اتحاد تاکتیکی باکو و تلآویو علیه تهران/ تلاش برای تبدیل کردن ایران به کشور نامرئی
تحولات کنونی بخشی از طرحی بزرگ تر است که قصد دارد با ایجاد انزوای جغرافیایی، ایران را تبدیل به کشوری نامرئی و بی اثر در منطقه کند. اتفاقی که هزینه هرگونه تقابل و دشمنی با ایران را به شدت پایین میآورد و زمینهساز تهدیدهای مختلف است.
فرشاد عادل، مدیر دپارتمان مطالعات کریدورها و سیاست پژوهی راه موسسه مطالعات جهان معاصر در سایت دیپلماسی ایرانی نوشت:
اوجگیری مناسبات میان اسرائیل و جمهوری آذربایجان طی سالهای اخیر، همزمان با تشدید تنشها میان باکو و تهران، رخدادی است که در روزهای اخیر به شکلی برجسته عیان شده است. در این یادداشت به بررسی مباحث مرتبط با این رخداد خواهیم پرداخت.
علی رغم اینکه ممکن است هنوز برای بسیاری دلیل اصلی این تحولات مشخص نباشد، اما دلایل متعددی وجود دارند که باکو را به عنصری مهم برای ایجاد فشار علیه ایران تبدیل کنند. نخست اینکه باکو ناچار است که برای حفظ موجودیت سیاسی خود روابط متشنجی با ایران داشته باشد؛ این استان سابق ایران و جمهوری سابق شوروی، دچار بحران هویت ملی است. چرا که در تمام طول تاریخ، این نقطه از زمین بخشی از ایران فرهنگی بوده است و در دورهای کوتاه تر نیز به جغرافیای سیاسی روسی الحاق شد. اما در اتفاقی ناگهانی و پس از فروپاشی شوروی، در یک شب تبدیل به یک کشور شده است. و بنابراین ناچار است که برای حفظ موجودیت سیاسی خود از ایران فاصله بگیرد. چرا که هرگونه نزدیکی به ایران، به دلیل یکسانی فرهنگی و تاریخی دو کشور، به معنای حل شدن در ایران خواهد بود. بر همین اساس رژیم علیف به دلیل فقدان هویت ملی تصمیم به اخذ هویت پانترکیستی گرفته است.
از سوی دیگر، دشمنی ذاتی میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی و میل رژیم باکو به فاصله گرفتن از ایران، موجب شده است که باکو و تلآویو در یک اتحاد تاکتیکی علیه ایران قرار گیرند. باکو از این طریق میان خود و ایران مانعی بزرگ ایجاد میکند که موجودیت سیاسی اش را تضمین میکند و اسرائیل نیز به رویای حضور در مرزهای ایران و اشراف عملیاتی و اطلاعاتی بر خاک ایران دست مییابد.
اما این ماجرا ابعاد دیگری نیز دارد. رویای بزرگ رژیم صهیونیستی، تثبیت اسرائیل به عنوانِ کشوری عادی و به رسمیت شناخته شده در غرب آسیاست. این رویا اکنون در یک قدمی وقوع است زیرا اسرائیل علاوه بر تلاشهای سیاسی، قصد دارد تا نقشآفرینی برجستهای را نیز در ابتکارات اقتصادی منطقه داشته باشد و از این طریق تبدیل به نقطه اتصال محور عربی و محور ترکی شود. این برنامهای است که از سوی مقامات مختلف رژیم صهیونیستی مورد تاکید قرار گرفته است.
به عنوان مثال ایوب کارا، وزیر سابق ارتباطات رژیم صهیونیستی در یادداشتی به بررسی دلایل پشتیبانی اسرائیل از کریدور میانی پرداخته و به وضوح از این ابتکار به عنوان امکانی برای تضعیف جمهوری اسلامی ایران یاد کرده است. وی در این یادداشت از برنامه اسرائیل برای نقشآفرینی به عنوان نقطه اتصال کریدور میانی و کریدور هند عرب مِد پرده برداشته است. برنامهای که با احیای خط آهن دوران عثمانی میان ترکیه، شامات و شبه جزیره عربستان، میتواند اسرائیل را به نقطه اتصال هند و جهان عرب با قفقاز و آسیای میانه تبدیل کند. رخدادی که نتیجه آن بی اثر شدن نقش جغرافیای ایران است.
بر همین اساس میتوان نتیجه گرفت که تحولات کنونی بخشی از طرحی بزرگ تر است که قصد دارد با ایجاد انزوای جغرافیایی، ایران را تبدیل به کشوری نامرئی و بی اثر در منطقه کند. اتفاقی که هزینه هرگونه تقابل و دشمنی با ایران را به شدت پایین میآورد و زمینهساز تهدیدهای مختلف است.
با توجه به این موارد نیاز است تا با دقت بیشتری به تحولات اخیر نگریسته شود. زیرا چالشهای اخیر بر سر کریدور زنگزور در واقع تکمیل قسمتی مهم از پازل انزوای جغرافیایی ایران است و نقشآفرینی رژیم صهیونیستی در آن بسیار بیش از آن است که به نظر میرسد.
این اقدامات ضد ایرانی علاوه بر دارا بودن ابعاد خارجی، در داخل نیز توسط عناصر صهیونیست پانترک پیگیری میشوند. این عناصر تلاش دارند با حساسیتزدایی از این اقدامات ضد ایرانی زمینه را برای ضربه نهایی به ایران در میانمدت و بلندمدت فراهم کنند که در این مورد باید هوشمند بود.
دیدگاه تان را بنویسید