چرا ترامپ الیوت آبرامز را انتخاب کرد؟
کنارهگیری برایان هوک و انتصاب الیوت آبرامز که در واشنگتن به نومحافظهکار، تندرو و جنگطلب معروف است، چه معنایی دارد و چگونه میتوان در متن سیاست خارجی دولت ترامپ، این مساله را رمزگشایی کرد. سوال دوم که در این نوشتار تا حدودی به آن میپردازم سابقه الیوت آبرامز است. او در تاریخ عمر سیاسیاش در چارچوب نومحافظهکاران که بوده و چه کرده است؟
اعتمادآنلاین| فرید مرجایی- اخیرا برایان هوک، مسوول «گروه اقدام ایران» از سمت خود استعفا داد یا به تعبیر برخی برکنار شد. هدف از تشکیل «گروه اقدام ایران» در وزارتخارجه دولت دونالد ترامپ، پرداختن تماموقت و تمرکز بر مقابله با ایران بود. این گروه همزمان با تصمیم ترامپ برای خروج از توافق هستهای با ایران تشکیل شد و اصلیترین رسالت آن وضع تحریم علیه ایران و مدیریت پرونده بود. با اینهمه برایان هوک سه سال پس از حضور در این گروه، بهرغم اینکه به جرد کوشنر، داماد ترامپ نزدیک بود، کنار گذاشته شد.
سوال نخست این است که کنارهگیری برایان هوک و انتصاب الیوت آبرامز که در واشنگتن به نومحافظهکار، تندرو و جنگطلب معروف است، چه معنایی دارد و چگونه میتوان در متن سیاست خارجی دولت ترامپ، این مساله را رمزگشایی کرد. سوال دوم که در این نوشتار تا حدودی به آن میپردازم سابقه الیوت آبرامز است. او در تاریخ عمر سیاسیاش در چارچوب نومحافظهکاران که بوده و چه کرده است؟
چرا هوک کنار رفت؟
تصور عمومی از وزارتخارجه ایالات متحده امریکا این است که این نهاد متشکل از میزهای تخصصی در اختیار متخصصان آکادمیک در حوزههای مختلف است که معمولا چندان ایدئولوژیک نیستند. اما برخلاف این تصور، بسیاری از کارمندان وزارتخارجه امریکا، تعلقهای ایدئولوژیک و سیاسی دارند و در درجه اول به هژمونیک بودن ایالات متحده امریکا در سطح بینالمللی و پس از آن به رابطه استثنایی ایالات متحده با اسراییل اعتقاد راسخ دارند. برایان هوک نیز از این چارچوب مستثنی نبود. اخیرا یک وبسایت یهودی- امریکایی نوشت که برایان هوک به واسطه دوستی و نزدیکی با جرد کوشنر در نگارش «معامله قرن» نقش داشته و همین حضور هوک در روند نگارش این طرح کاملا اسراییلی نشان میدهد که او هم تفکرات ایدئولوژیک داشته و چهره سیاسی معتدلی نبوده است. جرد کوشنر به اسراییل به خصوص به جناح راست این رژیم فوقالعاده نزدیک است و حتی گفته میشود که احتمالا پاسپورت اسراییلی هم دارد. روزنامه انگلیسی «گاردین» در تحلیل چرایی کنارهگیری برایان هوک نوشت: «گمان بر این است که سیاست «فشار حداکثری » دونالد ترامپ در مقابل ایران شکست خورده و دستاورد ملموسی برای انتخابات 2020 در حوزه توافق جدید و تسلیم شدن ایران نداشته است. برای توجیه این شکست با تغییر برایان هوک مسوولیت این شکست را بر گردن او انداختند.دونالد ترامپ در سه سال گذشته کارت پیروزی در انتخابات 2020 را رونق اقتصادی میدانست البته زمانی که عمیقتر نگاه کنیم میبینیم که این سیاستهای دولت باراک اوباما در چهارسال پایانی ریاستجمهوریاش بود که منجر به رشد 2 تا 2/5 درصدی اقتصاد امریکا شد. با اینهمه کرونا شوک غیرقابل پیشبینی به اقتصاد این کشور وارد کرد. این شوک اقتصادی ضربه مهمی به روانشناسی و جامعه امریکا وارد کرد و بیکاری و رشد اقتصادی منفی در نظرسنجیها خود را نشان میدهد.این وضعیت شرایط حادی را به دونالد ترامپ تحمیل کرده و در حالی که تا انتخابات نوامبر کمتر از 100 روز باقی مانده، او میداند که اوضاع اقتصادی در هفتههای باقیمانده نه تنها بهبود پیدا نمیکند بلکه بدتر هم میشود. امروز میتوان گفت که ترامپ به سمت انتخابات با شرایط استثنایی و غیرقابل پیشبینی میرود.دونالد ترامپ زمانی که به کاخ سفید رسید یک هدف استراتژیک را دنبال میکرد و آنهم تخریب کارنامه باراک اوباما در هر دو حوزه سیاست داخلی و خارجی بود. ترامپ ادعا میکرد که اوباما برنامههای سیاست خارجی و داخلی خوبی نداشت و باعث شکست امریکا شد. او همچنان این تئوری و طرز تفکر خود را به مردم امریکا القا میکند و مثلا میگوید برجام شکستی برای امریکا بود و اوباما باعث این وضع شد. دونالد ترامپ با شعار درست کردن این وضعیت به میدان آمد و ادعا کرد که با خروج از برجام و مذاکره مجدد با ایران به توافق بهتری دست پیدا میکند. البته ناگفته نماند که منظور ترامپ از مذاکره دقیقا مذاکره نیست بلکه منظور او این است که ایران باید تمام مفاد مدنظر امریکا را دربست قبول کند و درخواستی هم نداشته باشد. ترامپ در عمل به دنبال تسلیم شدن ایران است.ادعای پوپولیستی، کاذب و تبلیغاتی دونالد ترامپ این است که در دولت سابق، دنیا سر امریکا کلاه گذاشته، حق مردم امریکا را پایمال میکرد و کشورهای دیگر از امریکا سوءاستفاده میکردند اما من به عنوان ناجی مردم سفیدپوست امریکا و کارگران سفیدپوست دستاوردهایی را برای آنها در سیاست داخلی و خارجی ایجاد خواهم کرد.
سیاست به اصطلاح مذاکراتی تیم ترامپ در تبیین مفاد «معامله قرن» که جرد کوشنر پیش برد هم خود را نشان داد. تمام دنیا به مفاد این معامله خندیدند چرا که کاملا یکطرفه تنظیم شده و از طرف فلسطینی میخواست که به تمام خواستههای اسراییل تن بدهد. در مساله برجام، ترامپ به دنبال یک پیروزی بود اما این طلب پیروزی یک تضاد ذاتی در خود داشت. ترامپ نمیدانست که ایران تسلیم فشار نخواهد شد و این مذاکرات هرگز صورت نخواهد گرفت. تصور ترامپ این بود که با «فشار حداکثری» به اضافه تحریکات زمینی و دریایی، ایران به شرایط مدنظر امریکا تن خواهد داد. هدف این فشارهای روزافزون، ایجاد نارضایتی اقتصادی و شکاف اجتماعی در مردم ایران بود. در نهایت زمانی که تیم ترامپ شکست در این پروژه را پذیرفت اعمال فشار در حوزههای غیراقتصادی را آغاز کرد. ترور سردار شهید قاسم سلیمانی را هم باید در همین متن تفسیر کنیم چرا که این ترور، واقعه تکاندهنده بود و اقدام بزرگی علیه ایران بود. دولت ترامپ به این نتیجه رسیده بود که تا نوامبر 2020 به نتیجه مطلوب با ایران نخواهد رسید و این ترور را به عنوان شوک انجام داد تا در صورت پیروزی مجدد بتواند از موضع بالا با ایران مذاکره کند. اکنون انتخابات نوامبر نزدیک است و مساله توافق با ایران نیز مانند «معامله قرن» عملی و اجرایی نشد.
چرا الیوت آبرامز؟
اقدام اخیر دولت امریکا در انتصاب الیوت آبرامز نومحافظهکار و جنگطلب یک پیام به خصوص برای ایران است و این اقدام را هم باید در راستای ترور سردار شهید قاسم سلیمانی دید. دونالد ترامپ به این نتیجه رسیده است که باید فشارها را در چند جبهه افزایش بدهد تا بتواند محصول این سیاست را بعد از انتخابات نوامبر درو کند.در ساختار سیاسی ایالات متحده، نومحافظهکاران یا نئوکانها فقط به گروهی با یک دیدگاه سیاسی مشخص بازنمیگردد. البته که آنها یک رویکرد ایدئولوژیک به خصوص داشته و طرفدار هژمونی امریکا و حامی اسراییل به خصوص جناح راست این رژیم هستند ولی نئوکانها یک شبکه و تشکیلات به حساب میآیند.
شکلگیری نومحافظهکاران به اوایل دهه 70 بازمیگردد و پس از آن در دوره ریگان با دور شدن از حزب دموکرات به حزب جمهوریخواه پیوستند. الیوت آبرامز یکی از شخصیتهای مرکزی شبکه نئوکانها و داماد نورمن پادهورتز، یکی از بنیانگذاران این شبکه است.در انتخابات 1980 که جیمی کارتر رییسجمهور وقت امریکا میخواست با رونالد ریگان کاندیدای جمهوریخواهان رقابت کند، کمیته و این تشکیلات نئوکان بهطور رسمی وارد گفتوگو با حزب جمهوریخواه و تیم انتخاباتی رونالد ریگان شد. آنها توافق کردند که به تیم انتخاباتی رونالد ریگان برای پیروزی او در انتخابات ریاستجمهوری کمک کنند و در مقابل در صورت پیروزی ریگان، نئوکانها بتوانند در برخی مناصب مهم در حوزه سیاست خارجی نظیر وزارت دفاع، وزارت خارجه یا بعضی نهادهای اطلاعاتی حضور پیدا کنند.
این مقطع را میتوان یک نقطه عطف دانست چراکه حزب جمهوریخواه که پیشتر از ائتلافی میان مذهبیهای دست راستی اوانجلیکال، والاستریت، لابی اسلحه، میلیاردرها و طرفداران دولت کوچک تشکیل شده بود، حال یک نیروی جدید را نیز شامل میشد. این نیروی جدید همان جنگطلبان یا عقابها (Hawks) بودند.
پس از پیروزی رونالد ریگان در انتخابات ریاستجمهوری 1980 تعدادی از نومحافظهکاران در پی توافقی که به آن اشاره شد، توانستند وارد دولت شوند. یکی از آنها که از هستههای اصلی نومحافظهکاران به حساب میآمد، آقای الیوت آبرامز بود. او در وزارت خارجه معاونت میز امریکای لاتین را بر عهده گرفت. (همچنین یکی دیگر از این نومحافظهکاران به نام جین کرکپاتریک (Jeane Kirkpatrick) که در ادامه به نقش او نیز اشاره خواهد شد، در دولت دوم ریگان نقش مهمی را در شکلدهی به سیاست خارجی امریکا ایفا کرد).در اواخر دوران جنگ سرد، امریکای لاتین تحولاتی انقلابی را تجربه میکرد. در آن زمان این منطقه در شور و شوق گذار از فئودالیته به اصلاحات، شورش و عدالتخواهی رسیده بود و وضعیتی خروشان داشت. از یک سو حکومتهای نظامی در شیلی، آرژانتین و برزیل و از سوی دیگر شورشهای مردمی در نیکاراگوئه، گواتمالا و السالوادور این منطقه را در وضعیت خاصی قرار داده بود. همین موضوع باعث میشد که منطقه امریکای لاتین برای «جنگ سردیها» و نئوکانها حوزهای مهم هم از نظر تئوری و هم در حیطه عمل تلقی شود.در آن زمان امریکا از حکومتهای نظامی در آرژانتین و شیلی حمایت میکرد اما در مقابل در کشورهایی نظیر گواتمالا و السالوادور که اعتراضات و شورشهای مردمی جریان داشت، ایالات متحده به حمایت از جوخههای مرگ یا همان شبهنظامیهای دست راستی پرداخت. این جوخههای مرگ علیه مردم، دهقانان، کشاورزان، فعالین اتحادیههای کارگری و روشنفکران جنایتهایی صورت میدادند و حمایت الیوت آبرامز از این افراد به واسطه منصب حساسش نوعی ایماژ و سابقه به خصوصی از خود و نومحافظهکاران در حمایت از این اقدام جنگ سردی بر جای گذاشت.اما آنها چگونه این اتفاقات وحشتناک را توجیه میکردند؟
یکی از متفکرین نومحافظهکارها به نام پروفسور جین کرکپاتریک که استاد دانشگاه جرج تاون بود، از جمله افرادی بود که توانست به دولت ریگان راه یابد و عهدهدار منصب نمایندگی امریکا در سازمان ملل متحد شد.
او در مقالهای مهم نوشته بود که دو نوع دیکتاتوری در جهان وجود دارد: دیکتاتوری Authoritarian که نوعی دیکتاتوری باز به حساب میآید و دیکتاتوری Totalitarian که نوعی دیکتاتوری بسته است.خانم جین کرکپاتریک در اواخر جنگ سرد تصریح میکرد که دیکتاتوریهایی که غرب از آنها حمایت میکند Authoritarian هستند یعنی امریکا آنها را در دسته دیکتاتوریها قرار میدهد اما دیکتاتوریهایی که باز هستند.اما رژیمهای کمونیستی را دیکتاتوری از نوع دوم یا Totalitarian میدانست و با این بهانه تلاش داشت تا اقدامات امریکا در حمایت از نظامهای دیکتاتوری را توجیه کند. در عمل اما این توجیه بهانهای شد که امریکا ذیل آن از فاشیستترین رژیمها حمایت کند و کار به جایی رسید که آنها حتی از جوخههای مرگ در السالوادور و گواتمالا حمایت کردند.آقای الیوت آبرامز تحتتاثیر این تئوری به حمایت از جنایتهای گروهها و دولتهای دست راستی در امریکای لاتین میپرداخت و تلاش میکرد تا پوششی دیپلماتیک برای آن جنایتها ایجاد کند. مردم قتلعام میشدند، کشیشها به قتل میرسیدند، کلیساهای مردمی از بین میرفتند و روشنفکران ترور میشدند اما امریکا با توجیه ایدئولوژیکی که به آن اشاره شد در کنار جوخههای مرگ قرار گرفت و همین تئوری بود که باعث شد الیوت آبرامز در آن مقطع زمانی چنین تصمیماتی اتخاذ کند.نتیجه این دیدگاه صفر و یکی که همه دنیا را صرفا سیاه یا صرفا سفید میبیند، هنوز هم در عمل نومحافظهکارها مشهود است.
از همین لنز و از همین فیلتر است که آنها به مسائل بینالمللی نگاه میکنند و بر اساس همین نگاه است که دنیا برای آنها به دو دسته «بدی که قابل توجیه است» و «شیطانی که باید با آن مبارزه کرد» تقسیم میشود.این ایدئولوژی بر جنایات عربستان سعودی و اسراییل در یمن و فلسطین چشم میپوشد و در مقابل محور مقاومت را شیطانی توصیف میکند. آقای آبرامز، کشتار دهکده المزتو در السالوادور که در آن سربازان السالوادوری که توسط امریکا آموزش دیده بودند نزدیک هزار دهقان از زن و مرد را قتل عام کرده و خانههایشان را به آتش کشیدند را پروپاگاندای کمونیستی خواند. براساس گزارش دیدبان حقوقبشر، آبرامز بهطور ماهرانهای منابع را دستکاری کرد تا شهادتهای عمومی در مورد آن کشتارها در امریکای مرکزی بیاعتبار شود. او در یک جلسه پرسش و پاسخ در سنای امریکا نیز جنایات را تکذیب کرد.آبرامز همچنین از دیکتاتور گواتمالا «ریوس مونت» نیز حمایت کرد. این دیکتاتور کارزاری برای نابودی هزاران نفر از مردمان بومی گواتمالا را رهبری میکرد. آبرامز زمانی گفته بود که «مونت» پیشرفت قابلتوجهی برای حقوقبشر در گواتمالا پدید آورده است.در این مقطع، در امریکای مرکزی تعدادی از کشیشهای مردمی و خواهران روحانی امریکایی در آنجا ترور شدند.چندی پیش آقای کریگ آنگر، سردبیر ماهنامه Vanity Fair به من گفت که ایب روزنتال (Abe Rosenthal) سردبیر نیویورک تایمز در آن مقطع زمانی تمایلات نومحافظهکارانه پیدا کرده بود و برای اینکه بتواند به دولت ریگان و پیشبرد سیاستهایش کمک کند، اخبار آن قتلعام را در نیویورکتایمز بهطور کامل منعکس نمیکرد.
آبرامز و ماجرای ایران- کنترا
ایران کنترا برنامهای غیرقانونی و پشت پرده بود که در زمان دولت ریگان پیاده و ادعا شد طی آن وجوهاتی از طریق فروش اسلحه به ایران تامین شود که آن وجوهات به صورت پنهانی و غیرقانونی برای تقویت شورشیان نیکاراگوئه که میخواستند دولت ساندانیستا را سرنگون کنند، مورد استفاده قرار گیرد.هدف این سیاست ریگان و نومحافظهکاران سرنگون کردن دولت نیکاراگوئه از طریق ایجاد شورش و اقدامات نظامی بود و چون پیادهسازی این سیاست اقدامی غیرقانونی به حساب میآمد و الیوت آبرامز درباره آن به کنگره امریکا دروغ گفته بود، مجرم شناخته شد. با این وجود بوش پدر که پس از این ماجراها در امریکا به قدرت رسید و رییسجمهور شد خیلی سریع الیوت آبرامز را بخشید و دستور عفو او را صادر کرد.
آبرامز در دولت بوش- چنی
کودتای نظامی علیه هوگو چاوز در 2002
در دولت بوش پسر و دیک چنی، چنی و رامسفلد به دروازهای برای ورود محافظهکاران به عرصه سیاست خارجی تبدیل شدند. از پنتاگون و وزارت خارجه گرفته تا نهاد اطلاعاتی موازی که در وزارت دفاع تاسیس شد، به محلی تبدیل گشت که در آن نو محافظهکاران میتوانستند به پیشبرد سیاستهای خود بپردازند.
نئوکانها در دولت بوش پسر هژمونی پیدا کردند و اقداماتی را صورت دادند که از جمله آنها میتوان به جنگ عراق در سال 2003 و کودتای نظامی علیه هوگو چاوز در سال 2002 اشاره کرد. امریکا از این کودتا حمایت کرد که اخبار و منابع موجود نشانگر آن است که الیوت آبرامز در آن کودتا و حمایت از آن دست داشت.نئوکانها در دولت بوش/چنی، هژمونی پیدا کردند. آقای آبرامز بی سر وصدا منتقل شد به شورای امنیت ملی، زیر دست کاندولیزا رایس. رسانهها در اخبار، حضور وی را در مسافرتهای دیپلماتیک گزارش نمیکردند - ولی عکس وی به همراه رایس دیده میشد. از آنجا که برای آبرامز در مساله ایران کنترا مساله حقوقی پدید آمده بود و در عین حال دولت بوش- چنی اصرار داشت که او در تیم سیاست خارجیشان حضور داشته باشد، او را بیسروصدا و چراغ خاموش به شورای امنیت کاخ سفید منتقل کردند و او در کنار کاندولیزا رایس و زیردست او مشغول به کار شد.
آنطورکه من دقت داشتم، در اخبار زیاد صحبتی از او مطرح نبود اما در فیلمهای خبری تصویر الیوت آبرامز در کنار کاندولیزا رایس دیده میشد. جرج بوش در آن زمان حضور فعال و خاورمیانهای را دنبال کرد. تحت حمایت این نئوکانها ما شاهد آغاز جنگ عراق در سال 2003، حمله خونین اسراییل به لبنان در سال 2006 و حمله خونین اسراییل به غزه در سال 2008 بودیم و همه اینها را میتوان نتیجه کارهای آقای آبرامز و دوستان نئوکان آن دولت دانست. به دلیل آن تفکر جنگ سردی و اینکه امریکا و نومحافظهکاران از فاشیستها و دیکتاتورها حمایت میکردند، مساله حقوق بشر و دموکراسی به میان آمد و انتقادات زیادی به آنان مطرح شد بنابراین پس از مقطع ریگان، آنها به ایجاد اتاقهای فکر و نهادهای مدنی اقدام کردند که اغلب نامهایی متاثر از حقوق بشر و دموکراسی و آزادی داشتند. برای نمونه مسوولیت آقای آبرامز در کاخ سفید در حوزه حقوق بشر تعریف شده بود.
نومحافظهکاران نهادی به نام National Endowment for Democracy (وقف ملی برای دموکراسی) و نهادی به نام Freedom Foundation ایجاد کردند. همه اینها برای پوشش دادن نقطه ضعف نومحافظهکاران و توجیه اقدامات هژمونیک و جنگطلبانه آنها ایجاد شد و باید اعتراف کرد که تا حدی هم در این مسیر موفق شدند. آنها میخواستند خاورمیانه را با اقدام نظامی تغییر دهند اما در اروپا و دیگر نقاط دنیا به گونهای تبلیغ میکردند که گویا قرار است صادرکننده دموکراسی به این کشور باشند. پس بهطور کلی میتوان گفت پس از دوره ریگان، نومحافظهکاران تلاش دارند با چهرهای دموکراسیخواه و طرفدار حقوق بشر اقدامات خود را توجیه کنند.
نومحافظهکاران و ترامپ
در کارزار انتخاباتی 2016 دونالد ترامپ، او خودش را فردی ضدجنگطلب، ضدگلوبالیسم و پوپولیست معرفی میکرد. ترامپ به انتقاد از جنگهای خاورمیانه و بوش میپرداخت و تاکید داشت باید به مسائل داخلی امریکا پرداخته شود به جای اینکه هزینه گزافی صرف سلطه بر جهان شود. نشانههایی از نژادپرستی نیز در صحبتهای او دیده میشد.
صحبتهای ترامپ، نومحافظهکاران گلوبالیست را کمی گیج کرد و آنها نمیدانستند آیا باید با چنین دیدگاهی همکاری کرد یا خیر اما در نهایت تصمیم بر آن شد که به ترامپ به چشم فرصتی برای همکاری نگریسته شود. تا زمانی که دونالد ترامپ از برجام خارج نشده بود، نومحافظهکاران از او انتقاد میکردند که چرا از توافق خارج نشده و چرا حضور پررنگی در سوریه ندارد اما به مرور شرایط تغییر کرد و نئوکانها توانستند به مناصب حساس در دولت ترامپ و به ویژه در حوزه سیاست خارجی وارد شوند.فردی مانند جان بولتون که میتوان او را از هسته مرکزی و سخت نئوکانها دانست به مقام بالایی چون مشاورت امنیت ملی رییسجمهور دست یافت و فردی چون الیوت آبرامز نیز به وزارت خارجه رفت تا پروژه سرنگونی مادورو و کودتا در ونزوئلا را دنبال کند.در زمان این دو نفر بود که ترامپ از برجام خارج شد و تحریمهای شدیدی را علیه ایران اعمال کرد. همانطورکه رسانههای مختلف نیز به آن اشاره کردهاند، میدانیم که الیوت آبرامز در پروژه سرنگونی دولت مادورو و برنامه امریکا برای بحرانسازی در ونزوئلا موفق نبوده اما اکنون آمده است تا پروژه ایران را هدایت کند.
الهان عمر و برخورد با آبرامز
خانم الهان عمر نماینده مسلمان کنگره امریکا در یک جلسه پرسش و پاسخ کمیته روابط خارجی سوالات سختی را خطاب به آبرامز مطرح کرد. او یادآوری کرد که آبرامز چه فعالیتهایی در امریکای مرکزی داشته و شریک چه جنایتهایی بوده است. برخورد محکم خانم عمر با الیوت آبرامز که ویدیوی آن اکنون قابل دسترسی است نشان داد که به رغم جوانی خانم عمر او تحقیقات کاملی پیرامون عملکرد آبرامز داشته است. چند روز پیش خانم عمر بار دیگر در توییتی نسبت به انتخاب آقای آبرامز برای هدایت پرونده ایران اعتراض کرد.
هدف مقابله با ایران است
در تحلیل نهایی میتوان تاکید کرد همانطورکه پرونده شغلی، فکری و ایدئولوژیک الیوت آبرامز ثابت میکند فردی منظورمند است که در خلأ کار نمیکند و در شبکه تشکیلاتی نئوکانها فعالیتی هدفمند دارد، اکنون هدف او مقابله با ایران است و آوردنش به گروه اقدام ایران معنایی به خصوص دارد. دولت ترامپ معتقد است که تا ماه نوامبر مذاکرهای با ایران در کار نخواهد بود، از همین رو میخواهد فشار را بر ایران به اندازهای افزایش دهد که بعد از انتخابات نوامبر، خیلی سریع بتواند ایران را به زانو در آورد که با تسلیم تهران مذاکرات آغاز شود.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید