کد خبر: 546447
|
۱۴۰۱/۰۱/۲۰ ۱۴:۱۸:۳۳
| |

بیل کلینتون:

به پوتین پیشنهاد دادم روسیه به ناتو بپیوندد

زمانی که من برای اولین بار رئیس جمهور شدم، گفتم که از بوریس یلتسین، رئیس جمهور وقت روسیه در تلاش‌هایش برای ایجاد یک اقتصاد خوب و یک دموکراسی کارآمد پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی حمایت خواهم کرد – اما در عین حال از گسترش ناتو در راستای ورود اعضای پیمان ورشوی سابق و کشورهای دوران پسا شوروی نیز حمایت می‌کنم.

به پوتین پیشنهاد دادم روسیه به ناتو بپیوندد
کد خبر: 546447
|
۱۴۰۱/۰۱/۲۰ ۱۴:۱۸:۳۳

پس از پایان یافتن جنگ بوسنی به موجب توافق‌نامه دیتون، توافق کردیم که نیروهای روسیه به نیروهای حافظ صلحی که ناتو در بوسنی داشت، اضافه شوند. در سال ۱۹۹۷، ما از قانون تاسیس روابط ناتو-روسیه حمایت کردیم. در سال ۱۹۹۹ در پایان جنگ کوزوو، وزرای دفاع وقت ما و روسیه درباره پیوستن نیروهای روس به نیروهای حافظ صلح وابسته به ناتو توافق کردند. در کل این فرآیند، ما درها را برای عضویت نهایی روسیه در ناتو باز گذاشتیم و من این مساله را برای یلتسین روشن کردم و بعداً برای جانشین او در ریاست جمهوری یعنی ولادیمیر پوتین هم تأیید کردم.

به گزارش ایسنا، بیل کلینتون، رئیس جمهوری اسبق آمریکا در مطلبی در نشریه آتلانتیک در خصوص مواضع و تلاش‌ها و سیاست‌های خودش و دولت اسبقش در قبال مساله گسترش ناتو و تعامل با روسیه نوشت: «زمانی که من برای اولین بار رئیس جمهور شدم، گفتم که از بوریس یلتسین، رئیس جمهور وقت روسیه در تلاش‌هایش برای ایجاد یک اقتصاد خوب و یک دموکراسی کارآمد پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی حمایت خواهم کرد – اما در عین حال از گسترش ناتو در راستای ورود اعضای پیمان ورشوی سابق و کشورهای دوران پسا شوروی نیز حمایت می‌کنم. سیاست من این بود در عین اینکه برای رقم زدن بهترین‌ها کار کنم، در عین حال برای بدترین‌ها آماده شوم. من نگران بازگشت روسیه به کمونیسم نبودم، بلکه نگرانی من در مورد بازگشت روسیه به ملی‌گرایی افراطی و جایگزین ساختن دموکراسی و همکاری با مطالبه امپراتوری‌هایی مانند پتر کبیر و کاترین کبیر بود. من معتقد نبودم که یلتسین این کار را انجام دهد، اما چه کسی می‌دانست که بعد از او چه خواهد شد؟

اگر روسیه در مسیر دموکراسی و همکاری باقی می‌ماند، همه ما در مقابله با چالش‌های امنیتی دوران ما، تروریسم، درگیری‌های قومی، مذهبی و قبیله‌ای و گسترش سلاح‌های هسته‌ای، شیمیایی و بیولوژیکی کنار هم بودیم. اگر روسیه تصمیم به بازگشت به امپریالیسم ملی‌گرای افراطی بگیرد، گسترش ناتو و رشد اتحادیه اروپا امنیت این قاره را تقویت می‌کند. در اواخر دوره دوم ریاست جمهوری من، در سال ۱۹۹۹، لهستان، مجارستان و جمهوری چک با وجود مخالفت روسیه به ناتو پیوستند. این ائتلاف در دولت‌های بعدی، مجددا در مواجهه با مخالفت‌های روسیه، ۱۱ عضو دیگر به دست آورد.

اخیراً، مساله گسترش ناتو از بابت تحریک روسیه و حتی زمینه‌سازی برای حمله ولادیمیر پوتین به اوکراین در برخی محافل مورد انتقاد قرار گرفته است. گسترش ناتو مطمئناً یک تصمیم استنتاجی بود، تصمیمی که من همچنان به درستی آن معتقدم.

من به این درک رسیدم که احتمال بروز یک درگیری مجدد مطرح است. اما به نظر من، اگر قرار بود این اتفاق بیفتد، رخ دادنش کمتر به ناتو و بیشتر به این بستگی داشت که آیا روسیه یک دموکراسی باقی بماند یا خیر و اینکه چگونه عظمت خود را در قرن بیست و یکم تعریف کند. اینکه آیا این کشور به سراغ ساخت یک اقتصاد مدرن بر اساس استعداد انسانی برآمده از علم، فناوری و هنر برود یا به سراغ بازسازی نسخه‌ای از امپراتوری قرن هجدهم خود با محوریت برخورداری از منابع طبیعی برود و مشخصه آن یک دولت مستبد قوی با ارتشی قدرتمند باشد؟

من تمام تلاشم را انجام دادم تا به روسیه کمک کنم انتخاب درستی داشته باشد و به یک دموکراسی بزرگ قرن بیست و یکمی تبدیل شود. اولین سفر من به خارج از آمریکا در مقام رئیس جمهور به ونکوور بود تا در آنجا با یلتسین ملاقات کرده و ۱.۶ میلیارد دلار را برای روسیه برای آنکه او بتواند سربازان خود را از کشورهای حوزه بالتیک به خانه بازگرداند و مسکن آنها را تامین کند، تضمین کنم.

در سال ۱۹۹۴، روسیه اولین کشوری بود که به برنامه موسوم به مشارکت برای صلح پیوست، برنامه‌ای در نظر گرفته شده برای همکاری عملی دوجانبه که شامل مانورهای آموزشی مشترک بین ناتو و کشورهای اروپایی غیر ناتو می‌شد. در همان سال، آمریکا تفاهم‌نامه بوداپست را به همراه روسیه و انگلیس امضا کرد؛ تفاهم‌نامه‌ای که حاکمیت و تمامیت ارضی اوکراین را در ازای موافقت اوکراین برای تحویل آنچه در آن زمان به عنوان سومین زرادخانه بزرگ هسته‌ای در جهان مطرح بود، تضمین کرد.

از سال ۱۹۹۵، پس از پایان یافتن جنگ بوسنی به موجب توافق‌نامه دیتون، ما توافق کردیم که نیروهای روسیه به نیروهای حافظ صلحی که ناتو در بوسنی داشت، اضافه شوند. در سال ۱۹۹۷، ما از قانون تاسیس روابط ناتو-روسیه حمایت کردیم؛ قانونی که به روسیه در امور ناتو حق رای داد اما به آن حق وتو نداد و از ورود روسیه به گروه هفت و تبدیل این گروه به گروه هشت حمایت کرد. در سال ۱۹۹۹، در پایان جنگ کوزوو، بیل کوهن، وزیر دفاع وقت، با وزیر دفاع روسیه به توافقی دست یافت که بر اساس آن، نیروهای روسی می‌توانند به نیروهای حافظ صلح وابسته به ناتو که مجوز سازمان ملل را دریافت کرده‌اند، بپیوندند. در کل این فرآیند، ما درها را برای عضویت نهایی روسیه در ناتو باز گذاشتیم و من این مساله را برای یلتسین روشن کردم و بعداً برای جانشین او در ریاست جمهوری یعنی ولادیمیر پوتین هم تأیید کردم.

در مجموع، من ۱۸ بار با یلتسین و پنج بار با پوتین ملاقات کردم ( دو بار از این پنج بار مربوط به زمانی که او در دولت یلتسین نخست وزیر بود و سه بار آن نیز در مدت بیش از ۱۰ ماهی که دوره ریاست جمهوری ما دو نفر با هم تلاقی پیدا کرد بود) این رقم تنها سه جلسه کمتر از تمام دیدارهای رهبران آمریکا و اتحاد شوروی سابق از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۹۱ بود. این ایده که ما روسیه را نادیده گرفتیم، به آن بی‌احترامی کردیم یا سعی کردیم روسیه را منزوی کنیم، نادرست است. بله، ناتو علی‌رغم مخالفت‌های روسیه گسترش یافت، اما گسترش آن مساله‌ای فراتر از روابط آمریکا با روسیه بود.

نه اتحادیه اروپا و نه ناتو نتوانستند در چارچوب مرزهایی که استالین در سال ۱۹۴۵ تحمیل کرده بود، بمانند. بسیاری از کشورهایی که در پس "پرده آهنین" قرار داشتند، آزادی، رفاه و امنیت بیشتر را نزد اتحادیه اروپا و ناتو تحت رهبری رهبرانی الهام‌بخش مانند واتسلاف هاول در جمهوری چک و لخ والسا در لهستان، و صد البته، ویکتور اوربان جوان حامی دموکراسی در مجارستان طلب کردند. هزاران شهروند عادی در میادین شهرهای پراگ، ورشو، بوداپست، بخارست، صوفیه و فراتر از آن هر زمان که من در آنجا سخنرانی کردم، تجمع می‌کردند.

همانطور که کارل بیلت، نخست‌وزیر و وزیر خارجه پیشین سوئد در دسامبر ۲۰۲۱ توییت کرد، "این ناتو نبود که به سمت شرق رفت، بلکه اقمار و جمهوری‌های شوروی سابق بودند که می‌خواستند به سمت غرب بروند."

گسترش ناتو مستلزم رضایت ۱۶ کشور متحد عضو در آن، موافقت دوسوم سنای آمریکا که گاها موضع مخالف نشان می‌داد، رایزنی نزدیک با اعضای آینده برای اطمینان از اینکه اصلاحات نظامی، اقتصادی و سیاسی آنها مطابق با استانداردهای بالای ناتو است و اطمینان دادن تقریباً به طور دائمی به روسیه بود.

اکنون حمله بدون تحریک قبلی و غیرموجه روسیه به اوکراین، دور از آنکه خردمندانه بودن گسترش ناتو را با تردید روبرو سازد، ثابت می‌کند که این سیاست ضروری بوده است. روسیه در زمان پوتین به روشنی یک قدرت راضی به وضع موجود و فاقد توسعه نبوده است. این احتمال پیوستن فوری اوکراین به ناتو نبود که باعث شد پوتین دو بار - یکی در سال ۲۰۱۴ و دیگری در فوریه گذشته - به اوکراین حمله کند، بلکه تغییر به نفع رفتن به سمت دموکراسی در این کشور که قدرت استبدادی او را در داخل تهدید می‌کرد و میل او به کنترل دارایی‌های ارزشمند زیر خاک اوکراین بود که موجب این اتفاق شد. همچنین این قدرت ائتلاف ناتو و تهدید معتبر ناشی از نیروی دفاعی آن بود که مانع شد از این که پوتین اعضای دیگری اعم از کشورهای حوزه‌های بالتیک تا اروپای شرقی را تهدید کند.»

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها