محمدعلی بهمنیقاجار، کارشناس مسائل افغانستان:
طالبان قابل حذف نیست/ هیچ طرفی هنوز به این نتیجه نرسیده که بخواهد دنبال آبادی افغانستان برود/ آمریکا تمایل دارد به شرایط آتشبس با افغانستان ادامه دهد
محمدعلی بهمنیقاجار، کارشناس مسائل افغانستان، گفت: پسزمینههای طالبان در افغانستان امروز قابل حذف نیست. با مرارت، سختی و هدفگذاری بلندمدت برای ایجاد یک دولت- ملت بر اساس هویت ملی مردم افغانستان میتوان ریشههای خشونت را خشکاند. اما این کار هم انجام نشده و قدمی در این مسیر برداشته نشده است.
اعتمادآنلاین| یک سال بعد از توافق دولت ایالات متحده امریکا و گروه شبهنظامی طالبان در دوحه پایتخت قطر، همچنان جنگ در افغانستان میان دولت و گروههای شبهنظامی ادامه دارد.
به گزارش سالنامه اعتماد، زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه امریکا در امور افغانستان و معمار توافق دوحه وعده دادهبود که با این توافق به سرعت صلح در افغانستان شکل بگیرد و یک فرآیند سیاسی برای ایجاد حکومت همهشمول آغاز شود. بر اساس توافق مذکور در دومین ماه سال 1400 قرار است که نظامیان خارجی خاک افغانستان را ترک کنند و تا پیش از آن هم قرار بود فرآیند تشکیل حکومت جدید با حضور طالبان آغاز شود، اما امروز نه دورنمایی از خروج کامل نظامیان خارجی وجود دارد و نه کار گفتوگوهای بیناافغانی به مرحلهای قابل قبول رسیده است. محمد علی بهمنی قاجار، کارشناس مسائل افغانستان معتقد است که اساسا انتظار حل مساله افغانستان از طریق یک سری نشست و برخاست و مذاکره با طالبان، رویاپردازی است و افغانستان نیازمند یک فرآیند سخت و طولانیمدت ملتسازی از طریق اقدامات زیرساختی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. در ادامه متن کامل گفتوگوی «اعتماد» را با محمد علی بهمنی قاجار، کارشناس مسائل افغانستان مطالعه میکنید:
*بیش از یک سال از امضای توافقنامه دوحه میان ایالات متحده امریکا و گروه شبه نظامی طالبان میگذرد. طرف امریکایی و دولت افغانستان بسیاری از تعهدات خود را بهرغم تاخیرها و فراز و فرودها عملی کردند، اما نهایتا هدف اعلام شده آتشبس و صلح افغانستان با گذشت یک سال به دست نیامد. آیا مشکل از طراحی و برنامهریزی توافق و جریان گفتوگوها بود یا اینکه اساسا طراحان این فرآیند اهداف دیگری داشتند؟
به اعتقاد من اساسا امکانی برای موفقیت این فرآیند از ابتدا وجود نداشت. اگر به تاریخ دو قرن گذشته افغانستان نگاه کنیم میبینیم که مقاطع بسیار کوتاهی در تاریخ این کشور وجود دارد که دور از جنگ و بحران گذشتهباشد. اساسا ساختار این کشور به گونهای است که همواره زمینههای جنگ و بحران در آن وجود داشت. از زمان امیر دوست محمدخان که 170 سال پیش افغانستان با چنین ساختاری شکل میگیرد، ما مدام شاهد جنگهای داخلی هستیم. جنگ بر سر قدرت، در طول این 17 دهه در مقاطع بسیار کوتاهی قطع شده است. اما این رویه در 42 سال گذشته بدون توقف ادامه داشته است. زمانی که اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حمله کرد، لحظهای وجود نداشت که افغانستان شاهد صلح و امنیت و آرامش باشد.
زمینههای بحران در افغانستان بسیار فراگیرتر از این است که با چهار دور مذاکره و اقدام سیاسی و تغییر دولت و میانجیگری خارجی حل شود. شکافهای قومی و مذهبی و شکافهای فرهنگی و اجتماعی گستردهای در افغانستان وجود دارد که به واقع حل مساله افغانستان را تا حد زیادی به یک مساله صعبالعلاج تبدیل کرده است. در طول 20 سال گذشته که امریکاییها به افغانستان وارد شدهاند، اگر قرار بود که مساله افغانستان به صورت ریشهای حل شود باید از این فرصت برای یک فرآیند ملتسازی را شاهد میبودیم. در این دو دهه با توجه به هزینه زیادی که جامعه جهانی کرد و با توجه به ابزارهای جدیدی که وجود دارد، از جمله استفاده از فناوریهای ارتباطی نو، اینترنت و شبکههای اجتماعی این امکان وجود داشت که آموزش نوین در سراسر افغانستان نفوذ کند و زمینهسازی برای ایجاد یک دولت مدرن در افغانستان انجام شود. ابتدا ضروری بود که در افغانستان ملتسازی شود و بعد تلاش شود تا یک دولت فراگیر مدرن روی زمینهها و بنیانهای کامل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در این کشور تشکیل شود.
متاسفانه این اقدام به صورت اساسی و بنیادین انجام نشده است. قدمهایی در طول دو دهه گذشته برداشتهشد، اما یک اقدام فراگیر و جامع از حالت بالقوه به صورت بالفعل در نیامد. بسیاری از برنامههای ملتسازی در افغانستان روی کاغذ ماند و اقدام اساسی برای اجرایی کردن آن انجام نشد. به همین دلیل شکافهای قومی هنوز حل نشده باقی ماندهاند. پایان سال معمولا وقتی به سالگرد جنگ محله افشار میان تاجیکها و هزارهها میرسیم، مشخصا واکنش شهروندان دو قوم نسبت به یکدیگر را میتوان در شبکههای اجتماعی دید. رویارویی این دو قوم که دیگر ارتباطی با طالبان ندارد. موضوع به این سادگی نیست که با چهار ملاقات و نشست وبرخاستهای سیاسی، قابل حل باشد. هیچوقت انتظار نمیرفت که توافق دوحه بتواند همه مسائل افغانستان را حل کند. کسانی که در مورد این موضوع اظهارنظر میکنند، تا حد زیادی تلاش میکنند که موضوع را سادهسازی کنند.
آقای خلیلزاد تلاش میکرد که نوعی اعتبار دیپلماتیک برای دونالد ترامپ، رییسجمهور پیشین امریکا ایجاد کند و از طرف دیگر تا حدی مشروعیت سیاسی برای طالبان ایجاد کند. به همین دلیل آقای خلیلزاد ادعا میکرد که میتوان با یک توافق سیاسی در دوحه صلح را به افغانستان آورد. اما نتیجه عملی این توافق تاکنون این بوده است که زندانیان طالبان آزاد شدهاند، طالبان حضور بینالمللی پررنگتری پیدا کرد و ابعاد جنگ هم در افغانستان عملا شدیدتر و گستردهتر شد.
*اگر از طریق توافق با طالبان امکان پایان جنگ وجود ندارد، پس از چه طریق میتوان به نتیجه رسید؟
پسزمینههای طالبان در افغانستان امروز قابل حذف نیست. با مرارت، سختی و هدفگذاری بلندمدت برای ایجاد یک دولت- ملت بر اساس هویت ملی مردم افغانستان میتوان ریشههای خشونت را خشکاند. اما این کار هم انجام نشده و قدمی در این مسیر برداشته نشده است.
*افغانستان برای قدرتهای جهانی هم اهمیت ویژهای دارد. اصطلاح بازی بزرگ در مورد موقعیت افغانستان در جنگ به کار میرفت. امریکاییها هم که 20 سال است در افغانستان حضور دارند، پیش از این تجربههای نسبتا موفقی در زمینه ملتسازی و دولتسازی در سرزمینهای دیگری داشتهاند. اگر تاکنون تلاش کافی یا اقدام اساسی برای دولتسازی در افغانستان انجام نشده آیا به این دلیل نیست که قدرتهای بزرگ تصور میکنند که ادامه بحران و بیثباتی در افغانستان به نفع آنها برای نفوذ در این منطقه استراتژیک است؟
دو دلیل مشخص برای عدم توفیق امریکاییها از نظر من وجود دارد. نخست اینکه به اعتقاد من ملتسازی در افغانستان بسیار مشکل و پیچیده است. همین پیچیدگیها کار هر طرفی را درعملی کردن این فرآیند سخت میکند. اما یک دلیل دیگر هم وجود دارد که به بیمیلی بر میگردد. فرهنگ و هویت ملت افغانستان، پیوند ناگسستنی با فرهنگ و هویت ایرانی دارد. مجموعا افغانستان بخشی از حوزه تمدنی ایران محسوب میشود. هم امریکاییها دلشان زیاد نمیخواست که این پیوندها احیا شود و هم قدرتهای منطقهای همچون عربستان سعودی، ترکیه، امارات و قطر بیمیل بودند و هم گروههایی که طرفدار تداوم حاکمیت استبدادی تکقومی در افغانستان هستند، دلشان نمیخواهد. در افغانستان، گروههایی که بیمیل به احیای پیوندهای ایران و افغانستان هستند، هم در ارگ ریاستجمهوری افغانستان مستقر هستند و هم در کادر رهبری طالبان قرار گرفتهاند. اراده و عزم جدی برای فرآیند ملتسازی نه در میان طرفهای خارجی وجود دارد و نه در میان گروههای تاثیرگذار قدرتمند درون افغانستان.
*با حضور این نیروها در افغانستان چگونه میتوان انتظار داشت که پیوندهای تمدنی و فرهنگی احیا شود؟
یک نکته را در مورد طالبان تذکر بدهم و آن این است که باید توجه داشت ریشه فکر و عقاید طالبان محدود به دوران معاصر نیست. مجموعهای که امروز با نام طالبان در افغانستان فعالیت میکند، درست است که سال 1994 اولینبار به قدرت رسید و با این نام به جهانیان معرفی شد، اما ریشه در تاریخ افغانستان دارد و از 170 سال پیش گروههایی با تفکرات مشابه و رویکردهای اینگونه در افغانستان حضور داشتند. مشابه طالبان را ما در زمان دوست محمد خان، در زمان عبدالرحمنخان میبینیم، هم در زمان سقوط امانالله شاه میبینیم، هم در زمان روی کارآمدن محمد نادر شاه پدر ظاهر شاه میبینیم. اسلاف طالبان هم مانند طالبان میاندیشیدند و رفتار میکردند، شاید تا پیش از دهه 1990 به اسم طالبان شناخته نمیشدند و با اسامی دیگری فعالیت میکردند، اما در طول تاریخ افغانستان حضور موثری در سیاست افغانستان داشتند. طالبان با ریشه 170 ساله به سادگی کنده شدنی نیست.
از طرف دیگر جنگهای داخلی در افغانستان در طول 42 سال گذشته به اقوام دیگر هم هویت دیگری داده است. تاجیکها، هزارهها و ازبکها، هر یک در طول چهاردهه گذشته هویت جدید پیدا کردهاند که دیگر به سادگی قابل حذف شدن از صحنه سیاسی افغانستان نیستند. در نتیجه دیگر این امکان وجود ندارد که یک گروه قومی و مذهبی در افغانستان روی کار بیاید و هر کاری که خواست برای کنترل بقیه انجام دهد. دوران قدرت طالبان بین سالهای 1996 تا 2001 به سادگی تکرارپذیر نیست. این هم که طالبان را با زور حذف کرد امکانپذیر نیست. تنها راه مقابل افغانستان این است که یک کار پایهای در افغانستان انجام شود، باید اقتصاد افغانستان را رشد داد باید زیربناهای افغانستان را ایجاد کرد، باید روی فرهنگ و بحثهای تمدنی در طول دو دهه گذشته سرمایهگذاری میشد، اما به واقع هیچ یک از این کارها آنگونه که شایسته است انجام نشدهاند. پولهای زیادی به افغانستان آمده و بدون هدف حیف و میل شده است. زمینه برای صلح و امنیت ایجاد نشده و صلح و امنیت دستوری هم که بر اساس یک توافق بینالمللی تحکم شود، بینتیجه است.
*پس چرا امریکا این توافق را انجام داد؟
هدف دولت ترامپ این بود که هر جور شده خودش را از شر افغانستان خلاص و فوری تمام نظامیان خود را از افغانستان خارج و هزینههای این جنگ را یکجا قطع کند. به نظر نمیرسد که در دوره ریاستجمهوری بایدن این هدف به این شکل دنبال شود و امریکا قصد داشتهباشد که اینگونه غیرمسوولانه افغانستان را ترک کند. احتمالا دولت جدید امریکا تلاش میکند ساز و کار جدیدی به وجود بیاورد. چند روز پیش آقای بارنت روبین، پژوهشگر مشهور امریکایی نامهای خطاب به طالبان نوشتهبود که در آن آمدهبود زمان خروج امریکاییها را میتوان 6 ماه به تاخیر انداخت تا به یک راهکار جدیدی برای حل و فصل مساله افغانستان رسید. نشانهها حاکی از این است که توافقنامه دوحه، عملا بر اساس آن تاریخها و موعدهایی که در آن ذکر شده، اجرایی نخواهد شد. طالبان هم گروهی نیست که آمادگی داشتهباشد امروز در کنار دیگر گروهها بنشیند و به عنوان بخشی از جمع در سیاست افغانستان نقشآفرینی کند. آنها هنوز معتقدند که به تنهایی باید قدرت را در اختیار داشتهباشند و قرار نیست که همچون حزب اسلامی گلبدین حکمتیار در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان فعالیت سیاسی و در انتخابات شرکت کند و سهمی از قدرت را در اختیار بگیرد.
دولت هم حاضر نیست که کنار برود تا طالبان بیاید و امارت اسلامی مورد نظرش را بر افغانستان حاکم کند. دولت هم مقاومت خواهد کرد. اگر دولت هم کوتاه بیاید، ساختارهای اجتماعی در افغانستان مقاومت میکنند، جامعه سیاسی افغانستان و بافت قومی افغانستان جلوی این کار را میگیرند. معامله لاینحلی در افغانستان وجود دارد که حل آن، همکاری جدی، دورنما و چشمانداز روشن و مشخص لازم دارد و صبر و شکیبایی طولانیمدت نیاز دارد.
همین امروز شاهد اتفاقات تروریستی متعدد در سراسر افغانستان هستیم. طالبان مسوولیت این اقدامات را نمیپذیرد. اگر مسوولیت این اتفاقات بر عهده طالبان است که یعنی آنها به توافق با امریکا پایبند نیستند و در نتیجه آمادگی صلح ندارد، اگر کار طالبان نیست، باز هم به این نتیجه میرسیم که اگر طالب هم مصالحه کند، گروههای قدرتمند دیگری هستند که جنگ را ادامه میدهند. زمینه مساعدی برای صلح در شرایط حاضر وجود ندارد.
*با عدم توفیق توافق تحمیل شده از سوی امریکا آیا فرسودگی از جنگ باعث نمیشود که تمایل برای گفتوگوهای درونزا در افغانستان ایجاد شود؟
این مساله دو بعد دارد. بعد نخست گروههای سیاسی منهای طالبان و دیگر در مورد سایر گروهها با طالبان است. در مورد سایر گروهها، واقعیت این است که تا حدی این تمایل وجود دارد. دست کم بسیاری از گروههای قومی، مذهبی و سیاسی در مقام ظاهر ادعا میکنند که آمادگی گفتوگو با یکدیگر را دارند. گرچه اختلافات دیرینه میان طرفهای مختلف وجود دارد، اما دست کم در ظاهر ادعا میکنند که آماده گفتوگو هستند. اما در مورد گفتوگوهای طالبان با سایر گروهها، اساسا طالبها مشروعیتی برای دیگران قائل نیستند. در گفتوگوهای دوحه طالبان مشروعیت چندانی برای هیات فرستادگان دولت قائل نبود. حرف طالبان این است که کشور افغانستان تحت اشغال است، ما با طرف اشغالگر مذاکره کردهایم، آنها باید از خاک افغانستان خارج شوند تا قدرت را کاملا در اختیار گروه مقاومت در برابر اشغالگری که ما هستیم بسپارند. طالبان البته در طول ماههای گذشته انعطافهایی از خود نشان داده است، مثلا شیرمحمد عباس استانکزی، معاون سیاسی دفتر طالبان در دوحه گفته است که اگر اشرف غنی از مقام ریاستجمهوری کنارهگیری کند آماده گفتوگو هستند. اما این حرفها هیچ ضمانت اجرایی ندارد، اگر اشرف غنی هم رفت و کس دیگری آمد، باز هم ممکن است بگویند با این یکی هم نمیخواهیم مذاکره کنیم. طالبها دقیقا مشخص نکردهاند که آیا هرگز حاضر به پذیرش ساختار دولت جمهوری اسلامی افغانستان هستند یا نه. تا جایی که تابه امروز از سوی طالبان اعلام شده اساسا قانون اساسی افغانستان را قبول ندارند.خلاصه کلام طالبان این است که دولت امریکا، اشرف غنی، جمهوری اسلامی افغانستان، همه بروند و قدرت را یک دست به ما تحویل بدهند.
*بارها و بارها گفته شده که هیچ طرفی در افغانستان از طریق نظامی نمیتواند مساله را حل کند، اما به نظر میرسد که طالبان از زمان توافق با امریکا، قدرت بیشتری پیدا کرده، سرزمینهای بیشتری را تحت تصرف درآورده و با امید به خروج نظامیان امریکایی از خاک افغانستان، امیدوار شده است که از طریق نظامی قدرت را در اختیار بگیرد ...
اینجا نباید دو مساله را اختلاط کرد. «مساله افغانستان راهحل نظامی ندارد »، یک گزاره درست است. هیچ کس تاکنون نتوانسته راهحل نظامی برای مساله افغانستان پیدا کند، نه کمونیستهای افغانستان توانستند، نه اشغالگران شوروی توانستند، نه مجاهدین توانستند، نه طالبان و نه امریکاییها توانایی این را نداشتند که از طریق نظامی همه طرفها را شکست دهند و قدرت را یکجا در اختیار بگیرند.
اما سوال اصلی این است که آیا اساسا کسی به فکر راهحل برای افغانستان است؟ آیا هیچ یک از این طرفها دلسوز افغانستان هستند؟ هیچ یک از طرفها به فکر آبادی، توسعه و پیشرفت افغانستان نیست، همه به فکر قدرت هستند. اگر چنین هدفی وجود داشت، بله میگفتیم که میخواهند از طریق سیاسی و مذاکرات مساله را حل کنند و راهحل نظامی وجود نداشت. اما هیچ طرفی هنوز به این نتیجه نرسیده است که بخواهد دنبال آبادی افغانستان برود. همه طرفهای صاحب نفوذ و بازیگران اصلی از قبل جنگ در افغانستان به منافع خود میرسند. بنابراین نمیتوان فرض کرد که کسی دنبال راهحل باشد. صداقتی از سوی بازیگران اصلی در مورد صلح، امنیت، ثبات، رفاه و آبادانی افغانستان وجود ندارد.
*اشاره کردید که اقدامات تروریستی در افغانستان ادامه دارد و ممکن است برخی از آنها منتسب به طالبان باشد. سوالی که پیش میآید این است که با توجه به اینکه بسیاری از مذاکرهکنندگان اصلی طالبان در دوحه، سالهاست با بدنه این گروه در خاک افغانستان ارتباط ندارند، اساسا تا چه اندازه این گروه میتوانند نماینده کلیت طالبان تلقی شوند؟
در این باره باید نوعی میانهروی را پیشه کرد. از یک سو درست است که مدیریت کلی در اختیار هیات طالبان است، اینگونه نیست که هیچ ارتباطی میان رهبران طالبان با بدنه طالبان وجود نداشتهباشد. کنترل کلی برای سوگیری عملیات طالبان وجود دارد و قطعا میتوانند روی روند داخل خاک افغانستان تاثیرگذار باشند. اما از سوی دیگر این رهبران، همه طالبان نیستند، ممکن است این افراد صلح کنند و این مساله به انتها نخواهد رسید. گروههایی در میان طالبان هستند که ممکن است به عنوان سازشناپذیر یا افراطی، با توافق رهبران طالبان مخالفت و در مقابل اجرای آن ایستادگی کنند. من تصور میکنم که کنترل کلی در دست همین هیات رهبری طالبان است.
*با توجه به تغییر دولت در امریکا فکر میکنید شرایط میدانی در رویارویی طالبان با نیروهای خارجی آیا به قبل از توافق دوحه برگردد و ما باز هم شاهد درگیریهای نظامی میان نیروهای امریکایی و طالبان باشیم، یا اینکه شرایط کنونی استمرار پیدا میکند؟
من تصور نمیکنم که با تغییر دولت وضعیت کاملا به قبل از توافق دوحه بازگردد و روندی نیست که به این سادگی به گذشته برگردد. دولت امریکا در یکی از نخستین سیگنالهای خود در مورد افغانستان، تمدید دوران ماموریت زلمی خلیلزاد و ابقای او را اعلام کرد. معنای این سیگنال این است که امریکا تمایل دارد به شرایط آتشبس با افغانستان ادامه دهد. قطعا تغییراتی در فضا ایجاد میشود، اما شرایط به قبل از توافق دوحه باز نمیگردد، در عین حال امیدی هم نیست که این توافق کامل اجرا شود و صلح و ثبات بر اثر آن به افغانستان بازگردد. تصور اینکه توافق دوحه راهحل تمام مسائل افغانستان است، رویاپردازیای بیش نیست.
دیدگاه تان را بنویسید