علی ماجدی، سفیر پیشین ایران در آلمان، تشریح کرد:
آلمان پس از مرکل
سیاست خارجی آلمان به طور کلی متفاوت از انگلستان و فرانسه است و به نظرم سیاست خارجی آلمان به سیاست خارجی ژاپن شبیه است. آلمانی ها سعی میکنند از حرکتهای تند خودداری کنند و در مواردی که دچار چالش میشوند، سعی میکنند به آرامی آن را مدیریت کنند.
شهاب شهسواری در سالنامه اعتماد نوشت: آلمان پاییز سال ۱۴۰۰ بعد از نزدیک به دو دهه دوران جدیدی را آغاز کرد. نوجوانان آلمان برای نخستین بار فردی غیر از آنگلا مرکل را در راس حکومت کشورشان میبینند. سیاست بینالملل که سالیان دراز به حضور کاریزماتیک و معمولا سازنده آنگلا مرکل عادت کردهبود، حالا آلمان را در قالب جدیدی و با صدراعظمی اولاف شولتز تجربه میکند. دولت جدید درست در روزهایی روی کار آمدهاست که اروپا در برابر یک بحران بالقوه بزرگ و احتمال جنگی فاجعه بار در اوکراین قرار دارد. آلمان یکی از طرفهایی است که بیشترین آسیب را از ادامه این بحران میبیند و حکومت جدید این کشور در معرض آزمایش بزرگی در مقابل بحران جاری قرار دارد. آنگلا مرکل، روزگاری با تسلط کاملش بر زبان روسی، رابطهای شخصی با ولادیمیر پوتین، رییس جمهور روسیه ایجاد کردهبود که در چنین شرایطی میتوانست به کمک تنشزدایی بیاید.
برای بررسی چشمانداز سیاسی آلمان بعد از آنگلا مرکل، پای صحبتهای علی ماجدی، سفیر پیشین جمهوری اسلامی ایران در آلمان نشستیم. در ادامه متن کامل این گفتگو را مطالعه میکنید:
*بعد از سالها رهبری بلامنازع آنگلا مرکل در آلمان، از ۱۷ آذر امسال برای نخستین بار بعد از ۱۷ سال آلمان شاهد حکومتی بدون حضور حزب دموکرات مسیحی است. پیشبینی شما از دورنمای سیاسی آلمان بدون آنگلا مرکل چیست؟
اگر نگاهی به تحولات سیاسی آلمان از جنگ جهانی دوم تاکنون بیاندازیم، متوجه میشویم که به غیر از یک دوره، همواره دولتهای ائتلافی در آلمان بر سر کار بودند. در نزدیک ۸ دهه گذشته تنها یک دوره بود که یک حزب به صورت منفرد کل قدرت را در آلمان در اختیار گرفت و اکثریت ۵۰ درصد به اضافه یک را در پارلمان داشت. در بقیه دورهها همواره دولتهای ائتلاف در آلمان حاکم بودند. دولتهای ائتلافی در این دوران یا به رهبری حزب دموکرات مسیحی یا در برخی موارد به رهبری حزب سوسیال دموکرات ایجاد شدهاند. در بخش بزرگی از این دوران، از سال ۱۹۴۹ تا کنون، حزب دموکرات مسیحی و به ویژه دو رهبر این حزب یعنی هلموت کوهل به مدت ۱۶ سال و آنگلا مرکل به مدت ۱۷ سال صدراعظمی آلمان را در اختیار داشتند. قبل از خانم مرکل دو دوره گرهارد شرودر از حزب چپ میانه سوسیال دموکرات صدر اعظم آلمان بود. به این ترتیب مجموعا میتوان گفت رهبری آلمان میان ائتلافهایی به رهبری حزب دموکرات مسیحی و حزب سوسیال دموکرات دست به دست شدهاست. بعد از چهار دوره که خانم مرکل از حزب دموکرات مسیحی صدراعظم آلمان بود و در دوره تحت عنوان ائتلاف بزرگ با خود حزب سوسیال دموکرات دولت را تشکیل دادهبودند، که در دوران سفارت من در آلمان هم به همین نحو بود. در این دو دوره رهبری دولت با حزب دموکرات مسیحی بود که خانم آنگلا مرکل صدراعظمی را بر عهده داشت. حالا بار دیگر بعد از چهار دوره قدرت به سوسیال دموکراتها باز گشتهاست. در انتخابات اخیر حزب سوسیال دموکرات یا یک و نیم درصد رای بیشتر، بالاتر از حزب دموکرات مسیحی ایستاد و با ائتلاف با احزاب سوم و چهارم انتخابات یعنی سبزها و دموکراتهای آزاد یک ائتلاف سه حزبی را تشکیل داد.
در هر صورت در تمام سالهای بعد از جنگ جهانی دوم یکی از این دو حزب حاکمیت اصلی را در آلمان بر عهده داشتهاست.
*با توجه به اینکه در دوره گذشته بعد از دو دوره تشکیل ائتلاف بزرگ و اجبار به ائتلاف با سوسیال دموکراتها، اتحادیه دموکرات مسیحی و اتحادیه سوسیال مسیحی، بدون نیاز به ائتلاف با سوسیال دموکراتها قدرت را انحصارا در اختیار داشتند، فکر میکنید چه چیزی باعث شد که این دوره تا این حد در انتخابات عقب بیافتند و قدرت را به سوسیال دموکراتها واگذار کنند؟ آیا این نشانه رویگردانی مردم از راست میانه است؟
فقط در یک دوره حاکمیت غیرائتلافی در آلمان بعد از جنگ جهانی دوم حاکم بود. نخست اینکه حکومت عمدتا در آلمان ائتلافی است و دوم اینکه بین حزب دموکرات مسیحی و حزب سوسیال دموکرات دست به دست میشود. این چیز عجیبی نیست که در پی این انتخابات، با اختلاف ناچیزی سوسیال دموکراتها مسوول تشکیل دولت شدهاند. از نظر گرایش سیاسی ائتلافی که اکنون در آلمان تشکیل شدهاست یک پای آن حزب سبز است که هر چند معمولا تمایل بیشتری به حزب سوسیال دموکرات نشان میدهد، اما توانایی توافق با دموکرات مسیحیها را هم دارد، دموکراتهای آزاد پای سوم ائتلاف هستند که آنها هم دوباره در حال رشد هستند و در طول سالیان با هر دو حزب کار کردهاست.
انتظار تغییر شگرفی در سیاستهای عمده آلمان نمیرود. انتخابات اخیر به معنای رویگردانی از یک رویکرد سیاسی و روی آوردن به نقطه مقابل آن نبود. استراتژی کلی سیاست آلمان که دو-سه محور اساسی دارد، پایدار خواهد ماند. برخی تاکتیکها ممکن است متفاوت باشد که به آنها اشاره میکنم.یکی از مهمترین سیاستهای پایدار آلمان، حفظ اتحادیه اروپا است. علت این موضوع هم روشن است، آلمان در پناه اتحادیه اروپا رشد میکند. دو جنگ جهانی که هر دو آغازگر آن آلمان بود، نوعی بیاعتمادی در ذهنیت اروپاییها ایجاد کردهاست. تاریخ را هرگز نمیتوان پاک کرد، خیلی از کشورهای اروپایی به ویژه کشورهای شرق اروپا خاطرات دو جنگ جهانی را فراموش نمیکنند، در نتیجه همواره نگران قدرت گرفتن آلمان هستند.
از نظر سیاسی نیاز به نوعی اعتماد سازی دارد که در قالب اتحادیه اروپا این اعتمادسازی صورت گرفتهاست و جواب داده و آلمانیها امیدوارند که دوامدار باشد. در نتیجه محور سیاست خارجی آلمان حفظ اتحادیه اروپاست. علاوه بر مساله سیاسی، از نظر سیاسی هم حفظ اتحادیه اروپا به نفع آلمان است.
آلمان مانند کشورهای شرق آسیا، ژاپن، چین و کره جنوبی، کشوری صادرات محور (Export Oriented) است. چون واحد پول در اتحادیه اروپا یکسان است، آمریکاییها نمیتوانند مانند دیگر کشورها به اتحادیه اروپا فشار بیاورند که ارزش یورو را افزایش دهند تا صادراتشان کمتر شود. بقیه کشورهای اروپایی فاقد این قدرت اقتصادی هستند.
در نتیجه چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی آلمان تلاش میکند که اتحادیه اروپا را حفظ کند و اجازه ندهد که دچار فروپاشی شود. البته من در زمانی که در ماموریت آلمان بودم، دولت این کشور شش سناریوی پیش رو را در نظر گرفتهبود که سناریوی ششم، فروپاشی اتحادیه اروپا بود.
دومین محور سیاست خارجه آلمان، حفظ روابط فراآتلانتیکی، یعنی حفظ روابط با آمریکا. از زبان دیپلماتهای آلمانی که خودشان معتقدند بعد از انگلیس، نزدیکترین کشور به آمریکا، آلمان است.
علیرغم این شباهتهای استراتژیک، تفاوتی تاکتیکی میان دموکرات مسیحیها و سوسیال دموکراتها هست که نشانههایی از آن وجود دارد. نخست اینکه دموکرات مسیحیها نسبت به سوسیال دموکراتها به آمریکا نزدیکتر هستند، سوسیال دموکراتها در این زمینه اندکی متعادلتر حرکت میکنند و رابطه با روسیه برای آنها مهم است. هر چند در سالهای اخیر این رابطه برای هر دو حزب اهمیت پیدا کرده، چرا که رابطه با روسیه مستقیما با امنیت انرژی آلمان مرتبط است. گرهارد شرودر، صدراعظم پیشین آلمان، با گازپروم و روسها خیلی رابطه نزدیکی داشت. لذا رابطه با روسیه به خاطر امنیت انرژی برای آلمانها مهم است و یک نکته اساسی است که باید در رابطه با آلمان به آن توجه کرد.
زمانی که گرهارد شرودر صدراعظم بود، برای مثال حاضر نشد در حمله به عراق با آمریکاییها همراهی کند. اینها تفاوتهای تاکتیکی و موردی است که بین دموکرات مسیحیها و سوسیال دموکراتها وجود دارد. البته بخشی از این اختلافهای تاکتیکی هم به رهبریت حزب حاکم باز میگردد، شاید اولاف شولتز، به اندازه گرهارد شرودر تمایل به نزدیکی با روسیه نداشتهباشد.
*در مورد ایران چطور؟ در همین مثال که زدید، گرهارد شرودر رابطه نزدیکتری با ایران داشت و تمایلهای نزدیکتری به ایران داشت. در عین حال در حزب سبزها هم در دوران وزارت خارجه یوشکا فیشر تمایل به تعامل بیشتری با ایران وجود داشت. فکر میکنید میکنید با بازگشت سوسیال دموکراتها به قدرت و واگذاری مجدد وزارت خارجه به سبزها آیا روابط آلمان با تهران توسعه بیشتری پیدا کند؟
به نظر من بخشی از این مسائل به حل و فصل برجام مرتبط است. در عین حال در مورد سوسیال دموکراتها باید بگویم در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی، زمانی که ایشان قرار بود سفری به آلمان داشتهباشند، حزبی که همکاری نکرد و مشاور اصلی آنگلا مرکل در لغو سفر بود، همین حزب بود. موارد دیگری هم وجود داشت که جای مناسبی برای اشاره به آنها نیست. واقعیتی وجود دارد که در حزب سبزها، یوشکا فیشر را داشتیم و الآن هم امید نوریپور که ایرانیتبار است رهبری مشترک حزب سبز را بر عهده گرفتهاست. ایشان در سیزده سالگی از ایران به آلمان مهاجرت کردهاند …
*البته مصاحبهای از ایشان هست که اشاره میکنند به تبعیت ایرانی خود علاقهای ندارند و اگر میتوانستند این تبعیت را کنار میگذاشتند …
در هر حال به لحاظ دیپلماتیک باید این مسائل را درک کرد. ایشان در هر صورت دو ملیتی است. الآن مسوولیت حزب را برعهده دارند و قطعا علاقمند به ایران هستند. باید توجه کرد که او مسوول یک حزب آلمانی است و حزبش در دولت نقش دارد، به نظر من ایشان بی علاقه به ایران نیستند، اما محدودیتهایی برای نمایش تبار خود دارد. با این حال اگر زمینه فراهم شود من تردیدی ندارم که ایشان آمادگی دارد که کمک کند. اما چارچوبهای اصلی سیاست خارجی آلمان باید حفظ شود.
*حالا که صحبت از افراد و شخصیتها شد، اجازه بدهید این سوال را بپرسم که شخص خانم مرکل کاریزمایی داشت که ایشان را نزدیک به دو دهه در راس سیاست آلمان نگه داشت و مادامی که خودش از قدرت کنارهگیری کرد، کسی آلمان بدون رهبری او را تصور نمیکرد. آیا چنین تشخصی در اولاف شولتز وجود دارد و ایشان هم میتواند به مدت طولانی صدراعظم آلمان باقی بماند؟
پیشبینی کردن کار دشواری است. این مساله بستگی به خیلی متغیرها دارد، متغیرهای داخلی و خارجی، مثلا اقتصاد آلمان در دوران مرکل واقعا شکوفا شد، وضعیت بسیار خوب شد. آیا اولاف شولتز میتواند این مزیت اقتصادی را ادامه دهد؟ خانم مرکل دو ویژگی بسیار بارز داشت که باید حالا دید اولاف شولتز هم ویژگیهای تعیین کنندهای شبیه این دارد یا نه. یکی از این ویژگیها این بود که خانم مرکل کم سخن میگفت. خیلیها اعتقاد دارند که سیاستمداران ارشد و دیپلماتها نباید خیلی سخن بگویند. چون وقتی زیاد صحبت شود، احتمال اشتباه زیاد است.
دوم اینکه آنچه از شنیدهها در مورد ایشان از دوستانی که در آلمان در میان سیاستمداران داشتیم، از جمله نمایندگان پارلمان و دیپلماتهای آلمانی به دست آوردم این بود که آنگلا مرکل بیشتر از اینکه در سیاست خارجی مبتکر باشد، به نظریه اکثریت نگاه میکرد و بعد موضع میگرفت. این خیلی ویژگی مهمی است. وقتی موضوعی پیش میآید سعی میکند نه تنها حزب خودش و ائتلاف حاکم، بلکه نظریات مردم را هم مدنظر قرار دهد و بعد موضعگیری میکرد. این نوع موضعگیری پایدارتر است. معروف است آقای شرودر وقتی کاری را در مورد اصلاح دستمزدها آغاز کرد، گفتهبود میدانم کاری که اکنون انجام میدهم در نهایت به نفع اقتصاد آلمان است اما میدانم در کوتاه مدت مورد پسند قرار نمیگیرد و همین اصلاحات باعث سقوط ایشان از قدرت شد. کسانی که مبتکر هستند، همیشه در معرض مخالفت عمومی هم قرار دارند، البته شرودر دست کم این قدرت پیشبینی را داشت، او میدانست که این موضوع شکی وارد خواهد کرد که ممکن است دامن خودش را بگیرد، اما نهایتا اقداماتی انجام داد که به نفع اقتصاد آلمان تمام شد.
حالا باید دید که اولاف شولتز آیا این را از خانم مرکل فراگرفتهاست یا نه. البته حزب سبزها معمولا با سوسیال دموکراتها همراهی میکند، اما در مورد دموکراتهای آزاد باز باید دید که چه اتفاقی میافتد. دموکراتهای آزاد معمولا گرایش بیشتری به آمریکا در سیاست خارجی دارند. جا دارد اشاره کنم که در حزب دموکراتهای آزاد هم آقای بیژن جیرسرایی که زمانی ریاست گروه دوستی پارلمانی ایران و آلمان را بر عهده داشت از اعضای بلندپایه ایرانیتبار است.
*در ادامه بحث در مورد شخصیتها، چرا حزب دموکرات مسیحی نتوانست جانشین خوبی برای خانم مرکل مشخص کند. ابتدا خانم آنگرت کرمپ-کارنبائر به عنوان جانشین آنگلا مرکل معرفی شد و بعد آقای آرمین لشت که هر دو چندان محبوبیتی میان رایدهندگان پیدا نکردند. فکر میکنید اینکه حزب نتوانست جانشینی را برای خانم مرکل پیدا کند چه بود؟
ببینید قدرت یک مفهوم مشترک جهانشمول دارد. من از زبان برخی نمایندگان پارلمان که با آنها ارتباط داشتیم به ویژه در حزب متبوع خانم مرکل، شنیدم که عملا شخصیتهایی وجود داشتند که ظرفیت جانشینی خانم مرکل را داشتند، اما خانم مرکل خیلی آرام و با سیاست متین خودش اجازه نداد که رقیبی برای خودش در حزب پا بگیرد. وگرنه درون حزب دموکرات مسیحی آدمهای قوی و برجستهای وجود داشتند. یکی از این افراد که من خودم میشناختم آقای نوربرت روتبرگ، رییس کمیته سیاست خارجی بوندستاگ بود. امروز بر اساس آنچه من در جریان هستم آقای فردریش مرتز رهبری حزب را بر عهده گرفتهاند که محبوبیت خوبی دارند و از نظر دانش اقتصادی توانمند است و این احتمال وجود دارد که در انتخابات دوره بعدی چالش جدی برای سوسیال دموکراتها ایجاد کنند و حتی بتوانند قدرت را پس بگیرند، مگر اینکه کارنامه ائتلاف حاکمی کنونی کارنامه خوبی باشد.
*فرمودید مساله رابطه با آمریکا و روسیه همزمان برای آلمان اهمیت دارد. میدانیم که آلمان وابسته است به انرژی وارداتی از روسیه، موضوع خط لوله نورداستریم ۲ به ویژه با توجه به مساله اوکراین به یک موضوع بسیار جدی در رابطه آلمان با آمریکا و روسیه تبدیل شدهاست. فکر میکنید سرنوشت این دعوا و مساله به کجا بیانجامد؟
مساله خط لوله نورداستریم، زمان خانم مرکل به وجود آمد و نباید این تصور باشد که تحت رهبری سوسیال دموکراتها این مساله ایجاد شدهاست. به هر حال امنیت انرژی آلمان برای هر دو حزب مهم است، آمریکا هم از ابتدا مخالف بود و برخی از کشورهای دیگر اروپایی هم مخالف این پروژه بودند، اما آلمان کار خودش را در هر صورت پیش برد. الآن هم خط نورداستریم ۲ تا حدودی با مساله اوکراین پیوند خوردهاست. این هنر دیپلماسی است که دو طرف را حفظ کند. البته آمریکا شریک استراتژیک آلمان است، اما نگاه این کشور به روسیه به خاطر امنیت انرژی هم مهم است. اگر آلمان بتواند رابطه با این دو را با هم هماهنگ کند به شکلی که دچار چالش نشود و چالشهایی باشد که بتوان کنترل کرد، سعی میکند که هر دو را با هم پیش ببرد.
سیاست خارجی آلمان به طور کلی متفاوت از انگلستان و فرانسه است، من اگر بخواهم نمونهای بیاورم، به نظرم سیاست خارجی آلمان به سیاست خارجی ژاپن شبیه است. سعی میکنند از حرکتهای تند خودداری کنند. در مواردی که دچار چالش میشوند، سعی میکنند به آرامی آن چالش را مدیریت کنند. به همین جهت میگویند نقشی که انگستان در گذشته و فرانسه امروز در سیاست خارجی اتحادیه اروپا داشتند، آلمان فاقد آن است. اما همواره سعی میکند که شدت و ضعف چالشها را کنترل کنند. این سیاستی است که همه کشورهایی که اقتصاد محور هستند برای اینکه به اقتصادشان ضربه نخورد، سعی میکنند که سیاست را در پوشش اقتصاد خودشان جلو ببرند. این بسیار نکته مهمی است. حتی چین که اکنون به یک قدرت اقتصاد محور تبدیل شدهاست، از چالشهای شدید اجتناب میکند و تمرکزش روی اقتصادش است. آلمان هم در اروپا نسبت به انگلستان و فرانسه به مراتب از این نظر بیشتر مراقب است. این ماهیت کشورهایی است که نگاهشان اقتصاد محور است، بر خلاف آمریکا، انگلستان و فرانسه. در خاورمیانه هم اگر نگاه کنیم خود ما هم اقتصاد محور نیستیم و سیاست محور هستیم.
دیدگاه تان را بنویسید