حسین حقگو، کارشناس اقتصادی:
اتکا به قدرت نظامی به عنوان ابزار اصلی توسعهیافتگی سخت پرخطاست
قدرت و توان نظامی اگر چه امری اساسی در جهت دفاع از منافع ملی و تمامیت سرزمینی است اما اتکا به آن به عنوان ابزار اصلی توسعهیافتگی سخت پرخطاست.
حسین حقگو کارشناس اقتصادی در روزنامه تعادل نوشت: چرا حمله روسیه به اوکراین بسیاری را غافلگیر کرد؟ چرا وقوع این جنگ در این وسعت و شکل بعید و نامحتمل به نظر میرسید؟ و چرا حتی نزدیکترین افراد به ماجرا یعنی ساکنان دو کشور روسیه و اوکراین نیز این امر را دور از ذهن و سخنان و هشدارهای سیاستمداران کشورشان و سایر کشورها را بیشتر شاخ و شانه کشیدن سیاسی تعبیر میکردند؟! علت را شاید بتوان ناشی از تغییر باورهای انسان قرن بیست و یکمی، برخلاف بعضی از سیاستمداران، از مفاهیم «توسعه» و «پیشرفت» دانست.
اینکه برتری کشورها برخلاف قرن قبل و قرنهای قبلتر دیگر نه در وسعت جغرافیایی و حدود متصرفات و قدرت نظامی و پیشروی در مرزها و... بلکه در تسلط بر دلها و ذهنها و تصرف بازارها و مراکز اقتصادی و رقابت برندها و سهم بیشتر داشتن در سبد مصرف خانوارها و... است. بر این اساس قدرت و توان نظامی اگر چه امری اساسی در جهت دفاع از منافع ملی و تمامیت سرزمینی است اما اتکا به آن به عنوان ابزار اصلی توسعهیافتگی سخت پرخطاست.
حمله روسیه به اوکراین سر برآوردن و بازگشت تلقی گذشته از توسعه و میدانی برای رویارویی دو تلقی از «قدرت و امنیت ملی» است؛ رویکردی که «قدرت و امنیت ملی» را تکبعدی نمیداند و آن را به تعامل پیچیده عوامل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و اجتماعی معنا میکند و وزن اصلی را به «اقتصاد» و «توسعه اقتصادی» برآمده از رضایت جمعی میدهد و نگرشی دیگر که اگر چه در حرف و سخن چارچوب فوق را نفی نمیکند اما به واقع اصالتی برای آن قائل نیست و توسعه اقتصادی را زیر بخشی از توسعه نظامی و سرزمینی و از بالا به پایین و آمرانه ترجمه میکند. این در حالی است که بر اساس نگرشهای جدید و تجارب کشورهای موفق توسعه یافته و حتی قدرتهای نوظهور، حوزه رقابت کشورها از سیاست و بعد نظامی به «اقتصاد» کوچ کرده است و معیار قدرت در این دوران میزان سهم از بازار و اقتصاد جهانی است. در واقع در نگرش جدید باید به قدرت از زاویه اقتصادی نگریست. چنانکه هانتیگتون جمله مشهور کلاو زویتس را که «جنگ ادامه سیاست به زبان دیگر است» به «اقتصاد تداوم جنگ به زبان دیگر است» ترجمه میکند.
سالهاست که متر و معیار رتبهبندی کشورها دیگر نه وسعت جغرافیایی و توان نیروی نظامی و... بلکه توان اقتصادی و میزان تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه و میزان حضور کالاها و خدمات یک کشور در کشورهای دیگر و میزان توسعه یافتگی زیر ساختهای اقتصادی (جاده و فرودگاه و بندر و شبکه ریلی و ارتباطات ماهوارهای و....) است. بر همین اساس مثلا کشورهایی همچون ژاپن و کرهجنوبی و تایوان و... در رتبههای بالاتری از کشورهای پهناوری همچون روسیه و هند و آرژانتین به لحاظ تولید ناخالص اقتصادی قرار دارند.
امروز افراد و نیروهای صلح طلب اگر به دنبال جلوگیری از جنگ و ویرانی و کاهش تنشهای سیاسیاند میبایست بیش از پیش «توسعه» را در معنای حقوق برابر شهروندان و ارتقا رفاه و برخورداری آنان از امکانات مناسب کار و زندگی و توسعه مناسبات و همکاریهای اقتصادی منطقهای و بینالمللی و احترام به حق حاکمیت کشورها ترویج کنند. چنانکه در چارچوب نظریات کلاسیک اقتصادی نیز تجارت و مبادلات اقتصادی عامل برقراری مناسبات صلحآمیز بین کشورهاست و مردم عادی نیز فارغ از اینکه وسعت کشورشان چقدر است، چنانچه از امکانات مناسب زندگی برخوردار و از وضعیت خود رضایت داشته باشند، پشتیبان دولت خود خواهند بود. آیا جنگ در اوکراین قاعده فوق را بر هم میزند و مفهوم منسوخ قرن گذشته از توسعه (توسعه سرزمینی) دوباره بر گفتمان جهانی غلبه میکند یا این جنگ آخرین شررهای این باور و تلقی غلط باقی مانده از قرن قبل در قرن بیست و یکم است؟!
دیدگاه تان را بنویسید