سیدمحمدکاظم سجادپور، دیپلمات:
تبعات شناسایی ترامپ بهعنوان کانون اصلی شورش در آمریکا چیست؟
در توصیههای گزارش آمده است که ترامپ باید از گرفتن مناصب سیاسی محروم شود و وزارت دادگستری آمریکا پرونده جنایی علیه او باز کند. ثانیا، فاصله بین حزب جمهوریخواه و ترامپ که اخیرا نمادها و نمودهایی از آن در اظهارات مککانل، رهبر جمهوریخواهان در سنا مشاهده شده را زیادتر میکند و جمهوریخواهان را به بازتعریف مسیر خود در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری مجبور میکند.
سرانجام بعد از هجدهماه بررسی، کمیته منتخب مجلس نمایندگان آمریکا در پی کار فشرده، گزارش خود درباره شورش ۶ژانویه۲۰۲۱ علیه کنگره آمریکا را در بیش از ۸۰۰صفحه منتشر کرد.
سیدمحمدکاظم سجادپور، دیپلمات و استاد تمام در رشته روابط بینالملل در یادداشتی در روزنامه دنیای اقتصادی در این باره نوشت:
انتشار این گزارش بیتردید بخشی از پویشهای انتخاباتی سال۲۰۲۴ ریاستجمهوری آمریکاست؛ ولی فراتر این گزارش، از رخدادهای دو سال پیش در واشنگتندیسی پردهبرداری قابل اعتنایی میکند و شورش سیاسی کمسابقهای را که پایتخت آمریکا را به شهری جنگزده و سنگربندیشده تبدیل کرد، به تصویر میکشد و عمق چالشهای سیاسی آمریکا در نسبت بین سه پدیده «سیاستمداران»، «نهادها» و «جریانهای اجتماعی» را تا حدودی روشن میکند.
این گزارش در پی قطعنامه شماره ۵۰۳ مجلس نمایندگان آمریکا در سال ۲۰۲۱ با شرح وظایف مشخص و معین برای تحقیق و بررسی جریان حمله به کنگره در ژانویه همان سال با عضویت ۱۳ عضو کنگره مرکب از دموکراتها و جمهوریخواهان راهاندازی شد. این کمیته با هزار شاهد صحبت کرده و ۹ مرتبه جلسه استماعات علنی برگزار کرده و هزاران صفحه سند را بررسی کرده است. مهلت قانونی این کمیته در ۳۱ دسامبر ۲۰۲۲ (۱۰/ ۱۰/ ۱۴۰۱) به پایان میرسد. این کمیته چندین روز قبل از اتمام، گزارش خواندنی خود را منتشر کرد و بمب سیاسی را در آستانه سال نو میلادی در محافل سیاسی و رسانهای آمریکا منفجر کرد.
این گزارش چگونه قابل تجزیه و تحلیل است؟ در پاسخ به این پرسش، آنچه درباره «ماهیت شورش» در گزارش آمده است، به همراه «پیامدهای ناشی از گزارش» و «معنای سیاسی و راهبردی گزارش» باید مورد توجه قرار گیرند.
از مجموعه این ابعاد روشن میشود که ترامپ بهعنوان کانون اصلی شورش شناسایی شده و این خود پیامدهای قابل ملاحظهای برای شخص او، حزب جمهوریخواه و پایگاه اجتماعی آنها داشته است و فراتر از آن روشن میشود که تغییرات گسترده در تکنولوژی و ارتباطات اجتماعی، نهادهای کهن سیاسی آمریکا را نیازمند به ترمیم و نگهداری نوینی ساخته و در سطحی کلانتر، اهمیت سیاست داخلی آمریکا در رفتار جهانی آن را به عاملی تعیینکننده تبدیل کرده است.
ماهیت شورش: گزارش کمیته منتخب روشن میکند که به معنای واقعی کلمه، شورش برنامهریزیشدهای برای رد کردن نتایج انتخابات در فاصله دو ماهه برگزاری انتخابات در هفته اول نوامبر تا تایید نهایی در هفته اول ژانویه وجود داشته است. نقطه اتهام اصلی متوجه شخص ترامپ است که با پیامکهای خود، در پیشزمینهای بسیار قطبیشده و با ذکر الفاظی مانند مردمان خوب برای شورشگران، در تحریک و تهییج مردم در مخالفت با نتایج نهایی اعلامشده، به حرکتی کمسابقه شکل داده است.
این در حالی است که براساس گزارش دستاندرکاران و مسوولان انتخاباتی، صحت روند انتخاباتی مورد تاکید بوده است و به او اعلام شده بود. ترامپ به پیامک اکتفا نکرده و از همه امکانات خود در تماس با اعضای کنگره، مسوولان قوه مجریه و نهادهای قضایی مخصوصا در سطح ایالتها، سعی کرده که نتایج انتخابات را زیر سوال ببرد. در یک کلام از هیچ حرکتی فروگذار نکرده است. دو همراه ترامپ یعنی جولیانی وایستن، در این نگرش و روش شریک او معرفی شدهاند.
آنچه علاوه بر شخص ترامپ در این گزارش درباره ماهیت شورش برجسته است، چگونگی دیدگاه مردم عادی است که در شورش شرکت داشتهاند. به آنها اینگونه القا شده بود که آمریکا در معرض خطر است و آنها همانگونه که انقلابیون فرانسه در ۱۷۸۹ زندان باستیل را فتح کردند، باید کنگره آمریکا را فتح کنند. ایدهپردازی، گفتمانها، هویتسازیها و غیریتسازیها شگفتانگیز است.
در واقع پژواک گفتمان قربانیشدن «سفیدپوستان مسیحی آمریکا» توسط لیبرالهای حاکم در واشنگتن در اظهارات شرکتکنندگان در این شورش شنیده میشود. نقش دو گروه سازمانیافتهای که متاثر از این گفتمان، در شورش جایگاه عمدهای داشتند؛ یعنی پسران مغرور (proud boys) و قسمخوردگان (oath takers) در بررسیهایی که منجر به تدوین گزارش شده، جلبتوجه میکند.
در گزارش آمده است در بیش از ۱۸۰ دقیقهای که ترامپ میتوانسته شورش را مهار کند، نه تنها کاری نکرده، بلکه مایک پنس، معاون خود را که مسوولیت اداره جلسه کنگره برای نهایی کردن نتایج را به عهده داشته، برای اعلام لغو نتایج زیر فشار قرار داده است. بیجهت نیست که پنس که خود یک محافظهکار افراطی است و اخیرا با انتشار خاطرات خود با عنوان «پسای خدا مرا کمک کن» (so help me god) اوج محافظهکاری خود را به تصویر کشیده است، این روزها از ترامپ فاصله میگیرد. در یک کلام، شورش ۶ ژانویه، به هیچ رو، لحظهای و خودجوش نبوده و نیروی غیرقانونی بوده که ترامپ رهبر همهجانبه و میدانی آن بوده است.
پیامدها: گزارش کمیته منتخب پیامد حقوقی برای ترامپ دارد. در توصیههای گزارش آمده است که ترامپ باید از گرفتن مناصب سیاسی محروم شود و وزارت دادگستری آمریکا پرونده جنایی علیه او باز کند. ثانیا، فاصله بین حزب جمهوریخواه و ترامپ که اخیرا نمادها و نمودهایی از آن در اظهارات مککانل، رهبر جمهوریخواهان در سنا مشاهده شده را زیادتر میکند و جمهوریخواهان را به بازتعریف مسیر خود در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری مجبور میکند.
ثالثا نبرد سیاسی با نمای حقوقی در فضای دوقطبیشده سیاست آمریکا سنگینی میکند. توضیح آنکه نهاد حقوق و نیروهای حقوقی ابزارهای قدرتیابی و قدرتزدایی در سیاست آمریکا هستند. ترامپ هم عقبنشینی نخواهد کرد و نبرد حقوقی عمیق خواهد شد.
رابعا پایگاه اجتماعی ترامپ، احتمالا همه این کنش و واکنشها را در مسیر قربانی شدن او در توطئههای لیبرال خواهند دید و بخشی از آنها احتمالا تندرو میشود و خامسا برخی از توصیههای کمیته منتخب درخصوص روندها و قوانین انتخاباتی به اصلاحاتی منجر شد و نقدا کنگره اقدامات خود را در این حوزه شروع کرد و قانون شمارش آرا و الکترال (electoral count act) را به تصویب رساند. اما در ورای این پیامدهای حقوقی و سیاسی معنای راهبردی این گزارش را باید مدنظر قرار داد.
معنای راهبردی: این گزارش روشن میکند که اولا بین «فرد»، «نهاد» و «جریان اجتماعی» در عرصه سیاست آمریکا، نسبتی مستقیم وجود دارد. فرد سیاستمدار و صاحب قدرت یعنی رئیسجمهور در چنبرهای از نهادها، محصور و نهایتا نهادها، در صدر حفظ بقای خود افراد قدرتمند را مهار میکنند. حادثه ۶ ژانویه ۲۰۲۱ حادثه کمی نبود.
در صورت موفقیت، مخصوصا با توجه به جریانهای اجتماعی سنگین، عصبانی، متشکل و پرتوانی که پشت ترامپ بودند، میتوانستند دیگر بار آسیبپذیری نظامهای لیبرال را مانند آنچه در بر آمدن هیتلر در روندهای دموکراتیک انجام گرفت، تجربه کنند و در این صورت نه فقط آمریکا، به صورت ساختاری دگرگون میشد، بلکه پیامدهای جهانی قابل ملاحظهای داشت و این بحث ما را به دومین نکته راهبردی سوق میدهد و آن اینکه سیاست داخلی آمریکا که در دوره ترامپ و دروغهای بیشمار و با استفاده ماهرانه او و علاقهمندانش از وسایل ارتباطی نوین و به عبارت دیگر رابطه بین شخصیت، جریانهای سرخورده و تکنولوژی وارد مرحله جدیدی شد، فقط محصور در چهار دیواری آمریکا نمیماند و از دو جهت پیامدهای جهانی داشته و دارد.
اول از جهت سمت و سوی بینالمللی آمریکا و دوم از جهت صدور بستهبندی خاصی که از آن میتوان بهعنوان «تکنولوژی سیاسی آمریکا» به سایر نقاط دنیا یاد کرد، به همین جهت بر جهان خارج از آمریکا اثر گذاشته و میگذارد. اما این گزارش پایان کار ترامپ و شورشهای اجتماعی آمریکا و پیامدهای سیاسی آن نیست. این پرونده آبستن حوادث و ماجراهای دیگر است.
دیدگاه تان را بنویسید