کد خبر: 596510
|
۱۴۰۱/۱۱/۲۲ ۱۸:۲۵:۰۶
| |

پنج درس برتر از نخستین سال جنگ اوکراین

رهبران به سادگی دچار خطای محاسباتی می‌شوند

ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه زمانی که تصور می‌کرد اوکراین نمی‌تواند مقاومت جدی انجام دهد مرتکب خطای محاسباتی شد

رهبران به سادگی دچار خطای محاسباتی می‌شوند
کد خبر: 596510
|
۱۴۰۱/۱۱/۲۲ ۱۸:۲۵:۰۶

استفن والت، تحلیل‌گر روابط بین‌الملل در تازه‌ترین نوشتار در فارن پالیسی که سایت فرارو آن را ترجمه کرد، نوشت:

از زمان حمله روسیه علیه اوکراین در تاریخ ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ میلادی هر دو کشور بیش از ۱۰۰ هزار نفر تلفات انسانی داشته اند و هزاران تانک و خودرو‌های زرهی دیگر در طول جنگ نابود شده اند. اقتصاد اوکراین تقریبا ۳۰ درصد کوچک‌تر شده و بیش از ۳۰ درصد جمعیت آن کشور آواره شده اند. زیرساخت‌های اوکراین در حال ویران شدن هستند و حدود ۴۰ درصد از ظرفیت تولید برق آن کشور آسیب دده است. به نظر می‌رسد هیچ یک از طرفین حاضر به مصالحه یا حتی در نظر گرفتن آتش بس نیست.

جنگ اگرچه ماهیتی خشن دارد، اما همزمان آموزگاری آموزنده است و جنگ اوکراین نیز از این قاعده مستثنی نیست. در ادامه به پنج درسی که رهبران وعموم مردم در سراسر کشور‌های جهان می‌توانند پس از یک سال جنگ اوکراین از آن نزاع بیاموزند اشاره خواهم کرد:

درس شماره یک: رهبران به سادگی دچار خطای محاسباتی می‌شوند

همان طور که در اواخر سال گذشته میلادی نوشتم اکنون آشکار است که "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه زمانی که تصور می‌کرد اوکراین نمی‌تواند مقاومت جدی انجام دهد مرتکب خطای محاسباتی شد. او قدرت نظامی روسیه سرسختی اوکراین و توانایی کشور‌های غرب اروپا برای یافتن منابع جایگزین انرژی را به اشتباه محاسبه کرد. با این وجود، کشور‌های غربی نیز مرتکب اشتباهاتی شدند. آنان سال‌ها احتمال بروز جنگ را نادیده گرفته بودند. آنان هم چنین درباره قدرت تحریم‌های اقتصادی اغراق کردند و عمق مخالفت روسیه با تلاش‌های غرب برای وارد کردن اوکراین به مدار خود را دست کم گرفتند.

درس شماره دو: کشور‌ها برای مقابله با تجاوز با یکدیگر متحد می‌شوند

جنگ اوکراین هم چنین به ما یادآوری می‌کند که دولت‌ها در سیستم بین المللی معمولا برای مقابله با اقدامات تجاوزکارانه آشکار متحد می‌شوند. این درس دیگری است که پوتین از آن غافل شد: علاوه بر این که او معتقد بود اوکراین به سرعت سقوط خواهد کرد به نظر می‌رسد که تصور می‌کرد ناتو پاسخ شدیدی نسبت به حمله روسیه از خود نشان نخواهد داد. روسیه به جای این که به صورت یک به یک در مقابل حریفی ضعیف‌تر قرار بگیرد جنگی را علیه کشوری به راه انداخته که توسط ائتلافی حمایت می‌شود که مجموع تولید ناخالص داخلی آن تقریبا ۲۰ برابر بیش‌تر از روسیه است.

این ائتلاف پیچیده‌ترین تسلیحات جهان را تولید می‌کند و قطع ارتباط خود برای دریافت منابع انرژی از روسیه را آغاز کرده است. حمایت خارجی پیروزی اوکراین را تضمین نمی‌کند. با این وجود، آن چیزی که پوتین تصور می‌کرد یک حمله مقطعی و کوتاه مدت به سوی پیروزی باشد را به هرج و مرجی طولانی و نامطمئن برای او تبدیل کرده است. روسیه در آینده بسیار ضعیف‌تر خواهد بود صرفنظر از این که جنگ اوکراین در نهایت چگونه به پایان خواهد رسید.

دولت‌های رویزیونیست (تحدیدنظر طلب) مانند رژیم پوتین گاهی زمانی راضی می‌شوند که وضعیت موجود را به رضایت خود تغییر دهند. با این وجود، سایر دولت‌ها نمی‌توانند در این مورد مطمئن باشند. بنابراین، آنان برای جلوگیری از مشکلات بیش‌تر یا در صورت شکست بازدارندگی با یکدیگر متحد می‌شوند. این تمایل در هیچ کجا واضح‌تر از تصمیم سوئد و فنلاند به منظور کنار گذاشتن دهه‌ها (و در مورد سوئد قرن ها) بی طرفی برای عضویت در ناتو دیده نشده است.

رهبران جهانی که امیدوارند مناطقی را که در حال حاضر کنترل آن را در دست ندارند تصرف کنند باید به یک نکته توجه داشته باشند: اقدامات تجاوزکارانه آشکار احتمالا کشور‌های قدرتمند دیگر را به سوی اجماع علیه شما سوق خواهد داد. اگر آن قدرت‌ها این کار را انجام دهند حتی یک عملیات نظامی موفقیت آمیز نیز می‌تواند درجه امنیت متجاوز را نسبت به قبل کاهش دهد.

درس شماره سه: تا زمانی که تمام شود تمام نشده است

آمریکایی‌ها دوست دارند جنگ را به عنوان یک تشنج موضعی کوتاه مدت، اما با هیبت در نظر بگیرند و به دنبال آن اهدای مدال و شاید رژه پیروزی را به نمایش بگذارند. با توجه به آن که کشور‌های مخالف ایالات متحده در سالیان اخیر معمولا در زمره قدرت‌های درجه سوم بوده اند و این موضوع باعث یکطرفه و کوتاه مدت شدن جنگ‌ها شده چنین تمایلی در امریکا تعجب آور نیست.

جنگ‌های عراق و افغانستان در نهایت سال‌ها به طول انجامید، اما تنها به این دلیل که ایالات متحده تصمیم گرفت هر کشوری را اشغال کند و اصلاحات سیاسی و اجتماعی گسترده‌ای را در آنجا اعمال کند. نتیجه یک شورش قدرتمند بود که با هزینه قابل قبولی به شکست انجامید.

جنگ در اوکراین متفاوت است: حمله اولیه روسیه خنثی شد و هدف آن برای تغییر سریع رژیم در کی یف نقش برآب شده است. پس از ۱۲ ماه دو طرف به دنبال راه‌های تازه‌ای برای فشار آوردن به طرف مقابل هستند. هیچ یک از طرفین موفق نشده اند ضربه نهایی را وارد سازند.

پوتین به اشتباه معتقد بود که جنگ سریع و کم هزینه خواهد بود. هنگامی که حمله روسیه علیه اوکراین با شکست مواجه شد و نیرو‌های روسیه متحمل خساراتی سنگین شدند اوکراین و حامیان آن کشور به این نتیجه رسیدند که کمک سخاوتمندانه خارجی عزم اوکراین و تحریم‌های اقتصادی گسترده می‌توانند شکستی قاطع بر روسیه وارد سازند و حتی ممکن است روسیه را از صفوف قدرت‌های بزرگ بیرون براند. حملات متقابل موفقی که تابستان گذشته آغاز شد، امید‌های کیف را برای بازپس گیری تمام قلمرو‌های از دست رفته خود از جمله کریمه تقویت کرد. برخی از ناظران رویای تغییر رژیم در مسکو را در سر پروراندند.

با این وجود، روسیه با بیش از سه برابر جمعیت اوکراین پایگاه نظامی - صنعتی بزرگ و ذخایر قابل توجه تجهیزات نظامی هم چنان یک قدرت بزرگ است. رهبران روسیه جنگ را یک درگیری وجودی قلمداد می‌کنند که روسیه باید در آن پیروز شود. عملکرد نیرو‌های مسلح آن کشور از زمان آغاز جنگ تا حدودی بهبود یافته و حملات موشکی و پهپادی آن کشور به شهر‌ها و زیر ساخت‌های اوکراین آسیب قابل توجهی وارد ساخته است. جنگ فرسایشی شدید به نفع اوکراین نیست. از این رو عجله اخیر آن کشور برای دریافت تسلیحات و آموزش بیش‌تر به نیرو‌های اوکراینی از جمله در مورد تانک‌ها را شاهد هستیم. حمایت بیرونی ممکن است کی یف را قادر سازد تا در بهار پیش رو بتواند خطوط خود را حفظ کند و دستاورد‌های محدودی را به دست آورد با این وجود، ممکن است بیرون راندن روسیه از تمام قلمرو‌هایی که اکنون تحت کنترل دارد کاری غیر ممکن باشد.

فارغ از آن که تسلیحات ارسالی غرب به اوکراین در چه ابعادی باشند. هم چنین، احتمال تشدید تنش (از جمله استفاده از سلاح هسته ای) وجود دارد خطری که برخی کارشناسان آن را رد می‌کنند، اما نمی‌توان آن را به طور کامل رد کرد.

درس چهارم: جنگ به افراط گرایان قدرت می‌دهد

از آنجایی که مخاطرات زیاد است جنگ برهه زمانی‌ای در نظر گرفته می‌شود که استدلال سرد و محاسبه دقیق باید مورد توجه ویژه قرار گیرد. متاسفانه اغلب اوقات جنگ برهه‌ای است که غوغا، خیالبافی، رفتار‌های میهن پرستانه و تفکر گروهی آن را تسخیر می‌کند و دیدگاه‌های تندرو صدای سنجیده‌تر را از بین می‌برند. در نتیجه، در شرایط جنگی بحث در مورد هرگونه سازشی دشوارتر می‌شود حتی زمانی که هیچ یک از طرفین مسیر روشنی برای پیروزی پیش روی خود نداشته باشند. این تنها دلیل دشوار بودن مسیر پایان دادن به جنگ‌ها نیست، اما دلیل مهمی است.

اگرچه به سختی می‌توان استنباط قابل اعتمادی از تفسیر روسیه در مورد جنگ داشت، اما به نظر می‌رسد سرسخت‌ترین منتقدان روسی پوتین عمدتا تندرو‌هایی هستند که او را به عدم اجرای جنگ با قدرت کافی یا بیرحمانه متهم می‌کنند.

این امکان وجود دارد که سرسخت‌ترین حامیان اوکراین درست گفته باشند و غرب باید "هر کاری که لازم است" انجام دهد تا کی یف بتواند تمام قلمروی خود را آزاد کند. با این وجود، من تعجب می‌کنم اگر تمام آن صدا‌های جنگ طلب در "شورای آتلانتیک" یا برخی از سیاستمداران صریح شرق اروپا تاکنون از خود پرسیده باشند آیا ممکن است آنان در نظرات شان مرتکب اشتباه شده باشند؟ ایا ممکن است رویکرد آنان که منجر به طولانی شدن جنگ می‌شود نتیجه بدتری برای اوکراین به همراه داشته باشد؟

در این مورد سابقه نسبتا نگران کننده‌ای وجود دارد: حمایت سخاوتمندانه خارجی از نیرو‌های محلی در ویتنام، عراق و افغانستان باعث تداوم جنگ در آن کشور‌ها شد. با این وجود، زمانی که ایالات متحده در نهایت تصمیم گرفت که پیروزی ممکن نیست و به خانه بازگشت نیز آن کشور‌ها را در وضعیت بهتری قرار نداد. درست است که نیرو‌های ایالات متحده و ناتو در اوکراین نمی‌جنگند، اما ما در این بازی سهم و نقش زیادی داریم. صلح یا آتش بس ممکن است هنوز راه درازی باشد، اما فکر کردن در مورد چگونگی حصول آن به نفع همگان و به طور خاص به نفع اوکراین است.

درس شماره پنجم: استراتژی خویشتن داری خطر جنگ را کاهش می‌داد

درس آخر و مسلما مهم‌ترین درس آن است که اگر ایالات متحده استراتژی خویشتنداری را در عرصه سیاست خارجی اتخاذ می‌کرد احتمال وقوع این جنگ بسیار کمتر بود. اگر سیاستگذاران ایالات متحده و غرب به هشدار‌های مکرر در مورد عواقب گسترش قلمروی ناتو (از جمله توصیه جورج اف کنان و گروهی از دیپلمات‌ها و مقام‌های دفاعی مشابه و یا "ویلیام برنز" رئیس فعلی سیا و سفیر پیشین امریکا در روسیه) توجه می‌کردند احتمال وقوع جنگ کاهش می‌یافت.

اگر غرب به جای گسترش قلمروی ناتو در شرق اروپا تلاش می‌کرد اوکراین را در نهاد‌های امنیتی و اقتصادی غرب ادغام کند انگیزه روسیه برای حمله به شدت کاهش می‌یافت. پوتین مسئولیت اصلی راه اندازی یک جنگ وحشیانه و غیرقانونی را بر عهده دارد، اما دولت بایدن و دولت‌های پیشین امریکا بی تقصیر نیستند. مردم اوکراین اکنون از بیرحمی پوتین و هم چنین از غرور و ساده لوحی مقام‌های غرب متحمل رنج و آسیب شده اند.

پاداش درس: رهبران مهم هستند

حتی واقع گرایان که بر اهمیت نیرو‌های ساختاری بزرگ تاکید می‌کنند می‌دانند که رهبران در قالب افراد تصمیم گیرنده از اهمیت زیادی برخوردار هستند. اگرچه مخالفت با گسترش ناتو (و به ویژه گسترش احتمالی آن به اوکراین) در میان نخبگان روسیه گسترده بود این احتمال وجود داشت که یک سال پیش یک رهبر دیگر در روسیه "تاس آهنین جنگ" را انتخاب نکند. هم چنین، اگر در ایالات متحده رئیس جمهوری با جزم اندیشی کم‌تر در قدرت بود این احتمال وجود داشت که اقدامات بیش تری را برای خنثی کردن بحران پیش از رسیدن آن به نقطه جوش انجام دهد.

سپس در نظر بگیرید که اگر "پترو پوروشنکو" به جای "ولودیمیر زلنسکی" رئیس جمهور اوکراین بود این جنگ چگونه پیش می‌رفت؟ آیا پوروشنکو می‌توانست به اندازه زلنسکی هموطنان اش را پشت سر خود جمع کند و از حمایت خارجی برخردار شود؟ بعید به نظر می‌رسد. هم چنین، اگر "دونالد ترامپ" به جای "جو بایدن" در کاخ سفید بود چه اتفاقی رخ می‌داد؟

نیرو‌های ساختاری آن چه را که دولت‌ها قادر به انجام آن هستند محدود می‌کنند، اما ساختار‌ها به تنهایی تعیین کننده نتایج نیستند. رهبران ملی تا آنجا که آزاد هستند در تصمیم گیری در مورد چگونگی گذر از شرایطی که با آن مواجه شده اند صاحب اختیار هستند. از آنجایی که آنان از عاملیت برخوردار هستند در نهایت در قبال انتخاب‌هایی که انجام می‌دهند پاسخگو می‌باشند.

با توجه به این واقعیت، مردان و زنانی که در حال حاضر در مسکو، کی‌یف، واشنگتن، بروکسل، برلین و کشور‌های دیگر مسئول هستند باید به درس شماره سه (تا زمانی که تمام شود تمام نشده است) توجه داشته باشند. جنگ اوکراین هنوز به پایان نرسیده و آن چه امروز به عنوان رهبری جسور و موثر (یا بدعهدی نالایق) می‌بینیم ممکن است زمانی دیگر متفاوت به نظر برسد زمانی که شلیک تسلیحات متوقف شوند و هزینه‌های نهایی مورد محاسبه قرار گیرند.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها