کد خبر: 496024
|
۱۴۰۰/۰۳/۲۶ ۰۸:۳۴:۰۰
| |

چرا خاورمیانه دموکراسی‌گریز است؟

مرثیه‌ دموکراسی در جهان عرب

اخیرا بشار اسد، رییس‌جمهوری سوریه برای چهارمین‌بار از سال 2000 میلادی و برای یک دوره هفت ساله دیگر به عنوان رییس‌جمهوری سوریه انتخاب شد. براساس آماری که پس از انتخابات در سوریه اعلام شد، اسد در انتخاباتی که 80درصد واجدان شرایط در آن شرکت کرده‌اند، 95درصد آرا را به خود اختصاص داد.

مرثیه‌ دموکراسی در جهان عرب
کد خبر: 496024
|
۱۴۰۰/۰۳/۲۶ ۰۸:۳۴:۰۰

اعتمادآنلاین| حافظ اسد، پدر بشار اسد هم که 29 سال ریاست‌جمهوری سوریه را دراختیار داشت در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1971 که با مشارکت 95درصدی مردم سوریه همراه بود، 99 و دو دهم درصد آرا را به خود اختصاص داده بود. پیروزی بشار اسد در انتخابات ریاست‌جمهوری برای کشوری که در جریان یک جنگ داخلی خونین بیش از 500 هزار نفر از مردمانش کشته شده‌اند و حدود 60درصد از جمعیتش آواره، عجیب و غیرمنتظره است. البته در میان کشورهای عربی خاورمیانه، سوریه تنها یک کشور از چندین کشوری است که رهبران‌شان با بهره گرفتن از حکمرانی پدرسالارگونه و برگزاری انتخابات‌های ساختگی، همچنان در قدرت باقی می‌مانند. در واقع این وضعیت طبیعی و معمول کشورهای عربی است که در آنها طوری با مردم‌شان رفتار می‌شود که آنها چه بخواهند و چه نخواهند، مجبورند به رهبران‌شان ایمان داشته باشند. اما ریشه‌های این مشکل در کجاست؟ چرا خاورمیانه دموکراسی‌گریز است؟


به گزارش روزنامه اعتماد، شاید بتوان گفت این مساله ریشه‌ای تاریخی در فرهنگ جوامع عرب دارد. صد‌ها سال پیش، تصور غالب در جوامع عرب این بود که اگر حاکم قدرت تام و تمام نداشته باشد، نمی‌تواند در برابر دشمنان خارجی و رقیبان داخلی بایستد. بنابراین برای اینکه حکام این قدرت تام و تمام را دراختیار بگیرند، فرمانبرداری از آنها نیز باید تام و تمام باشد. در چنین شرایطی شهروندان جامعه به صورت خودخواسته و اتوماتیک‌وار حق دگراندیشی یا حتی نقدِ رفتار و گفتار حاکمان را از خود سلب می‌کردند. علاوه بر این، برخی از علما و فقهای شیعه و سنی هم قرائتی از مشارکت مردم در تعیین حاکمان ارائه کرده بودند که عملا دست برخی از حاکمان را برای ماندن در قدرت، آن‌هم به هر ترتیبی که شده، باز می‌گذاشت. نظریه این فقها از این قرار بود که قیام علیه حاکمان چنانچه مسلمان باشد و کافر نباشند، جایز نیست و اتحاد جامعه مسلمین را در خطر قرار داده و موجب ریخته‌شدن خون مسلمانان به دست خودشان می‌شود. در واقع در بازه‌های زمانی طولانی در گذشته و حال نیز بوده و هستند کسانی که باور دارند اطاعت از حاکم مسلمانی که با توسل به زور و خشونت به قدرت می‌رسد، می‌تواند جامعه مسلمین را از درگیری و خشونت مصون نگه دارد. نمونه عینی این ایده را می‌توان در دوره قیام امام خمینی (ره) علیه محمدرضا شاه پهلوی، مشاهده کرد. در آن زمان ایده امام (ره) این بود که مردم لزوما وظیفه ندارند سرنوشت‌ خودشان را بنا بر آنچه که پیشینیان برای خود معین کرده‌ بودند بپذیرند و مردم هر زمانه‌ای حق دارند خودشان سرنوشت خودشان را تعیین کنند. در همان زمان نیز بودند فقیهانی که با قیام امام (ره) علیه پهلوی موافق نبودند و استدلال‌شان نیز این بود که قیام مسلمین باید علیه حاکم کافر باشد نه حاکم مسلمان. بنابراین این ایده وقتی که کار به دوران مدرن رسید، منجر به تثبیت دیکتاتوری حاکمان جائر مسلمان و کاهش نقش مردم در حکمرانی شد.


در دهه‌های 50 و 60 میلادی روسای جمهور کشورهای عربی عملا از خود چهره‌ای ترقی‌خواه تصویر می‌کردند و مدعی می‌شدند که قصد دارند جامعه را به سمت مدرنیته سوق دهند. اما در عرصه واقعیت، رفتار آنها شبیه به رفتار رهبرِ فرقه‌ای بود که بنیان‌های پدرسالاری را محکم کرده و از برگزاری انتخابات، صرفا پشتیبانی از قدرت خودش را مراد می‌کند. مثال‌ها درخصوص این شیوه حکمرانی فراوان است. حسنی الزعیم که یک افسر ارشد ارتش سوریه بود، در سال 1949 نخستین کودتا را در این کشور ترتیب داد و مقام خود را به ارتشبد ارتقا داد. او امیدوار بود بتواند پادشاه سوریه شده و خود را در رده کسانی نظیر ناپلئون، هیتلر و موسولینی قرار دهد. نمونه دیگر عبدالکریم قاسم است که در سال 1958 بعد از سرنگون کردن پادشاهی عراق خود را به عنوان «تنها رهبر» عراق معرفی کرد تا اینکه در جریان کودتای سال 1963 گروهی از افسران ارتش او را با کودتای نظامی از قدرت خلع کردند. حافظ اسد، رییس‌جمهوری سابق سوریه که از سال 1971 تا سال 2000 قدرت را در دست داشت و تنها با مرگش از قدرت دست کشید، نمونه سوم است.

حامیان حافظ اسد او را «رهبر ابدی» خود می‌دانستند. جمال عبدالناصر نیز هنوز از سوی بسیاری از اعراب به عنوان «رهبر ازلی ابدی» شناخته می‌شود، در حالی که 50 سال از مرگش گذشته است! حبیب بورقیبه که بعد از استقلال تونس در سال 1956 به قدرت رسید، خودش را «مبارز بزرگ» توصیف کرده بود. وزیر کشور او، زین‌العابدین بن علی، در سال 1987 او را سرنگون کرد اما خودش هم در سال 2011، در جریان خیزش بهار عربی مجبور به استعفا شد و به عربستان سعودی گریخت. انور سادات بعد از مرگ ناصر، در سال 1970 در مصر به قدرت رسید و سعی کرد با احیای جنبش اسلامی، چپگراها و حامیان ناصر را منکوب کند. او را «رییس‌جمهور باایمان» می‌نامیدند. اما بعد از جنگ سال 1973 مصر با اسراییل که به جنگ یوم کیپور مشهور است، لقبی دیگر به او دادند و او را «قهرمان جنگ و صلح» نامیدند! معمر قذافی، رهبر لیبی هم خودش را «شاه شاهان» می‌دانست. در سال 2016، عبدالفتاح السیسی نیز نشان داد که کم از حاکمانی که نام‌شان ذکر شد، ندارد. او در مراسم افتتاح پروژه مسکن اجتماعی خود یک فرش قرمز 4 کیلومتری برای خودش پهن کرد و با اتومبیل از روی آن رد شد. در لبنان - کشوری که به لحاظ مذهبی و سیاسی تکه‌تکه است - میشل عون، در میانه بحران شدید اقتصادی اعلام کرد کابینه تشکیل نخواهد داد مگر اینکه جریان خودش در کابینه اکثریت باشند و به این ترتیب لقب «پدر مردم» را برای خودش برگزید.


اگر نگاهی به تاریخ خاورمیانه بیندازید، درمی‌یابید که بسیاری از رهبران عرب یا با کودتا یا با توسل به قدرت ارتش، قدرت را در دست گرفتند. اما همه آنها برای کسب مشروعیت سعی کردند، انتخابات برگزار کنند و البته در همه این انتخابات‌هایی که برگزار کردند دست بردند تا نتیجه مطلوب خودشان حاصل شود. جمال عبدالناصر در جریان کودتای سال 1952 ملک فاروق را سرنگون کرد و در سال 1954، محمد نقیب را از مقام رییس‌جمهوری خلع کرد و خود را نخست‌وزیر مصر نامید. در سال 1956، اعلام کرد که قصد دارد در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کند و 99درصد آرا را هم به دست آورد. ناصر برای اینکه به پیروزی خودش در انتخابات مشروعیت ببخشد اعلام کرد که 94درصد واجدین شرایط در این انتخابات شرکت کرده‌اند! در سال 1965، او برای افزایش دوره ریاست‌جمهوری خود رفراندومی برگزار کرد و آماری که از رای مثبت به او اعلام شد این عدد مضحک بود: 99.999درصد. البته در مصر، رهبران، علاقه عجیبی به قدرت مطلق دارند. السیسی، رییس‌جمهور فعلی مصر هم در انتخابات سال 2018، 97درصد رای مردم را به خود اختصاص داده است!


در سال 1979، صدام، معاون رییس‌جمهوری وقت عراق، حسن البکر را به بهانه بیماری‌اش مجبور به استعفا کرد و خودش به عنوان رییس‌جمهوری، قدرت را در دست گرفت. بعد از 16 سال، یعنی در سال 1995، صدام تمایل خودش را به ماندن در قدرت برای یک دوره دیگر اعلام کرد و در یک انتخاباتی «ِمصرگونه» با 99 و شش دهم درصد رای مردم، در قدرت باقی ماند. در سال 2002 هم صدام بار دیگر در انتخابات شرکت کرد و این‌بار دیگر تعارف را کنار گذاشته و در مشارکت صددرصدی مردم عراق در انتخابات با کسب صددرصد رای مردم، بار دیگر در قدرت باقی ماند! در سوریه هم، درست مانند دیگر کشورهای عربی، انتخابات عملا معنایی نداشت، چراکه حاکمیت سیاسی هیچ تردیدی در تقلب در آن به خود راه نمی‌داد. در سال 1973، اعتراضات مردمی گسترده‌ای علیه پیش‌نویس قانون اساسی سوریه در شهر حما به راه افتاد. حافظ اسد مدعی بود که این پیش‌نویس در رفراندومی که مشارکت 90درصدی داشته، با رای 97درصدی مردم تصویب شده است. اما اعتراضات ادامه یافت و درنهایت حافظ اسد در سرکوب خونین این اعتراضات تردیدی به خود راه نداد.


کشورهای عربی دچار بحران جدی مشروعیت هستند. رهبران عرب، که اغلب صبقه و وابستگی نظامی دارند، در طول تاریخ با وعده توسعه کشورهای‌شان و شکست اسراییل، رژیم‌های پادشاهی را سرنگون کرده‌اند، اما در عملی کردن هر دو وعده شکست خورده و مثل پادشاهان گذشته با توسل به خشونت و حکمرانی مبتنی بر تبعیض و سرکوب، مردم‌شان را در فقر فرو برده‌اند. بشار اسد معتقد است جنگ داخلی سوریه یک توطئه از سوی غرب و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس بوده است. او باور دارد که برای اینکه بتواند سوریه را از سر دشمنان خارجی‌اش نجات دهد، وظیفه دارد در قدرت باقی بماند. السیسی مکررا در سخنرانی‌هایش درباره توطئه‌هایی که ثبات مصر را نشانه‌ رفته‌اند، سخن به میان می‌آورد. او تاکید کرده با توجه به اینکه چالش‌هایی که جامعه مصر با آنها مواجه است، خطیر هستند، مردم باید برای رسیدن به تعالی و پیشرفت، از خودگذشتگی داشته باشند.


البته تلاش‌های رهبران کشورهای عرب در ارتباط برقرار کردن با افکار عمومی از طریق نظام‌های تک‌حزبی هرگز موفق نبوده است. اگر نگاهی به کارنامه نظام‌های تک‌حزبی در کشورهای عربی بیندازید، نتیجه کاملا واضح است؛ حزب اتحادیه سوسیالیست عرب در مصر، حزب دموکرات ملی انور سادات، جبهه آزادی‌بخش میهنی در الجزایر، حزب دموکراتیک قانون اساسی در تونس و احزاب بعث در سوریه و عراق، همه بدون استثنا، زمینه‌ای شدند برای گسترش فساد و قوم‌گرایی. البته تمایل رهبران کشورهای عربی به نظام‌های تک‌حزبی به این دلیل است که آنها از برگزاری هر نوع انتخابات رقابتی بیم دارند. برای مثال در سال 2005، ایمن عبدالعزیز نور، رهبر حزب اپوزسیون «الغد» در مصر، بازداشت شده و به چهار سال زندان محکوم شد، چراکه حسنی‌مبارک معتقد بود ممکن است در جریان جانشینی پسرش جمال، اخلال ایجاد شود. در سال 2018 هم عبدالفتاح السیسی، دستور بازداشت سپهبد سامی حافظ عنان، فرمانده کل ارتش را صادر کرد، چراکه سامی عنان اعلام کرده بود در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت خواهد کرد. در سال 1979، صدام حسین دستور اعدام بسیاری از اعضای ارشد حزب بعث عراق را صادر کرد، چراکه صرفا حدس می‌زد آنها ممکن است در آینده به چالشی برای ریاست‌جمهوری‌اش تبدیل شوند. در سوریه، به‌رغم اینکه قانون اساسی این کشور می‌گوید که کاندیدای ریاست‌جمهوری باید حداقل 40 سال داشته باشند، بعد از مرگ حافظ اسد، پارلمان این کشور برای اینکه بشار اسد 34 ساله بتواند رییس‌جمهور شود، قانون اساسی را تغییر داد و شرط حداقل سن ریاست‌جمهوری را از 40 سال به 34 سال کاهش داد.


واقعیت عقلانی این است که بنیان نظام‌های سیاسی این است که حق حاکمیت باید دراختیار مردم باشد. اما در کشورهای عربی، هسته‌های قدرت حاکم، قانون اساسی را وفق منافع خود تعبیر کرده و تغییر می‌دهند. در این کشورها، حاکمان، صرفا با تکیه بر خانواده و فرقه قدرتی که ایجاد کرده‌اند در قدرت باقی می‌مانند و مدام این شایعه را رواج می‌دهند که چنانچه آنها قدرت را از دست بدهند، آشوب و درگیری کشور را در برخواهد گرفت بنابراین بهتر است قدرت در دستانِ امن آنها باشد تا آنها همچنان بتوانند امنیت را حفظ کنند!

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها