کد خبر: 456003
|
۱۳۹۹/۱۰/۱۳ ۰۹:۴۶:۲۵
| |

اردشیر نوریان در یادداشتی نوشت:

ترور حاج ‌قاسم و تفکیک انتقام و پیگیری حقوقی

اردشیر نوریان در یادداشتی نوشت: این انتقام بعد نظامی ماجراست اما بعد حقوقی ترور سردار سلیمانی همچنان پابرجاست. سردار قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده سپاه قدس و در قامت یک مقام رسمی نظامی ایرانی مهمان رسمی دولت مستقل عراق بود اما از سوی کشوری ثالث، ایالات‌متحده امریکا، مورد حمله موشکی قرار گرفت.

ترور حاج ‌قاسم و تفکیک انتقام و پیگیری حقوقی
کد خبر: 456003
|
۱۳۹۹/۱۰/۱۳ ۰۹:۴۶:۲۵

اعتمادآنلاین| اردشیر نوریان در یادداشتی نوشت: ترور و شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی تلخ است و گفتنی‌ها درباره او و رفتار و منش و عملکردش بسیار.

آن‌قدر که نوشتن و گفتن از او به این سادگی‌ها و با توجه به محدودیت تعداد کلمات ممکن نیست اما با این حال تلاش می‌کنم چند نکته‌ای را درباره فرمانده سابق سپاه قدس بیان کنم.

نکته اول شخصیت حاج قاسم سلیمانی است. او را هر کسی از ظن خود می‌شناخت و توصیفش می‌کرد ولی حق مطلب را رهبری ادا کردند. توصیف ایشان از حاج قاسم توصیفی جامع و کامل و دقیق و رسا بود. ایشان فرمانده سپاه قدس را فرماندهی «شجاع»، «با اخلاص» و «با تدبیر» توصیف و تاکید کردند که حاج قاسم هر سه این ویژگی‌ها را همزمان دارا بودند.

واقعیت آن است که در نظام جمهوری اسلامی کم نیستند فرماندهان نظامی از سپاه گرفته تا ارتش که این ویژگی‌ها را دارند اما انگشت شمارند آنانی که هر سه این ویژگی‌ها به ‌طور همزمان در وجودشان متبلور باشد اما حاج قاسم چنین بود به‌طوری که هر فردی می‌توانست وجود این خصیصه‌ها را در او احساس کند.

شجاعت، اخلاص و تدبیر حاج قاسم سلیمانی و اشاره‌ام به آن، از آن باب است که بدانیم چنین فردی با چنین ویژگی‌های شخصیتی در راس مقاومت منطقه‌ای حضور داشت.

شجاعتش در حضور میدانی در صحنه نبرد، اخلاصش در انجام عمل برای خدا و تدبیرش در چم و خم اقدامات و زمان انجام آنها پیدا بود، از این رو از حدود سال 76 یا 77 که فرماندهی سپاه قدس را برعهده گرفت، توانست تحولی شگرف را در این نیرو و چگونگی انجام اقداماتش به عمل آورد و موجبات بالندگی جریان مقاومت را فراهم آورد.

این بدان معنا نیست که سپاه قدس پیش از حاج قاسم سلیمانی موفق نبود، خیر اما باید پذیرفت که اوج دوران فعالیت این نیروی نظامی و بلوغ و بالندگی آن به دوران فرماندهی حاج قاسم اختصاص داشت. برای درک بهتر این بلوغ کافی است به جنگ 33 روزه، به جنگ 20 روزه، به نبردهای ایجاد شده در نوار مرزی سوریه و لبنان با اسراییل، ایجاد حشدالشعبی و حوثی‌های یمن اشاره کنیم. در تمام آن موارد نبوغ و بلوغ جریان مقاومت مشهود است و امری غیرقابل انکار.

به همین دلیل با جرات می‌توان بالندگی مقاومت منطقه‌ای را مدیون حاج قاسم سلیمانی دانست. ویژگی‌های شخصیتی سه‌گانه حاج‌قاسم سلیمانی از یک‌سو و اوج‌گیری و بالندگی مقاومت منطقه‌ای از سوی دیگر نتیجه‌ای درپی نداشت، جز شکست سیاست‌های توسعه‌طلبانه و استکباری ایالات‌متحده امریکا و البته حامیان و متحدان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای‌اش.

حاج قاسم سلیمانی و مقاومت منطقه‌ای بود که تلاش‌های امریکا و دوبالش در منطقه، صهیونیست‌ها و ارتجاع عربی به رهبری عربستان‌سعودی را ابتر و ناکام گذاشت. این ناکامی شد عامل شکست برنامه‌ها و معادلات امنیتی استکبار در منطقه خاورمیانه. این دومین نکته است.

همه این موارد در کنار هم و شکست‌های ایجاد شده برای امریکا سبب شد تا آنان به فکر ترور و به شهادت رساندن حاج قاسم سلیمانی بیفتند اما بازهم در برآوردهای‌شان دچار اشتباه شدند.

تصور ایالات‌متحده امریکا و هم‌پیمانانش آن بود که با ترور و شهادت سردار سلیمانی، مقاومت منطقه‌ای شکست خورده و اصطلاحا نابود می‌شود. آنان بالندگی مقاومت و ایستادگی‌اش در برابر استکبار را به شخصیت سردار سلیمانی تنزل می‌دادند ولی نمی‌دانستند که این بالندگی و افتخار نشأت گرفته از مکتب امام خمینی است و با ترور یک نفر از بین نمی‌رود.

هدف امریکایی‌ها آن بود که با ترور سردار سلیمانی شیرازه مقاومت منطقه‌ای از هم بپاشد و عقل مدبر این جریان نابود شود ولی به لطف در یک سال اخیر به خوبی دیدیم که نه تنها این اتفاق رخ نداد بلکه مقاومت در یمن و سوریه و عراق همچنان با قدرت در مقابل جریان‌های تکفیری و سلفی ایستاده و تا شکست کامل سیاست‌های منحوس ایالات‌متحده امریکا نیز از پای نخواهد نشست.

اگرچه گاه و بی‌گاه فعالیت‌های از سوی گروهک‌های تروریستی در منطقه صورت می‌گیرد ولی امروز می‌توان با جرات تمام از نابودی این گروهک‌ها سخن گفت. نابودی‌ای که بیش از هر چیزی مدیون زحمات و تلاش‌های شبانه‌روزی سردار سلیمانی است و به همین دلیل، داغ او برای ما تلخ است و غم‌انگیز.

افزون بر این مطالب، حالا و در آستانه یکمین سالگرد شهادت سردار سلیمانی مباحثی درباره انتقام و پیگیری حقوقی این ترور در محافل مختلف مطرح می‌شود اما آنچه باید بدانیم آن است که بحث انتقام و تقابل هم‌وزن و برابر با ترور سردار سلیمانی از پیگیری حقوقی این جنایت جداست. موشک‌باران پایگاه نظامی ایالات‌متحده امریکا در عین‌الاسد سیلی محکم و در نوع خود بی‌نظیری بود.

می‌دانید که از سال 1945 میلادی به بعد هیچ کشوری با چنین شفافیتی یک پایگاه نظامی امریکایی را مورد حمله مستقیم موشکی قرار نداده و جالب‌تر آنکه امریکا حتی فرصت و جرات ارائه پاسخ هم پیدا نکرد. با این حال هنوز انتقام اصلی پابرجاست و حق آن نیز برای ایران محفوظ است اما باید بدانیم که این اقدامات یک عمل خاص و محدود نیست.

انتقام سخت و بزرگ ایران سلسله اقداماتی است که نتیجه و محصول آن چیزی نیست جز خروج نیروهای امریکایی از منطقه. تا آن زمان و نیل به این نتیجه، لازم نیروهای نظامی و دیپلمات جمهوری اسلامی نهایت هوشمندی و تدبیر را در امور خود به کار بگیرند، چراکه جز با هوشمندی و برنامه‌ریزی دقیق و مشخص و پرهیز از تن دادن به احساسات زودگذر، نمی‌توان مقدمات خروج همراه با ذلت نیروهای امریکایی از منطقه را فراهم کرد.

این انتقام بعد نظامی ماجراست اما بعد حقوقی ترور سردار سلیمانی همچنان پابرجاست. سردار قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده سپاه قدس و در قامت یک مقام رسمی نظامی ایرانی مهمان رسمی دولت مستقل عراق بود اما از سوی کشوری ثالث، ایالات‌متحده امریکا، مورد حمله موشکی قرار گرفت. این اقدام اولا نقض آشکار و فاحش حقوق بین‌الملل و حق حاکمیت عراق است و در وهله دوم باتوجه به اذعان رییس‌جمهوری امریکا، مصداق بارز تروریسم دولتی به شمار می‌رود.

بدین ترتیب نظام می‌تواند با استفاده از ادله موجود در محاکم حقوقی بین‌المللی، از شورای امنیت سازمان ملل متحد گرفته تا دادگاه جنایت جنگی، علیه آمران و عاملان این ترور طرح دعوی کرده و علیه آنان حکم بگیرد اما با کمال تاسف باید گفت که امروز و در آستانه سالگرد شهادت قاسم سلیمانی نهادهای مسوول در ایران اقدامات جدی برای پیگیری حقوقی این ترور انجام نداده‌اند.

در خاتمه بحث هم شاید خالی از لطف نباشد که روابط شخصی‌ام با حاج قاسم و یکی از خاطرات ماندگارم با ایشان را بیان کنم. پس از حمله امریکا به عراق به بهانه 11 سپتامبر و لشکرکشی واشنگتن به افغانستان، سردار سلیمانی حدود 2 یا 3 ماه غیب شده بود و در هیچ‌یک از جلسات حضور نداشت. همین غیبت نشان‌دهنده سرگرم شدن او به اقدامات مهمی بود.

3 ماه پس از آنکه دولت صدام در عراق سقوط کرد و نیروهای عراقی ساکن شده در ایران به این کشور برگشتند و اوضاع آرامش نسبی پیدا کرد، سرانجام سردار سلیمانی در مجموعه نیروی قدس حضور پیدا کرد.

آن زمان شخصا برای گرفتن مجوزی خدمت ایشان رسیدم. او مشغول بررسی مکاتبات صورت گرفته بود و من هم در مقابلش نشسته بودم. در همان حال خوش و بش گرمی با من کرد اما خستگی از چهره‌اش پیدا بود.

خوب به‌ خاطر دارم که گویی چند سال پیرتر شده بود. خستگی چهره‌اش چنان بود که گویی شب‌های متوالی نخوابیده است. برای باز کردن سر صحبت از ایشان درباره خستگی چهره‌اش پرسیدم که پاسخ داد: «بله! جسمم خسته است ولی روحم خسته نمی‌شود.» سردار سلیمانی گفت که حدود 2 ماه است که شبی بیشتر از 2 ساعت نخوابیده و به همین دلیل جسمش خسته شده ولی روحش خسته نخواهد شد.

من آن زمان خواستار خروج از عرصه نظامی و امنیتی بودم و این درخواست را به ایشان تحویل دادم. خاطرم هست که گفت: «جریان مقاومت خیلی با ارزش است، رهایش نکنید.» سردار سلیمانی آن زمان با خروج من از این عرصه مخالفت کرد اما توصیه‌ای به من کرد و خواست که در هر جمعی که حضور یافتم این توصیه و دعا را از قول او به گوش جوانان برسانم. این توصیه ازسوی سردار سلیمانی پس از آن مطرح شد که من شهادت شهید کاظمی را به ایشان تسلیت گفتم.

می‌دانستم انس و الفت عجیبی میان این 2 شهید وجود داشت و به همین دلیل شهادت کاظمی را به سردار سلیمانی تسلیت گفتم. به محض بردن نام شهید کاظمی، غمی عجیب در چهره و چشم‌های حاج قاسم پدیدار شد و گفت: «همیشه در هر جمعی که حاضر شدید، این دعا را بکنید. این مطلب را هم از قول من به رزمنده‌ها بگویید.

به آنان بگویید که دعا کنند و به خدا بگویند که در این دنیا صف ما را از صف شهدا جدا کردی، نپسند در قیامت هم صف ما از شهدا جدا شود.» این ذکر و دعا تا آخر عمر در ذهن باقی خواهد ماند. دعایی که سردار سلیمانی بسیار از آن استفاده می‌کرد و من هم از قول او در جمع رزمنده‌ها نقل کرده‌ام.


عضو کمیسیون امنیت ملی


و سیاست خارجی مجلس دهم

منبع: روزنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها