای به دست آورد و نام ملکه الیزابت در تاریخ بریتانیا ماندگار شد.
امریکا قدرتمندترین نیروی دریایی تاریخ را پس از جنگ دوم در اختیار داشت و همین موضوع برتری او در منازعات استراتژیک را تضمین کرده است. اما مطالعات و شواهد نشان میدهد که چین بیسروصدا در کنارههای فیلیپین و اندونزی و استرالیا در حال ایجاد پایگاههای نظامی است. در اطراف لائوس در دریا درصدد ساخت جزیره نظامی است. راهبردهای امریکا که همواره روسیه را دشمن اصلی خود میدانست به سمت چین در حال حرکت است. به همین دلیل در پنجاه سال آینده چین بزرگترین دشمن امریکا و البته رقیب فرهنگ غربی است.
در این میانه روسیه هم به زیر سایه اژدهای زرد در خواهد آمد. پاندول تاریخ بشر از غرب به سمت شرق در حال نوسان است. امریکا نیز آینده منازعات خود را با چین در حوزه آسیای جنوب شرقی میبیند. نقش کشورهایی چون کره جنوبی و ژاپن دارای اهمیت است. در این میانه امید امریکا به چهار مولفه است. استفاده از ظرفیت نظامی و رها کردن خود از معضلات خاورمیانه، بهرهبرداری از ظرفیت هند برای ایجاد ترمز در گستره نظامی و ژئوپلیتیک چین، حل منازعه کره شمالی و جنوبی و تبدیل این پایگاه سنتی به نقطه چالش در مرزهای چین و فعال کردن گسلهای فروخفته درون ساختار چین: از پتانسیل اختلافات قومی تا آتشفشان مطالبات سیاسی و ملیگرایانه همه اینها میتواند به مثابه النگی باشد که امریکا از پشت به پای چین میزند. لذا پربیراه نیست که عدهای در ایران بخواهند با تکیه بر چنین دورنمایی به فکر ایجاد مناسبات راهبردی با چین در 25 سال آینده باشند. هرچند باید به خاطر سپرد که کنفوسیوس نیز به پیروانش توصیه میکرد که «هیچگاه همه تخممرغها را در یک سبد نگذارند!»
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید